حکومت در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==[[سیره حکومتی]]== | == [[سیره حکومتی]] == | ||
{{اصلی|سیره حکومتی پیامبر خاتم}} | {{اصلی|سیره حکومتی پیامبر خاتم}} | ||
شیوهای که [[پیامبر]] در [[تأسیس حکومت]] و اداره آن در پیش گرفته بودند، [[شیوه]] ویژهای بود که در آن [[دین]] و [[سیاست]] [[درهم]] آمیخته بود. [[رسول گرامی اسلام]] که مؤید به [[وحی]] و در رأس [[تشکیلات سیاسی]] بود، به گونهای در میان [[مردم]] عمل کرد که آنان هرگز جدایی میان [[قرآن]] و عمل پیامبر را نیافتند. در [[حیات سیاسی]] پیامبر، فاصلهای میان دین و [[دولت]]، مردم و [[زمامداران]]، [[قانونمداری]] و [[خداپرستی]] وجود ندارد. ایشان در جامعهای دور از محل ولادت و [[رشد]] خود، [[حکومتی]] مستقل تشکیل داد، بدون آنکه بر اساس [[اعمال]] [[زور]] و [[قدرت]] مداری باشد. ایشان از همان روزهای آغازین به ایجاد [[آشتی]] میان افراد و زدودن [[کینه]] و [[دشمنیها]] [[اقدام]] کرد. ایشان از فاصله طبقاتی کاست و مردم را از نظر [[اقتصادی]] به هم نزدیک کرد. با گشودن باب [[زکات]] و [[خمس]] و [[صدقات]] به روی مردم، [[ضعیفان]] را از وضعی که در آن بودند، بالاتر آورد و [[توانگران]] را با آنان [[مهربان]] کرد. [[حکومت]] ایشان از نوع حکومت کسرا و [[قیصر]] نبود. در این حکومت، [[خداوند]] در رأس امور و [[امر و نهی]] او محور [[قانون]] و مردم نیز در خط [[پیروی]] از این فرمانها هستند. در این حکومت، کسی [[حق]] [[طغیان]] و [[استکبار]] ندارد. [[ریاکاران]] و ریاستطلبان در آن جایی ندارند. همه مردم [[بنده]] خدایند و کسی حق [[سلطهگری]] و [[زورگویی]] بر آنها را ندارد. این حکومت، دارای سرشتی [[دینی]] و منبع و منشأ آن از جانب خداوند است. [[حاکم]] مطلق، خداوند است و مردم حتی شخص [[پیامبر اعظم]]{{صل}} نیز در همان جهت گام برمیدارند. این حکومت آموزههای فراوانی دارد. برای نمونه، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به ما آموخت که [[مسئولان]] [[حکومت اسلامی]]، دولتیها، مجلسیها، [[دستگاه قضایی]] با مردم [[فروتن]] و مؤدب برخورد کنند و از موضع قدرت و [[سلطه]] با مردم سخن نگویند؛ چون مردم صاحب [[حقوق]] هستند. [[ابن مسعود]] میگوید: روزی مردی با پیامبر سخن میگفت، [[هیبت]] [[پیامبر]] او را گرفته بود و بدنش میلرزید. [[حضرت]] متوجه شد که این مرد، در حین صحبت دست و پایش میلرزد، فرمود: «بر خودت آسان گیر [[برادر]]، راحت باش. من شاه نیستم. من پسر همان زنی هستم که مثل شما غذای مانده و ساده میخورد».<ref>{{متن حدیث|هَوِّنْ عَلَيْكَ فَلَسْتُ بِمَلِكٍ إِنَّمَا أَنَا ابْنُ امْرَأَةٍ كَانَتْ تَأْكُلُ الْقَدَّ}}؛ بحارالانوار، ج۷۶، ص۶۳.</ref>. | شیوهای که [[پیامبر]] در [[تأسیس حکومت]] و اداره آن در پیش گرفته بودند، [[شیوه]] ویژهای بود که در آن [[دین]] و [[سیاست]] [[درهم]] آمیخته بود. [[رسول گرامی اسلام]] که مؤید به [[وحی]] و در رأس [[تشکیلات سیاسی]] بود، به گونهای در میان [[مردم]] عمل کرد که آنان هرگز جدایی میان [[قرآن]] و عمل پیامبر را نیافتند. در [[حیات سیاسی]] پیامبر، فاصلهای میان دین و [[دولت]]، مردم و [[زمامداران]]، [[قانونمداری]] و [[خداپرستی]] وجود ندارد. ایشان در جامعهای دور از محل ولادت و [[رشد]] خود، [[حکومتی]] مستقل تشکیل داد، بدون آنکه بر اساس [[اعمال]] [[زور]] و [[قدرت]] مداری باشد. ایشان از همان روزهای آغازین به ایجاد [[آشتی]] میان افراد و زدودن [[کینه]] و [[دشمنیها]] [[اقدام]] کرد. ایشان از فاصله طبقاتی کاست و مردم را از نظر [[اقتصادی]] به هم نزدیک کرد. با گشودن باب [[زکات]] و [[خمس]] و [[صدقات]] به روی مردم، [[ضعیفان]] را از وضعی که در آن بودند، بالاتر آورد و [[توانگران]] را با آنان [[مهربان]] کرد. [[حکومت]] ایشان از نوع حکومت کسرا و [[قیصر]] نبود. در این حکومت، [[خداوند]] در رأس امور و [[امر و نهی]] او محور [[قانون]] و مردم نیز در خط [[پیروی]] از این فرمانها هستند. در این حکومت، کسی [[حق]] [[طغیان]] و [[استکبار]] ندارد. [[ریاکاران]] و ریاستطلبان در آن جایی ندارند. همه مردم [[بنده]] خدایند و کسی حق [[سلطهگری]] و [[زورگویی]] بر آنها را ندارد. این حکومت، دارای سرشتی [[دینی]] و منبع و منشأ آن از جانب خداوند است. [[حاکم]] مطلق، خداوند است و مردم حتی شخص [[پیامبر اعظم]] {{صل}} نیز در همان جهت گام برمیدارند. این حکومت آموزههای فراوانی دارد. برای نمونه، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به ما آموخت که [[مسئولان]] [[حکومت اسلامی]]، دولتیها، مجلسیها، [[دستگاه قضایی]] با مردم [[فروتن]] و مؤدب برخورد کنند و از موضع قدرت و [[سلطه]] با مردم سخن نگویند؛ چون مردم صاحب [[حقوق]] هستند. [[ابن مسعود]] میگوید: روزی مردی با پیامبر سخن میگفت، [[هیبت]] [[پیامبر]] او را گرفته بود و بدنش میلرزید. [[حضرت]] متوجه شد که این مرد، در حین صحبت دست و پایش میلرزد، فرمود: «بر خودت آسان گیر [[برادر]]، راحت باش. من شاه نیستم. من پسر همان زنی هستم که مثل شما غذای مانده و ساده میخورد».<ref>{{متن حدیث|هَوِّنْ عَلَيْكَ فَلَسْتُ بِمَلِكٍ إِنَّمَا أَنَا ابْنُ امْرَأَةٍ كَانَتْ تَأْكُلُ الْقَدَّ}}؛ بحارالانوار، ج۷۶، ص۶۳.</ref>. | ||
نقل شده است روزی سلمان و [[بلال]] [[خدمت]] پیامبر آمدند. سلمان به رسم ایرانیها به روی پای پیامبر افتاد تا آن را ببوسد. پیامبراعظم{{صل}} فرمود: «سلمان کاری را که [[ایرانیان]] و [[عجم]] با شاهانشان میکنند، انجام نده من بندهای از [[بندگان خدا]] هستم. آنگونه که بردگان میخورند، بردگان بر [[خاک]] مینشیند، من نیز همانگونه میخورم و مینشینم»<ref>خصال، ج۱، ص۲۷۱.</ref>. | نقل شده است روزی سلمان و [[بلال]] [[خدمت]] پیامبر آمدند. سلمان به رسم ایرانیها به روی پای پیامبر افتاد تا آن را ببوسد. پیامبراعظم {{صل}} فرمود: «سلمان کاری را که [[ایرانیان]] و [[عجم]] با شاهانشان میکنند، انجام نده من بندهای از [[بندگان خدا]] هستم. آنگونه که بردگان میخورند، بردگان بر [[خاک]] مینشیند، من نیز همانگونه میخورم و مینشینم»<ref>خصال، ج۱، ص۲۷۱.</ref>. | ||
[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در توصیف [[پیامبر اکرم]]{{صل}} میفرماید: | [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} در توصیف [[پیامبر اکرم]] {{صل}} میفرماید: | ||
[[پیامبراکرم]]{{صل}}، [[دعوت]] بردگان را برای [[غذا]] میپذیرفت. بر خاک مینشست. با دست خود بز میدوشید. چهره بر خاک میمالید. نزد [[مردم]]، [[فروتن]] بود. پایش را نزد مردم حتی [[کودکان]] دراز نمیکرد. وقتی به او مراجعه میکردند، تکیه نمیداد. به [[احترام]] مردم کارهای سخت را میپذیرفت و انجام میداد. همواره گرسنه بود. ظاهر حالش مانند [[ضعیفان]] بود، ولی قلبش [[قوی]] بود. همچون بردگان مینشست، بر [[کفش]] خود پینه میزد و لباسش را وصله میکرد<ref>بحارالانوار، ج۷۹، ص۳۱۴.</ref>. | [[پیامبراکرم]] {{صل}}، [[دعوت]] بردگان را برای [[غذا]] میپذیرفت. بر خاک مینشست. با دست خود بز میدوشید. چهره بر خاک میمالید. نزد [[مردم]]، [[فروتن]] بود. پایش را نزد مردم حتی [[کودکان]] دراز نمیکرد. وقتی به او مراجعه میکردند، تکیه نمیداد. به [[احترام]] مردم کارهای سخت را میپذیرفت و انجام میداد. همواره گرسنه بود. ظاهر حالش مانند [[ضعیفان]] بود، ولی قلبش [[قوی]] بود. همچون بردگان مینشست، بر [[کفش]] خود پینه میزد و لباسش را وصله میکرد<ref>بحارالانوار، ج۷۹، ص۳۱۴.</ref>. | ||
پیامبراکرم{{صل}} میفرمود: | پیامبراکرم {{صل}} میفرمود: | ||
سه گروهند که صدای نمازشان از گوش خودشان بالاتر نخواهد رفت و دعایشان به [[خداوند]] و [[ملکوت]] نخواهد رسید: یک گروه، مسئولینی هستند که جامعهای را [[مدیریت]] میکنند، درحالی که مردم از آنها خوششان نمیآید<ref>نک: هود: ۲۸.</ref>. فرمودند: چند گروهند که آبرویشان محترم نیست<ref>حسن رحیمپور ازغدی، مقاله «محمد؛ پیامبری برای همیشه»، نشریه پویا، ش۱، ص۱۸، به نقل از: النصایح الکافیه، ص۵۰.</ref> و باید در [[ملأ]] عام آنها را [[نهی از منکر]] و [[نقد]] کرد از جمله کسانی که بر [[مسند]] قدرتند یا [[ثروت]] در [[اختیار]] دارند، ولی [[ستم]] میکنند. | سه گروهند که صدای نمازشان از گوش خودشان بالاتر نخواهد رفت و دعایشان به [[خداوند]] و [[ملکوت]] نخواهد رسید: یک گروه، مسئولینی هستند که جامعهای را [[مدیریت]] میکنند، درحالی که مردم از آنها خوششان نمیآید<ref>نک: هود: ۲۸.</ref>. فرمودند: چند گروهند که آبرویشان محترم نیست<ref>حسن رحیمپور ازغدی، مقاله «محمد؛ پیامبری برای همیشه»، نشریه پویا، ش۱، ص۱۸، به نقل از: النصایح الکافیه، ص۵۰.</ref> و باید در [[ملأ]] عام آنها را [[نهی از منکر]] و [[نقد]] کرد از جمله کسانی که بر [[مسند]] قدرتند یا [[ثروت]] در [[اختیار]] دارند، ولی [[ستم]] میکنند. | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
اگر کسی گره از کار [[مسلمانی]] بگشاید، [[ثواب]] آن با هفتاد [[حج]] مقبول، برابر است<ref>بحارالانوار، ج۷۴، ص۲۸۵.</ref>. | اگر کسی گره از کار [[مسلمانی]] بگشاید، [[ثواب]] آن با هفتاد [[حج]] مقبول، برابر است<ref>بحارالانوار، ج۷۴، ص۲۸۵.</ref>. | ||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}}، تشریفات [[حکومتی]] نداشت. در [[روایت]] نقل شده است: [[پیامبر]] و اصحابشان همواره حلقه وار مینشستند و اگر کسی وارد میشد، نمیفهمید چه کسی [[رئیس]] است و چه کسی مرئوس<ref>مکارم الاخلاق، ص۱۶.</ref>. [[پیامبر اعظم]]{{صل}} وقتی وارد [[مدینه]] شدند، همه [[منتظر]] بودند که ببینند ایشان به کدام محله میرود و در کدام [[خانه]] فرود میآید تا آنجا پس از این مهمترین مکان شود. [[پیامبر خدا]] فرمود: شتر را رها کنید... هر جا که این شتر نشست، من آنجا ساکن میشوم. شتر رفت تا جلو در یکی از فقیرانهترین خانههای مدینه فرود آمد و آنجا [[خانه پیامبر]] شد<ref>ابن شهر آشوب، مناقب، ج۱، ص۱۳۳.</ref>. پیامبر اعظم{{صل}} میفرمود: | [[پیامبر اکرم]] {{صل}}، تشریفات [[حکومتی]] نداشت. در [[روایت]] نقل شده است: [[پیامبر]] و اصحابشان همواره حلقه وار مینشستند و اگر کسی وارد میشد، نمیفهمید چه کسی [[رئیس]] است و چه کسی مرئوس<ref>مکارم الاخلاق، ص۱۶.</ref>. [[پیامبر اعظم]] {{صل}} وقتی وارد [[مدینه]] شدند، همه [[منتظر]] بودند که ببینند ایشان به کدام محله میرود و در کدام [[خانه]] فرود میآید تا آنجا پس از این مهمترین مکان شود. [[پیامبر خدا]] فرمود: شتر را رها کنید... هر جا که این شتر نشست، من آنجا ساکن میشوم. شتر رفت تا جلو در یکی از فقیرانهترین خانههای مدینه فرود آمد و آنجا [[خانه پیامبر]] شد<ref>ابن شهر آشوب، مناقب، ج۱، ص۱۳۳.</ref>. پیامبر اعظم {{صل}} میفرمود: | ||
بد [[جامعه]] و ملّتی است، ملتی که [[عدالتخواه]] نیست و برای [[اجرای عدالت]] و [[قسط]] در حوزه [[اقتصاد]]، [[قضاوت]]، [[سیاست]] و [[فرهنگ]] [[قیام]] نمیکند<ref>بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۱۱.</ref>. | بد [[جامعه]] و ملّتی است، ملتی که [[عدالتخواه]] نیست و برای [[اجرای عدالت]] و [[قسط]] در حوزه [[اقتصاد]]، [[قضاوت]]، [[سیاست]] و [[فرهنگ]] [[قیام]] نمیکند<ref>بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۱۱.</ref>. | ||
ایشان به طبقات [[محروم]] و زحمتکش [[احترام]] میگذاشت. در [[جنگ تبوک]] که از [[جبهه]] بر میگشت، [[مردم]] به استقبال آمده بودند. از جمله، پیرمردی به نام [[سعد]] [[انصاری]] جلو آمد و با ایشان [[مصافحه]] کرد. پیامبر دید که دستش خیلی زبر است. فرمود: دستهایت چه قدر [[خشن]] است؟ گفت: من کارگرم و بیل میزنم تا [[زندگی]] خانوادهام را تأمین کنم. پیامبر دست او را بوسید. پس دستش را بالا برد و خطاب به همه [[جمعیت]] فرمود: «به [[خدا]] [[سوگند]]، این دستی است که [[آتش دوزخ]] آن را لمس نخواهد کرد»<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۲۶۹.</ref>. | ایشان به طبقات [[محروم]] و زحمتکش [[احترام]] میگذاشت. در [[جنگ تبوک]] که از [[جبهه]] بر میگشت، [[مردم]] به استقبال آمده بودند. از جمله، پیرمردی به نام [[سعد]] [[انصاری]] جلو آمد و با ایشان [[مصافحه]] کرد. پیامبر دید که دستش خیلی زبر است. فرمود: دستهایت چه قدر [[خشن]] است؟ گفت: من کارگرم و بیل میزنم تا [[زندگی]] خانوادهام را تأمین کنم. پیامبر دست او را بوسید. پس دستش را بالا برد و خطاب به همه [[جمعیت]] فرمود: «به [[خدا]] [[سوگند]]، این دستی است که [[آتش دوزخ]] آن را لمس نخواهد کرد»<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۲۶۹.</ref>. | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
یا در [[کلامی]] دیگر فرمود: | یا در [[کلامی]] دیگر فرمود: | ||
[[صراط]] بر پای [[زمامدار]] [[ستمگر]] آنچنان میلرزد که بندهای او را از یکدیگر جدا میکند، آنچنان که میان دو عضو او صد سال راه فاصله باشد و سپس از روی پل صراط بیفتد<ref>نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۳۴۳.</ref>. | [[صراط]] بر پای [[زمامدار]] [[ستمگر]] آنچنان میلرزد که بندهای او را از یکدیگر جدا میکند، آنچنان که میان دو عضو او صد سال راه فاصله باشد و سپس از روی پل صراط بیفتد<ref>نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۳۴۳.</ref>. | ||
[[حضرت محمد]]{{صل}} با چنین گفتارهایی به خوبی آشکار میساخت که [[کارگزاران]] [[حکومت اسلامی]] باید در رفع [[مشکلات]] [[اجتماع]] بکوشند<ref>حسن طاهری، محمد و حاکمان امت، نشریه پویا، ش۱، ص۷۵ و ۷۶.</ref>. در [[سیره نبوی]] آمده است: «تمام سعی و کوشش [[پیامبر اکرم]]{{صل}} این بود که بتواند گرهای از کار [[مسلمانی]] باز کند که اگر گرهای از کار یک [[مسلمان]] میگشود، از [[نماز شب]] و [[بیداری]] شبش خوشحالتر میشد». | [[حضرت محمد]] {{صل}} با چنین گفتارهایی به خوبی آشکار میساخت که [[کارگزاران]] [[حکومت اسلامی]] باید در رفع [[مشکلات]] [[اجتماع]] بکوشند<ref>حسن طاهری، محمد و حاکمان امت، نشریه پویا، ش۱، ص۷۵ و ۷۶.</ref>. در [[سیره نبوی]] آمده است: «تمام سعی و کوشش [[پیامبر اکرم]] {{صل}} این بود که بتواند گرهای از کار [[مسلمانی]] باز کند که اگر گرهای از کار یک [[مسلمان]] میگشود، از [[نماز شب]] و [[بیداری]] شبش خوشحالتر میشد». | ||
از [[تاریخ]] و [[سیره]] [[پیامبراکرم]]{{صل}} به خوبی استفاده میشد که توهین کردن به [[مسلمانان]] و بیتفاوت بودن در گرفتاریهای آنان، به اندازهای برای [[پیامبر]] ناراحتکننده و غمانگیز بود که حتی اگر فرزندشان از [[دنیا]] میرفت، آن اندازه ناراحت نمیشدند<ref>آیت الله مظاهری، اخلاق در اداره، ص۱۶.</ref>. | از [[تاریخ]] و [[سیره]] [[پیامبراکرم]] {{صل}} به خوبی استفاده میشد که توهین کردن به [[مسلمانان]] و بیتفاوت بودن در گرفتاریهای آنان، به اندازهای برای [[پیامبر]] ناراحتکننده و غمانگیز بود که حتی اگر فرزندشان از [[دنیا]] میرفت، آن اندازه ناراحت نمیشدند<ref>آیت الله مظاهری، اخلاق در اداره، ص۱۶.</ref>. | ||
ناگفته نماند که در [[حکومت]] [[رسول الله]]{{صل}} همانگونه که [[رحمت]] و [[ملاطفت]] و [[تواضع]] و [[ادب]] وجود داشت، [[قاطعیت]] و [[صلابت]] نیز وجود داشت. هر گاه اصل [[نظام اسلامی]]، [[عدالت اجتماعی]] و [[احکام الهی]] در خطر بود، پیامبر با کسی [[معامله]] و [[مسامحه]] نمیکرد. ایشان برخی از [[جنگها]] را خود [[فرماندهی]] کرده است. در برخی جنگها عدهای درصدد جریانسازی و ایجاد [[جنگ روانی]] برآمدند. پیامبر اکرم{{صل}} دستور نابودی مقر فرماندهی آنان را داد. با [[خیانتکاران]] برخورد شدید داشت. یکی از نمونههای آن قضیه [[مسجد ضرار]] است. [[منافقین]] در چند کیلومتر [[مدینه]]، مسجدی ساخته بودند برای [[ذکر و دعا]] و [[نیایش]] و قبلاً از [[پیامبر]] خواسته بودند که تشریف ببرند و [[مسجد]] را افتتاح کنند. پیامبر به آنها فرمود: هر وقت [[فرصت]] کنم میآیم. وقتی که از [[جنگ]] بازگشتند، معلوم شد که حتی این مسجد هم پایگاه [[توطئه]] علیه [[نهضت]] شده است. از اینرو، دستور دادند مسجد را خراب کنند<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۳۰۵.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[رسول مهربانی (کتاب)|رسول مهربانی]] ص ۱۲۰.</ref>. | ناگفته نماند که در [[حکومت]] [[رسول الله]] {{صل}} همانگونه که [[رحمت]] و [[ملاطفت]] و [[تواضع]] و [[ادب]] وجود داشت، [[قاطعیت]] و [[صلابت]] نیز وجود داشت. هر گاه اصل [[نظام اسلامی]]، [[عدالت اجتماعی]] و [[احکام الهی]] در خطر بود، پیامبر با کسی [[معامله]] و [[مسامحه]] نمیکرد. ایشان برخی از [[جنگها]] را خود [[فرماندهی]] کرده است. در برخی جنگها عدهای درصدد جریانسازی و ایجاد [[جنگ روانی]] برآمدند. پیامبر اکرم {{صل}} دستور نابودی مقر فرماندهی آنان را داد. با [[خیانتکاران]] برخورد شدید داشت. یکی از نمونههای آن قضیه [[مسجد ضرار]] است. [[منافقین]] در چند کیلومتر [[مدینه]]، مسجدی ساخته بودند برای [[ذکر و دعا]] و [[نیایش]] و قبلاً از [[پیامبر]] خواسته بودند که تشریف ببرند و [[مسجد]] را افتتاح کنند. پیامبر به آنها فرمود: هر وقت [[فرصت]] کنم میآیم. وقتی که از [[جنگ]] بازگشتند، معلوم شد که حتی این مسجد هم پایگاه [[توطئه]] علیه [[نهضت]] شده است. از اینرو، دستور دادند مسجد را خراب کنند<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۳۰۵.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[رسول مهربانی (کتاب)|رسول مهربانی]] ص ۱۲۰.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |