ضرورت شناخت امام: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
*با توجّه به خصایص منحصر به فرد [[امامان]]، ([[هادی بودن]]، [[مرجعیت دینی]]، [[تشریع احکام فرعی]] و [[واسطه فیض الهی]])، بر هر [[انسان]] [[مسلمان]] و حتّی غیرمسلمان لازم است که اولاً: به [[مقام امامت]] ولو به صورت کلی و اجمالی سپس به مصادیق [[امامان]] [[علم]] و [[شناخت]] پیدا کند؛ چرا که [[شناخت]] صحیح و ناب آموزههای [[اعتقاد|اعتقادی]] و عملی و اخلاقی [[دین]] تنها از سرچشمه زلال [[امامان]] بهدست میآید وگرنه [[معرفت]] و [[عمل]] هر [[مسلمان|مسلمانی]] که از کانال غیر [[امامان]] حاصل شود به ناسرهها و کجیها مبتلا گشته و آن با [[غرض بعثت]] [[پیامبران]] و [[ادیان آسمانی]] ناسازگار است<ref>ر.ک. [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص ۵۲.</ref>. | *با توجّه به خصایص منحصر به فرد [[امامان]]، ([[هادی بودن]]، [[مرجعیت دینی]]، [[تشریع احکام فرعی]] و [[واسطه فیض الهی]])، بر هر [[انسان]] [[مسلمان]] و حتّی غیرمسلمان لازم است که اولاً: به [[مقام امامت]] ولو به صورت کلی و اجمالی سپس به مصادیق [[امامان]] [[علم]] و [[شناخت]] پیدا کند؛ چرا که [[شناخت]] صحیح و ناب آموزههای [[اعتقاد|اعتقادی]] و عملی و اخلاقی [[دین]] تنها از سرچشمه زلال [[امامان]] بهدست میآید وگرنه [[معرفت]] و [[عمل]] هر [[مسلمان|مسلمانی]] که از کانال غیر [[امامان]] حاصل شود به ناسرهها و کجیها مبتلا گشته و آن با [[غرض بعثت]] [[پیامبران]] و [[ادیان آسمانی]] ناسازگار است<ref>ر.ک. [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص ۵۲.</ref>. | ||
*لذا در [[روایات نبوی]] و [[ولوی]] به [[شناخت امام|شناخت حقیقی امام]] به صور متعدد تأکید و جاهل به [[مقام]] [[امام]] و [[امامت]] در ردیف مردگان [[جاهلیت]] شمارش شده است{{عربی|اندازه= | *لذا در [[روایات نبوی]] و [[ولوی]] به [[شناخت امام|شناخت حقیقی امام]] به صور متعدد تأکید و جاهل به [[مقام]] [[امام]] و [[امامت]] در ردیف مردگان [[جاهلیت]] شمارش شده است{{عربی|اندازه=۱۵۰%|" مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً "}}<ref>«كسى كه بميرد و [[امام]] زمانش را نشناسد به مرگ جاهليّت مرده است» کافی، ج۱، ص ۳۷۶؛ اینکه مراد از [[مرگ جاهلیت]] چیست، دو معنا محتمل است: الف. [[کفر]] و شرک ب. ظلالت و گمراهی. هر دو معنا در روایات آمده است؛ کافی، ج۱، باب من مات و لیس له امام، ص ۳۷۶؛ مجلسی، مراه العقول، ج۴، ص:۲۰.</ref> در [[روایت]] دیگر:{{عربی|اندازه=۱۵۰%|" مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً "}}<ref>«هر كس بدون [[امام]] بميرد به مرگ جاهليت مرده است» صحیح ابنحیان، ج۱۰، ص ۴۳۴؛ مسند احمد، ج۴، ص ۹۶ (۱۶۸۷۶) ؛ المعجم الکبیر؛ ج ۱۹، ص ۳۸۸ (۹۱۰) ؛ شرح المقاصد، ج۲، ص ۲۷۵، از این منابع سستی ادعای دکتر النتشار در کتاب خود نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج۶، ص ۲۱۷ مبنی بر انکار [[حدیث]] مزبور در منابع اهل سنت ظاهر میشود. برای اطلاع از صدها مورد از این روایت به نرمافزار المکتبه الإسلامیة الکبری الشامله محصول عربستان جستجوی واژه «میته الجاهلیه» رجوع شود. </ref><ref>ر.ک. [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص ۵۳.</ref>. | ||
*براساس این [[روایات]] شخصی که [[امام عصر]] خود را نشناسد به [[مرگ جاهلیت]] و به واقع بدون [[ایمان]] مرده است. حال سؤال این است، مقصود از [[امام]] کدام [[امام]] است؟ آیا مراد هر نوع [[حاکم]]، هر چند با زور و غلبه و حیله است؟ در این صورت این سؤال پیش میآید که بین [[شناخت]] چنین [[امام|امامی]] با اثر ترتب [[کفر]] و [[جاهلیت]] بر جاهل آنچه رابطهای وجود دارد که در [[روایات]] بر آن تأکید شده است؟ <ref>ر.ک. [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص ۵۳.</ref>. | *براساس این [[روایات]] شخصی که [[امام عصر]] خود را نشناسد به [[مرگ جاهلیت]] و به واقع بدون [[ایمان]] مرده است. حال سؤال این است، مقصود از [[امام]] کدام [[امام]] است؟ آیا مراد هر نوع [[حاکم]]، هر چند با زور و غلبه و حیله است؟ در این صورت این سؤال پیش میآید که بین [[شناخت]] چنین [[امام|امامی]] با اثر ترتب [[کفر]] و [[جاهلیت]] بر جاهل آنچه رابطهای وجود دارد که در [[روایات]] بر آن تأکید شده است؟ <ref>ر.ک. [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص ۵۳.</ref>. | ||
*با تأمل دوباره در [[روایات نبوی]] که درباره [[امامت]] و [[امام]] صادر شده است خصوصاً با نگاهی به روایاتی که [[حضرت علی]]{{ع}} و یازده [[امام]] دیگر به عنوان [[امام]] [[برگزیده]]، [[حجت خداوند]]، [[واسطه فیض الهی]] و عامل حفظ و بقای اصل هستی توصیف شده است؛ با این نگاه واضح میشود که مقصود از [[ضرورت شناخت امام]]، [[امام]] به معنای واقعی و کامل آن است که در [[ائمه اطهار]] متجلی میشوند<ref>ر.ک. [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص ۵۳.</ref>. | *با تأمل دوباره در [[روایات نبوی]] که درباره [[امامت]] و [[امام]] صادر شده است خصوصاً با نگاهی به روایاتی که [[حضرت علی]]{{ع}} و یازده [[امام]] دیگر به عنوان [[امام]] [[برگزیده]]، [[حجت خداوند]]، [[واسطه فیض الهی]] و عامل حفظ و بقای اصل هستی توصیف شده است؛ با این نگاه واضح میشود که مقصود از [[ضرورت شناخت امام]]، [[امام]] به معنای واقعی و کامل آن است که در [[ائمه اطهار]] متجلی میشوند<ref>ر.ک. [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص ۵۳.</ref>. | ||
*این ادعا با لزوم تناسب و سنخیت بین حکم ([[مرگ جاهلیت]] و [[کفر]]) و موضوع ([[جهل به امام]]) ثابت میشود، علاوه آنکه [[روایات]] متعددی در تطبیق [[روایات]] [[مرگ جاهلیت]] بر [[امامان]] [[معصوم]] وارد شده است<ref>ر.ک. [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص ۵۴.</ref>. | *این ادعا با لزوم تناسب و سنخیت بین حکم ([[مرگ جاهلیت]] و [[کفر]]) و موضوع ([[جهل به امام]]) ثابت میشود، علاوه آنکه [[روایات]] متعددی در تطبیق [[روایات]] [[مرگ جاهلیت]] بر [[امامان]] [[معصوم]] وارد شده است<ref>ر.ک. [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص ۵۴.</ref>. | ||
==اثبات [[نظریه انتصاب]] [[شیعه]]== | ==اثبات [[نظریه انتصاب]] [[شیعه]]== | ||
*[[امامت]] [[امامان]] [[شیعه]] و در رأس آنها [[امامت حضرت علی]]{{ع}} به عنوان [[جانشین]] بلافصل [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} با سه رویکرد قرآنی، [[روایت|روایی]] و عقلی قابل اثبات است. | *[[امامت]] [[امامان]] [[شیعه]] و در رأس آنها [[امامت حضرت علی]]{{ع}} به عنوان [[جانشین]] بلافصل [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} با سه رویکرد قرآنی، [[روایت|روایی]] و عقلی قابل اثبات است. | ||
*آیات و [[روایات]] مثبت [[امامت حضرت علی]]{{ع}} در پاسخ [[شبهه]] عدم [[نص]] به [[امامت]] آن حضرت در کتاب و [[سنت نبوی]] به تفصیل در فصل شبهاتی پیرامون اصل [[نصب]] خواهد آمد. در این مجال با اشاره از آن میگذریم. | *آیات و [[روایات]] مثبت [[امامت حضرت علی]]{{ع}} در پاسخ [[شبهه]] عدم [[نص]] به [[امامت]] آن حضرت در کتاب و [[سنت نبوی]] به تفصیل در فصل شبهاتی پیرامون اصل [[نصب]] خواهد آمد. در این مجال با اشاره از آن میگذریم. | ||
یکم: رویکرد نقلی | یکم: رویکرد نقلی | ||
اشاره شد که [[آیات]] و [[روایات]] مختلف، متعدد و بعضاً متواتری بر [[امامت حضرت علی]]{{ع}} دلالت میکند که آن خود نظریه [[انتصابی بودن]] [[امامت]] را اثبات و [[تأیید]] میکند. افزون بر این [[نصوص]] - که در جای خود خواهد آمد - [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بعضاً نیز به [[انتصابی بودن]] اصل [[حکومت]] بعد از [[رحلت]] خویش تصریح میکند که [[تعیین]] کننده آن [[خداوند]] میباشد. چنانکه در صدر [[اسلام]] قبیلهای به نام بنیعامر [[اسلام]] خود را به این شرط منوط نمودهاند که بعد از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} آنان در [[حکومت]] سهمی داشته باشند. حضرت ضمن پاسخ منفی دلیل آن را نه عدم پذیرش [[مردم]] یا سران قبایل بلکه تعلق [[مشروعیت]] آن به [[خداوند]] ذکر فرمودهاند که [[تعیین]] [[حکومت]] و [[خلافت]] بعد از من تنها در [[صلاحیت]] [[خداوند]] است{{عربی|اندازه= | اشاره شد که [[آیات]] و [[روایات]] مختلف، متعدد و بعضاً متواتری بر [[امامت حضرت علی]]{{ع}} دلالت میکند که آن خود نظریه [[انتصابی بودن]] [[امامت]] را اثبات و [[تأیید]] میکند. افزون بر این [[نصوص]] - که در جای خود خواهد آمد - [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بعضاً نیز به [[انتصابی بودن]] اصل [[حکومت]] بعد از [[رحلت]] خویش تصریح میکند که [[تعیین]] کننده آن [[خداوند]] میباشد. چنانکه در صدر [[اسلام]] قبیلهای به نام بنیعامر [[اسلام]] خود را به این شرط منوط نمودهاند که بعد از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} آنان در [[حکومت]] سهمی داشته باشند. حضرت ضمن پاسخ منفی دلیل آن را نه عدم پذیرش [[مردم]] یا سران قبایل بلکه تعلق [[مشروعیت]] آن به [[خداوند]] ذکر فرمودهاند که [[تعیین]] [[حکومت]] و [[خلافت]] بعد از من تنها در [[صلاحیت]] [[خداوند]] است{{عربی|اندازه=۱۵۰%|" الامر إلى اللّه يضعه حيث يشاءِ "}}<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص ۸۴؛ [[سیره]] ابنهشام، ج۲، ص ۵۵؛ [[سیره]] حلبی، ج۲، ص ۳. </ref>. | ||
*تاریخ نشان میدهد مشابه این جریان و درخواست برای گروههای مانند کنده<ref>[[سیره]] ابن¬کثیر، | *تاریخ نشان میدهد مشابه این جریان و درخواست برای گروههای مانند کنده<ref>[[سیره]] ابن¬کثیر، ج۲، ص ۱۵۹.</ref>، [[عامر بن طفیل]] و [[ارید بن قیس]]<ref>[[سیره]] ابن¬کثیر، ج۲، ص۱۱۴.</ref> اتفاق میافتاد که همیشه با پاسخ منفی حضرت روبرو میشدند. | ||
*نکته قابل ذکر در توضیح این نکته اینکه درخواست گروههای مزبور از حضرت دقیقاً واگذاری [[حکومت]] و صحنه [[سیاست]] و [[قدرت]] بود که [[اهل سنت]] آن را به عنوان یک مسئله [[علم فقه|فقهی]] در [[صلاحیت مردم]] و [[انتخاب]] آنان توصیف میکنند که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} آن را حق و فعل الهی توصیف میفرمود. | *نکته قابل ذکر در توضیح این نکته اینکه درخواست گروههای مزبور از حضرت دقیقاً واگذاری [[حکومت]] و صحنه [[سیاست]] و [[قدرت]] بود که [[اهل سنت]] آن را به عنوان یک مسئله [[علم فقه|فقهی]] در [[صلاحیت مردم]] و [[انتخاب]] آنان توصیف میکنند که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} آن را حق و فعل الهی توصیف میفرمود. | ||
===رویکرد تحلیلی و عقلی=== | ===رویکرد تحلیلی و عقلی=== | ||
خط ۲۱: | خط ۱۵: | ||
===[[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} بر سر سه گزینه=== | ===[[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} بر سر سه گزینه=== | ||
*[[پیامبر اسلام]]{{صل}} در پرتو مجاهدتها و کوششهای بیستوسه ساله خود دو نهال نوپایی را به نام آیین مقدس [[اسلام]] و [[حکومت دینی]] به وجود آورده بود که نفس نوپای بودن آن دو به حفاظت و صیانت از انواع آسیبها و آفتها نیازمند بود که [[عمر]] کوتاه حضرت به آن کفاف نداد. این در حالی بود که خطر دشمن خارجی روم و ایران باستان، خطر داخلی "منافقان"، [[اسلام]] را تهدید میکرد. حال این سؤال مطرح است که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} آیا درباره چگونگی ادامه حیات دو نهال مزبور "اصل [[اسلام]] و [[حکومت]] آن" چارهای اندیشیده بود، یا آن را به حال خود واگذار نمود؟ | *[[پیامبر اسلام]]{{صل}} در پرتو مجاهدتها و کوششهای بیستوسه ساله خود دو نهال نوپایی را به نام آیین مقدس [[اسلام]] و [[حکومت دینی]] به وجود آورده بود که نفس نوپای بودن آن دو به حفاظت و صیانت از انواع آسیبها و آفتها نیازمند بود که [[عمر]] کوتاه حضرت به آن کفاف نداد. این در حالی بود که خطر دشمن خارجی روم و ایران باستان، خطر داخلی "منافقان"، [[اسلام]] را تهدید میکرد. حال این سؤال مطرح است که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} آیا درباره چگونگی ادامه حیات دو نهال مزبور "اصل [[اسلام]] و [[حکومت]] آن" چارهای اندیشیده بود، یا آن را به حال خود واگذار نمود؟ | ||
*سه گزینه و راهکار ذیل ابتداً قابل تصور است <ref>ر.ک: شهید صدر، بحث حول الولایه، ص | *سه گزینه و راهکار ذیل ابتداً قابل تصور است <ref>ر.ک: شهید صدر، بحث حول الولایه، ص ۱۳ به بعد.</ref> | ||
'''۱. موضع سلبی و سکوت:''' حضرت، نفیاً و اثباتاً درباره [[حاکم]] و [[خلیفه]] بعدی خود هیچ موضعی اتخاذ نکرده است. شخص و [[شورا|شورایی]] را [[تعیین]] ننموده است. سستی این نظریه در ادله و شواهد [[لزوم نصب]] در صفحات بعد روشن میشود. | '''۱. موضع سلبی و سکوت:''' حضرت، نفیاً و اثباتاً درباره [[حاکم]] و [[خلیفه]] بعدی خود هیچ موضعی اتخاذ نکرده است. شخص و [[شورا|شورایی]] را [[تعیین]] ننموده است. سستی این نظریه در ادله و شواهد [[لزوم نصب]] در صفحات بعد روشن میشود. | ||
'''۲. سپردن امور به [[مردم]] در قالب شورا:''' فرض دوم این است که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} دارای موضع ایجابی بوده است و برای [[دین]] و [[حاکمیت دینی]] فکر و راهکاری اندیشیده است و آن [[تعیین]] [[شورا]] یا نخبگانی یا [[بیعت]] برای [[اداره کشور]] است. | '''۲. سپردن امور به [[مردم]] در قالب شورا:''' فرض دوم این است که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} دارای موضع ایجابی بوده است و برای [[دین]] و [[حاکمیت دینی]] فکر و راهکاری اندیشیده است و آن [[تعیین]] [[شورا]] یا نخبگانی یا [[بیعت]] برای [[اداره کشور]] است. | ||
خط ۳۹: | خط ۳۳: | ||
*حال این سؤال مطرح است که [[نص]] کلی در [[تعیین امام]] از قبیله [[قریش]] آیا خود مسئله و اختلاف - ساز نخواهد بود؟ چراکه قبیله [[قریش]] خود بر هزاران فرد شامل است که دهها فرد میتواند مدعی [[خلافت]] و [[امامت]] گردد، چنانکه [[عمر]] [[خلافت]] را در [[سقیفه]] به [[ابوبکر]] هدیه داد و در عضو [[ابوبکر]] نیز [[عمر]] را [[خلیفه]] بعد از خود [[نصب]] کرد. | *حال این سؤال مطرح است که [[نص]] کلی در [[تعیین امام]] از قبیله [[قریش]] آیا خود مسئله و اختلاف - ساز نخواهد بود؟ چراکه قبیله [[قریش]] خود بر هزاران فرد شامل است که دهها فرد میتواند مدعی [[خلافت]] و [[امامت]] گردد، چنانکه [[عمر]] [[خلافت]] را در [[سقیفه]] به [[ابوبکر]] هدیه داد و در عضو [[ابوبکر]] نیز [[عمر]] را [[خلیفه]] بعد از خود [[نصب]] کرد. | ||
*اگر مصلحتاندیشی [[حضرت علی]]{{ع}} نبود، [[شیعیان]] آن حضرت [[خلافت]] [[ابوبکر]] را برنتافته و دامن اختلاف و جنگ، [[اسلام]] را فراگرفته و درخت نوپای [[حکومت اسلامی]] را تهدید میکرد. | *اگر مصلحتاندیشی [[حضرت علی]]{{ع}} نبود، [[شیعیان]] آن حضرت [[خلافت]] [[ابوبکر]] را برنتافته و دامن اختلاف و جنگ، [[اسلام]] را فراگرفته و درخت نوپای [[حکومت اسلامی]] را تهدید میکرد. | ||
*پس اصل [[نص]] خاص و [[عمل]] به آن میتوانست بالندگی و شکوه [[اسلام]] را حفظ و از اختلاف و [[جنگ]] جلوگیری کند. این نکته مورد [[تأیید]] بعض [[فلاسفه]] نیز قرار گرفته است <ref>«الأستخلاف بالنص أصوب فان ذلک لایؤدی الی التشعب و التشاغب و الأختلاف»، (بوعلی سینا، الهیات شفا، ص | *پس اصل [[نص]] خاص و [[عمل]] به آن میتوانست بالندگی و شکوه [[اسلام]] را حفظ و از اختلاف و [[جنگ]] جلوگیری کند. این نکته مورد [[تأیید]] بعض [[فلاسفه]] نیز قرار گرفته است <ref>«الأستخلاف بالنص أصوب فان ذلک لایؤدی الی التشعب و التشاغب و الأختلاف»، (بوعلی سینا، الهیات شفا، ص ۴۵۱).</ref> | ||
===[[علم]] به شخص [[اصلح]] و لزوم معرفی و [[نصب]] آن=== | ===[[علم]] به شخص [[اصلح]] و لزوم معرفی و [[نصب]] آن=== | ||
*گفته شد که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} هم از کانال عادی و هم کانال [[وحی]] به فرد [[شایسته]] و [[اصلح]] از همه جهات برای تصدی [[مرجعیت دینی]] و [[سیاست|سیاسی]] [[علم]] و [[آگاهی]] داشت، اگر با این فرض حضرت فرد مزبور را به این [[مقام]] [[نصب]] ننماید، نه تنها [[امت]] خویش را از [[رهبری دینی]] و [[سیاست|سیاسی]] فرد [[اصلح]] محروم نموده است، بلکه به نوعی با روی کار آمدن شخص غیر [[اصلح]] و چهبسا شخص ناکارآمد به آسیبپذیری دو نهال نوپای خود نیز کمک نموده است. | *گفته شد که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} هم از کانال عادی و هم کانال [[وحی]] به فرد [[شایسته]] و [[اصلح]] از همه جهات برای تصدی [[مرجعیت دینی]] و [[سیاست|سیاسی]] [[علم]] و [[آگاهی]] داشت، اگر با این فرض حضرت فرد مزبور را به این [[مقام]] [[نصب]] ننماید، نه تنها [[امت]] خویش را از [[رهبری دینی]] و [[سیاست|سیاسی]] فرد [[اصلح]] محروم نموده است، بلکه به نوعی با روی کار آمدن شخص غیر [[اصلح]] و چهبسا شخص ناکارآمد به آسیبپذیری دو نهال نوپای خود نیز کمک نموده است. | ||
*چنین فرضی از [[پیامبر]] [[حکیم]] و دلسوز به [[دین]] و [[امت]] بعید و بلکه محال است. به تقریر دیگر، عقل به تقدیم فاضل بر مفضول و ترجیح [[اصلح]] بر صالح حکم میکند و این حکم عقل نیز مورد [[تأیید]] [[قرآن کریم]] است:{{عربی|اندازه= | *چنین فرضی از [[پیامبر]] [[حکیم]] و دلسوز به [[دین]] و [[امت]] بعید و بلکه محال است. به تقریر دیگر، عقل به تقدیم فاضل بر مفضول و ترجیح [[اصلح]] بر صالح حکم میکند و این حکم عقل نیز مورد [[تأیید]] [[قرآن کریم]] است:{{عربی|اندازه=۱۵۰%|﴿{{متن قرآن|قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ}}﴾}}<ref> بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟؛ سوره یونس، آیه: ۳۵.</ref>. | ||
*بر این اساس [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نیز خود به عنوان یکی از عقلا بلکه عقل کل بر حکم فوق مطلع بوده و میبایست [[عمل]] نیز بنماید و لازمه [[عمل]] آن [[تعیین]] فرد [[اصلح]] و [[شایسته]] است وگرنه مخالفت با حکم عقل لازم میآید که از [[شأن]] و [[منزلت]] آن حضرت بعید میباشد. | *بر این اساس [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نیز خود به عنوان یکی از عقلا بلکه عقل کل بر حکم فوق مطلع بوده و میبایست [[عمل]] نیز بنماید و لازمه [[عمل]] آن [[تعیین]] فرد [[اصلح]] و [[شایسته]] است وگرنه مخالفت با حکم عقل لازم میآید که از [[شأن]] و [[منزلت]] آن حضرت بعید میباشد. | ||
===اعتبار [[عصمت]] [[امام]] مقتضی [[نصب]]=== | ===اعتبار [[عصمت]] [[امام]] مقتضی [[نصب]]=== | ||
*در بحث [[فلسفه امامت]] گذشت که [[امام]] برای [[حفظ دین|حفظ صحیح دین]] و صیانت خالص از آن میبایست [[معصوم]] باشد تا [[تفاسیر]] وی نیز از [[عصمت]] و [[حجیت]] ذاتی برخوردار گردد. | *در بحث [[فلسفه امامت]] گذشت که [[امام]] برای [[حفظ دین|حفظ صحیح دین]] و صیانت خالص از آن میبایست [[معصوم]] باشد تا [[تفاسیر]] وی نیز از [[عصمت]] و [[حجیت]] ذاتی برخوردار گردد. | ||
*با این نگاه به [[امامت]] و شخص [[امام]] روشن میشود که راهکار دیگر یعنی [[تعیین امام]] از طریق [[شورا]] یا [[بیعت]] ممکن نیست؛ چراکه آنان به [[عصمت]] شخص [[معصوم]] [[علم]] ندارند و [[علم]] آن در [[اختیار]] [[خداوند]] است که آن را به پیامبرش منتقل مینماید<ref>ر.ک: [[کشف]] المراد، ص | *با این نگاه به [[امامت]] و شخص [[امام]] روشن میشود که راهکار دیگر یعنی [[تعیین امام]] از طریق [[شورا]] یا [[بیعت]] ممکن نیست؛ چراکه آنان به [[عصمت]] شخص [[معصوم]] [[علم]] ندارند و [[علم]] آن در [[اختیار]] [[خداوند]] است که آن را به پیامبرش منتقل مینماید<ref>ر.ک: [[کشف]] المراد، ص ۴۹۵؛ الشافی فی الأمامه، ج ۲، ص ۵.</ref> | ||
===[[نصب]] لازمه [[دین]] خاتم و جاودان=== | ===[[نصب]] لازمه [[دین]] خاتم و جاودان=== | ||
*آیین و شرایع [[پیامبران پیشین]] موقتی بود، به این صورت که آیین و برنامه آنان بعد از مدتی با ظهور [[پیامبر]] دیگر [[نسخ]] میشد. در این صورت وجود [[جانشین]] در همه عرصهها خیلی هم ضروری نبود، امّا آیین [[اسلام]] آیین جاودان، جهانی و خاتم است که بعد از آن هیچ پیامبری ظهور نخواهد کرد. چنین آیینی برای حفظ موقعیت خود در جهان و جلوگیری از خطر [[انحراف]]، [[بدعت]] و [[تحریف]]، به [[جانشینی]] در حد [[دین]] خاتم و جهانی لازم دارد. | *آیین و شرایع [[پیامبران پیشین]] موقتی بود، به این صورت که آیین و برنامه آنان بعد از مدتی با ظهور [[پیامبر]] دیگر [[نسخ]] میشد. در این صورت وجود [[جانشین]] در همه عرصهها خیلی هم ضروری نبود، امّا آیین [[اسلام]] آیین جاودان، جهانی و خاتم است که بعد از آن هیچ پیامبری ظهور نخواهد کرد. چنین آیینی برای حفظ موقعیت خود در جهان و جلوگیری از خطر [[انحراف]]، [[بدعت]] و [[تحریف]]، به [[جانشینی]] در حد [[دین]] خاتم و جهانی لازم دارد. | ||
خط ۵۳: | خط ۴۷: | ||
*حال چگونه ممکن است [[پیامبران پیشین]] با وجود [[پیامبر خاتم]] نبودنشان به [[تعیین جانشین]] دست زنند، امّا [[پیامبر اسلام]] با فرض [[خاتم بودن]]، جاودان و جهانی بودن دینش هیچ [[جانشین]] در [[دین]] معرفی نکرده باشد؟ | *حال چگونه ممکن است [[پیامبران پیشین]] با وجود [[پیامبر خاتم]] نبودنشان به [[تعیین جانشین]] دست زنند، امّا [[پیامبر اسلام]] با فرض [[خاتم بودن]]، جاودان و جهانی بودن دینش هیچ [[جانشین]] در [[دین]] معرفی نکرده باشد؟ | ||
===[[تعیین جانشین]] و وصی سفارش [[قرآن]]=== | ===[[تعیین جانشین]] و وصی سفارش [[قرآن]]=== | ||
*[[قرآن کریم]] [[مسلمانان]] را موقع مرگ به نوشتن وصیت سفارش و امر میکند:{{عربی|اندازه= | *[[قرآن کریم]] [[مسلمانان]] را موقع مرگ به نوشتن وصیت سفارش و امر میکند:{{عربی|اندازه=۱۵۰%|﴿{{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}}﴾}}<ref> بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران؛ سوره بقره، آیه: ۱۸۰.</ref> | ||
*[[قرآن کریم]] که به وصیت در امور جزئی و خانوادگی این همه اهمیت میدهد و تأکید میکند و [[مسلمانان]] نیز خود را متعهد به آن میدانند چگونه ممکن است که درباره یک مسئله مهم و کلیدی یعنی [[تعیین]] [[جانشینی]] دینی و [[سیاست|سیاسی]] برای [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} هیچ سخنی نگفته باشد و [[پیامبر]] نیز بدون وصیت از کنار آن بگذرد؟ آیا این نسبت طعن و زیر سؤال بردن شخصیت [[پیامبر]] نیست که آن حضرت برخلاف آیه مزبور هیچ وصیتی درباره [[امت]] خود نکرده است؟ <ref>ر. ک فضل بن شاذات، الأیضاح، ص | *[[قرآن کریم]] که به وصیت در امور جزئی و خانوادگی این همه اهمیت میدهد و تأکید میکند و [[مسلمانان]] نیز خود را متعهد به آن میدانند چگونه ممکن است که درباره یک مسئله مهم و کلیدی یعنی [[تعیین]] [[جانشینی]] دینی و [[سیاست|سیاسی]] برای [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} هیچ سخنی نگفته باشد و [[پیامبر]] نیز بدون وصیت از کنار آن بگذرد؟ آیا این نسبت طعن و زیر سؤال بردن شخصیت [[پیامبر]] نیست که آن حضرت برخلاف آیه مزبور هیچ وصیتی درباره [[امت]] خود نکرده است؟ <ref>ر. ک فضل بن شاذات، الأیضاح، ص ۱۰۵.</ref>. | ||
===[[تعیین جانشین]] مبنا و رویه [[پیامبر]] در [[اداره کشور]]=== | ===[[تعیین جانشین]] مبنا و رویه [[پیامبر]] در [[اداره کشور]]=== | ||
*نگاهی به تاریخ [[حکومت]]داری [[پیامبر اعظم]]{{صل}} نشان میدهد آن حضرت در سفرهای مختلفی مانند شرکت در جبهههای [[جنگ]] که از پایتخت [[حکومت]] خویش یعنی [[مدینه]] خارج میشد [[جانشین]] خود را [[تعیین]] میکرد تا در غیاب حضرت، امور اداری، [[سیاست|سیاسی]] و [[حکومت|حکومتی]] تعطیل نماند. [[حضرت علی]]{{ع}}، این مکتوم و معاذ از شمار صحابهای هستند که در غیاب [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} [[جانشین]] آن حضرت شدند. | *نگاهی به تاریخ [[حکومت]]داری [[پیامبر اعظم]]{{صل}} نشان میدهد آن حضرت در سفرهای مختلفی مانند شرکت در جبهههای [[جنگ]] که از پایتخت [[حکومت]] خویش یعنی [[مدینه]] خارج میشد [[جانشین]] خود را [[تعیین]] میکرد تا در غیاب حضرت، امور اداری، [[سیاست|سیاسی]] و [[حکومت|حکومتی]] تعطیل نماند. [[حضرت علی]]{{ع}}، این مکتوم و معاذ از شمار صحابهای هستند که در غیاب [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} [[جانشین]] آن حضرت شدند. | ||
*حال این سؤال پیش میآید پیغمبری که به مسائل [[حکومت]] این همه توجّه و عنایت دارد، چگونه ممکن است از [[تعیین جانشین]] خود بعد از [[رحلت]] چشمپوشی کند؟ <ref>ر.ک: کشف¬المراد، ص | *حال این سؤال پیش میآید پیغمبری که به مسائل [[حکومت]] این همه توجّه و عنایت دارد، چگونه ممکن است از [[تعیین جانشین]] خود بعد از [[رحلت]] چشمپوشی کند؟ <ref>ر.ک: کشف¬المراد، ص ۴۹۶.</ref> در حالی که خطر و آسیب آنبه مراتب بیشتر است، که به بعضی اشاره شد. | ||
===لازمه عدم [[نص]]، [[برتری]] دو [[خلیفه اول]] بر [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} === | ===لازمه عدم [[نص]]، [[برتری]] دو [[خلیفه اول]] بر [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} === | ||
*نگاهی به تاریخ دو [[خلیفه اول]] نشان میدهد که هردو [[خلیفه]] به [[بیعت]]و [[انتخاب]] [[مردم]] توجهی نداشتند و [[حاکم]] بعدی را خودشان [[تعیین]] [[نصب]] نمودند. [[ابوبکر]] هنگام به یاریاش ب [[عثمان]] که دبیر [[خلیفه]] بود، سفارش نمود اسم [[عمر]] را به عنوان [[خلیفه]] و [[جانشین]] وی بنویسد و از [[مردم]] نیز خواست از او [[اطاعت]] کنند{{عربی|اندازه= | *نگاهی به تاریخ دو [[خلیفه اول]] نشان میدهد که هردو [[خلیفه]] به [[بیعت]]و [[انتخاب]] [[مردم]] توجهی نداشتند و [[حاکم]] بعدی را خودشان [[تعیین]] [[نصب]] نمودند. [[ابوبکر]] هنگام به یاریاش ب [[عثمان]] که دبیر [[خلیفه]] بود، سفارش نمود اسم [[عمر]] را به عنوان [[خلیفه]] و [[جانشین]] وی بنویسد و از [[مردم]] نیز خواست از او [[اطاعت]] کنند{{عربی|اندازه=۱۵۰%|" فانی استخلفت علیکم [[عمر بن الخطاب]] فاسمعوا و اطیعوه "}}<ref>«من [[عمر]] بن خطّاب را جانشين خود در ميان شما مىسازم پس گوش به فرمانش باشيد و از وى [[اطاعت]] كنيد» تاریخ مدینة دمشق، ج۱۸، ص۳۱۰، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹۱، حوادث سال ۱۳.</ref>. | ||
*عمر نیز نزدیک فوت خود بدون توجّه به [[انتخاب]] مرد در اندیشه [[تعیین]] [[حاکم]] و [[جانشین]] خود برآمد ولکن بهجای یک نفر شش نفر به نامهای : عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن، سعد بن ابی وقاص و [[امام علی|علی]]{{ع}} را مشخص کرد و دستور داد یکی از این شش تن با رأی یثسه به عنوان [[خلیفه]] [[برگزیده]] و [[انتصاب]] گردد. در متن کتاب خواهد آمد - چنانکه [[امام علی|علی]]{{ع}} نیز به آن تصریح میکند - نتیجه و برآیند [[شورای ششنفره]] فوق یعنی [[انتخاب]] [[عثمان]] پیشاپیش معلوم بود. بر این اساس [[خلیفه اول]] و دوم به فکر [[مردم]] و آینده کشور و به حسب ظاهر آینده [[دین]] نیز بودند و برای جلوگیری از هر نوع خطر احتمالی پیش از مرگ خودشان به چاره پرداختند. | *عمر نیز نزدیک فوت خود بدون توجّه به [[انتخاب]] مرد در اندیشه [[تعیین]] [[حاکم]] و [[جانشین]] خود برآمد ولکن بهجای یک نفر شش نفر به نامهای : عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن، سعد بن ابی وقاص و [[امام علی|علی]]{{ع}} را مشخص کرد و دستور داد یکی از این شش تن با رأی یثسه به عنوان [[خلیفه]] [[برگزیده]] و [[انتصاب]] گردد. در متن کتاب خواهد آمد - چنانکه [[امام علی|علی]]{{ع}} نیز به آن تصریح میکند - نتیجه و برآیند [[شورای ششنفره]] فوق یعنی [[انتخاب]] [[عثمان]] پیشاپیش معلوم بود. بر این اساس [[خلیفه اول]] و دوم به فکر [[مردم]] و آینده کشور و به حسب ظاهر آینده [[دین]] نیز بودند و برای جلوگیری از هر نوع خطر احتمالی پیش از مرگ خودشان به چاره پرداختند. | ||
*آیا [[پیامبر اعظم]]{{صل}} که همه هستی خویش را وقف [[دین]] [[اسلام]] کرده بود، به اندازه دو [[خلیفه]] آیندهنگر و در [[مقام]] چارهاندیشی نبود؟ اهل سن باید جواب بدهند ک آیا [[سیره]] دو [[خلیفه اول]] در [[تعیین جانشین]] خودشان [[عمل]] مشروع و خالی از محذور بود یا نه؟ | *آیا [[پیامبر اعظم]]{{صل}} که همه هستی خویش را وقف [[دین]] [[اسلام]] کرده بود، به اندازه دو [[خلیفه]] آیندهنگر و در [[مقام]] چارهاندیشی نبود؟ اهل سن باید جواب بدهند ک آیا [[سیره]] دو [[خلیفه اول]] در [[تعیین جانشین]] خودشان [[عمل]] مشروع و خالی از محذور بود یا نه؟ | ||
*اگر [[عمل]] آن دو غیر مشروع و خالی از اشکال و محذور نبود، ما اینجا حرفی نداریم جز اینکه [[اهل سنت]] به [[عمل]] غیر مشروع [[شیخین]] خود اعتراف کردند. امّا اگر [[عمل]] مشروع و عقلانی و عقلایی بود، سؤال میکنیم، چرا [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} چنین نکرد؟ آیا - العیاذ بالله - حضرت با وجود اتصال به [[وحی]] در [[مقام]] ثبوت و [[شناخت]] به این درک نرسیده بود، یا اینکه - العیاذ بالله - عمدا مصلحت جامع و [[دین]] را نادیده انگاشت و [[امت]] را به حال خود رها کرد؟ لازمه این مبنای [[اهل سنت]] این است که [[شیخین]] - العیاذ بالله - حداقل در این [[مقام]] از [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} [[برتر]] و [[افضل]] باشند!و این لازمه را خود [[اهل سنت]] برنمیتابند. | *اگر [[عمل]] آن دو غیر مشروع و خالی از اشکال و محذور نبود، ما اینجا حرفی نداریم جز اینکه [[اهل سنت]] به [[عمل]] غیر مشروع [[شیخین]] خود اعتراف کردند. امّا اگر [[عمل]] مشروع و عقلانی و عقلایی بود، سؤال میکنیم، چرا [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} چنین نکرد؟ آیا - العیاذ بالله - حضرت با وجود اتصال به [[وحی]] در [[مقام]] ثبوت و [[شناخت]] به این درک نرسیده بود، یا اینکه - العیاذ بالله - عمدا مصلحت جامع و [[دین]] را نادیده انگاشت و [[امت]] را به حال خود رها کرد؟ لازمه این مبنای [[اهل سنت]] این است که [[شیخین]] - العیاذ بالله - حداقل در این [[مقام]] از [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} [[برتر]] و [[افضل]] باشند!و این لازمه را خود [[اهل سنت]] برنمیتابند. | ||
*این چالش از سدههای پیش گرفتار [[اهل سنت]] بوده است. [[ابن ابی الحدید]] در شرح فرازهای [[نهجالبلاغه]] ک بر اصل [[نصب]] دلالت میکند، یکی از ادله خود در توجیه آنها را واهمه از مخالفت [[صحابه]] به [[نص]] ذکر میکند، چنانکه در ذیل | *این چالش از سدههای پیش گرفتار [[اهل سنت]] بوده است. [[ابن ابی الحدید]] در شرح فرازهای [[نهجالبلاغه]] ک بر اصل [[نصب]] دلالت میکند، یکی از ادله خود در توجیه آنها را واهمه از مخالفت [[صحابه]] به [[نص]] ذکر میکند، چنانکه در ذیل خطبه۱۶۳ {{عربی|اندازه=۱۵۰%|" فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ "}} از استاد خود [[ابو جعفر یحیی محمد علوی]]، از کسانی میپرسد که برحق حضرت "[[حکومت]]" هجوم بردند که آیا مراد جریان [[سقیفه]] است یا [[شورای ششنفره]] [[عمر]] که به [[انتخاب]] [[عثمان]] منجر شد؟ که وی روز را جواب میدهد <ref>توضیح اینکه این ابی الحدید بعداز این کلام باز اشکال میکند که ظاهر [[خطبه]] فوق استدلال حضرت از طریق اولویت ونه نص است. ابوجعفر در پاسخ میگوید چون این [[خطبه]] در جواب سائلی است که میپرسد که بااینکه تو از دیگران به حکوت و [[پیامبر]] نزدیک و اولی بودی چرا از [[حکومت]] کنار گذاشتند؟ به این دلیل حضرت جواب مناسب سائل راداد. افزون بر جواب ابوجعفر ما در متن کتاب به صورت متعدد به [[احتجاج]] های حضرت به اصل [[نصب]] اشاره خواهیم کرد.</ref> | ||
*[[ابن ابی الحدید]] به عنوان یک [[سنی]] اعتراف میکند که نفس من اجازه نمیدهد که [[صحابه]] را به [[عصیان پیامبر]]{{صل}} متهم کنم؟ {{عربی|اندازه= | *[[ابن ابی الحدید]] به عنوان یک [[سنی]] اعتراف میکند که نفس من اجازه نمیدهد که [[صحابه]] را به [[عصیان پیامبر]]{{صل}} متهم کنم؟ {{عربی|اندازه=۱۵۰%|" ان نفسی لا تسامحنی ان السب الی الصحابه عصیان رسولالله{{صل}} و دفع النص"}}. | ||
*در اینجا استاد [[ابن الی الحدید]] - که وی او را دانشمند منصف و وافر عقل توصیف میکند - چنین جواب میدهد که نفس من نیز اجازه نمیدهد که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} را به اهمال در امر [[امامت]] و [[رهبری]] [[امت]] خود و رها کردن آنان متهم کنم، پیامبری که در هر سفری در [[مدینه]] [[جانشین]] خود را مشخص میکرد. ابوجعفر به تفضیل جواب خود را توضیح میدهد تا اینکه [[ابن ابی الحدید]] قانع شده و میگوید در جواب من [[نیکو]] گفت: {{عربی|اندازه= | *در اینجا استاد [[ابن الی الحدید]] - که وی او را دانشمند منصف و وافر عقل توصیف میکند - چنین جواب میدهد که نفس من نیز اجازه نمیدهد که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} را به اهمال در امر [[امامت]] و [[رهبری]] [[امت]] خود و رها کردن آنان متهم کنم، پیامبری که در هر سفری در [[مدینه]] [[جانشین]] خود را مشخص میکرد. ابوجعفر به تفضیل جواب خود را توضیح میدهد تا اینکه [[ابن ابی الحدید]] قانع شده و میگوید در جواب من [[نیکو]] گفت: {{عربی|اندازه=۱۵۰%|"لقد احسنت فیما قلت"}}<ref>شرح نهج البلاغه، ج۹، صص۲۴۸، و۲۵۰. </ref> | ||
===[[کشف]] نه [[نصب]]=== | ===[[کشف]] نه [[نصب]]=== | ||
*نکته آخری که درباره [[نظریه انتصاب]] [[شیعه]] باید گفت این است که [[شیعه]] با [[الهام]] از [[آیات]] و صریح [[روایات نبوی]] بر این اعتقاد است که[[وجود نورانی]] [[حضرت علی]]{{ع}} پیش از آفرینش عالم مادی مورد توجّه و [[عنایت الهی]] بوده و در دنیا نیز [[صفات]] و [[فضایل]] لازم برای [[انسان کامل]] از جهت فردی و اجتماعی و دینی [[سیاست|سیاسی]] را کسب نموده بود. با این فرض آن حضرت از هان بدو [[رسالت]] خودبهخود ملاک [[جانشینی]] [[پیامبر خاتم|پیغمبر]]{{صل}} را دارا بود و اصلاً به [[نصب]] و [[تعیین]] نیازی نداشت. | *نکته آخری که درباره [[نظریه انتصاب]] [[شیعه]] باید گفت این است که [[شیعه]] با [[الهام]] از [[آیات]] و صریح [[روایات نبوی]] بر این اعتقاد است که[[وجود نورانی]] [[حضرت علی]]{{ع}} پیش از آفرینش عالم مادی مورد توجّه و [[عنایت الهی]] بوده و در دنیا نیز [[صفات]] و [[فضایل]] لازم برای [[انسان کامل]] از جهت فردی و اجتماعی و دینی [[سیاست|سیاسی]] را کسب نموده بود. با این فرض آن حضرت از هان بدو [[رسالت]] خودبهخود ملاک [[جانشینی]] [[پیامبر خاتم|پیغمبر]]{{صل}} را دارا بود و اصلاً به [[نصب]] و [[تعیین]] نیازی نداشت. |