مصر: تفاوت میان نسخهها
←مقدمه
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←مقدمه) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
* این سرزمین در طول سالها، غنیترین [[ولایت]] تابعِ [[حکومت]] [[روم]] شرقی (بیزانس) بود. در نواحی حوزه [[نیل]]، به [[برکت]] [[آب]] و هوای مناسب آن، سالی سهبار محصول برمیداشتند و از اینجهت، مصر در واقع [[انبار]] غله بیزانس بهشمار میرفت. در آستانه [[فتح]] مصر بهدست [[مسلمانان]]، اوضاع آنجا آشفته بود. [[مصریان]] از بیزانس نفرت و [[کینه]] داشتند. زیرا بهخصوص در کشمکشهای مذهبی از آنان [[آزار]] و [[رنج]] بسیار میدیدند. قبطیان که پیرو [[مذهب]] یعقوبی بودند از عمال [[حکومت]] بیزانس که [[مذهب]] ملکایی "[[مسیحی]] ارتدکس" داشتند ناراضی بودند و و [[کشیشان]] ملکایی و عوامل حکومتی هم، با [[اعمال]] فشار و [[ظلم]] و [[تعدی]]، این [[خشم]] و نفرت و [[دشمنی]] را دامن میزدند. چند سال پیش از ورود [[مسلمانان]]، [[خسرو]] [[پرویز]]، [[پادشاه ایران]]، هم به مصر تاختوتاز کرده و آنجا را عرصه [[جنگ]] و [[تجاوز]] قرار داده و مدتی هم قسمتهای مهم سرزمین [[نیل]] را به [[تصرف]] درآورده بود. ولی [[حکومت]] [[روم]] در جنگی دیگر دوباره مصر را از [[خسرو]] [[پرویز]] باز پس گرفته بود<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 705-706.</ref>. | * این سرزمین در طول سالها، غنیترین [[ولایت]] تابعِ [[حکومت]] [[روم]] شرقی (بیزانس) بود. در نواحی حوزه [[نیل]]، به [[برکت]] [[آب]] و هوای مناسب آن، سالی سهبار محصول برمیداشتند و از اینجهت، مصر در واقع [[انبار]] غله بیزانس بهشمار میرفت. در آستانه [[فتح]] مصر بهدست [[مسلمانان]]، اوضاع آنجا آشفته بود. [[مصریان]] از بیزانس نفرت و [[کینه]] داشتند. زیرا بهخصوص در کشمکشهای مذهبی از آنان [[آزار]] و [[رنج]] بسیار میدیدند. قبطیان که پیرو [[مذهب]] یعقوبی بودند از عمال [[حکومت]] بیزانس که [[مذهب]] ملکایی "[[مسیحی]] ارتدکس" داشتند ناراضی بودند و و [[کشیشان]] ملکایی و عوامل حکومتی هم، با [[اعمال]] فشار و [[ظلم]] و [[تعدی]]، این [[خشم]] و نفرت و [[دشمنی]] را دامن میزدند. چند سال پیش از ورود [[مسلمانان]]، [[خسرو]] [[پرویز]]، [[پادشاه ایران]]، هم به مصر تاختوتاز کرده و آنجا را عرصه [[جنگ]] و [[تجاوز]] قرار داده و مدتی هم قسمتهای مهم سرزمین [[نیل]] را به [[تصرف]] درآورده بود. ولی [[حکومت]] [[روم]] در جنگی دیگر دوباره مصر را از [[خسرو]] [[پرویز]] باز پس گرفته بود<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 705-706.</ref>. | ||
* در این [[فتح]] مجدد، [[رفتار]] هر دو طرف ([[رومیان]] و [[مصریان]]) خصمانهتر شده و اوضاع داخلی مصر آشفتهتر بود. [[والی]] مصر در این زمان "قفقازی" خوانده میشد و [[مسلمانان]] او را "مقوقس" مینامیدند. مقوقس، بنا به [[فرمان]] هرقل یا هراکلیوس، امپراتور بیزانس، به سرزمین مصر آمده بود و در [[اداره]] امور مصر، [[نایب]] امپراتور هرقل بهشمار میرفت. او که در سرزمین مصر [[قدرت]] و شوکتی داشت، همان کسی بود که [[رسول خدا]] {{صل}}، ضمن [[نوشتن]] نامهای، او را به پذیرش [[اسلام]] [[دعوت]] کرده بود. وی نیز با فرستاده [[رسول خدا]] {{صل}} به [[خوشرویی]] [[رفتار]] کرده و ضمن ادای [[احترام]]، هدایایی برای آن [[حضرت]] ارسال کرده بود<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 706.</ref>. | * در این [[فتح]] مجدد، [[رفتار]] هر دو طرف ([[رومیان]] و [[مصریان]]) خصمانهتر شده و اوضاع داخلی مصر آشفتهتر بود. [[والی]] مصر در این زمان "قفقازی" خوانده میشد و [[مسلمانان]] او را "مقوقس" مینامیدند. مقوقس، بنا به [[فرمان]] هرقل یا هراکلیوس، امپراتور بیزانس، به سرزمین مصر آمده بود و در [[اداره]] امور مصر، [[نایب]] امپراتور هرقل بهشمار میرفت. او که در سرزمین مصر [[قدرت]] و شوکتی داشت، همان کسی بود که [[رسول خدا]] {{صل}}، ضمن [[نوشتن]] نامهای، او را به پذیرش [[اسلام]] [[دعوت]] کرده بود. وی نیز با فرستاده [[رسول خدا]] {{صل}} به [[خوشرویی]] [[رفتار]] کرده و ضمن ادای [[احترام]]، هدایایی برای آن [[حضرت]] ارسال کرده بود<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 706.</ref>. | ||
* در دوران [[حکومت خلیفه دوم]]، برخی (همچون [[عمروعاص]]) حمله به مصر را پیشنهاد میکردند، ولی [[خلیفه]] که مصر را تحت نفوذ [[رومیان]] و سربازان مسلح و مجهز و فراوان آنها میدید و [[امید]] [[فتح]] آن دیار را بهدست سربازان [[اسلام]] نداشت، هر بار با این پیشنهاد [[مخالفت]] میکرد. اما [[عمروعاص]] [[اصرار]] داشت [[فتح]] مصر به [[عظمت]] و [[سربلندی]] هر چه بیشتر [[اسلام]] کمک میکند. او که مردی سیاستباز و [[حیلهگری]] فرصتطلب از تبار [[امیه]] بود (و بیشتر در [[اندیشه]] شهرت و ترقی و مقامی برای خود بود تا [[عظمت]] [[اسلام]]) [[آرزو]] میکرد [[لیاقت]] و [[کفایت]] و جلادت او در [[جنگها]] همچون دیگر فرماندهانِ پرآوازه [[سپاه اسلام]] زبانزد همگان باشد. وی سرانجام بدون اطلاع [[خلیفه]] به مصر حمله کرد و پس از حدود یک ماه [[جنگ]] با [[حاکم مصر]] از [[مدینه]] [[استمداد]] طلبید. [[خلیفه]] هم چهار نفر از [[سرداران سپاه]] به نامهای [[زبیر بن عوام]]، [[مقداد بن اسود]]، عبادة بن صامت و مسلمة بن مخلد را همراه [[دوازده نفر]] به کمک [[عمروعاص]] فرستاد و پس از حدود سه ماه [[جنگ]]، دیار مصر به دست [[سپاه اسلام]] [[فتح]] شد و مقوقس پرداخت [[جزیه]] را پذیرفت. سپس، [[سپاه]] [[مسلمانان]] [[شهر]] بزرگ و سرزمین آباد و پایتخت این دیار، اسکندریه، را به آسانی و با [[صلح]] [[فتح]] کرد و [[عمروعاص]] با خرسندیِ توصیفناپذیری در گزارشی به [[خلیفه]] نوشت: "شهری را [[فتح]] کردهام که در وصف آن سخنی نمیگویم جز اینکه چهار هزار کاخ ییلاقی، چهار هزار حمام، چهار هزار [[یهودی]] جزیهپرداز و چهار هزار تفرجگاه شاهان بهدست آوردهام...". او حدود چهار سال و اندی با [[رفتاری]] نامطلوب و ناشایست (که سبب وازدگی [[مصریان]] از [[اعمال]] [[حکومت]] [[خلیفه]] شد) بر ایشان [[حکومت]] کرد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 706.</ref>. | * در دوران [[حکومت خلیفه دوم]]، برخی (همچون [[عمروعاص]]) حمله به مصر را پیشنهاد میکردند، ولی [[خلیفه]] که مصر را تحت نفوذ [[رومیان]] و سربازان مسلح و مجهز و فراوان آنها میدید و [[امید]] [[فتح]] آن دیار را بهدست سربازان [[اسلام]] نداشت، هر بار با این پیشنهاد [[مخالفت]] میکرد. اما [[عمروعاص]] [[اصرار]] داشت [[فتح]] مصر به [[عظمت]] و [[سربلندی]] هر چه بیشتر [[اسلام]] کمک میکند. او که مردی سیاستباز و [[حیلهگری]] فرصتطلب از تبار [[امیه]] بود (و بیشتر در [[اندیشه]] شهرت و ترقی و مقامی برای خود بود تا [[عظمت]] [[اسلام]]) [[آرزو]] میکرد [[لیاقت]] و [[کفایت]] و جلادت او در [[جنگها]] همچون دیگر فرماندهانِ پرآوازه [[سپاه اسلام]] زبانزد همگان باشد. وی سرانجام بدون اطلاع [[خلیفه]] به مصر حمله کرد و پس از حدود یک ماه [[جنگ]] با [[حاکم مصر]] از [[مدینه]] [[استمداد]] طلبید. [[خلیفه]] هم چهار نفر از [[سرداران سپاه]] به نامهای [[زبیر بن عوام]]، [[مقداد بن اسود]]، [[عبادة بن صامت]] و [[مسلمة بن مخلد]] را همراه [[دوازده نفر]] به کمک [[عمروعاص]] فرستاد و پس از حدود سه ماه [[جنگ]]، دیار مصر به دست [[سپاه اسلام]] [[فتح]] شد و مقوقس پرداخت [[جزیه]] را پذیرفت. سپس، [[سپاه]] [[مسلمانان]] [[شهر]] بزرگ و سرزمین آباد و پایتخت این دیار، اسکندریه، را به آسانی و با [[صلح]] [[فتح]] کرد و [[عمروعاص]] با خرسندیِ توصیفناپذیری در گزارشی به [[خلیفه]] نوشت: "شهری را [[فتح]] کردهام که در وصف آن سخنی نمیگویم جز اینکه چهار هزار کاخ ییلاقی، چهار هزار حمام، چهار هزار [[یهودی]] جزیهپرداز و چهار هزار تفرجگاه شاهان بهدست آوردهام...". او حدود چهار سال و اندی با [[رفتاری]] نامطلوب و ناشایست (که سبب وازدگی [[مصریان]] از [[اعمال]] [[حکومت]] [[خلیفه]] شد) بر ایشان [[حکومت]] کرد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 706.</ref>. | ||
* [[فتح]] سرزمین پهناور و پرنعمتی همچون مصر را نمیتوان در رشد و گسترش و [[عظمت]] اسالم بیتأثیر دانست، زیرا مصر در [[حکم]] دروازهای به روی سرزمین گسترده آفریقا بود. از اینرو، پس از [[فتح]] کامل آن، [[مسلمانان]] از راه مرزها و راههای آن در مدتی کوتاه به پیشرفتهای زیادی در مناطق و نواحی دیگر دست یافتند، بهویژه از سمت غرب [[فتوحات]] خود را بهطور چشمگیر گسترش دادند و تا سرزمین لیبی و سپس تا [[اندلس]] نیز پیش راندند. با این همه، در زمان [[خلیفه سوم]] (که دستگاه [[خلافت]] کاملاً بیکفایت و در همه [[کارها]] اهمالکار و بیتوجه بود) در مورد سرزمین مصر و [[مردم]] آن بیتوجهیهای فراوانی صورت گرفت و همانگونه که اشاره شد، انتصابِ [[عبدالله]] بن ابیسرح به منصبِ والیِ مصر مقدماتِ [[شورش]] عدهای از [[مردم]] و مراجعه آنها به [[مدینه]] و محاصره خانه [[عثمان]] و سرانجام [[قتل]] او را فراهم آورد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 707.</ref>. | * [[فتح]] سرزمین پهناور و پرنعمتی همچون مصر را نمیتوان در رشد و گسترش و [[عظمت]] اسالم بیتأثیر دانست، زیرا مصر در [[حکم]] دروازهای به روی سرزمین گسترده آفریقا بود. از اینرو، پس از [[فتح]] کامل آن، [[مسلمانان]] از راه مرزها و راههای آن در مدتی کوتاه به پیشرفتهای زیادی در مناطق و نواحی دیگر دست یافتند، بهویژه از سمت غرب [[فتوحات]] خود را بهطور چشمگیر گسترش دادند و تا سرزمین لیبی و سپس تا [[اندلس]] نیز پیش راندند. با این همه، در زمان [[خلیفه سوم]] (که دستگاه [[خلافت]] کاملاً بیکفایت و در همه [[کارها]] اهمالکار و بیتوجه بود) در مورد سرزمین مصر و [[مردم]] آن بیتوجهیهای فراوانی صورت گرفت و همانگونه که اشاره شد، انتصابِ [[عبدالله]] بن ابیسرح به منصبِ والیِ مصر مقدماتِ [[شورش]] عدهای از [[مردم]] و مراجعه آنها به [[مدینه]] و محاصره خانه [[عثمان]] و سرانجام [[قتل]] او را فراهم آورد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 707.</ref>. | ||
* بدین ترتیب، موقعیت راهبردی و [[اجتماعی]] مصر برای [[جهان اسلام]] بیتردید موقعیتی ارزنده بود و دقت و توجه درباره اوضاع و احوال آن سرزمین و [[مردم]] آن را الزامآور میساخت. [[امیرمؤمنان]]، از اینرو، در نخستین [[اقدام]] [[سیاسی]] خود در سال ۳۶ ق، پس از قبول [[خلافت]]، [[قیس بن سعد بن عباده]] را [[والی]] مصر کرد تا اوضاع آشفته و درهمریخته آن دیار را سروسامان بخشد. پس از [[جنگ جمل]]، [[محمد بن ابیبکر]] را استاندار مصر کرد، اما [[ولایت]] وی زیاد به طول نینجامید، زیرا وی متمردان دوران استانداری [[محمد]] بن [[قیس]] را پس از یک ماه میان [[اطاعت]] یا ترکِ مصر مخیر ساخت و [[مخالفان]] در موضع خود [[مقاومت]] کردند. از آنجا که در همین ایام [[نبرد صفین]] پیش آمد و خبر [[داوری]] میان [[امام]] {{ع}} و [[معاویه]] و پایان [[نبرد]] به مصر رسید، آشکارا به [[مخالفت]] با [[حکومت]] برخاستند و [[نمایندگان]] [[محمد بن ابیبکر]] را به [[قتل]] رساندند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 707.</ref>. | * بدین ترتیب، موقعیت راهبردی و [[اجتماعی]] مصر برای [[جهان اسلام]] بیتردید موقعیتی ارزنده بود و دقت و توجه درباره اوضاع و احوال آن سرزمین و [[مردم]] آن را الزامآور میساخت. [[امیرمؤمنان]]، از اینرو، در نخستین [[اقدام]] [[سیاسی]] خود در سال ۳۶ ق، پس از قبول [[خلافت]]، [[قیس بن سعد بن عباده]] را [[والی]] مصر کرد تا اوضاع آشفته و درهمریخته آن دیار را سروسامان بخشد. پس از [[جنگ جمل]]، [[محمد بن ابیبکر]] را استاندار مصر کرد، اما [[ولایت]] وی زیاد به طول نینجامید، زیرا وی متمردان دوران استانداری [[محمد]] بن [[قیس]] را پس از یک ماه میان [[اطاعت]] یا ترکِ مصر مخیر ساخت و [[مخالفان]] در موضع خود [[مقاومت]] کردند. از آنجا که در همین ایام [[نبرد صفین]] پیش آمد و خبر [[داوری]] میان [[امام]] {{ع}} و [[معاویه]] و پایان [[نبرد]] به مصر رسید، آشکارا به [[مخالفت]] با [[حکومت]] برخاستند و [[نمایندگان]] [[محمد بن ابیبکر]] را به [[قتل]] رساندند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 707.</ref>. | ||
* برخی دیگر به خود جرئت دادند که همچون [[شامیان]] [[مردم]] را به گرفتن [[انتقام]] [[خون]] [[عثمان]] [[دعوت]] کنند. سرانجام مصر به اغتشاش کشیده شد و استاندار [[جوان]] نتوانست [[آرامش]] را به مصر بازگرداند. در چنین موقعیت حساس و پرآشوبی، [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} یکی از [[بهترین]] [[یاران]] خود، مالکاشتر، را به [[ولایت]] مصر برگزید تا پس از مدتها به [[جنگ]] و [[ستیز]] و نارضایی و تمرد و [[آشوب]] و [[فتنه]] سروسامان بخشد. [[معاویه]] (که بهخوبی مالک را در صحنههای [[کارزار]] دیده بود و سوابق درخشان [[ایمان]] و [[وفاداری]] وی را به [[اسلام]] و [[علی]] {{ع}} میدانست) از این خبر [[وحشت]] کرد و مقدمات [[قتل]] او را فراهم ساخت<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 707.</ref>. | * برخی دیگر به خود جرئت دادند که همچون [[شامیان]] [[مردم]] را به گرفتن [[انتقام]] [[خون]] [[عثمان]] [[دعوت]] کنند. سرانجام مصر به اغتشاش کشیده شد و استاندار [[جوان]] نتوانست [[آرامش]] را به مصر بازگرداند. در چنین موقعیت حساس و پرآشوبی، [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} یکی از [[بهترین]] [[یاران]] خود، مالکاشتر، را به [[ولایت]] مصر برگزید تا پس از مدتها به [[جنگ]] و [[ستیز]] و نارضایی و تمرد و [[آشوب]] و [[فتنه]] سروسامان بخشد. [[معاویه]] (که بهخوبی مالک را در صحنههای [[کارزار]] دیده بود و سوابق درخشان [[ایمان]] و [[وفاداری]] وی را به [[اسلام]] و [[علی]] {{ع}} میدانست) از این خبر [[وحشت]] کرد و مقدمات [[قتل]] او را فراهم ساخت<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 707.</ref>. | ||
== نگاهی به سابقه [[تمدن]] مصر == | == نگاهی به سابقه [[تمدن]] مصر == | ||
* سرزمین مصر از مناطق متمدن و سابقهدار و دارای [[تاریخ]] و تمدنی بسیار چشمگیر بوده است. دهخدا در لغتنامه چنین آورده است: "مصر یکی از قدیمیترین کشورهای [[جهان]] و سرزمین فراعنه است که [[تاریخ]] [[تمدن]] آن از چهار هزار سال پیش از میلاد شروع شده است. اثار تاریخی مهمی مانند اهرام ثلاثه و معابد بیشمار دارد که یادگار [[عظمت]] و [[قدرت]] دیرین این [[کشور]] است. [[دولت]] قدیم مصر در سال ۵۲۴ ق.م به دست [[ایرانیان]] افتاد. در سال ۳۳۲ قم اسکندر آن را [[تصرف]] کرد و سپس سلسله بطالسه تا سال ۳۰ قم و از این [[تاریخ]] به بعد رومیها مصر را در [[تصرف]] خود داشتند. در سال ۶۴۱ م (۱۹ ق) در زمان [[خلافت عمر]]، [[مسلمانان]] این [[کشور]] را [[فتح]] کردند و تا سال ۱۵۱۷ م (که [[دولت]] [[عثمانی]] بر مصر تسلط داشت) در دست [[خلفای عباسی]] و [[اموی]] و فاطمی بود. در سال ۱۷۹۸ م ناپلئون آن را [[فتح]] کرد. در سال ۱۸۰۵ م محمدعلی پاشا از طرف [[دولت]] [[عثمانی]] [[پادشاه]] مصر شد... [[ملت]] مصر از [[اقوام]] سامی و حامی (سام و حام دو [[فرزند]] [[حضرت نوح]] {{ع}} بودند.) هستند ولی با [[رسوخ]] [[آداب و رسوم]] [[عربی]] در رأس کشورهای [[عربی]] قرار گرفته است.<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 708.</ref>. | * سرزمین مصر از مناطق متمدن و سابقهدار و دارای [[تاریخ]] و تمدنی بسیار چشمگیر بوده است. دهخدا در لغتنامه چنین آورده است: "مصر یکی از قدیمیترین کشورهای [[جهان]] و سرزمین فراعنه است که [[تاریخ]] [[تمدن]] آن از چهار هزار سال پیش از میلاد شروع شده است. اثار تاریخی مهمی مانند اهرام ثلاثه و معابد بیشمار دارد که یادگار [[عظمت]] و [[قدرت]] دیرین این [[کشور]] است. [[دولت]] قدیم مصر در سال ۵۲۴ ق.م به دست [[ایرانیان]] افتاد. در سال ۳۳۲ قم اسکندر آن را [[تصرف]] کرد و سپس سلسله بطالسه تا سال ۳۰ قم و از این [[تاریخ]] به بعد رومیها مصر را در [[تصرف]] خود داشتند. در سال ۶۴۱ م (۱۹ ق) در زمان [[خلافت عمر]]، [[مسلمانان]] این [[کشور]] را [[فتح]] کردند و تا سال ۱۵۱۷ م (که [[دولت]] [[عثمانی]] بر مصر تسلط داشت) در دست [[خلفای عباسی]] و [[اموی]] و فاطمی بود. در سال ۱۷۹۸ م ناپلئون آن را [[فتح]] کرد. در سال ۱۸۰۵ م محمدعلی پاشا از طرف [[دولت]] [[عثمانی]] [[پادشاه]] مصر شد... [[ملت]] مصر از [[اقوام]] سامی و حامی (سام و حام دو [[فرزند]] [[حضرت نوح]] {{ع}} بودند.) هستند ولی با [[رسوخ]] [[آداب و رسوم]] [[عربی]] در رأس کشورهای [[عربی]] قرار گرفته است.<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 708.</ref>. |