توحید در ولایت: تفاوت میان نسخهها
←ولایت خداوند
(صفحهای تازه حاوی «==مقدمه== *در کتابهای لغت، معانی متعددی برای واژه ولایت آوردهاند که بیش...» ایجاد کرد) |
|||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
*[[علامه طباطبایی]] میفرماید: "اگر تصرف و تاثیر گذاری خداوند بر افعال و رفتار و انسانها باشد، ولایت او تشریعی خواهد بود"<ref>{{عربی|اندازه=150%|" الولایة التکوینیة التی تصح له التصرف فی کل شیء و تدبیر امر الخلق بماشاء و کیف شاء"}}؛ المیزان (عربی)، ج۶، ص۱۲.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|" الولایة التشریعة هی القیام بالتشریع و الدعوة و التربیة و الامة و الحکم فیهم و قضاء فی امرهم"}}<ref>المیزان (عربی)، ج۶، ص۱۳.</ref>. به عبارت دیگر: ولایت، که همان اعمال حق ربوبیتخداست، اگر در اموری حقیقی باشد که به انسان مربوط نمیشود، ولایتخدا تکوینی است که به ربوبیت تکوینی خدا باز میگردد. و اگر در امور اعتباری باشد که به انسان و حیات انسانی مربوط میشود، در اینصورت ولایت او تشریعی خواهد بود که به ربوبیت تشریعی باز میگردد. | *[[علامه طباطبایی]] میفرماید: "اگر تصرف و تاثیر گذاری خداوند بر افعال و رفتار و انسانها باشد، ولایت او تشریعی خواهد بود"<ref>{{عربی|اندازه=150%|" الولایة التکوینیة التی تصح له التصرف فی کل شیء و تدبیر امر الخلق بماشاء و کیف شاء"}}؛ المیزان (عربی)، ج۶، ص۱۲.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|" الولایة التشریعة هی القیام بالتشریع و الدعوة و التربیة و الامة و الحکم فیهم و قضاء فی امرهم"}}<ref>المیزان (عربی)، ج۶، ص۱۳.</ref>. به عبارت دیگر: ولایت، که همان اعمال حق ربوبیتخداست، اگر در اموری حقیقی باشد که به انسان مربوط نمیشود، ولایتخدا تکوینی است که به ربوبیت تکوینی خدا باز میگردد. و اگر در امور اعتباری باشد که به انسان و حیات انسانی مربوط میشود، در اینصورت ولایت او تشریعی خواهد بود که به ربوبیت تشریعی باز میگردد. | ||
*یکی از محققان مینویسد: "تقسیم ولایت به تشریعی و تکوینی، در واقع تقسیمی است که به تبع تقسیم مولی علیه انجام میشود؛ اگر مولی علیه امر تکوینی باشد ولایت ولی، ولایت بر تکوین و اگر امر تشریعی باشد ولایت ولی ولایت بر تشریع است"<ref>جوادی آملی، ولایت در قرآن، مرکز فرهنگی رجاء، چاپ اول، ۱۳۶۷ . ص۲۱۵؛ یعنی روح ولایت تکوینی به ولایتبر تکوین و ولایت تشریع به ولایتبر تشریع باز میگردد.</ref><ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref> | *یکی از محققان مینویسد: "تقسیم ولایت به تشریعی و تکوینی، در واقع تقسیمی است که به تبع تقسیم مولی علیه انجام میشود؛ اگر مولی علیه امر تکوینی باشد ولایت ولی، ولایت بر تکوین و اگر امر تشریعی باشد ولایت ولی ولایت بر تشریع است"<ref>جوادی آملی، ولایت در قرآن، مرکز فرهنگی رجاء، چاپ اول، ۱۳۶۷ . ص۲۱۵؛ یعنی روح ولایت تکوینی به ولایتبر تکوین و ولایت تشریع به ولایتبر تشریع باز میگردد.</ref><ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref> | ||
==ولایت تشریعی خداوند== | |||
*ولایت تشریعی عبارت است از تصرف در نفوس و اموال و افعال انسانها توسط کسی که حق این تصرف را دارد. | |||
*خداوند بواسطه ولایت تشریعی که بر مردم دارد، امر دین مردم را تشریع کرده و آنها را هدایت و ارشاد میکند{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}﴾}}<ref> آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست؛ سوره شوری، آیه: ۹.</ref>. | |||
*اما تحقق ولایت تشریعی خدا و کسی که حق ولایت تشریعی را دارا است، مشروط به پذیرش ولایت و حق سرپرستی آنان توسط مردم است؛ چون ولایت تشریعی، با طبیعت یا اشیای خارجی سر و کار ندارد بلکه مربوط به افعال و رفتار انسانها است، انسانی که دارای آزادی و اختیار است؛ یعنی ولایت تشریعی در ظرف اختیار مکلف اعمال میشود و قبول و پذیرش اختیاری مولی علیه شرط تحقق این ولایت است. | |||
*البته این بدان معنا نیست که خداوند سرپرست مردمی که او را نپذیرفتند نیست؛ چون او اصالتا حق سرپرستی بر همه مردم را دارد و همه را ملزم به پذیرش ولایت خود کرده است اما این سرپرستی را در ظرف اختیار انسان اعمال میکند نه تکوین؛ از این رو، حق حاکمیت خدا با آزادی انسانها منافات ندارد؛ زیرا انسانها در پذیرش ولایت خداوند مختارند؛ همچنانکه راه گمراهی نیز به روی آنان گشوده است<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>. | |||
==ادله اثبات توحید در ولایت تشریعی== | |||
*انحصار ولایت و حاکمیت تشریعی در خداوند، با ادله عقلی و نقلی قابل اثبات است و تقریرهای مختلفی از این ادله در کتب علمای اسلامی موجود میباشد که میتوان تمام آنها را به یک دلیل عقلی کلی باز گرداند که همان دلیل ملازمه است و با توجه به ادله اثبات توحید در ربوبیت و توحید در تشریع، که به دلیل ملازمه بر میگشت، تبیین این دلیل برای اثبات توحید در ولایت تشریعی خداوند آسانتر میگردد<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref> | |||
===دلیل عقلی === | |||
*بعد از اثبات ربوبیت و خالقیت و مالکیت خداوند، ولایت او در تشریع نیز ثابت میگردد؛ زیرا ولایت و حاکمیت بر مردم، نوعی تدبیر و سازماندهی امور مردم است، از آنجا که مدبر حقیقی عالم خداوند است تدبیر امور انسانها در بعد حکومت و اجرای قوانین و تشریع نیز از حقوق الهی است و دیگران در آن حقی ندارند. یعنی کسی دارای استحقاق اطاعت و فرمانبرداری است که نسبتبه اطاعت کنندگان از خالقیتیا مالکیت و ربوبیت برخوردار باشد و چنین کسی فقط خداوند است . | |||
*یکی دیگر از محققان مینویسد: "وقتی خالق و مالک و مدیر و مدبر اوست، تکلیف مساله حکومت قانونی بر بندگان و داوری در اختلافات آنها را او باید تعیین کند، در غیر این صورت، دخالت در قلمرو مالکیت و تدبیر خداوند، بدون اذن او شده است" <ref>مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۳، مؤسسة الامام علی بن ابی طالب، چاپ پنجم، قم ۱۳۷۵، ص۳۷۲ .</ref><ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref> | |||
*به عبارت دیگر، ولایت و حکومت با نوعی الزام <ref>در پاسخ به این پرسش که چه کسی حق حاکمیت و الزام کردن مردم و محدود ساختن اختیار آنان را دارد و این حق از کجا ناشی میشود، دیدگاههای مختلفی وجود دارد که در قسمت نتیجهگیری این بخش، به آن اشاره شده است.</ref> و محدود ساختن اختیار مردم همراه است و بدون دخالت عملی در شؤون مردم و تسلط بر جان و مال آنها ممکن نیست و از طرفی انسانها آزاد آفریده شدهاند و هیچ کس در میان انسانها، حق حاکمیت بر انسانهای دیگر را ندارد و هر نوع سلطه معنوی و فکری و مادی بر آنان ممنوع است، مگر اینکه به خداوند منتهی گردد. بنابراین، حکومت و ولایت شایسته کسی است که نوعی ولایت حقیقی بر دیگران داشته باشد که این ولایت حقیقی هم از آن مالک حقیقی مولی علیه میباشد{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}﴾}}<ref> آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست؛ سوره شوری، آیه: ۹.</ref> که خداوند است <ref>برای آگاهی بیشتر ر . ک: تفسیر نمونه، ج۸، ص۳۲۸ و ج۲۰، ص۴۰۳ و پیام قرآن، ج۳.</ref><ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref> | |||
===دلیل نقلی === | |||
*ادله نقلی برای اثبات ولایت تشریعی خداوند فراوان است که همگی ارشاد به همان دلیل عقلیاند. بنابراین، به عنوان مؤید محسوب میگردند که به برخی از آنها اشاره میشود: | |||
#{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}﴾}}<ref> آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست؛ سوره شوری، آیه:۹.</ref>. طبق این آیه ولی مطلق خدا است؛ زیرا فرض عمده در اتخاذ ولی، رهایی از عذاب جهنم و رسیدن به بهشت است. از آنجا که مالک قیامت، که مردهها را زنده جمع میکند، خدا است . پس او باید ولی باشد {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى }}﴾}} و از آنجا که ولی باید قدرت بر تمام شؤون مولی علیه داشته باشد "و چنین کسی غیر از خدا نیست" پس باید ولی مردم، او باشد؛ چون قدرت دیگران به مقداری است که خدا به آنها داده است{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}﴾}}<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref> | |||
#{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِيَاء لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَاء خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ }}﴾}}<ref> بگو: پروردگار آسمانها و زمین کیست؟ بگو: خداوند؛ بگو: آیا در برابر او سرورانی گزیدهاید که هیچ سود و زیانی برای خویش در اختیار ندارند؟ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است؟ یا تیرگیها با روشنایی برابرند؟ یا برای خداوند شریکهایی تراشیدهاند که همانند آفرینش او را آفریدهاند بنابراین (این دو) آفرینش بر آنان مشتبه شده است؟ بگو خداوند آفریننده هر چیز است و اوست که یگانه دادفرماست؛ سوره رعد، آیه: ۱۶.</ref><ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref> | |||
*و صاحب تفسیر کاشف در ذیل آیه شریفه مینویسد: "این آیه فقط در رد مشرکان نیست بلکه رد بر کسانی است که میگویند: عقول مردم جایگزین ارسال رسل و انزال کتب آسمانی است و نیازی به ولایت تشریعی خدا نیست; یعنی آیه در رد اینها میگوید: لازمه ربوبیت خداوند این است که ولایت تشریعی هم به عهده او باشد"<ref>لیست هذه الآیة ردا علی المشرکین وحدهم بل هی رد ایضا علی من قال: ان فی عقول الناس غنی عن ارسال الرسل و انزال الکتاب من السماء فلقد کان عبدة الاحجار و ما زالوا من اهل العقول عند انفسهم و عندکثیر من الناس؛ التفسیر الکاشف، ج۴، ص۳۹۱ . مغنیه محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج۴، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، بیروت، ص۳۹۱.</ref><ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>. | |||
#{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلا شَفِيعٍ أَفَلا تَتَذَكَّرُونَ}}﴾}}<ref> خداوند همان است که آسمانها و زمین و آنچه را که میان آنهاست در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت؛ شما را هیچ دوست و میانجییی جز او نیست؛ آیا پند نمیگیرید؟؛ سوره سجده، آیه: ۴.</ref> در این آیه، بعد از مساله آفرینش، به مساله حاکمیت خداوند بر عالم هستی پرداخته و فرمود: سپس خداوند بر عرش قدرت قرار گرفت و بر کل عالم هستی حکومت کرد. جمله {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ}}﴾}} کنایه از احاطه کامل پروردگار و تسلط او بر تدبیر امور آسمانها و زمین، بعد از خلقت آنها است<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>. | |||
*بنابراین، استدلال به این آیه، بدین صورت است که "خالقیت جهان نشانه حاکمیت بر آن و حاکمیت بر جهان دلیل بر توحید ولی و شفیع و معبود است" <ref>تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۱۲، مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۱۰، ج۱۷، ص۱۱۲.</ref> | |||
*از مجموع ادله عقلی و نقلی روشن میگردد که حاکمیت مطلق مبتنی بر حق <ref>در اینکه حاکمیت بر چه اساس اعمال میشود، دیدگاههای مختلفی وجود دارد: برخی گفتهاند چون حاکم دارای علم و شخصیت ممتاز اجتماعی است، حق اعمال حاکمیت را دارا است و برخی دیگر گفتهاند چون مردم حاکمیت خود را به زمامداران واگذار نمودهاند، حق حاکمیت دارند؛ قرارداد اجتماعی وعدهای نیز گفتهاند چون زمامدار با زور و غلبه بر مردم تحمیل شده، حق حکومت پیدا میکند اما آنچه که از ادله عقلی و نقلی استفاده میشود این است که حق حاکمیت زمامدار مبتنی بر این است که او برخوردار از حقی مشروع است ومرئوسین هم به آن اعتراف دارند که در مورد حاکمیت غیر خداوند این حق مشروعیت، از راه فرمان و اذن الهی حاصل میگردد و الا نامشروع است.</ref> و از آن خداوند است و حاکمیت سیاسی هم که جزئی از حاکمیت مطلق است باید مبتنی بر حق باشد؛ یعنی حاکم باید حق حاکمیت و ولایت داشته باشد تا بتواند بر اساس حقی که قبلا برای او مسجل گشته است، حکومت کند<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>. | |||
*بنابراین، در اسلام حق حاکمیت و ولایت اولا و بالذات از آن خدا است؛ چون او ولایت تکوینی و تشریعی دارد و ثانیا و بالعرض حق کسانی است که خداوند صلاحیتهای حکومت را به آنان میدهد و پیروی و اطاعت از ایشان را واجب میشمارد؛ یعنی مبنای حق در حاکمیت فرمان الهی است و هر حاکمی که بدون فرمان الهی حاکم شود نامشروع بوده و اطاعت از او واجب نیست<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>. | |||
و از همین جا روشن میشود که حاکمیت از امور خاص و ذاتی انسان نیستیا بر اساس حق طبیعی نیست که انسان آن را از ذات خود اکتساب کند بلکه همانند هر کمال وجودی دیگر که انسان از آن بهرهمند است، امانتی است که حق اعمال نفوذ در آن برای انسان، بر اساس رضایت مالک اصلی میباشد؛ مالکی که در آن امانت دخل و تصرف و اعمال نفوذ کند. | |||
*در نتیجه، قلمرو و چیرگی فرد بر ذات خود و حاکمیتش بر خویش نیز باید طبق معیارهای عقلی و نقلی مشخص گردد<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>. |