پرش به محتوا

بعثت پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۲: خط ۱۲:
نخستین آیاتی که بر [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} نازل می‌شود، آیات اول سوره مبارکه علق است:
نخستین آیاتی که بر [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} نازل می‌شود، آیات اول سوره مبارکه علق است:
{{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ}}﴾}}.<ref>علق، آیات ۵-۱: بخوان به نام پروردگارت که آفرید. انسان را از علق آفرید. بخوان و پروردگار تو کریم‌ترین کریمان است. همان کس که به وسیله قلم آنچه را که انسان نمی‌دانست به وی آموخت.</ref>
{{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ}}﴾}}.<ref>علق، آیات ۵-۱: بخوان به نام پروردگارت که آفرید. انسان را از علق آفرید. بخوان و پروردگار تو کریم‌ترین کریمان است. همان کس که به وسیله قلم آنچه را که انسان نمی‌دانست به وی آموخت.</ref>
این، آغاز قرآن و آغاز وحی است؛ دیباچه وحی است.<ref>آشنایی با قرآن، ج ۸ ص ۲۴۲.</ref>
این، آغاز قرآن و آغاز وحی است؛ دیباچه وحی است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[آشنایی با قرآن (کتاب)|آشنایی با قرآن]]، ج ۸ ص ۲۴۲.</ref>
روز بعثت، روز توحید و روز انبعاث مردم جهان و رستاخیز انسانیت و روز عید فکر و عقل است. روز توحید است؛ زیرا اسلام ندای توحید است و عبادت و بردگی غیر خدا را الغا کرد.
روز بعثت، روز توحید و روز انبعاث مردم جهان و رستاخیز انسانیت و روز عید فکر و عقل است. روز توحید است؛ زیرا اسلام ندای توحید است و عبادت و بردگی غیر خدا را الغا کرد.
روز انبعاث و حشر و نشر است؛ زیرا روز برانگیخته شدن مردم از مقبره‌ها و مرقدها و آرامگاه‌های جهل و عادت‌های سوء و پست است. روز عید فکر است؛ به این جهت که قرآن تحریک‌کننده عقول و افکار است.<ref>یادداشت‌ها، ج ۹، ص ۱۲۷.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۲۵ تا ۴۴.</ref>
روز انبعاث و حشر و نشر است؛ زیرا روز برانگیخته شدن مردم از مقبره‌ها و مرقدها و آرامگاه‌های جهل و عادت‌های سوء و پست است. روز عید فکر است؛ به این جهت که قرآن تحریک‌کننده عقول و افکار است.<ref>یادداشت‌ها، ج ۹، ص ۱۲۷.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۲۵ تا ۴۴.</ref>
خط ۲۴: خط ۲۴:
در سال‌های اول بعثت [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}}، پس از نزول آیه {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ}}﴾}}<ref>شعرا، آیه ۲۱۴: و خویشان نزدیکت را هشدار ده.</ref> دو واقعه رخ داده است:
در سال‌های اول بعثت [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}}، پس از نزول آیه {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ}}﴾}}<ref>شعرا، آیه ۲۱۴: و خویشان نزدیکت را هشدار ده.</ref> دو واقعه رخ داده است:


#'''انذار نزدیکان خیلی نزدیک:''' [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}}، در جلسه‌ای که تاریخ آن را به نام جلسه یوم الانذار ضبط کرده است، بزرگان بنی‌هاشم را گرد آورد و رسالت خویش را به آنان ابلاغ فرمود و با صراحت و قاطعیت اعلام کرد که دین من جهانگیر خواهد شد و سعادت شما در پیروی و قبول دعوت من است. این سخن آن‌چنان سنگین و باور نکردنی آمد که جمعیت با تعجب به یکدیگر نگاه کردند و جوابی نداده، متفرق شدند.<ref>آشنایی با قرآن، ج ۵، صص ۱۹۹ و ۲۰۰؛ [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت (کتاب)|وحی و نبوت]] مجموعه آثار، ج ۲، ص ۱۶۵.</ref>
#'''انذار نزدیکان خیلی نزدیک:''' [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}}، در جلسه‌ای که تاریخ آن را به نام جلسه یوم الانذار ضبط کرده است، بزرگان بنی‌هاشم را گرد آورد و رسالت خویش را به آنان ابلاغ فرمود و با صراحت و قاطعیت اعلام کرد که دین من جهانگیر خواهد شد و سعادت شما در پیروی و قبول دعوت من است. این سخن آن‌چنان سنگین و باور نکردنی آمد که جمعیت با تعجب به یکدیگر نگاه کردند و جوابی نداده، متفرق شدند.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[آشنایی با قرآن (کتاب)|آشنایی با قرآن]]، ج ۵، صص ۱۹۹ و ۲۰۰؛ [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت (کتاب)|وحی و نبوت]] مجموعه آثار، ج ۲، ص ۱۶۵.</ref>
#'''دعوت از همه قریش:''' پیامبر از قبیله قریش بود و بنی‌هاشم تیره‌ای از قریش. ایشان بالای یکی از کوه‌های اطراف مکه رفتند و فریاد کردند: ایهاالناس، جمع شوید، می‌خواهم مطلب مهمی را با شما در میان بگذارم. تا حضرت این را اعلام کردند، عده بسیاری جمع شدند، بعد حضرت فرمود: اگر من سخنی شما بگویم، از من می‌پذیرید، باور می‌کنید؟ همه گفتند: ما از تو جز راستی نشنیده‌ایم. فرمود: اگر به شما اطلاع بدهم که در پشت این کوه‌ها سپاهی هست که تصمیم گرفته‌اند شهر شما را غارت کرده، افرادتان را بکشند، باور می‌کنید؟ همه گفتند: البته باور می‌کنیم، ما از تو سخن خلاف نشنیده‌ایم. تا این اقرار را گرفت، فرمود: پس من شما را انذار می‌کنم که در مقابل شما عذاب بسیار شدید دردناکی هست، اما نه فقط در این دنیا. اگر همین راهی را که الان دارید می‌روید ادامه بدهید، در جلوی شما عذاب بسیار شدیدی است.
#'''دعوت از همه قریش:''' پیامبر از قبیله قریش بود و بنی‌هاشم تیره‌ای از قریش. ایشان بالای یکی از کوه‌های اطراف مکه رفتند و فریاد کردند: ایهاالناس، جمع شوید، می‌خواهم مطلب مهمی را با شما در میان بگذارم. تا حضرت این را اعلام کردند، عده بسیاری جمع شدند، بعد حضرت فرمود: اگر من سخنی شما بگویم، از من می‌پذیرید، باور می‌کنید؟ همه گفتند: ما از تو جز راستی نشنیده‌ایم. فرمود: اگر به شما اطلاع بدهم که در پشت این کوه‌ها سپاهی هست که تصمیم گرفته‌اند شهر شما را غارت کرده، افرادتان را بکشند، باور می‌کنید؟ همه گفتند: البته باور می‌کنیم، ما از تو سخن خلاف نشنیده‌ایم. تا این اقرار را گرفت، فرمود: پس من شما را انذار می‌کنم که در مقابل شما عذاب بسیار شدید دردناکی هست، اما نه فقط در این دنیا. اگر همین راهی را که الان دارید می‌روید ادامه بدهید، در جلوی شما عذاب بسیار شدیدی است.
این جمله بسیار تکان دهنده بود. ابولهب فریاد زد: تو برای چنین حرفی ما را به اینجا آورده‌ای؟ و رفت.<ref>آشنایی با قرآن، ج ۵، صص ۱۹۹ و ۲۰۰.</ref>
این جمله بسیار تکان دهنده بود. ابولهب فریاد زد: تو برای چنین حرفی ما را به اینجا آورده‌ای؟ و رفت.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[آشنایی با قرآن (کتاب)|آشنایی با قرآن]]، ج ۵، صص ۱۹۹ و ۲۰۰.</ref>
در زمانی که [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]] {{صل}} در مکه بودند، قریش از تبلیغ ایشان ممانعت می‌کردند. رسول اکرم از فرصت ماه‌های حرام استفاده کرده، در میان قبایل می‌گشتند و مردم را دعوت می‌کردند. در آنجا ابولهب مثل سایه پشت سر پیامبر حرکت می‌کرد و هر چه پیامبر می‌فرمود، او می‌گفت: دروغ می‌گوید، به حرفش گوش نکنید!<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[امامت و رهبری (کتاب)|امامت و رهبری]] مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۷۹.</ref>
در زمانی که [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]] {{صل}} در مکه بودند، قریش از تبلیغ ایشان ممانعت می‌کردند. رسول اکرم از فرصت ماه‌های حرام استفاده کرده، در میان قبایل می‌گشتند و مردم را دعوت می‌کردند. در آنجا ابولهب مثل سایه پشت سر پیامبر حرکت می‌کرد و هر چه پیامبر می‌فرمود، او می‌گفت: دروغ می‌گوید، به حرفش گوش نکنید!<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[امامت و رهبری (کتاب)|امامت و رهبری]] مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۷۹.</ref>
[[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}}، بدون آنکه اهمیتی به پیشامدها بدهد، با سرسختی عجیبی، در مقابل قریش مقاومت کرد، و راه خویش را به‌سوی هدف‌هایی که داشت طی کرد. از تحقیر و اهانت به بت‌ها و کوتاه خواندن عقل بت‌پرستان و نسبت گمراهی و ضلالت دادن به پدران و اجداد آنها دریغ نکرد. بزرگان قریش به تنگ آمدند؛ مطلب را با ابوطالب در میان گذاشتند و از او خواهش کردند یا خود جلو برادرزاده‌اش را بگیرد، یا آنکه بگذارد قریش مستقیماً این کار را بکنند. ابوطالب با زبان نرم، قریش را ساکت کرد، تا کار به‌تدریج بالا گرفت و برای قریشیان دیگر قابل تحمل نبود. در هر خانه‌ای سخن از محمد {{صل}} بود. همه هم‌پیمان شدند که باید این غائله کوتاه شود. رؤسای قریش دوباره نزد ابوطالب آمدند و گفتند: ما از تو خواهش کردیم که جلو برادرزاده‌ات را بگیری و نگرفتی؛ ما به‌خاطر پیرمردی و احترام تو، پیش از آنکه مطلب را با تو در میان بگذاریم متعرض او نشدیم، ولی دیگر تحمل نخواهیم کرد که او بر خدایان ما عیب بگیرد و بر عقل‌های ما بخندد و به پدران ما نسبت ضلالت و گمراهی بدهد. این دفعه برای اتمام حجت آمده‌ایم. اگر جلو برادرزاده‌ات را نگیری، ما دیگر بیش از این رعایت احترام و پیرمردی تو را نمی‌کنیم، و با تو و او، هر دو، وارد جنگ می‌شویم تا یک طرف از پا درآید.
[[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}}، بدون آنکه اهمیتی به پیشامدها بدهد، با سرسختی عجیبی، در مقابل قریش مقاومت کرد، و راه خویش را به‌سوی هدف‌هایی که داشت طی کرد. از تحقیر و اهانت به بت‌ها و کوتاه خواندن عقل بت‌پرستان و نسبت گمراهی و ضلالت دادن به پدران و اجداد آنها دریغ نکرد. بزرگان قریش به تنگ آمدند؛ مطلب را با ابوطالب در میان گذاشتند و از او خواهش کردند یا خود جلو برادرزاده‌اش را بگیرد، یا آنکه بگذارد قریش مستقیماً این کار را بکنند. ابوطالب با زبان نرم، قریش را ساکت کرد، تا کار به‌تدریج بالا گرفت و برای قریشیان دیگر قابل تحمل نبود. در هر خانه‌ای سخن از محمد {{صل}} بود. همه هم‌پیمان شدند که باید این غائله کوتاه شود. رؤسای قریش دوباره نزد ابوطالب آمدند و گفتند: ما از تو خواهش کردیم که جلو برادرزاده‌ات را بگیری و نگرفتی؛ ما به‌خاطر پیرمردی و احترام تو، پیش از آنکه مطلب را با تو در میان بگذاریم متعرض او نشدیم، ولی دیگر تحمل نخواهیم کرد که او بر خدایان ما عیب بگیرد و بر عقل‌های ما بخندد و به پدران ما نسبت ضلالت و گمراهی بدهد. این دفعه برای اتمام حجت آمده‌ایم. اگر جلو برادرزاده‌ات را نگیری، ما دیگر بیش از این رعایت احترام و پیرمردی تو را نمی‌کنیم، و با تو و او، هر دو، وارد جنگ می‌شویم تا یک طرف از پا درآید.
خط ۴۳: خط ۴۳:
در مکه، کفار قریش، مسلمین را آزار می‌دادند؛ آزار روحی و آزار جسمی. آزارهای روحی‌شان شاید بدتر از آزارهای جسمی بود. مسلمین وقتی که می‌دیدند کفار قریش نسبت به [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} یا نسبت به آیات قرآن جسارت می‌کنند، ناراحت می‌شدند و مکرر می‌آمدند تا از [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}} اجازه بگیرند که با آنها مقابله کنند. قرآن اینها را به آرامش فرا می‌خواند: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|قُل لِّلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُون أَيَّامَ اللَّهِ}}﴾}}؛<ref>(جاثیه، آیه ۱۴).</ref>
در مکه، کفار قریش، مسلمین را آزار می‌دادند؛ آزار روحی و آزار جسمی. آزارهای روحی‌شان شاید بدتر از آزارهای جسمی بود. مسلمین وقتی که می‌دیدند کفار قریش نسبت به [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} یا نسبت به آیات قرآن جسارت می‌کنند، ناراحت می‌شدند و مکرر می‌آمدند تا از [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}} اجازه بگیرند که با آنها مقابله کنند. قرآن اینها را به آرامش فرا می‌خواند: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|قُل لِّلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُون أَيَّامَ اللَّهِ}}﴾}}؛<ref>(جاثیه، آیه ۱۴).</ref>
به اینها بگو ببخشایند و بگذرند از این مردمی که به روزهای الهی امیدوار نیستند. به هر چه که از اینها می‌بینند اهمیت ندهند. دوران هنوز دوران غفران و گذشت بود.
به اینها بگو ببخشایند و بگذرند از این مردمی که به روزهای الهی امیدوار نیستند. به هر چه که از اینها می‌بینند اهمیت ندهند. دوران هنوز دوران غفران و گذشت بود.
کسانی که می‌گویند اسلام همه‌اش جنگ بود، باید توجه داشته باشند که از بیست‌وسه سالی که دوره پیامبری [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} بود، تمام دوره سیزده ساله مکه دوره یغفروا بود؛ یعنی دورۀ گذشت.<ref>آشنایی با قرآن، ج ۵، صص ۱۱۸ و ۱۹۷.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۲۵ تا ۴۴.</ref>
کسانی که می‌گویند اسلام همه‌اش جنگ بود، باید توجه داشته باشند که از بیست‌وسه سالی که دوره پیامبری [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} بود، تمام دوره سیزده ساله مکه دوره یغفروا بود؛ یعنی دورۀ گذشت.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[آشنایی با قرآن (کتاب)|آشنایی با قرآن]]، ج ۵، صص ۱۱۸ و ۱۹۷.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۲۵ تا ۴۴.</ref>


==مهاجران حبشه==
==مهاجران حبشه==
خط ۶۵: خط ۶۵:
==جنگ‌های پیامبر==
==جنگ‌های پیامبر==
[[پیامبر خاتم|حضرت رسول]] {{صل}} و اصحاب ایشان در تمام دوره اقامت در مکه، به شدت تحت شکنجه کفار قریش بودند. مسلمین همواره از پیامبراکرم {{صل}} اجازه می‌خواستند که از خود دفاع کنند و [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} اجازه نداد، تا اینکه به مدینه هجرت کردند. سال اول هم اجازه دفاع داده نشد. در سال دوم هجرت بود که برای اولین بار آیات جهاد نازل شد.
[[پیامبر خاتم|حضرت رسول]] {{صل}} و اصحاب ایشان در تمام دوره اقامت در مکه، به شدت تحت شکنجه کفار قریش بودند. مسلمین همواره از پیامبراکرم {{صل}} اجازه می‌خواستند که از خود دفاع کنند و [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} اجازه نداد، تا اینکه به مدینه هجرت کردند. سال اول هم اجازه دفاع داده نشد. در سال دوم هجرت بود که برای اولین بار آیات جهاد نازل شد.
#'''بدر:''' جنگ بدر، اگرچه از نظر حجم، جنگ بسیار کوچکی است که سیصد و سیزده تن از یک طرف و هزار نفر از طرف دیگر بودند، ولی این جنگ مسیر تاریخ را عوض کرده است. جنگ بدر برای کفار، غیرقابل پیش‌بینی بود. اگرچه [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} این تعبیر را در یک جای دیگر فرموده ولی در اینجا هم صادق است؛ فرمود: مکه پاره‌های جگر خودش را بیرون فرستاده است، یعنی عزیزهای مکه بیرون آمدند. مکه به دو طبقه بردگان و زیردستان و طبقه‌ای که ملأ قریش بودند تقسیم می‌شد که اینها در اعالی مکه بودند و آنها در ادانی مکه. جاهایشان هم با یکدیگر فرق می‌کرد. در جنگ بدر، عزیزان مکه و پاره‌های جگر آن بیرون آمده بودند با تجهیزاتی که باورشان نمی‌آمد که چنین سرنوشتی پیدا کنند. همه مورخان نوشته‌اند که سیصدوسیزده نفری که در جنگ بدر شرکت کردند به قدر کافی زره نداشتند و حتی زره‌شان خیلی کم بود. یعنی اگر جمعیت یک‌جا با همدیگر روبه‌رو می‌شدند اینها مجبور بودند که بی‌زره به جنگ بروند. ولی آنها که با هزار نفر آمده بودند، چنان مسلح و مجهز بودند که غیرقابل توصیف بود. به تعبیر قرآن، دماغشان دیگر دماغ نبود، خرطوم فیل بود و همین بود که پشت کفار قریش را شکست. ابوجهل، عتبة بن ربیعه، شیبة بن ربیعه و ولید بن عتبه در همین جنگ کشته شدند. خرطوم قریش در اینجا داغ زده شد. در بدر هفتاد نفر از سران قریش به دست مسلمین کشته شدند و بقیه فرار کردند. قرآن این را از نظر عوامل معنوی، حتی قبل از جنگ بدر مکرر خبر می‌دهد؛ مردمی که با پیامبرشان آن‌چنان رفتار کنند، چنین سرنوشتی خواهند داشت.<ref>آشنایی با قرآن، ج ۸، صص ۲۱۸، ۲۱۹ و ۲۷۷.</ref>
#'''بدر:''' جنگ بدر، اگرچه از نظر حجم، جنگ بسیار کوچکی است که سیصد و سیزده تن از یک طرف و هزار نفر از طرف دیگر بودند، ولی این جنگ مسیر تاریخ را عوض کرده است. جنگ بدر برای کفار، غیرقابل پیش‌بینی بود. اگرچه [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} این تعبیر را در یک جای دیگر فرموده ولی در اینجا هم صادق است؛ فرمود: مکه پاره‌های جگر خودش را بیرون فرستاده است، یعنی عزیزهای مکه بیرون آمدند. مکه به دو طبقه بردگان و زیردستان و طبقه‌ای که ملأ قریش بودند تقسیم می‌شد که اینها در اعالی مکه بودند و آنها در ادانی مکه. جاهایشان هم با یکدیگر فرق می‌کرد. در جنگ بدر، عزیزان مکه و پاره‌های جگر آن بیرون آمده بودند با تجهیزاتی که باورشان نمی‌آمد که چنین سرنوشتی پیدا کنند. همه مورخان نوشته‌اند که سیصدوسیزده نفری که در جنگ بدر شرکت کردند به قدر کافی زره نداشتند و حتی زره‌شان خیلی کم بود. یعنی اگر جمعیت یک‌جا با همدیگر روبه‌رو می‌شدند اینها مجبور بودند که بی‌زره به جنگ بروند. ولی آنها که با هزار نفر آمده بودند، چنان مسلح و مجهز بودند که غیرقابل توصیف بود. به تعبیر قرآن، دماغشان دیگر دماغ نبود، خرطوم فیل بود و همین بود که پشت کفار قریش را شکست. ابوجهل، عتبة بن ربیعه، شیبة بن ربیعه و ولید بن عتبه در همین جنگ کشته شدند. خرطوم قریش در اینجا داغ زده شد. در بدر هفتاد نفر از سران قریش به دست مسلمین کشته شدند و بقیه فرار کردند. قرآن این را از نظر عوامل معنوی، حتی قبل از جنگ بدر مکرر خبر می‌دهد؛ مردمی که با پیامبرشان آن‌چنان رفتار کنند، چنین سرنوشتی خواهند داشت.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[آشنایی با قرآن (کتاب)|آشنایی با قرآن]]، ج ۸، صص ۲۱۸، ۲۱۹ و ۲۷۷.</ref>
#'''خندق:''' در خندق، ده هزار مسلح از کفار قریش و قبایل همدست آنها مسلمانان را احاطه کردند. مسلمین در شرایط بسیار سختی قرار گرفتند و به حسب ظاهر دیگر راه امیدی برای آنها باقی نمانده بود. کار به‌جایی می‌رسید که عمرو بن عبدود، خندقی را که مسلمین کنده بودند، شکافت و با صدای بلند مبارز می‌طلبید. احدی از مسلمین جرئت بیرون آمدن نداشت. [[امام علی|علی]] {{ع}} از جا بلند شد و از رسول الله {{صل}} اجازه خواست، اما پیامبر اجازه نداد؛ چون می‌خواست اتمام حجت با همه اصحاب کامل شود. عمرو بن عبدود بارها مبارز طلبید و سرانجام با درخواست مکرر علی {{ع}}، پیامبر به او اجازه میدان داد و فرمود: امروز تمام اسلام با تمام کفر روبه‌رو شده است. اینجا است که [[امام علی|علی]] {{ع}}، عمرو بن عبدود را از پا درمی‌آورد و اسلام را نجات می‌دهد؛ پس از مقاومت مسلمین، به امداد الهی محاصره شکسته می‌شود و جنگ به نفع مسلمانان پایان می‌پذیرد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[حماسه حسینی (کتاب)|حماسه حسسینی]] مجموعه آثار، ج ۱۷، ص ۱۸۲.</ref>
#'''خندق:''' در خندق، ده هزار مسلح از کفار قریش و قبایل همدست آنها مسلمانان را احاطه کردند. مسلمین در شرایط بسیار سختی قرار گرفتند و به حسب ظاهر دیگر راه امیدی برای آنها باقی نمانده بود. کار به‌جایی می‌رسید که عمرو بن عبدود، خندقی را که مسلمین کنده بودند، شکافت و با صدای بلند مبارز می‌طلبید. احدی از مسلمین جرئت بیرون آمدن نداشت. [[امام علی|علی]] {{ع}} از جا بلند شد و از رسول الله {{صل}} اجازه خواست، اما پیامبر اجازه نداد؛ چون می‌خواست اتمام حجت با همه اصحاب کامل شود. عمرو بن عبدود بارها مبارز طلبید و سرانجام با درخواست مکرر علی {{ع}}، پیامبر به او اجازه میدان داد و فرمود: امروز تمام اسلام با تمام کفر روبه‌رو شده است. اینجا است که [[امام علی|علی]] {{ع}}، عمرو بن عبدود را از پا درمی‌آورد و اسلام را نجات می‌دهد؛ پس از مقاومت مسلمین، به امداد الهی محاصره شکسته می‌شود و جنگ به نفع مسلمانان پایان می‌پذیرد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[حماسه حسینی (کتاب)|حماسه حسسینی]] مجموعه آثار، ج ۱۷، ص ۱۸۲.</ref>
#'''احد:''' ماجرای احد، پایان غم‌انگیزی داشت. هفتاد تن از مسلمانان، از جمله جناب حمزه، عموی پیامبر در این جنگ، شهید شدند. مسلمین ابتدا پیروز شدند و بعد در اثر بی‌انضباطی گروهی که از طرف [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} بر روی یک تل گماشته شدند، مورد شبیخون دشمن قرار گرفتند. گروهی کشته و گروهی پراکنده شدند و عده کمی دور [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}} باقی ماندند. آخر کار همان عده اندک بار دیگر نیروها را جمع کردند و مانع پیشروی بیشتر دشمن شدند. به‌خصوص شایعه اینکه رسول اکرم کشته شد، بیشتر سبب پراکنده شدن مسلمین شد، اما همین که فهمیدند رسول اکرم زنده است، نیروی روحی خویش را بازیافتند.<ref>آشنایی با قرآن، ج ۳، صص ۲۸-۷۴.</ref>
#'''احد:''' ماجرای احد، پایان غم‌انگیزی داشت. هفتاد تن از مسلمانان، از جمله جناب حمزه، عموی پیامبر در این جنگ، شهید شدند. مسلمین ابتدا پیروز شدند و بعد در اثر بی‌انضباطی گروهی که از طرف [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} بر روی یک تل گماشته شدند، مورد شبیخون دشمن قرار گرفتند. گروهی کشته و گروهی پراکنده شدند و عده کمی دور [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}} باقی ماندند. آخر کار همان عده اندک بار دیگر نیروها را جمع کردند و مانع پیشروی بیشتر دشمن شدند. به‌خصوص شایعه اینکه رسول اکرم کشته شد، بیشتر سبب پراکنده شدن مسلمین شد، اما همین که فهمیدند رسول اکرم زنده است، نیروی روحی خویش را بازیافتند.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[آشنایی با قرآن (کتاب)|آشنایی با قرآن]]، ج ۳، صص ۲۸-۷۴.</ref>
#'''حدیبیه:''' [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}} در سال ششم هجری برای زیارت مکه، از مدینه خارج شدند. ماه حرام بود و در ماه حرام نیز رسم جاهلیت بود که متعرض یکدیگر نمی‌شدند؛ قریش هم این رسم را درباره دیگران عمل می‌کردند. [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}} به استناد این سنت، که بعد در خود اسلام هم محترم شد، با همراهی حدود ۱۲۰۰ یا ۱۴۰۰ نفر برای انجام عمل حج در مکه، روانه شدند.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مجموعه آثار  ج ۶، صص ۲۴۴ و ۲۴۵. ر.ک: فتح، آیه ۱۱ و ۱۲.</ref> وقتی مسلمانان به نزدیک مکه رسیدند، در محل حدیبیه، کفار قریش مانع شدند و آماده جنگ گردیدند؛ مسلمانان اصرار داشتند که به زور وارد مکه می‌شویم، ولی [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}} با اصرار مسلمین موافقت نکردند.<ref>آشنایی با قرآن، ج ۶، صص ۲۴۴ و ۲۴۵.</ref> وقتی که کار سخت شد و احتمال وقوع درگیری قوت گرفت، مسلمانان به جز یک نفر، همه در زیر درخت با [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} بیعت کردند. قرآن می‌فرماید: آنها که با تو بیعت کردند در واقع با خدا بیعت کردند. پیامبر اکرم در این بیعت دستشان را بالا می‌گرفتند و مسلمانان دستشان را پایین می‌گرفتند، همیشه دست آنها پایین بود و دست پیامبر بالا. در اینجا مقصود این است که آن دست خدا بود که روی دست شما بود،<ref>فتح، آیه ۱۰.</ref> یعنی دست پیامبر، دست خدا است.<ref>آشنایی با قرآن، ج ۵، صص ۲۰۴-۲۰۹.</ref> در حدیبیه، قرارداد صلحی امضا شد که در ظاهر پیامبر امتیاز بسیاری به کفار داد؛ یعنی قرارداد طوری تنظیم شد که مسلمین اغلب ناراضی بودند و می‌گفتند این بیشتر به نفع کفار است تا به نفع ما. جزء اصول قرارداد این بود که پس از این اگر کسی از مردم مکه مسلمان شد و به مدینه فرار کرد، قریش حق دارند او را برگردانند، ولی اگر مسلمانی مرتد شد و به مکه فرار کرد، مسلمین حق ندارند او را پس بگیرند. این ماده مسلمانان را بسیار ناراحت کرد، ولی [[پیامبر خاتم|رسول الله]]{{صل}} فرمود: اگر کسی از ما مرتد شود و برود، ما دنبالش نمی‌رویم که به زور او را بیاوریم و اما از مسلمانانی که در آنجا هستند، می‌خواهیم که فعلاً تحمل کنند (چون براساس قرارداد، کفار قریش حق آزار آنها را نداشتند و آنها می‌توانستند اعمال خود را آزادانه انجام دهند) و آنجا باشند و وجودشان در آنجا نافع است. این سیاست بسیار مفید واقع شد. [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}} از این آزادی برای ایجاد یک زمینه تبلیغی در مکه استفاده فراوان کرد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مجموعه آثار ج ۶، صص ۲۴۴ و ۲۴۵.</ref> نتیجه این صلح، از همه جنگ‌های گذشته بیشتر شد؛ چون صلحی بود که درست و دقیق در جای خودش صورت گرفت. در فاصله دو سال صلح حدیبیه تا فتح مکه، عده بسیاری مسلمان شدند. مسلمانان آزادانه در مکه تبلیغ می‌کردند. اساساً رمقی از نظر روحی برای کفار باقی نمانده بود. دروغ بودن تبلیغات کفار معلوم شد، و این آرزو در دل توده مردم مکه پیدا شد که مسلمان شوند.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، شرح منظومه، مجموعه آثار ج ۵، ص ۲۵۴.</ref>
#'''حدیبیه:''' [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}} در سال ششم هجری برای زیارت مکه، از مدینه خارج شدند. ماه حرام بود و در ماه حرام نیز رسم جاهلیت بود که متعرض یکدیگر نمی‌شدند؛ قریش هم این رسم را درباره دیگران عمل می‌کردند. [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}} به استناد این سنت، که بعد در خود اسلام هم محترم شد، با همراهی حدود ۱۲۰۰ یا ۱۴۰۰ نفر برای انجام عمل حج در مکه، روانه شدند.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مجموعه آثار  ج ۶، صص ۲۴۴ و ۲۴۵. ر.ک: فتح، آیه ۱۱ و ۱۲.</ref> وقتی مسلمانان به نزدیک مکه رسیدند، در محل حدیبیه، کفار قریش مانع شدند و آماده جنگ گردیدند؛ مسلمانان اصرار داشتند که به زور وارد مکه می‌شویم، ولی [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}} با اصرار مسلمین موافقت نکردند.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[آشنایی با قرآن (کتاب)|آشنایی با قرآن]]، ج ۶، صص ۲۴۴ و ۲۴۵.</ref> وقتی که کار سخت شد و احتمال وقوع درگیری قوت گرفت، مسلمانان به جز یک نفر، همه در زیر درخت با [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} بیعت کردند. قرآن می‌فرماید: آنها که با تو بیعت کردند در واقع با خدا بیعت کردند. پیامبر اکرم در این بیعت دستشان را بالا می‌گرفتند و مسلمانان دستشان را پایین می‌گرفتند، همیشه دست آنها پایین بود و دست پیامبر بالا. در اینجا مقصود این است که آن دست خدا بود که روی دست شما بود،<ref>فتح، آیه ۱۰.</ref> یعنی دست پیامبر، دست خدا است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[آشنایی با قرآن (کتاب)|آشنایی با قرآن]]، ج ۵، صص ۲۰۴-۲۰۹.</ref> در حدیبیه، قرارداد صلحی امضا شد که در ظاهر پیامبر امتیاز بسیاری به کفار داد؛ یعنی قرارداد طوری تنظیم شد که مسلمین اغلب ناراضی بودند و می‌گفتند این بیشتر به نفع کفار است تا به نفع ما. جزء اصول قرارداد این بود که پس از این اگر کسی از مردم مکه مسلمان شد و به مدینه فرار کرد، قریش حق دارند او را برگردانند، ولی اگر مسلمانی مرتد شد و به مکه فرار کرد، مسلمین حق ندارند او را پس بگیرند. این ماده مسلمانان را بسیار ناراحت کرد، ولی [[پیامبر خاتم|رسول الله]]{{صل}} فرمود: اگر کسی از ما مرتد شود و برود، ما دنبالش نمی‌رویم که به زور او را بیاوریم و اما از مسلمانانی که در آنجا هستند، می‌خواهیم که فعلاً تحمل کنند (چون براساس قرارداد، کفار قریش حق آزار آنها را نداشتند و آنها می‌توانستند اعمال خود را آزادانه انجام دهند) و آنجا باشند و وجودشان در آنجا نافع است. این سیاست بسیار مفید واقع شد. [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}} از این آزادی برای ایجاد یک زمینه تبلیغی در مکه استفاده فراوان کرد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مجموعه آثار ج ۶، صص ۲۴۴ و ۲۴۵.</ref> نتیجه این صلح، از همه جنگ‌های گذشته بیشتر شد؛ چون صلحی بود که درست و دقیق در جای خودش صورت گرفت. در فاصله دو سال صلح حدیبیه تا فتح مکه، عده بسیاری مسلمان شدند. مسلمانان آزادانه در مکه تبلیغ می‌کردند. اساساً رمقی از نظر روحی برای کفار باقی نمانده بود. دروغ بودن تبلیغات کفار معلوم شد، و این آرزو در دل توده مردم مکه پیدا شد که مسلمان شوند.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، شرح منظومه، مجموعه آثار ج ۵، ص ۲۵۴.</ref>
#'''فتح مکه:''' پیامبر اکرم {{صل}} مکه را بدون خون‌ریزی فتح کرد. جز شلوغ‌کاری مختصری که خالد بن ولید کرد و [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} هم از آن کار تبری جست، خواه ناخواه حتى همان دشمنان سرسخت، اسلام آوردند. گروه‌گروه مرد و زن اسلام می‌آوردند و با پیامبر بیعت می‌کردند. وقتی زن‌ها برای بیعت با پیامبر آمدند، فرمود: من با زنان دست نمی‌دهم. یک ظرف آب بیاورید. دستشان را در آن ظرف آب زدند و درآوردند، بعد گفتند هرکس می‌خواهد با من بیعت کند دستش را در این ظرف آب بگذارد، این در حکم همان بیعت است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، شرح منظومه، مجموعه آثار ج ۵، صص ۲۵۵-۲۵۷.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۲۵ تا ۴۴.</ref>
#'''فتح مکه:''' پیامبر اکرم {{صل}} مکه را بدون خون‌ریزی فتح کرد. جز شلوغ‌کاری مختصری که خالد بن ولید کرد و [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} هم از آن کار تبری جست، خواه ناخواه حتى همان دشمنان سرسخت، اسلام آوردند. گروه‌گروه مرد و زن اسلام می‌آوردند و با پیامبر بیعت می‌کردند. وقتی زن‌ها برای بیعت با پیامبر آمدند، فرمود: من با زنان دست نمی‌دهم. یک ظرف آب بیاورید. دستشان را در آن ظرف آب زدند و درآوردند، بعد گفتند هرکس می‌خواهد با من بیعت کند دستش را در این ظرف آب بگذارد، این در حکم همان بیعت است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، شرح منظومه، مجموعه آثار ج ۵، صص ۲۵۵-۲۵۷.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۲۵ تا ۴۴.</ref>


۷۳٬۲۸۴

ویرایش