پرش به محتوا

سیره پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰: خط ۱۰:


==[[پیامبر]]، اسوه و [[امام]]==
==[[پیامبر]]، اسوه و [[امام]]==
*رفتار [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} همچون سخنان او برای ما راهنما و سند است و باید از آن بهره گیریم. رفتارهای [[پیامبر]] معنا و تفسیر دارد و باید در آنها تعمق کرد: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ}}﴾}}<ref> قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکو است. برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می‌کند؛ سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref> وجود ایشان کانونی است که ما از آن کانون باید روش زندگی را استخراج کنیم. رفتار [[پیامبر]] آن‌قدر عمیق است که از جزئی‌ترین کار ایشان می‌شود قوانینی را استخراج کرد. یک چراغ است، که تا مسافت‌های بسیار دور را نشان می‌دهد. [[رسول]] یعنی انسان کامل، یعنی انسانی که مشخصات بشریت را دارد با کمال عالی مافوق زمینی؛ یعنی مانند یک بشر گرسنه می‌شود، تشنه می‌شود، به خواب پیدا احتیاج می‌کند، بچه‌های خودش را دوست دارد، غریزه جنسی دارد، عاطفه دارد، ولی می‌تواند مقتدا باشد. اگر این‌گونه نبود نمی‌توانست [[امام]] و پیشوا باشد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۴۸ و ۵۳.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>
*رفتار [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} همچون سخنان او برای ما راهنما و سند است و باید از آن بهره گیریم. رفتارهای [[پیامبر]] معنا و تفسیر دارد و باید در آنها تعمق کرد: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ}}﴾}}<ref> قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکو است. برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می‌کند؛ سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref> وجود ایشان کانونی است که ما از آن کانون باید روش زندگی را استخراج کنیم. رفتار [[پیامبر]] آن‌قدر عمیق است که از جزئی‌ترین کار ایشان می‌شود قوانینی را استخراج کرد. یک چراغ است، که تا مسافت‌های بسیار دور را نشان می‌دهد. [[رسول]] یعنی انسان کامل، یعنی انسانی که مشخصات بشریت را دارد با کمال عالی مافوق زمینی؛ یعنی مانند یک بشر گرسنه می‌شود، تشنه می‌شود، به خواب پیدا احتیاج می‌کند، بچه‌های خودش را دوست دارد، غریزه جنسی دارد، عاطفه دارد، ولی می‌تواند مقتدا باشد. اگر این‌گونه نبود نمی‌توانست [[امام]] و پیشوا باشد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۴۸ و ۵۳.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]] صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>


==سیره؛ مفهوم و ماهیت==
==سیره؛ مفهوم و ماهیت==
*سیره در زبان عربی از ماده سیر است، به معنای حرکت و رفتن. سیره یعنی نوع راه رفتن. سیره بر وزن فِعله، دلالت بر نوع می‌کند<ref>در زبان عربی، یک فَعله داریم و یک فِعله. عرب اگر چیزی را بر وزن فَعله گفت، یعنی عملی را یک بار انجام دادن، و اگر بر وزن فِعله گفت، یعنی عملی را به گونه‌ای خاص انجام دادن. سیر یعنی حرکت، ولی سیره یعنی حرکت به گونه و روش خاص. ([[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[حماسه حسینی (کتاب)|حماسه حسینی]]، مجموعه آثار، ج۱۷، ص ۱۷۱.</ref> مثلاً جلسه یعنی سبک و نوع نشستن. سیر یعنی رفتن، رفتار؛ ولی سیره یعنی نوع و سبک رفتار. آنچه مهم است شناخت سبک رفتار [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} است. آنها که در گذشته سیره نوشته‌اند، رفتار ایشان را نوشته‌اند، نه سبک و اسلوب رفتار پیامبر را. روش تبلیغی [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} چه روشی بود؟ سبک رهبری و مدیریت [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} در جامعه چه بود؟ سبک قضاوتش؟ ایشان مثل همه مردم زندگی خانوادگی داشت، سبک [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} در همسرداری چگونه بود؟ سبک [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} در معاشرت با اصحاب و یاران چگونه بود؟ سبک و روش [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} در رفتار با دشمنان چه بود؟ و ده‌ها سبک دیگر که در قسمت‌های مختلف باید روشن بشود<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۵۰-۵۳.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>
*سیره در زبان عربی از ماده سیر است، به معنای حرکت و رفتن. سیره یعنی نوع راه رفتن. سیره بر وزن فِعله، دلالت بر نوع می‌کند<ref>در زبان عربی، یک فَعله داریم و یک فِعله. عرب اگر چیزی را بر وزن فَعله گفت، یعنی عملی را یک بار انجام دادن، و اگر بر وزن فِعله گفت، یعنی عملی را به گونه‌ای خاص انجام دادن. سیر یعنی حرکت، ولی سیره یعنی حرکت به گونه و روش خاص. ([[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[حماسه حسینی (کتاب)|حماسه حسینی]]، مجموعه آثار، ج۱۷، ص ۱۷۱.</ref> مثلاً جلسه یعنی سبک و نوع نشستن. سیر یعنی رفتن، رفتار؛ ولی سیره یعنی نوع و سبک رفتار. آنچه مهم است شناخت سبک رفتار [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} است. آنها که در گذشته سیره نوشته‌اند، رفتار ایشان را نوشته‌اند، نه سبک و اسلوب رفتار پیامبر را. روش تبلیغی [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} چه روشی بود؟ سبک رهبری و مدیریت [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} در جامعه چه بود؟ سبک قضاوتش؟ ایشان مثل همه مردم زندگی خانوادگی داشت، سبک [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} در همسرداری چگونه بود؟ سبک [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} در معاشرت با اصحاب و یاران چگونه بود؟ سبک و روش [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} در رفتار با دشمنان چه بود؟ و ده‌ها سبک دیگر که در قسمت‌های مختلف باید روشن بشود<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۵۰-۵۳.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>


==منطق عملی و ثابت [[پیامبر]]==
==منطق عملی و ثابت [[پیامبر]]==
خط ۱۹: خط ۱۹:
*آیا انسان می‌تواند از اول تا آخر عمر یک منطق داشته باشد که آن منطق برای او اصالت داشته باشد؟ یا اصلاً بشر نمی‌تواند یک منطق ثابت داشته باشد؛ یعنی انسان تابع شرایط زمانی و مکانی و تابع شرایط زندگی و به‌خصوص تابع موضع‌گیری طبقاتی است و در هر وضعی از شرایط اجتماعی و اقتصادی باشد، جبراً از یک منطق متناسب با آن شرایط پیروی می‌کند؟ این مسئله مهمی است که در دنیای امروز مطرح است. مارکسیسم بر این اساس است.
*آیا انسان می‌تواند از اول تا آخر عمر یک منطق داشته باشد که آن منطق برای او اصالت داشته باشد؟ یا اصلاً بشر نمی‌تواند یک منطق ثابت داشته باشد؛ یعنی انسان تابع شرایط زمانی و مکانی و تابع شرایط زندگی و به‌خصوص تابع موضع‌گیری طبقاتی است و در هر وضعی از شرایط اجتماعی و اقتصادی باشد، جبراً از یک منطق متناسب با آن شرایط پیروی می‌کند؟ این مسئله مهمی است که در دنیای امروز مطرح است. مارکسیسم بر این اساس است.
*زندگی عملی [[پیامبر اکرم]] این نظریه را نقض کرد. [[پیامبر]] است و شعب ابی طالب و جمع اندکی از اصحاب که در دره‌ای محبوس‌اند؛ آب، غذا و نیازمندی‌های دیگر به آنها نمی‌رسد و آن‌چنان بر آنان سخت است که بعضی از مسلمانان که در مکه اسلامشان را مخفی کرده بودند با مسلمانان شعب و به‌ویژه [[امام علی|علی]] {{ع}} رابطه برقرار کرده بودند و در آن تاریکی‌های شب به آنان غذا می‌رساندند و مسلمین هر کدام اندکی می‌خوردند، همین‌قدر که سد جوعشان بشود. این پیامبر بعد می‌رسد به سال دهم هجری. در سال دهم هجری، حکومت‌های جهان در مقابل او احساس خطر می‌کنند. نه تنها تمام جزیرة‌العرب تحت نفوذ او است و به‌صورت یک قدرت تمام در آمده است، بلکه قدرتمندان جهان پیش‌بینی می‌کنند که این قدرت به زودی از جزیرة‌العرب سرریز می‌کند و متوجه آنها خواهد شد. در همان حال، با [[پیامبرِ]] شعب ابی طالب ذره‌ای از نظر روحیه فرق نکرده است.
*زندگی عملی [[پیامبر اکرم]] این نظریه را نقض کرد. [[پیامبر]] است و شعب ابی طالب و جمع اندکی از اصحاب که در دره‌ای محبوس‌اند؛ آب، غذا و نیازمندی‌های دیگر به آنها نمی‌رسد و آن‌چنان بر آنان سخت است که بعضی از مسلمانان که در مکه اسلامشان را مخفی کرده بودند با مسلمانان شعب و به‌ویژه [[امام علی|علی]] {{ع}} رابطه برقرار کرده بودند و در آن تاریکی‌های شب به آنان غذا می‌رساندند و مسلمین هر کدام اندکی می‌خوردند، همین‌قدر که سد جوعشان بشود. این پیامبر بعد می‌رسد به سال دهم هجری. در سال دهم هجری، حکومت‌های جهان در مقابل او احساس خطر می‌کنند. نه تنها تمام جزیرة‌العرب تحت نفوذ او است و به‌صورت یک قدرت تمام در آمده است، بلکه قدرتمندان جهان پیش‌بینی می‌کنند که این قدرت به زودی از جزیرة‌العرب سرریز می‌کند و متوجه آنها خواهد شد. در همان حال، با [[پیامبرِ]] شعب ابی طالب ذره‌ای از نظر روحیه فرق نکرده است.
*در حدود سال دهم هجرت که شهرت [[پیامبر]] در همه جا پیچیده است، یک عرب بیابانی خدمت [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} می‌آید. وقتی که می‌خواهد با [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} حرف بزند، روی آن چیزهایی که از حاکمان شنید - رعب پیامبر او را می‌گیرد، زبانش به لکنت می‌افتد. [[پیامبر]]{{صل}} آزرده می‌شود؛ او را در آغوش می‌گیرد و می‌فشارد که بدنش بدن او را لمس کند -برادر! آسان بگو، از چه می‌ترسی؟ من آن جباری که تو خیال کرده‌ای نیستم. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان بز شیر می‌دوشید. من مثل برادر تو هستم، هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>
*در حدود سال دهم هجرت که شهرت [[پیامبر]] در همه جا پیچیده است، یک عرب بیابانی خدمت [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} می‌آید. وقتی که می‌خواهد با [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} حرف بزند، روی آن چیزهایی که از حاکمان شنید - رعب پیامبر او را می‌گیرد، زبانش به لکنت می‌افتد. [[پیامبر]]{{صل}} آزرده می‌شود؛ او را در آغوش می‌گیرد و می‌فشارد که بدنش بدن او را لمس کند -برادر! آسان بگو، از چه می‌ترسی؟ من آن جباری که تو خیال کرده‌ای نیستم. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان بز شیر می‌دوشید. من مثل برادر تو هستم، هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>


==اصول اساسی سیره [[پیامبر]]==
==اصول اساسی سیره [[پیامبر]]==
خط ۳۱: خط ۳۱:
* یک سلسله اصول است که [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} همیشه از آن اصول استفاده کرده‌اند، هر چند به‌طور نسبی. اینجا است که مسئله نسبیت در بعضی از موارد مطرح می‌شود.
* یک سلسله اصول است که [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} همیشه از آن اصول استفاده کرده‌اند، هر چند به‌طور نسبی. اینجا است که مسئله نسبیت در بعضی از موارد مطرح می‌شود.
#'''اصل قدرت و اصل اعمال زور:''' اصل قدرت یعنی توانا بودن، برای اینکه دشمن طمع نکند. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ}}﴾}}<ref> هر چه در توان دارید، از نیرو و اسب‌های آماده بسیج کنید تا با این تدارکات، دشمن خدا و دشمن خودتان و دشمنان دیگری را جز ایشان که شما نمی‌شناسیدشان و خدا آنان را می‌شناسد، بترسانید؛ سوره انفال، آیه:۶۰.</ref> همه مفسران گفته‌اند مقصود از  {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|تُرْهِبُونَ}}﴾}} این است که دشمن به خودش اجازه تهاجم ندهد. مادام که دشمن وجود دارد، اصل قدرت هم هست. یک اصل دیگر به نام اصل اعمال قدرت نیز داریم. اعمال قدرت غیر از خود قدرت، به معنای اعمال زور است. آیا اسلام اعمال زور را روا می دارد یا نه؟ [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در سیره خودش به‌طور نسبی اعمال زور می‌کرده است، یعنی در مواردی که هیچ راه دیگری باقی نمانده بود، اجازه می‌فرمود. [[امام علی|امیرمؤمنان علی]] {{ع}} می‌فرماید: [[پیامبر]] طبیبی بود برای مردم؛ طبیب روان و اجتماع. از جمله خصوصیات طبیب معالج نسبت به بیمار، ترحم به حال بیمار است. او طبیب سیار بود نه طبیب ثابت؛ او قانع نبود که مریض‌ها به او مراجعه کنند، او خود به بیماران اخلاقی و معنوی مراجعه می‌کرد. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} با مردم با نرمش رفتار می‌کرد یا با خشونت؟ [[امام على]]{{ع}} می‌گوید: هر دو، ولی جای هر کدام را می‌شناخت. هم مرهم داشت، هم میسم. وقتی می‌خواهند زخمی را با یک دوا نرم‌نرم معالجه کنند، روی آن مرهم می‌گذارند. میسم یعنی آلت جراحی، آلت داغ کردن. آنجا که با مرهم می‌شد معالجه کند، معالجه می‌کرد، ولی یک عضو فاسد را که دیگر با مرهم نمی‌شود معالجه کرد، باید داغش کرد. با جراحی باید قطعش کرد و دور انداخت. پس در جایی اعمال زور، در جای دیگر نرمش و ملاطفت. هر کدام را در جای خودش به کار می‌برد.
#'''اصل قدرت و اصل اعمال زور:''' اصل قدرت یعنی توانا بودن، برای اینکه دشمن طمع نکند. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ}}﴾}}<ref> هر چه در توان دارید، از نیرو و اسب‌های آماده بسیج کنید تا با این تدارکات، دشمن خدا و دشمن خودتان و دشمنان دیگری را جز ایشان که شما نمی‌شناسیدشان و خدا آنان را می‌شناسد، بترسانید؛ سوره انفال، آیه:۶۰.</ref> همه مفسران گفته‌اند مقصود از  {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|تُرْهِبُونَ}}﴾}} این است که دشمن به خودش اجازه تهاجم ندهد. مادام که دشمن وجود دارد، اصل قدرت هم هست. یک اصل دیگر به نام اصل اعمال قدرت نیز داریم. اعمال قدرت غیر از خود قدرت، به معنای اعمال زور است. آیا اسلام اعمال زور را روا می دارد یا نه؟ [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در سیره خودش به‌طور نسبی اعمال زور می‌کرده است، یعنی در مواردی که هیچ راه دیگری باقی نمانده بود، اجازه می‌فرمود. [[امام علی|امیرمؤمنان علی]] {{ع}} می‌فرماید: [[پیامبر]] طبیبی بود برای مردم؛ طبیب روان و اجتماع. از جمله خصوصیات طبیب معالج نسبت به بیمار، ترحم به حال بیمار است. او طبیب سیار بود نه طبیب ثابت؛ او قانع نبود که مریض‌ها به او مراجعه کنند، او خود به بیماران اخلاقی و معنوی مراجعه می‌کرد. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} با مردم با نرمش رفتار می‌کرد یا با خشونت؟ [[امام على]]{{ع}} می‌گوید: هر دو، ولی جای هر کدام را می‌شناخت. هم مرهم داشت، هم میسم. وقتی می‌خواهند زخمی را با یک دوا نرم‌نرم معالجه کنند، روی آن مرهم می‌گذارند. میسم یعنی آلت جراحی، آلت داغ کردن. آنجا که با مرهم می‌شد معالجه کند، معالجه می‌کرد، ولی یک عضو فاسد را که دیگر با مرهم نمی‌شود معالجه کرد، باید داغش کرد. با جراحی باید قطعش کرد و دور انداخت. پس در جایی اعمال زور، در جای دیگر نرمش و ملاطفت. هر کدام را در جای خودش به کار می‌برد.
#'''اصل سادگی در زندگی و دوری از ارعاب:''' یکی از جمله‌هایی که تقریباً همه گفته‌اند این است که [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} در زندگی، روش سادگی را انتخاب کرده بود. در همه چیز، در خوراک، پوشاک، مسکن، و در معاشرت و برخورد با افراد. در تمام خصوصیات از اصل سادگی و سبک بودن مؤونه استفاده می‌کرد. [[امام علی|علی]] {{ع}} می‌گوید: پیامبران در زی قناعت و سادگی بودند و این سیاست الهی‌شان بود. آنها دل‌ها را پر می‌کردند ولی نه با جلال و دبدبه‌های ظاهری، بلکه با جلال معنوی که با سادگی‌ها توأم بود. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} اگر در مسیری قرار می‌گرفت، چنانچه عده‌ای پشت سرش حرکت می‌کردند، اجازه نمی‌داد. اگر سواره بود و یک نفر پیاده همراهش بود، می‌گفت: برادر، یکی از این کارها را باید انتخاب بکنی: یا تو جلو برو من از پشت سرت می‌آیم، یا من می‌روم تو بعد بیا. یا احیاناً اگر ممکن بود که دو نفری سوار بشوند می‌فرمود: بیا دو نفری با همدیگر سوار می‌شویم. محال بود اجازه بدهد او سواره حرکت بکند و یک نفر پیاده. در مجلس که می‌نشست می‌گفت به شکل حلقه بنشینیم که مجلس ما بالا و پایین نداشته باشد. اگر من در صدر مجلس بنشینم و شما در اطراف، شما می‌شوید جزء جلال و دبدبه من، و من چنین چیزی را نمی‌خواهم. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} تا زنده بود از این اصل تجاوز نکرد؛ به‌خصوص از یک نظر این را برای یک رهبر ضروری و لازم می‌دانست. از اصول روش‌های [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، اصل سادگی بود و تا آخر عمر این اصل را رعایت کرد. نوشته‌اند روزی عمر بن خطاب به دیدار [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} رفت. خود می‌گوید: سیاهی آنجا بود که در واقع به منزله دربان بود که حضور به او سپرده بودند کسی نیاید. وقتی آنجا رفتم، دیدم [[پیامبر]]{{صل}} در یک اتاقی، که فقط فرشی که گویی از لیف خرما است در آن افتاده، استراحت می‌کند. داخل که شدم، دیدم حضرت کمی از جا حرکت کردند، خشونت این فرش روی بدن مبارکش اثر گذاشته بود. ناراحت شدم: یا [[رسول الله]]، چرا باید این جور باشد؟ چرا کسری‌ها و قیصرها غرق در تنعم باشند و تو که پیامبر خدا هستی چنین وضعی داشته باشی؟ حضرت مثل اینکه ناراحت می‌شود، از جا بلند می‌شود و می‌فرماید: چه می‌گویی تو؟ این مهملات چیست که می‌بافی؟ تو خیلی به نظرت جلوه کرده، خیال کرده‌ای من که اینها را ندارم، محرومیتی است برای من؟ و خیال کرده‌ای آن نعمت است برای آنها؟ به خدا قسم که تمام آنها نصیب مسلمین می‌شود، ولی اینها برای کسی افتخار نیست.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۸۲-۹۲.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>
#'''اصل سادگی در زندگی و دوری از ارعاب:''' یکی از جمله‌هایی که تقریباً همه گفته‌اند این است که [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} در زندگی، روش سادگی را انتخاب کرده بود. در همه چیز، در خوراک، پوشاک، مسکن، و در معاشرت و برخورد با افراد. در تمام خصوصیات از اصل سادگی و سبک بودن مؤونه استفاده می‌کرد. [[امام علی|علی]] {{ع}} می‌گوید: پیامبران در زی قناعت و سادگی بودند و این سیاست الهی‌شان بود. آنها دل‌ها را پر می‌کردند ولی نه با جلال و دبدبه‌های ظاهری، بلکه با جلال معنوی که با سادگی‌ها توأم بود. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} اگر در مسیری قرار می‌گرفت، چنانچه عده‌ای پشت سرش حرکت می‌کردند، اجازه نمی‌داد. اگر سواره بود و یک نفر پیاده همراهش بود، می‌گفت: برادر، یکی از این کارها را باید انتخاب بکنی: یا تو جلو برو من از پشت سرت می‌آیم، یا من می‌روم تو بعد بیا. یا احیاناً اگر ممکن بود که دو نفری سوار بشوند می‌فرمود: بیا دو نفری با همدیگر سوار می‌شویم. محال بود اجازه بدهد او سواره حرکت بکند و یک نفر پیاده. در مجلس که می‌نشست می‌گفت به شکل حلقه بنشینیم که مجلس ما بالا و پایین نداشته باشد. اگر من در صدر مجلس بنشینم و شما در اطراف، شما می‌شوید جزء جلال و دبدبه من، و من چنین چیزی را نمی‌خواهم. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} تا زنده بود از این اصل تجاوز نکرد؛ به‌خصوص از یک نظر این را برای یک رهبر ضروری و لازم می‌دانست. از اصول روش‌های [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، اصل سادگی بود و تا آخر عمر این اصل را رعایت کرد. نوشته‌اند روزی عمر بن خطاب به دیدار [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} رفت. خود می‌گوید: سیاهی آنجا بود که در واقع به منزله دربان بود که حضور به او سپرده بودند کسی نیاید. وقتی آنجا رفتم، دیدم [[پیامبر]]{{صل}} در یک اتاقی، که فقط فرشی که گویی از لیف خرما است در آن افتاده، استراحت می‌کند. داخل که شدم، دیدم حضرت کمی از جا حرکت کردند، خشونت این فرش روی بدن مبارکش اثر گذاشته بود. ناراحت شدم: یا [[رسول الله]]، چرا باید این جور باشد؟ چرا کسری‌ها و قیصرها غرق در تنعم باشند و تو که پیامبر خدا هستی چنین وضعی داشته باشی؟ حضرت مثل اینکه ناراحت می‌شود، از جا بلند می‌شود و می‌فرماید: چه می‌گویی تو؟ این مهملات چیست که می‌بافی؟ تو خیلی به نظرت جلوه کرده، خیال کرده‌ای من که اینها را ندارم، محرومیتی است برای من؟ و خیال کرده‌ای آن نعمت است برای آنها؟ به خدا قسم که تمام آنها نصیب مسلمین می‌شود، ولی اینها برای کسی افتخار نیست.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۸۲-۹۲.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>


==کیفیت استخدام وسیله==
==کیفیت استخدام وسیله==
*[[انبیا]] هرگز برای حق، از باطل استفاده نکردند. عده‌ای از قبیله ثقیف خدمت [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]] {{صل}} آمدند و گفتند: یا [[پیامبر خاتم|رسول الله]]، ما می‌خواهیم مسلمان شویم، ولی سه شرط داریم: اول اینکه یک سال دیگر بت‌ها را پرستش کنیم؛ دوم اینکه نماز خیلی بر ما سخت و ناگوار است، قبیله ما نماز نخواند؛ سوم اینکه بت بزرگمان را خودمان نشکنیم. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} فرمود: از این سه پیشنهاد، آخری که فلان بت را به دست خودتان نشکنید مانعی ندارد، من یک نفر دیگر را می‌فرستم؛ اما آن دوی دیگر، محال است. یعنی [[پیامبر]]{{صل}} هرگز چنین فکر نکرد که قبیله‌ای که چهل سال بت را پرستیده است، بگذار یک سال دیگر هم پرستش بکند، بعد بیاید مسلمان بشود. زیرا این یعنی صحه گذاشتن بر بت‌پرستی. آیا از جهالت و خواب مردم، برای حق می‌شود استفاده کرد یا نه؟ [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}}، ابزار و وسایلی که به کار می‌برد، در جهت بیداری و آگاهی مردم بود. اخلاق را در جایی به کار می‌برد که سبب آگاهی و بیداری می‌شد. شمشیر را در جایی به کار می‌برد که دل کوری را بینا می‌کرد، گوش کری را شنوا می‌کرد، چشم کوری را باز می‌کرد، زبان گنگی را گویا می‌ساخت.<ref>همان، صص ۹۶-۱۱۵.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>
*[[انبیا]] هرگز برای حق، از باطل استفاده نکردند. عده‌ای از قبیله ثقیف خدمت [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]] {{صل}} آمدند و گفتند: یا [[پیامبر خاتم|رسول الله]]، ما می‌خواهیم مسلمان شویم، ولی سه شرط داریم: اول اینکه یک سال دیگر بت‌ها را پرستش کنیم؛ دوم اینکه نماز خیلی بر ما سخت و ناگوار است، قبیله ما نماز نخواند؛ سوم اینکه بت بزرگمان را خودمان نشکنیم. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} فرمود: از این سه پیشنهاد، آخری که فلان بت را به دست خودتان نشکنید مانعی ندارد، من یک نفر دیگر را می‌فرستم؛ اما آن دوی دیگر، محال است. یعنی [[پیامبر]]{{صل}} هرگز چنین فکر نکرد که قبیله‌ای که چهل سال بت را پرستیده است، بگذار یک سال دیگر هم پرستش بکند، بعد بیاید مسلمان بشود. زیرا این یعنی صحه گذاشتن بر بت‌پرستی. آیا از جهالت و خواب مردم، برای حق می‌شود استفاده کرد یا نه؟ [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}}، ابزار و وسایلی که به کار می‌برد، در جهت بیداری و آگاهی مردم بود. اخلاق را در جایی به کار می‌برد که سبب آگاهی و بیداری می‌شد. شمشیر را در جایی به کار می‌برد که دل کوری را بینا می‌کرد، گوش کری را شنوا می‌کرد، چشم کوری را باز می‌کرد، زبان گنگی را گویا می‌ساخت.<ref>همان، صص ۹۶-۱۱۵.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>


==جامعیت شخصیت [[پیامبر]]==
==جامعیت شخصیت [[پیامبر]]==
*خلق و خوی [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} مانند سخن و دینش جامع و همه‌جانبه بود. تاریخ، هرگز شخصیتی مانند او را یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حد کمال و تمام بوده باشد. او به‌راستی انسان کامل بود<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت (کتاب)|وحی و نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۶۳.</ref> در آنِ واحد هم نرم بود و هم صلب. در مسائل شخصی نرم بود و در مسائل اصولی، صلابتی پولادین داشت. هم مرد جنگ و سیاست و کشمکش‌های نظامی بود و هم مرد معنویت، عبادت و پارسایی. در جنگ متهور بود و فرماندهی فوق‌العاده. در کشمکش‌های نظامی، آرامش و صفای معنوی را از دست نمی‌داد. از افراط و تفریط برکنار بود. در عین اینکه مردم را از دنیاپرستی و بندۀ پول و ثروت و یا شکم و دامن بودن منع می‌کرد، اجازه نمی‌داد اصحابش راه راهبان و ریاضت‌کشان را پیش بگیرند. از لهو و بی‌عاری بیزار بود اما عبوس نبود، غالباً تبسمی بر گوشه لبش پیدا بود. در بدن نیز متوسط و معتدل بود، نه زیاد بلند بود و نه زیاد کوتاه. نه زیاد چاق بود و نه زیاد لاغر، نه زیاد سفید بود و نه زیاد سیاه، بسیار کم مریض می‌شد و حتی نوشته‌اند هیچ وقت بیمار نشد، جز مرضی که با آن وفات کرد. یک سلسله چیزها را دوست می‌داشت و از یک سلسله چیزها نفرت داشت. نماز، بوی خوش، لذت حلال، گرسنگی، تواضع، همنشینی با فقرا و بردگان و اسیران، سادگی و خفت مؤونه را دوست می‌داشت. اما بت، تکبر، تبعیض و اشرافیت، تکلف و تعین، مداحی و چاپلوسی را دشمن می‌داشت. شعر را - که در رثای وی بود - دوست نمی‌داشت. زندگی و رفتار و خصوصیات اخلاقی‌اش گرم‌کننده دل‌ها و الهام‌بخش محبت، معنویت، قدرت، خلوص، استقامت، بلندی اندیشه بود و دلش پر از محبت بود، حتی با جمادات عشق می‌ورزید.<ref>یادداشت‌ها، ج ۹، صص ۳۴ و ۳۵.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>
*خلق و خوی [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} مانند سخن و دینش جامع و همه‌جانبه بود. تاریخ، هرگز شخصیتی مانند او را یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حد کمال و تمام بوده باشد. او به‌راستی انسان کامل بود<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۶۳.</ref> در آنِ واحد هم نرم بود و هم صلب. در مسائل شخصی نرم بود و در مسائل اصولی، صلابتی پولادین داشت. هم مرد جنگ و سیاست و کشمکش‌های نظامی بود و هم مرد معنویت، عبادت و پارسایی. در جنگ متهور بود و فرماندهی فوق‌العاده. در کشمکش‌های نظامی، آرامش و صفای معنوی را از دست نمی‌داد. از افراط و تفریط برکنار بود. در عین اینکه مردم را از دنیاپرستی و بندۀ پول و ثروت و یا شکم و دامن بودن منع می‌کرد، اجازه نمی‌داد اصحابش راه راهبان و ریاضت‌کشان را پیش بگیرند. از لهو و بی‌عاری بیزار بود اما عبوس نبود، غالباً تبسمی بر گوشه لبش پیدا بود. در بدن نیز متوسط و معتدل بود، نه زیاد بلند بود و نه زیاد کوتاه. نه زیاد چاق بود و نه زیاد لاغر، نه زیاد سفید بود و نه زیاد سیاه، بسیار کم مریض می‌شد و حتی نوشته‌اند هیچ وقت بیمار نشد، جز مرضی که با آن وفات کرد. یک سلسله چیزها را دوست می‌داشت و از یک سلسله چیزها نفرت داشت. نماز، بوی خوش، لذت حلال، گرسنگی، تواضع، همنشینی با فقرا و بردگان و اسیران، سادگی و خفت مؤونه را دوست می‌داشت. اما بت، تکبر، تبعیض و اشرافیت، تکلف و تعین، مداحی و چاپلوسی را دشمن می‌داشت. شعر را - که در رثای وی بود - دوست نمی‌داشت. زندگی و رفتار و خصوصیات اخلاقی‌اش گرم‌کننده دل‌ها و الهام‌بخش محبت، معنویت، قدرت، خلوص، استقامت، بلندی اندیشه بود و دلش پر از محبت بود، حتی با جمادات عشق می‌ورزید.<ref>یادداشت‌ها، ج ۹، صص ۳۴ و ۳۵.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>


==سیره [[پیامبر]] در پیشرفت سریع اسلام==
==سیره [[پیامبر]] در پیشرفت سریع اسلام==
*لامارتین شاعر معروف فرانسوی می‌گوید: اگر سه چیز را در نظر بگیریم، احدی به پایه [[پیامبر خاتم|پیامبر اسلام]] {{صل}} نمی‌رسد. یکی فقدان وسایل مادی: مردی ظهور می‌کند و دعوتی می‌کند در حالی که هیچ نیرو و قدرتی ندارد و حتی نزدیک‌ترین افرادش با او به دشمنی برمی‌خیزند. دوم، سرعت پیشرفت یا عامل زمان، و سوم، بزرگی هدف. اگر از قرآن به‌عنوان نخستین عامل صرف‌نظر کنیم، شخصیت، خلق و خوی، سیره، نوع رهبری و مدیریت پیامبر {{صل}} عامل اصلی نفوذ و توسعه اسلام است. خدا به پیامبرش خطاب می‌کند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|ففَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ }}﴾}}<ref>پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد؛ آل‌عمران، آیه ۱۵۹.</ref> ای [[پیامبر]] گرامی، به موجب رحمت الهی به تو، در پرتو لطف خدا، تو نسبت به مسلمین، اخلاق نرم و بسیار ملایمی داری؛ روحیه تو روحیه‌ای است که با مسلمانان در حال ملایمت و حلم و بردباری و تحمل و عفو هستی. اگر این خلق و خوی تو نبود، اگر به‌جای این اخلاق نرم و ملایم، اخلاق خشن و درشتی داشتی، مسلمانان از دور تو پراکنده می‌شدند؛ یعنی اخلاق تو عاملی برای جذب مسلمین است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۱۷۲ و ۱۷۳.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>
*لامارتین شاعر معروف فرانسوی می‌گوید: اگر سه چیز را در نظر بگیریم، احدی به پایه [[پیامبر خاتم|پیامبر اسلام]] {{صل}} نمی‌رسد. یکی فقدان وسایل مادی: مردی ظهور می‌کند و دعوتی می‌کند در حالی که هیچ نیرو و قدرتی ندارد و حتی نزدیک‌ترین افرادش با او به دشمنی برمی‌خیزند. دوم، سرعت پیشرفت یا عامل زمان، و سوم، بزرگی هدف. اگر از قرآن به‌عنوان نخستین عامل صرف‌نظر کنیم، شخصیت، خلق و خوی، سیره، نوع رهبری و مدیریت پیامبر {{صل}} عامل اصلی نفوذ و توسعه اسلام است. خدا به پیامبرش خطاب می‌کند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|ففَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ }}﴾}}<ref>پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد؛ آل‌عمران، آیه ۱۵۹.</ref> ای [[پیامبر]] گرامی، به موجب رحمت الهی به تو، در پرتو لطف خدا، تو نسبت به مسلمین، اخلاق نرم و بسیار ملایمی داری؛ روحیه تو روحیه‌ای است که با مسلمانان در حال ملایمت و حلم و بردباری و تحمل و عفو هستی. اگر این خلق و خوی تو نبود، اگر به‌جای این اخلاق نرم و ملایم، اخلاق خشن و درشتی داشتی، مسلمانان از دور تو پراکنده می‌شدند؛ یعنی اخلاق تو عاملی برای جذب مسلمین است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۱۷۲ و ۱۷۳.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>
*نکات اصلی سیره ایشان که در پیشرفت اسلام مؤثر بود، بدین قرار است:
*نکات اصلی سیره ایشان که در پیشرفت اسلام مؤثر بود، بدین قرار است:
#'''نرمش در مسائل شخصی و صلابت در مسائل اصولی:''' [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} در سلوک فردی و در امور شخصی، نرم و ملایم بود، ولی در تعهدها و مسئولیت‌های اجتماعی نهایت صلابت را داشت. کسی در کوچه جلوی [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} را می‌گیرد و مدعی می‌شود که من از تو طلبکارم، طلب مرا الان باید بدهی. [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} می‌فرماید: اولاً تو از من طلبکار نیستی، و ثانیاً الان پول همراهم نیست، اجازه بده بروم. می‌گوید: یک قدم نمی‌گذارم آن طرف‌تر بروی. "[[پیامبر]]{{صل}} هم می‌خواهد برود برای نماز شرکت کند" همین‌جا باید پول من را بدهی. هر چه [[پیامبر]]{{صل}} با او نرمش نشان می‌دهد او بیشتر خشونت می‌ورزد تا آنجا که با [[پیامبر]]{{صل}} گلاویز می‌شود و ردای [[پیامبر]]{{صل}} را لوله می‌کند، دور گردن ایشان می‌پیچد و می‌کشد که اثر قرمزی‌اش در گردن ایشان ظاهر می‌شود. مسلمانان می‌بینید که [[پیامبر]]{{صل}} دیر کرد. در پی ایشان می‌آیند و می‌بینند یک یهودی چنین ادعایی دارد. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} می‌فرماید: کاری نداشته باشید. من خودم می‌دانم با رفیقم چه بکنم. آنقدر نرمش نشان می‌دهد که یهودی همان‌جا می‌گوید: {{عربی|اندازه=150%|" أَشْهَدُ أَنْ‏ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ‏ رَسُولُ‏ اللَّه‏‏‏‏‏‏‏‏"}} و می‌گوید تو با چنین قدرتی که داری، این همه تحمل نشان می‌دهی! این تحمل، تحمل یک فرد عادی نیست، پیامبرانه است در فتح مکه، زنی از بنی‌مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید. خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی می‌کردند، سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجرای حد صرف‌نظر کند. بعضی از محترمان صحابه را به شفاعت برانگیختند، ولی رنگ [[رسول خدا]] از خشم برافروخته شد و فرمود: "چه جای شفاعت است؟ مگر قانون خدا را می‌توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟" عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت: اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض می‌کردند. هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم می‌شد، معاف می‌شد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب می‌شد مجازات می‌گشت. سوگند به خدایی که جانم در دست او است، در اجرای عدل درباره هیچ کس سستی نمی‌کنم، هر چند از نزدیک‌ترین خویشاوندان خودم باشد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت (کتاب)|وحی و نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۵۶.</ref> سبک و روش و منطقی که اسلام در رهبری و مدیریت می‌پسندد، لیّن بودن و نرم و خوشخو بودن و جذب است، نه عبوس و خشن بودن. شیفتگی مسلمین به پیامبر فوق‌العاده است. آن‌چنان با مسلمانان یگانه است که مثلاً زنی که بچه‌اش متولد شده بود می‌دوید که: یا [[رسول الله]]، دلم می‌خواهد به گوش بچه من اذان و اقامه بگویی؛ یا دیگری بچه یک‌ساله‌اش را می‌آورد: یا [[رسول الله]]، دلم می‌خواهد بچه مرا مقداری روی زانوی خودت بنشانی و به او نگاه کنی تا متبرک شود، یا به بچه‌ام دعا کنی و [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} می‌پذیرفت.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار ج ۱۶، ص ۱۷۸.</ref>
#'''نرمش در مسائل شخصی و صلابت در مسائل اصولی:''' [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} در سلوک فردی و در امور شخصی، نرم و ملایم بود، ولی در تعهدها و مسئولیت‌های اجتماعی نهایت صلابت را داشت. کسی در کوچه جلوی [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} را می‌گیرد و مدعی می‌شود که من از تو طلبکارم، طلب مرا الان باید بدهی. [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} می‌فرماید: اولاً تو از من طلبکار نیستی، و ثانیاً الان پول همراهم نیست، اجازه بده بروم. می‌گوید: یک قدم نمی‌گذارم آن طرف‌تر بروی. "[[پیامبر]]{{صل}} هم می‌خواهد برود برای نماز شرکت کند" همین‌جا باید پول من را بدهی. هر چه [[پیامبر]]{{صل}} با او نرمش نشان می‌دهد او بیشتر خشونت می‌ورزد تا آنجا که با [[پیامبر]]{{صل}} گلاویز می‌شود و ردای [[پیامبر]]{{صل}} را لوله می‌کند، دور گردن ایشان می‌پیچد و می‌کشد که اثر قرمزی‌اش در گردن ایشان ظاهر می‌شود. مسلمانان می‌بینید که [[پیامبر]]{{صل}} دیر کرد. در پی ایشان می‌آیند و می‌بینند یک یهودی چنین ادعایی دارد. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} می‌فرماید: کاری نداشته باشید. من خودم می‌دانم با رفیقم چه بکنم. آنقدر نرمش نشان می‌دهد که یهودی همان‌جا می‌گوید: {{عربی|اندازه=150%|" أَشْهَدُ أَنْ‏ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ‏ رَسُولُ‏ اللَّه‏‏‏‏‏‏‏‏"}} و می‌گوید تو با چنین قدرتی که داری، این همه تحمل نشان می‌دهی! این تحمل، تحمل یک فرد عادی نیست، پیامبرانه است در فتح مکه، زنی از بنی‌مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید. خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی می‌کردند، سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجرای حد صرف‌نظر کند. بعضی از محترمان صحابه را به شفاعت برانگیختند، ولی رنگ [[رسول خدا]] از خشم برافروخته شد و فرمود: "چه جای شفاعت است؟ مگر قانون خدا را می‌توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟" عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت: اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض می‌کردند. هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم می‌شد، معاف می‌شد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب می‌شد مجازات می‌گشت. سوگند به خدایی که جانم در دست او است، در اجرای عدل درباره هیچ کس سستی نمی‌کنم، هر چند از نزدیک‌ترین خویشاوندان خودم باشد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۵۶.</ref> سبک و روش و منطقی که اسلام در رهبری و مدیریت می‌پسندد، لیّن بودن و نرم و خوشخو بودن و جذب است، نه عبوس و خشن بودن. شیفتگی مسلمین به پیامبر فوق‌العاده است. آن‌چنان با مسلمانان یگانه است که مثلاً زنی که بچه‌اش متولد شده بود می‌دوید که: یا [[رسول الله]]، دلم می‌خواهد به گوش بچه من اذان و اقامه بگویی؛ یا دیگری بچه یک‌ساله‌اش را می‌آورد: یا [[رسول الله]]، دلم می‌خواهد بچه مرا مقداری روی زانوی خودت بنشانی و به او نگاه کنی تا متبرک شود، یا به بچه‌ام دعا کنی و [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} می‌پذیرفت.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار ج ۱۶، ص ۱۷۸.</ref>
#'''مشورت:''' مشورت از شئون اخلاق نرم و ملایم [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} بود. او به دلیل مقام پیامبری، به مشورت نیاز نداشت، ولی مشورت می‌کرد، برای اینکه اولاً دیگران یاد بگیرند؛ ثانیاً مشورت کردن شخصیت دادن به همراهان و پیروان است. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ}}﴾}}<ref> و در کارها با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن؛ سوره آل‌ عمران، آیه:۱۵۹.</ref> ای [[پیامبر]]، کار مشورتت به آنجا نکشد که مثل آدم‌های دو دل باشی. پیش از اینکه تصمیم بگیری مشورت کن، ولی رهبر همین‌قدر که تصمیم گرفت، تصمیمش باید قاطع باشد.
#'''مشورت:''' مشورت از شئون اخلاق نرم و ملایم [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} بود. او به دلیل مقام پیامبری، به مشورت نیاز نداشت، ولی مشورت می‌کرد، برای اینکه اولاً دیگران یاد بگیرند؛ ثانیاً مشورت کردن شخصیت دادن به همراهان و پیروان است. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ}}﴾}}<ref> و در کارها با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن؛ سوره آل‌ عمران، آیه:۱۵۹.</ref> ای [[پیامبر]]، کار مشورتت به آنجا نکشد که مثل آدم‌های دو دل باشی. پیش از اینکه تصمیم بگیری مشورت کن، ولی رهبر همین‌قدر که تصمیم گرفت، تصمیمش باید قاطع باشد.
#'''پرهیز از خشونت:''' اصل رفق، نرمی و پرهیز از خشونت و اجبار در ایمان (نه در موارد اجتماعی و فکری ایمان که آن حساب دیگری دارد) جزء اصول دعوت [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} بود: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ}}﴾}}.<ref> در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه به‌خوبی آشکار شده است. پس هرکس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به یقین به دستاویزی استوار که گسستنی نیست، چنگ زده است؛ سوره بقره، آیه:۲۵۶.</ref>.
#'''پرهیز از خشونت:''' اصل رفق، نرمی و پرهیز از خشونت و اجبار در ایمان (نه در موارد اجتماعی و فکری ایمان که آن حساب دیگری دارد) جزء اصول دعوت [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} بود: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ}}﴾}}.<ref> در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه به‌خوبی آشکار شده است. پس هرکس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به یقین به دستاویزی استوار که گسستنی نیست، چنگ زده است؛ سوره بقره، آیه:۲۵۶.</ref>.
*خلاصه [[قرآن]] منطق این است که در امر دین اجباری نیست، چرا که حقیقت روشن است، راه هدایت و رشد روشن، راه غی و ضلالت هم روشن، هرکس می‌خواهد این راه را انتخاب کند، و هرکس می‌خواهد آن راه را. در شأن نزول این آیه چند نکته نوشته‌اند که نزدیک یکدیگر است و همه می‌تواند در آن واحد درست باشد. وقتی که بنی‌نضیر که هم‌پیمان مسلمانان بودند خیانت کردند، [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} دستور به جلای وطن داد. عده‌ای از فرزندان مسلمانان در میان آنها بودند که یهودی بودند. چون پیش از ظهور اسلام یهودیان فرهنگ بالاتری از اعراب حجاز داشتند، بنابراین فکر خودشان را به آنها تحمیل می‌کردند. مسلمانان گفتند: ما نمی‌گذاریم بچه‌هایمان بروند. عده‌ای از آنها گفتند: ما با هم‌دینانمان می‌رویم. مسئله‌ای برای مسلمانان شد. خدمت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آمدند و گفتند: یا [[رسول الله]]، ما نمی‌خواهیم بگذاریم بچه‌هایمان بروند. [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: اجباری در کار نیست. اگر دلشان می‌خواهد، اسلام اختیار کنند؛ در غیر این صورت، اختیار با خودشان، می‌خواهند بروند، بروند. چون طبیعت ایمان، اجبار و خشونت را به هیچ شکل نمی‌پذیرد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۱۷۹ و ۱۸۰.</ref> ویژگی‌های رفتاری [[پیامبر]]{{صل}} تاریخ، هرگز شخصیتی چون [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} را به یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حد کمال و تمام بوده باشد؛ سیره ایشان را در ابعاد مختلف یادآوری می‌کنیم.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>
*خلاصه [[قرآن]] منطق این است که در امر دین اجباری نیست، چرا که حقیقت روشن است، راه هدایت و رشد روشن، راه غی و ضلالت هم روشن، هرکس می‌خواهد این راه را انتخاب کند، و هرکس می‌خواهد آن راه را. در شأن نزول این آیه چند نکته نوشته‌اند که نزدیک یکدیگر است و همه می‌تواند در آن واحد درست باشد. وقتی که بنی‌نضیر که هم‌پیمان مسلمانان بودند خیانت کردند، [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} دستور به جلای وطن داد. عده‌ای از فرزندان مسلمانان در میان آنها بودند که یهودی بودند. چون پیش از ظهور اسلام یهودیان فرهنگ بالاتری از اعراب حجاز داشتند، بنابراین فکر خودشان را به آنها تحمیل می‌کردند. مسلمانان گفتند: ما نمی‌گذاریم بچه‌هایمان بروند. عده‌ای از آنها گفتند: ما با هم‌دینانمان می‌رویم. مسئله‌ای برای مسلمانان شد. خدمت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آمدند و گفتند: یا [[رسول الله]]، ما نمی‌خواهیم بگذاریم بچه‌هایمان بروند. [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: اجباری در کار نیست. اگر دلشان می‌خواهد، اسلام اختیار کنند؛ در غیر این صورت، اختیار با خودشان، می‌خواهند بروند، بروند. چون طبیعت ایمان، اجبار و خشونت را به هیچ شکل نمی‌پذیرد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۱۷۹ و ۱۸۰.</ref> ویژگی‌های رفتاری [[پیامبر]]{{صل}} تاریخ، هرگز شخصیتی چون [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} را به یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حد کمال و تمام بوده باشد؛ سیره ایشان را در ابعاد مختلف یادآوری می‌کنیم.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>


==[[سیره عبادی پیامبر خاتم]]==
==[[سیره عبادی پیامبر خاتم]]==
۷۳٬۰۳۳

ویرایش