پرش به محتوا

صلح امام حسن مجتبی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۶۹: خط ۱۶۹:
درباره مواد [[قرارداد صلح]] بین [[مورخان]] [[اختلاف]] بوده و بررسی آن نیز از بحث ما خارج است<ref>در مورد صلح امام حسن{{ع}} مراجعه شود به کتابی به همین نام صلح امام حسن{{ع}} از علامه شیخ راضی آل یاسین ترجمه مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مدظله العالی، و تحقیق جامع و محققانه‌ای در کتاب تشیع در مسیر تاریخ مبحث «صلح امام حسن{{ع}}». </ref>؛ ولی قابل ذکر است که پس از انعقاد [[قرارداد]] (با هر منادی که بود) معاویه رسماً در جمع [[مردم کوفه]]، عدم [[پایبندی]] خود را نسبت به قرارداد صلح اعلام کرد. او در [[خطبه]] خود خطاب به [[اهل کوفه]] گفت: «به [[خدا]] من با شما از این رو [[نبرد]] نکردم که [[نماز]] بخوانید و [[روزه]] بگیرید، [[حج]] به جا آورید و [[زکات]] بدهید؛ زیرا شما این [[اعمال]] را به جا می‌آورید. من با شما [[جنگ]] کردم تا [[حکومت]] بر شما را به دست آورم و خدا این خواسته مرا برآورده کرد، در حالی که برای شما ناخوشایند است.
درباره مواد [[قرارداد صلح]] بین [[مورخان]] [[اختلاف]] بوده و بررسی آن نیز از بحث ما خارج است<ref>در مورد صلح امام حسن{{ع}} مراجعه شود به کتابی به همین نام صلح امام حسن{{ع}} از علامه شیخ راضی آل یاسین ترجمه مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مدظله العالی، و تحقیق جامع و محققانه‌ای در کتاب تشیع در مسیر تاریخ مبحث «صلح امام حسن{{ع}}». </ref>؛ ولی قابل ذکر است که پس از انعقاد [[قرارداد]] (با هر منادی که بود) معاویه رسماً در جمع [[مردم کوفه]]، عدم [[پایبندی]] خود را نسبت به قرارداد صلح اعلام کرد. او در [[خطبه]] خود خطاب به [[اهل کوفه]] گفت: «به [[خدا]] من با شما از این رو [[نبرد]] نکردم که [[نماز]] بخوانید و [[روزه]] بگیرید، [[حج]] به جا آورید و [[زکات]] بدهید؛ زیرا شما این [[اعمال]] را به جا می‌آورید. من با شما [[جنگ]] کردم تا [[حکومت]] بر شما را به دست آورم و خدا این خواسته مرا برآورده کرد، در حالی که برای شما ناخوشایند است.
[[آگاه]] باشید که من به [[حسن بن علی]] وعده‌هایی دادم و با او پیمان‌هایی بستم، ولی اینک همه آنها را زیر پا می‌گذارم و به هیچ یک عمل نمی‌کنم»، و به قولی دیگر گفت: «من آنچه را به حسن بن علی بخشیدم زیر پاهای خود از بین بردم و به هیچ کدام [[وفا]] نخواهم کرد»<ref>مقاتل الطالبیین، ص۶۷؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۱۱.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۲۹۳.</ref>
[[آگاه]] باشید که من به [[حسن بن علی]] وعده‌هایی دادم و با او پیمان‌هایی بستم، ولی اینک همه آنها را زیر پا می‌گذارم و به هیچ یک عمل نمی‌کنم»، و به قولی دیگر گفت: «من آنچه را به حسن بن علی بخشیدم زیر پاهای خود از بین بردم و به هیچ کدام [[وفا]] نخواهم کرد»<ref>مقاتل الطالبیین، ص۶۷؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۱۱.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۲۹۳.</ref>
==مواضع [[کوفیان]] پس از انعقاد [[صلح]]==
[[معاویه]] در توجیه [[مخالفت]] خود با امیرالمؤمنین علی{{ع}} و [[ایستادگی]] در برابر [[خلیفه]] رسمی [[مسلمانان]]، [[خون‌خواهی]] خلیفه مقتول ([[عثمان]]) را مطرح می‌کرد. در آن هنگام [[اکثریت]] [[قاطع]] [[مردم]] [[عراق]] و [[حجاز]] و [[مصر]] (بر خلاف [[شام]]) و نخبگانی از [[صحابه]] که در این مناطق می‌زیستند، با [[حضرت علی]]{{ع}} به رغم عدم [[تمایل]] آن [[حضرت]] به [[خلافت]] -[[بیعت]] کرده بودند و معاویه را که زاده [[دشمن]] شماره یک [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} و فاقد شخصیتی قابل اعتنا در میان [[اصحاب]] بود، در برابر [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} قابل طرح نمی‌دانستند.
بنابراین معاویه که خود در [[یاری]] عثمان به عمد کوتاهی کرده بود تا جایی که عثمان بر او خرده گرفت، در آغاز با [[خدعه]] و [[نیرنگ]] می‌گفت اگر علی{{ع}}، [[قاتلان عثمان]] را تحویل دهد با او بیعت می‌کنم. وی با این [[منطق]] و موضع‌گیری موفق شد در میان [[عوام]] (چه [[اهل شام]] و چه مردم هواخواه عثمان در سایر نواحی) مخالفت خود را توجیه کند. از طرفی او می‌دانست [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به این خواسته وی وقعی نخواهد گذاشت؛ زیرا او کسانی را به عنوان [[قاتل]] عثمان در نظر داشت که برگزیده‌ترین [[یاران امیرالمؤمنین]]{{ع}} بودند. افرادی مانند [[عمار یاسر]]، [[مالک اشتر]]، [[محمد بن ابی بکر]]، [[عمرو بن حمق]] و....
اما پس از اینکه کوفیان [[سستی]] را از حد گذراندند و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را یاری نکردند، به ویژه پس از [[تحمیل]] [[حکمیت]] به امیرمؤمنان{{ع}} و [[خیانت]] [[ابوموسی اشعری]] [[حَکَم]] تحمیلی به آن حضرت، معاویه [[حاکم]] معزول و [[یاغی]] شام اینک [[کناره‌گیری]] امیرمؤمنان{{ع}} از خلافت را [[طلب]] می‌کرد و خود نیز ادعای خلافت داشت. وی برای رسیدن به اهداف خویش با تهاجم‌ها و غارات بسیار در قلمرو آن حضرت، میان [[اهل عراق]] و حجاز، [[رعب]] شدیدی ایجاد کرد. معاویه بعد از [[شهادت حضرت علی]]{{ع}} و عدم [[یاری امام]] حسن{{ع}} توسط کوفیان، پس از انعقاد [[قرارداد]] صلحی که خود پیشنهاد کرده بود، در جمع [[اهل کوفه]] با [[وقاحت]] تمام اعلام کرد من نه به خاطر [[دین]] شما، بلکه به خاطر دنیای خودم با شما [[نبرد]] کردم؛ و بعد در [[مقام]] [[قدرت]] نمایی و [[تحقیر]] [[کوفیان]]، صریحاً عدم [[وفاداری]] خود را به [[قرارداد صلح]] بیان کرد. کوفیانی که در کوچک‌ترین مسائل با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[امام حسن]]{{ع}}به بحث و [[جدل]] می‌پرداختند و [[اوامر]] آن دو وجود [[مقدس]] را [[اطاعت]] نمی‌کردند، در برابر [[گستاخی]] آشکار [[معاویه]] که بر [[خلاف شرع]] و [[اخلاق]] و حتی سنت‌های مردانه [[جاهلی]] [[عرب]] بود، دم بر نیاورند!
نکته قابل توجه دیگر، پس از انعقاد قرارداد صلح و [[کناره‌گیری]] امام حسن{{ع}} از [[خلافت]]، به [[فراموشی]] سپردن بهانه اصلی و ظاهری [[سرکشی]] معاویه، یعنی [[خون‌خواهی عثمان]] است. او با اینکه اعلام کرد قرارداد صلح با امام حسن{{ع}} را [[اجرا]] نخواهد کرد، از تعقیب باقی مانده افرادی که مدعی بود، [[قاتل]] [[عثمان]] هستند و به هنگام اشغال [[کوفه]] در چنگ او گرفتار بودند، صرف‌نظر کرد<ref>در مبحث بعد، خواهیم دید که معاویه چگونه نسبت به شیعیان سخت گرفت و آنها را به وسیله زیاد بن ابیه عامل جنایت‌کار خود در کوفه، تار و مار ساخت. در بین شیعیانی که تحت تعقیب و قتل و شکنجه قرار گرفتند، قطعاً کسانی که متهم به شرکت در قتل عثمان بودند، وجود داشتند (مانند عمرو بن حمق خزاعی). ولی این تضییقات و تعقیبات، عمدتاً حدود ده سال بعد از اشغال عراق صورت گرفت، آن هم نه به عنوان خون‌خواهی عثمان بلکه به جرم تشیع و دفاع از حقانیت و مظلومیت امیرالمؤمنین{{ع}}. در حالی که رسم چنین بود کسی که خون‌خواهی می‌کرد در اولین فرصت دستیابی به قاتل، او را می‌کشت.</ref> و از این بابت مورد بازخواست [[اهل شام]] و دیگر هواخواهان عثمان هم واقع نشد!
عکس‌العمل کوفیان نسبت به [[صلح]] نیز قابل توجه است. همان‌گونه که گفته شد، [[سپاه امام حسن]]{{ع}} از طیف‌ها و جریان‌های [[سیاسی]] و [[عقیدتی]] مختلف و متضادی تشکیل شده بود. [[خوارج]] [[کوفی]] که فقط با ادعای [[جنگ]] علیه [[معاویه]] (و نه [[اعتقاد به امامت]] و [[خلافت امام حسن]]{{ع}}) در [[سپاه]] آن [[حضرت]] حضور یافته بودند، پس از [[سخنان امام]]{{ع}} از او جدا شدند و بعد از [[سوء قصد]] نافرجام به [[جان]] آن حضرت، [[سازمان]] یافتند و به [[رویارویی]] با معاویه برخاستند<ref>قیام خوارج کوفه بر ضد معاویه در مبحث «کوفه در حکومت معاویه» آمده است.</ref>.
[[عافیت‌طلبان]] و [[اشراف کوفه]]، که در مقابل [[امام]]{{ع}}، به ظاهر اظهار [[اطاعت]] می‌کردند، بهانه مناسبی به دست آوردند و [[صلح]] و [[بیعت]] [[امام حسن]]{{ع}} با معاویه را به عنوان [[رفع تکلیف]] از خود قلمداد کردند و به [[زندگی]] [[دنیایی]] و اطاعت از معاویه مشغول شدند. به ویژه پس از آن‌که وی همانند خلفای پیش از [[امیرمؤمنان]]{{ع}}، به بهانه [[جهاد]]، [[کوفیان]] را به جنگ و [[فتوحات]] در مرزهای شرقی عالم [[اسلام]] و [[غارت]] و [[غنیمت]] و [[اسیر]] کردن [[مردم]] آن [[سرزمین‌ها]] سرگرم نمود.
عده دیگری هم اگرچه [[اذعان]] به [[برتری]] و صلاحیت و [[لیاقت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و امام حسن{{ع}} برای [[خلافت]] نسبت به معاویه داشتند و پسر [[ابوسفیان]] و [[هند]] جگرخوار را برای خلافت و [[حکومت]] نمی‌خواستند؛ اما حاضر نبودند در راه آن خلفای [[صالح]]، از [[راحتی]] و [[آسایش]] خود بگذرند؛ و لذا آن دو وجود [[مقدس]] را به [[درستی]] [[یاری]] ندادند. این گروه با [[سلطه]] معاویه بر خلافت و عدم [[پایبندی]] او به صلح، دچار [[یأس]] و [[پشیمانی]] شدند و بالاجبار تن به موقعیت پیش آمده دادند؛ همان‌گونه که امیرالمؤمنین{{ع}} [[ذلت]] و [[خواری]] آنها را [[پیش‌بینی]] کرده بود.
در این میان، [[شیعیان]] خاص و [[اصحاب]] برگزیده امیرالمؤمنین{{ع}} و امام حسن{{ع}} در [[کوفه]]، موقعیتی دردناک داشتند، آنان که با وجود کمی تعداد، همیشه در [[اطاعت از امامان]] برحق خود بودند و هیچ‌گاه [[نافرمانی]] نداشتند، وضع حاضر برایشان غیرقابل [[تحمل]] بود. وضعیت این گروه از [[یاران]] و [[اصحاب امیرالمؤمنین]]{{ع}} پس از [[صلح امام حسن]]{{ع}} نیازمند بررسی و تحقیق جامع و جداگانه‌ای است. در اینجا به چند نمونه از برخورد [[شیعیان کوفه]] با [[امام حسن]]{{ع}} بعد از [[صلح]] اشاره می‌شود که هرچند از شدت [[تأسف]] آنان نسبت به از دست رفتن [[حکومت اهل بیت]]{{عم}} و [[سلطه]] [[بنی امیه]] بر [[جهان اسلام]] حکایت می‌کند، ولی لحنی تند و اهانت‌آمیز به امامشان داشتند:
* [[مسیب بن نجبه فزاری]] در برخورد با [[امام]]{{ع}} ضمن اظهار [[شگفتی]] از صلح و عدم [[پایبندی]] [[معاویه]] به اجرای آن، از امام می‌خواهد به موقعیت قبلی بازگردد و به [[رویارویی]] با معاویه بشتابد. وی که همراه با [[سلیمان بن صرد خزاعی]]<ref>در مورد مسیب بن نجبه فزاری و سلیمان بن صرد خزاعی نک: مبحث «قیام توابین».</ref> به حضور [[امام مجتبی]]{{ع}} آمده بود به امام گفت: شگفتی ما از تو برطرف نمی‌شود که چرا با معاویه [[بیعت]] کردی، در حالی که چهل هزار [[جنگجو]] از [[اهل کوفه]] با تو بودند، غیر از [[اهل بصره]] و [[حجاز]]! به [[خدا]] [[سوگند]] می‌بینم که باید به [[جنگ]] با او بازگردی زیرا او [[پیمان]] را نقض کرده است. امام مجتبی{{ع}} فرمود: خیری در [[فریبکاری]] نیست و اگر [[دنیا]] را می‌خواستم، چنین نمی‌کردم<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۵.</ref>. به [[نقلی]] دیگر امام حسن{{ع}} در پاسخ وی فرمود: «ای مسیب! اگر من در [[طلب]] دنیا بودم و با این قصد می‌جنگیدم بدون [[شبهه]] هنگام [[نبرد]]، از معاویه مقاوم‌تر و شکیباتر بودم؛ اما من [[صلاح]] شما را خواستم تا مانع درگیری برخی از شما با بقیه شوم. پس به [[قضا و قدر]] خدا [[راضی]] باشید تا در این حالت [[افراد صالح]]، آسوده باشند و از تعرض بدکاران در [[امان]] بمانند»<ref>زندگانی امام حسن مجتبی{{ع}}، ص۳۰۴ به نقل از حیاة الامام الحسن بن علی{{ع}}، ج۲، ص۲۷۷.</ref>.
* [[عدی بن حاتم طایی]] از [[سرداران]] بزرگ [[امیرمؤمنان]] و امام مجتبی{{ع}} نیز پس از [[انعقاد پیمان]] صلح، نزد امام حسن{{ع}} آمد و با [[ناراحتی]] گفت: «ای فرزند [[رسول خدا]]! من [[دوست]] داشتم پیش از آن چه دیدم، مرده بودم. تو ما را از [[عدالت]] به [[جور]] و [[ستم]] خارج کردی، و [[حق]] را که در آن بودیم، رها کرده و در باطلی که از آن می‌گریختیم، درآمدیم و به ما [[خواری]] عطا کردی، و ما نیز آن [[پستی]] را که به ما نرسیده بود، پذیرفتم<ref>زندگانی امام حسن مجتبی{{ع}}، ص۳۰۳ به نقل از حیاة الامام الحسن بن علی{{ع}}، ج۲، ص۲۷۴.</ref>.
* [[حجر بن عدی]] در سخنانی که حاکی از [[محبت]] زیاد او به [[اهل بیت]] [[پیغمبر]]{{صل}} بود ولی لحنی گستاخانه و دور از [[ادب]] داشت به [[امام حسن]]{{ع}} گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] [[دوست]] داشتم در این [[روز]] تو مرده بودی و ما هم با تو مرده بودیم و چنین روزی را نمی‌دیدیم که ما از [[نبرد]] با [[معاویه]] با [[نارضایتی]] و رنجیدگی خاطر برگشتیم، ولی [[دشمنان]] ما شاد و [[راضی]] از صحنه نبرد خارج شدند. سخن او بر امام حسن{{ع}} گران آمد و چهره آن [[حضرت]] را دگرگون ساخت. [[امام حسین]]{{ع}} به [[حجر]] اشاره نمود، و او را ساکت کرد. در این هنگام امام حسن{{ع}} فرمود: «ای حجر! همه [[مردم]] آنچه را تو دوست داری نمی‌پسندند و [[عقیده]] همه آنها مثل تو نیست. کاری را که من انجام دادم، جز با [[هدف]] نگاه داشتن و بقای تو (و امثال تو) نبود و [[اراده خدا]] هر روز به گونه‌ای است<ref>الاخبار الطوال، ص۲۲۰؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۳۵؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۵؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۸۸.</ref>.
* [[سفیان بن ابی لیلی]] که از [[محبان اهل بیت]]{{عم}} به شمار می‌رفت، نزد [[امام مجتبی]]{{ع}} آمد و به آن حضرت با عنوان {{متن حدیث|مُذِلَّ الْمُؤْمِنِينَ}} [[سلام]] کرد و گفت: تو با این کار [[مؤمنان]] را [[خوار]] و سرافکنده نمودی! با این [[ستمگر]] [[بیعت]] کردی و کار [[خلافت]] را به این [[لعنت]] شده پسر لعنت شده و [[هند]] جگرخوار سپردی؛ در حالی‌که صد هزار مرد [[جنگی]] یاریت می‌کردند...!! امام حسن{{ع}} در پاسخ او فرمود: ما خاندانی هستیم که وقتی [[حق]] را تشخیص دادیم به آن [[تمسک]] می‌کنیم. سپس آن [[حضرت]] به نقل از [[پدر]] بزرگوارش و از قول [[رسول اکرم]]{{صل}} [[حدیثی]] را نقل فرمود که چگونه [[حاکمیت اسلام]] (در اثر کوتاهی [[امت]]) به دست [[معاویه]] می‌افتد<ref>نک: الاخبار الطوال، ص۲۲۱؛ مقاتل الطالبیین، ص۶۵.</ref>.
[[امام حسن مجتبی]]{{ع}} از سویی پس از اتمام [[حجت‌ها]] با [[لشکریان]] [[کوفی]] خود، و در پی [[خیانت]] گسترده [[اشراف کوفه]] و بی‌انگیزگی بسیاری از [[کوفیان]] برای [[نبرد]] با معاویه و [[شامیان]]، ناچار به پذیرش [[صلح]] شده بود، و از سویی دیگر با شماری از این گونه شیعیانی مواجه بود که با وجود [[مشاهده]] خیانت و [[سستی]] کوفیان، که به [[صراحت]] در پاسخ به درخواست [[امام]]{{ع}} برای نبرد با معاویه حاضر به [[جنگ]] نبوده و [[دنیا]] را [[طلب]] می‌کردند، بر پذیرش صلح توسط آن حضرت خرده می‌گرفتند و حتی به ساحت [[مقدس]] حضرتش [[اهانت]] و [[جسارت]] نیز می‌کردند. اگرچه در [[خیرخواهی]] و حتی [[جانفشانی]] این [[شیعیان]] برای [[امام مجتبی]]{{ع}} جای هیچ [[شک]] و تردیدی نیست، اما این اشکال به آنان وارد است که به جای [[سرزنش]] امام خود، چرا آن [[زمان]] که امام مظلومشان با [[لشکر]] کوفی [[اتمام حجت]] می‌کرد و آنان را به جنگ با معاویه فرا می‌خواند، و کوفیان یاریش نمی‌کردند و پاسخ مثبت نمی‌دادند، اینان برنخاستند و در [[دفاع]] از موضع حق آن حضرت، حاضران را به یاریش فرا نخواندند؟!
امام مجتبی{{ع}} خود بیش از هر کس دیگر از پدید آمدن این موقعیت [[رنج]] می‌برد،؛ چراکه با این شرایط، برای هدفی بزرگ‌تر که [[حفظ]] [[اساس اسلام]] بود، مجبور گشته است [[حاکمیت]] تمام [[مملکت اسلامی]] را به کسی واگذار کند که به فرموده [[امیرمؤمنان]]{{ع}}، برای ساعتی هم [[حق حکومت]] بر بخشی از عالم [[اسلام]] ([[شام]]) را نداشت. در این حال، شیعیان مزبور نه تنها شرایط تحمیلی به آن وجود مقدس را [[درک]] نمی‌کردند، بلکه با طعنه‌ها و انتقادات و سرزنش‌های خود، ضمن جسارت به ساحت قدسی [[امام]] خویش، نمک بر زخم‌های او می‌پاشیدند؛ و حتی از سخنان آن [[حضرت]] درباره پذیرش [[صلح]] اقناع نمی‌شدند.
[[امام مجتبی]]{{ع}} نهایتاً با این [[منطق]] آنان را قانع ساخت که فرمود: [[مَثَل]] من و شما، مثل [[خضر]] و [[موسی]]{{ع}} است. همان‌گونه که خضر کارهایی کرد که موسی [[حکمت]] آن را نمی‌دانست و به او [[اعتراض]] می‌کرد؛ تا آن‌گاه که خضر، موسی را از [[حقیقت]] [[آگاه]] ساخت و او [[راضی]] شد. اگر من این کار (پذیرش صلح) را نمی‌کردم، یک تن از [[شیعیان]] ما بر روی [[زمین]]، [[جان]] به در نمی‌برد و همه را می‌کشتند<ref>نک: احتجاج طبرسی، ج۲، ص۶۷؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۲۸۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۲۹۶.</ref>


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==
۷۳٬۳۶۴

ویرایش