صلح امام حسن مجتبی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۵۱: | خط ۱۵۱: | ||
[[امام حسن]] {{ع}} نیز پس از اینکه [[حکومت]] را به [[معاویه]] واگذار کرد، صریحاً همچون دیگر بزرگان [[اسلام]]، [[خلافت]] را از [[معاویه]] [[نفی]] کرد و در روزی که دو گروه در [[کوفه]] گرد آمدند، در خطابهای فرمود: "[[معاویه]] چنین پنداشته است که من او را برای [[خلافت]] [[شایسته]] دیدهام و خود را ندیدهام؛ او [[دروغ]] میگوید؛ ما در کتاب خدای ـ عزوجل ـ و به [[قضاوت]] [[رسول خدا]]، از همه [[مردم]] به [[حکومت]] اولیتریم" و در [[خطابه]] دیگر پس از [[صلح]] و با حضور [[معاویه]]، چنین فرمود: "[[خلیفه]] آن کسی نیست که دست [[ستم]] بگشاید و سنتها را تعطیل کند و [[دنیا]] را [[پدر]] و [[مادر]] خود بداند؛ چنین کسی [[پادشاهی]] است که بر [[حکومتی]] [[دست]] یافته و به بهرهای رسیده است. این [[حکومت]] از او بازستانده میشود و آن [[لذت]] به زودی میگذرد و بار [[گناه]] بر دوش او میماند و آنچنان میشود که خدای ـ عزوجل ـ فرمود؛ چه میدانم؛ شاید این، آزمایشی است و بهرهای تا زمانی دیگر..."<ref>المحاسن و المساوی، بیهقی، ج۲، ص۶۳. محمد بن عقیل کتاب پر ارج خود، «النصایح الکافیة لمن یتولی معاویه» را درباره معاویه نوشت که به حقیقت، قضاوت نهائی درباره اوست، پس از آن، کتاب معاویه، از عبدالباقی الجزائری کتاب جامعی درباره معرفی شخصیت و افکار و رفتار معاویه بن ابیسفیان است.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۸۷-۹۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۶۸-۳۷۲.</ref> | [[امام حسن]] {{ع}} نیز پس از اینکه [[حکومت]] را به [[معاویه]] واگذار کرد، صریحاً همچون دیگر بزرگان [[اسلام]]، [[خلافت]] را از [[معاویه]] [[نفی]] کرد و در روزی که دو گروه در [[کوفه]] گرد آمدند، در خطابهای فرمود: "[[معاویه]] چنین پنداشته است که من او را برای [[خلافت]] [[شایسته]] دیدهام و خود را ندیدهام؛ او [[دروغ]] میگوید؛ ما در کتاب خدای ـ عزوجل ـ و به [[قضاوت]] [[رسول خدا]]، از همه [[مردم]] به [[حکومت]] اولیتریم" و در [[خطابه]] دیگر پس از [[صلح]] و با حضور [[معاویه]]، چنین فرمود: "[[خلیفه]] آن کسی نیست که دست [[ستم]] بگشاید و سنتها را تعطیل کند و [[دنیا]] را [[پدر]] و [[مادر]] خود بداند؛ چنین کسی [[پادشاهی]] است که بر [[حکومتی]] [[دست]] یافته و به بهرهای رسیده است. این [[حکومت]] از او بازستانده میشود و آن [[لذت]] به زودی میگذرد و بار [[گناه]] بر دوش او میماند و آنچنان میشود که خدای ـ عزوجل ـ فرمود؛ چه میدانم؛ شاید این، آزمایشی است و بهرهای تا زمانی دیگر..."<ref>المحاسن و المساوی، بیهقی، ج۲، ص۶۳. محمد بن عقیل کتاب پر ارج خود، «النصایح الکافیة لمن یتولی معاویه» را درباره معاویه نوشت که به حقیقت، قضاوت نهائی درباره اوست، پس از آن، کتاب معاویه، از عبدالباقی الجزائری کتاب جامعی درباره معرفی شخصیت و افکار و رفتار معاویه بن ابیسفیان است.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۸۷-۹۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۶۸-۳۷۲.</ref> | ||
==مواضع [[کوفیان]] پس از انعقاد [[صلح]]== | ==مواضع [[کوفیان]] پس از انعقاد [[صلح]]== | ||
[[ | عکسالعمل کوفیان نسبت به [[صلح]] قابل توجه است. [[سپاه امام حسن]]{{ع}} از طیفها و جریانهای [[سیاسی]] و [[عقیدتی]] مختلف و متضادی تشکیل شده بود. [[خوارج]] [[کوفی]] که فقط با ادعای [[جنگ]] علیه [[معاویه]] (و نه [[اعتقاد به امامت]] و [[خلافت امام حسن]]{{ع}}) در [[سپاه]] آن حضرت حضور یافته بودند، پس از [[سخنان امام]]{{ع}} از او جدا شدند و بعد از [[سوء قصد]] نافرجام به [[جان]] آن حضرت، [[سازمان]] یافتند و به [[رویارویی]] با معاویه برخاستند<ref>قیام خوارج کوفه بر ضد معاویه در مبحث «کوفه در حکومت معاویه» آمده است.</ref>. | ||
[[عافیتطلبان]] و [[اشراف کوفه]]، که در مقابل [[امام]]{{ع}}، به ظاهر اظهار [[اطاعت]] میکردند، بهانه مناسبی به دست آوردند و [[صلح]] و [[بیعت]] [[امام حسن]]{{ع}} با معاویه را به عنوان [[رفع تکلیف]] از خود قلمداد کردند و به [[زندگی]] [[دنیایی]] و اطاعت از معاویه مشغول شدند. به ویژه پس از آنکه وی همانند خلفای پیش از [[امیرمؤمنان]]{{ع}}، به بهانه [[جهاد]]، [[کوفیان]] را به جنگ و [[فتوحات]] در مرزهای شرقی عالم [[اسلام]] و [[غارت]] و [[غنیمت]] و [[اسیر]] کردن [[مردم]] آن [[سرزمینها]] سرگرم نمود. | [[عافیتطلبان]] و [[اشراف کوفه]]، که در مقابل [[امام]]{{ع}}، به ظاهر اظهار [[اطاعت]] میکردند، بهانه مناسبی به دست آوردند و [[صلح]] و [[بیعت]] [[امام حسن]]{{ع}} با معاویه را به عنوان [[رفع تکلیف]] از خود قلمداد کردند و به [[زندگی]] [[دنیایی]] و اطاعت از معاویه مشغول شدند. به ویژه پس از آنکه وی همانند خلفای پیش از [[امیرمؤمنان]]{{ع}}، به بهانه [[جهاد]]، [[کوفیان]] را به جنگ و [[فتوحات]] در مرزهای شرقی عالم [[اسلام]] و [[غارت]] و [[غنیمت]] و [[اسیر]] کردن [[مردم]] آن [[سرزمینها]] سرگرم نمود. | ||
عده دیگری هم اگرچه [[اذعان]] به [[برتری]] و صلاحیت و [[لیاقت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و امام حسن{{ع}} برای [[خلافت]] نسبت به معاویه داشتند و پسر [[ابوسفیان]] و [[هند]] جگرخوار را برای خلافت و [[حکومت]] نمیخواستند؛ اما حاضر نبودند در راه آن خلفای [[صالح]]، از [[راحتی]] و [[آسایش]] خود بگذرند؛ و لذا آن دو وجود [[مقدس]] را به [[درستی]] [[یاری]] ندادند. این گروه با [[سلطه]] معاویه بر خلافت و عدم [[پایبندی]] او به صلح، دچار [[یأس]] و [[پشیمانی]] شدند و بالاجبار تن به موقعیت پیش آمده دادند؛ همانگونه که امیرالمؤمنین{{ع}} [[ذلت]] و [[خواری]] آنها را [[پیشبینی]] کرده بود. | عده دیگری هم اگرچه [[اذعان]] به [[برتری]] و صلاحیت و [[لیاقت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و امام حسن{{ع}} برای [[خلافت]] نسبت به معاویه داشتند و پسر [[ابوسفیان]] و [[هند]] جگرخوار را برای خلافت و [[حکومت]] نمیخواستند؛ اما حاضر نبودند در راه آن خلفای [[صالح]]، از [[راحتی]] و [[آسایش]] خود بگذرند؛ و لذا آن دو وجود [[مقدس]] را به [[درستی]] [[یاری]] ندادند. این گروه با [[سلطه]] معاویه بر خلافت و عدم [[پایبندی]] او به صلح، دچار [[یأس]] و [[پشیمانی]] شدند و بالاجبار تن به موقعیت پیش آمده دادند؛ همانگونه که امیرالمؤمنین{{ع}} [[ذلت]] و [[خواری]] آنها را [[پیشبینی]] کرده بود. | ||
در این میان، [[شیعیان]] خاص و [[اصحاب]] برگزیده امیرالمؤمنین{{ع}} و امام حسن{{ع}} در [[کوفه]]، موقعیتی دردناک داشتند، آنان که با وجود کمی تعداد، همیشه در [[اطاعت از امامان]] برحق خود بودند و هیچگاه [[نافرمانی]] نداشتند، وضع حاضر برایشان غیرقابل [[تحمل]] بود. وضعیت این گروه از [[یاران]] و [[اصحاب امیرالمؤمنین]]{{ع}} پس از [[صلح امام حسن]]{{ع}} نیازمند بررسی و تحقیق جامع و جداگانهای است. در اینجا به چند نمونه از برخورد [[شیعیان کوفه]] با [[امام حسن]]{{ع}} بعد از [[صلح]] اشاره میشود که هرچند از شدت [[تأسف]] آنان نسبت به از دست رفتن [[حکومت اهل بیت]]{{عم}} و [[سلطه]] [[بنی امیه]] بر [[جهان اسلام]] حکایت میکند، ولی لحنی تند و اهانتآمیز به امامشان داشتند: | در این میان، [[شیعیان]] خاص و [[اصحاب]] برگزیده امیرالمؤمنین{{ع}} و امام حسن{{ع}} در [[کوفه]]، موقعیتی دردناک داشتند، آنان که با وجود کمی تعداد، همیشه در [[اطاعت از امامان]] برحق خود بودند و هیچگاه [[نافرمانی]] نداشتند، وضع حاضر برایشان غیرقابل [[تحمل]] بود. وضعیت این گروه از [[یاران]] و [[اصحاب امیرالمؤمنین]]{{ع}} پس از [[صلح امام حسن]]{{ع}} نیازمند بررسی و تحقیق جامع و جداگانهای است. در اینجا به چند نمونه از برخورد [[شیعیان کوفه]] با [[امام حسن]]{{ع}} بعد از [[صلح]] اشاره میشود که هرچند از شدت [[تأسف]] آنان نسبت به از دست رفتن [[حکومت اهل بیت]]{{عم}} و [[سلطه]] [[بنی امیه]] بر [[جهان اسلام]] حکایت میکند، ولی لحنی تند و اهانتآمیز به امامشان داشتند: | ||
# [[مسیب بن نجبه فزاری]] در برخورد با [[امام]]{{ع}} ضمن اظهار [[شگفتی]] از صلح و عدم [[پایبندی]] [[معاویه]] به اجرای آن، از امام میخواهد به موقعیت قبلی بازگردد و به [[رویارویی]] با معاویه بشتابد. وی که همراه با [[سلیمان بن صرد خزاعی]]<ref>در مورد مسیب بن نجبه فزاری و سلیمان بن صرد خزاعی نک: مبحث «قیام توابین».</ref> به حضور [[امام مجتبی]]{{ع}} آمده بود به امام گفت: شگفتی ما از تو برطرف نمیشود که چرا با معاویه [[بیعت]] کردی، در حالی که چهل هزار [[جنگجو]] از [[اهل کوفه]] با تو بودند، غیر از [[اهل بصره]] و [[حجاز]]! به [[خدا]] [[سوگند]] میبینم که باید به [[جنگ]] با او بازگردی زیرا او [[پیمان]] را نقض کرده است. امام مجتبی{{ع}} فرمود: خیری در [[فریبکاری]] نیست و اگر [[دنیا]] را میخواستم، چنین نمیکردم<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۵.</ref>. به [[نقلی]] دیگر امام حسن{{ع}} در پاسخ وی فرمود: «ای مسیب! اگر من در [[طلب]] دنیا بودم و با این قصد میجنگیدم بدون [[شبهه]] هنگام [[نبرد]]، از معاویه مقاومتر و شکیباتر بودم؛ اما من [[صلاح]] شما را خواستم تا مانع درگیری برخی از شما با بقیه شوم. پس به [[قضا و قدر]] خدا [[راضی]] باشید تا در این حالت [[افراد صالح]]، آسوده باشند و از تعرض بدکاران در [[امان]] بمانند»<ref>زندگانی امام حسن مجتبی{{ع}}، ص۳۰۴ به نقل از حیاة الامام الحسن بن علی{{ع}}، ج۲، ص۲۷۷.</ref>. | |||
# [[عدی بن حاتم طایی]] از [[سرداران]] بزرگ [[امیرمؤمنان]] و امام مجتبی{{ع}} نیز پس از [[انعقاد پیمان]] صلح، نزد امام حسن{{ع}} آمد و با [[ناراحتی]] گفت: «ای فرزند [[رسول خدا]]! من [[دوست]] داشتم پیش از آن چه دیدم، مرده بودم. تو ما را از [[عدالت]] به [[جور]] و [[ستم]] خارج کردی، و [[حق]] را که در آن بودیم، رها کرده و در باطلی که از آن میگریختیم، درآمدیم و به ما [[خواری]] عطا کردی، و ما نیز آن [[پستی]] را که به ما نرسیده بود، پذیرفتم<ref>زندگانی امام حسن مجتبی{{ع}}، ص۳۰۳ به نقل از حیاة الامام الحسن بن علی{{ع}}، ج۲، ص۲۷۴.</ref>. | |||
# [[حجر بن عدی]] در سخنانی که حاکی از [[محبت]] زیاد او به [[اهل بیت]] [[پیغمبر]]{{صل}} بود ولی لحنی گستاخانه و دور از [[ادب]] داشت به [[امام حسن]]{{ع}} گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] [[دوست]] داشتم در این [[روز]] تو مرده بودی و ما هم با تو مرده بودیم و چنین روزی را نمیدیدیم که ما از [[نبرد]] با [[معاویه]] با [[نارضایتی]] و رنجیدگی خاطر برگشتیم، ولی [[دشمنان]] ما شاد و [[راضی]] از صحنه نبرد خارج شدند. سخن او بر امام حسن{{ع}} گران آمد و چهره آن [[حضرت]] را دگرگون ساخت. [[امام حسین]]{{ع}} به [[حجر]] اشاره نمود، و او را ساکت کرد. در این هنگام امام حسن{{ع}} فرمود: «ای حجر! همه [[مردم]] آنچه را تو دوست داری نمیپسندند و [[عقیده]] همه آنها مثل تو نیست. کاری را که من انجام دادم، جز با [[هدف]] نگاه داشتن و بقای تو (و امثال تو) نبود و [[اراده خدا]] هر روز به گونهای است<ref>الاخبار الطوال، ص۲۲۰؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۳۵؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۵؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۸۸.</ref>. | |||
# [[سفیان بن ابی لیلی]] که از [[محبان اهل بیت]]{{عم}} به شمار میرفت، نزد [[امام مجتبی]]{{ع}} آمد و به آن حضرت با عنوان {{متن حدیث|مُذِلَّ الْمُؤْمِنِينَ}} [[سلام]] کرد و گفت: تو با این کار [[مؤمنان]] را [[خوار]] و سرافکنده نمودی! با این [[ستمگر]] [[بیعت]] کردی و کار [[خلافت]] را به این [[لعنت]] شده پسر لعنت شده و [[هند]] جگرخوار سپردی؛ در حالیکه صد هزار مرد [[جنگی]] یاریت میکردند...!! امام حسن{{ع}} در پاسخ او فرمود: ما خاندانی هستیم که وقتی [[حق]] را تشخیص دادیم به آن [[تمسک]] میکنیم. سپس آن [[حضرت]] به نقل از [[پدر]] بزرگوارش و از قول [[رسول اکرم]]{{صل}} [[حدیثی]] را نقل فرمود که چگونه [[حاکمیت اسلام]] (در اثر کوتاهی [[امت]]) به دست [[معاویه]] میافتد<ref>نک: الاخبار الطوال، ص۲۲۱؛ مقاتل الطالبیین، ص۶۵.</ref>. | |||
[[امام حسن مجتبی]]{{ع}} از سویی پس از اتمام [[حجتها]] با [[لشکریان]] [[کوفی]] خود و در پی [[خیانت]] گسترده [[اشراف کوفه]] و بیانگیزگی بسیاری از [[کوفیان]] برای [[نبرد]] با معاویه و [[شامیان]]، ناچار به پذیرش [[صلح]] شده بود، و از سویی دیگر با شماری از این گونه شیعیانی مواجه بود که با وجود [[مشاهده]] خیانت و [[سستی]] کوفیان، که به [[صراحت]] در پاسخ به درخواست [[امام]]{{ع}} برای نبرد با معاویه حاضر به [[جنگ]] نبوده و [[دنیا]] را [[طلب]] میکردند، بر پذیرش صلح توسط آن حضرت خرده میگرفتند و حتی به ساحت [[مقدس]] حضرتش [[اهانت]] و [[جسارت]] نیز میکردند. اگرچه در [[خیرخواهی]] و حتی [[جانفشانی]] این [[شیعیان]] برای [[امام مجتبی]]{{ع}} جای هیچ [[شک]] و تردیدی نیست، اما این اشکال به آنان وارد است که به جای [[سرزنش]] امام خود، چرا آن [[زمان]] که امام مظلومشان با [[لشکر]] کوفی [[اتمام حجت]] میکرد و آنان را به جنگ با معاویه فرا میخواند، و کوفیان یاریش نمیکردند و پاسخ مثبت نمیدادند، اینان برنخاستند و در [[دفاع]] از موضع حق آن حضرت، حاضران را به یاریش فرا نخواندند؟! | |||
امام مجتبی{{ع}} خود بیش از هر کس دیگر از پدید آمدن این موقعیت [[رنج]] میبرد،؛ چراکه با این شرایط، برای هدفی بزرگتر که [[حفظ]] [[اساس اسلام]] بود، مجبور گشته است [[حاکمیت]] تمام [[مملکت اسلامی]] را به کسی واگذار کند که به فرموده [[امیرمؤمنان]]{{ع}}، برای ساعتی هم [[حق حکومت]] بر بخشی از عالم [[اسلام]] ([[شام]]) را نداشت. در این حال، شیعیان مزبور نه تنها شرایط تحمیلی به آن وجود مقدس را [[درک]] نمیکردند، بلکه با طعنهها و انتقادات و سرزنشهای خود، ضمن جسارت به ساحت قدسی [[امام]] خویش، نمک بر زخمهای او میپاشیدند؛ و حتی از سخنان آن [[حضرت]] درباره پذیرش [[صلح]] اقناع نمیشدند. | امام مجتبی{{ع}} خود بیش از هر کس دیگر از پدید آمدن این موقعیت [[رنج]] میبرد،؛ چراکه با این شرایط، برای هدفی بزرگتر که [[حفظ]] [[اساس اسلام]] بود، مجبور گشته است [[حاکمیت]] تمام [[مملکت اسلامی]] را به کسی واگذار کند که به فرموده [[امیرمؤمنان]]{{ع}}، برای ساعتی هم [[حق حکومت]] بر بخشی از عالم [[اسلام]] ([[شام]]) را نداشت. در این حال، شیعیان مزبور نه تنها شرایط تحمیلی به آن وجود مقدس را [[درک]] نمیکردند، بلکه با طعنهها و انتقادات و سرزنشهای خود، ضمن جسارت به ساحت قدسی [[امام]] خویش، نمک بر زخمهای او میپاشیدند؛ و حتی از سخنان آن [[حضرت]] درباره پذیرش [[صلح]] اقناع نمیشدند. | ||
[[امام مجتبی]]{{ع}} نهایتاً با این [[منطق]] آنان را قانع ساخت که فرمود: [[مَثَل]] من و شما، مثل [[خضر]] و [[موسی]]{{ع}} است. همانگونه که خضر کارهایی کرد که موسی [[حکمت]] آن را نمیدانست و به او [[اعتراض]] میکرد؛ تا آنگاه که خضر، موسی را از [[حقیقت]] [[آگاه]] ساخت و او [[راضی]] شد. اگر من این کار (پذیرش صلح) را نمیکردم، یک تن از [[شیعیان]] ما بر روی [[زمین]]، [[جان]] به در نمیبرد و همه را میکشتند<ref>نک: احتجاج طبرسی، ج۲، ص۶۷؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۲۸۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۲۹۶.</ref> | [[امام مجتبی]]{{ع}} نهایتاً با این [[منطق]] آنان را قانع ساخت که فرمود: [[مَثَل]] من و شما، مثل [[خضر]] و [[موسی]]{{ع}} است. همانگونه که خضر کارهایی کرد که موسی [[حکمت]] آن را نمیدانست و به او [[اعتراض]] میکرد؛ تا آنگاه که خضر، موسی را از [[حقیقت]] [[آگاه]] ساخت و او [[راضی]] شد. اگر من این کار (پذیرش صلح) را نمیکردم، یک تن از [[شیعیان]] ما بر روی [[زمین]]، [[جان]] به در نمیبرد و همه را میکشتند<ref>نک: احتجاج طبرسی، ج۲، ص۶۷؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۲۸۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۲۹۶.</ref> | ||