پرش به محتوا

حضرت آدم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۷۱: خط ۷۱:
او در این محیط می‌بایست تا حدی پخته شود، [[دوست]] و [[دشمن]] خویش را بشناسد، چگونگی زندگی در زمین را یاد گیرد، آری این خود یک سلسله تعلیمات لازم بود که می‌بایست فراگیرد، و با داشتن این [[آمادگی]] به روی زمین قدم بگذارد.
او در این محیط می‌بایست تا حدی پخته شود، [[دوست]] و [[دشمن]] خویش را بشناسد، چگونگی زندگی در زمین را یاد گیرد، آری این خود یک سلسله تعلیمات لازم بود که می‌بایست فراگیرد، و با داشتن این [[آمادگی]] به روی زمین قدم بگذارد.
اینها مطالبی بود که هم آدم و هم [[فرزندان]] او در زندگی [[آینده]] خود به آن احتیاج داشتند، بنابراین شاید علت اینکه [[آدم]] در عین اینکه برای [[خلافت زمین]] [[آفریده]] شده بود مدتی در [[بهشت]] درنگ می‌کند و دستورهائی به او داده می‌شود جنبه تمرین و [[آموزش]] داشته باشد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۳.</ref>
اینها مطالبی بود که هم آدم و هم [[فرزندان]] او در زندگی [[آینده]] خود به آن احتیاج داشتند، بنابراین شاید علت اینکه [[آدم]] در عین اینکه برای [[خلافت زمین]] [[آفریده]] شده بود مدتی در [[بهشت]] درنگ می‌کند و دستورهائی به او داده می‌شود جنبه تمرین و [[آموزش]] داشته باشد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۳.</ref>
==وسوسۀ [[شیطان]]==
در اینجا «[[آدم]]» خود را در برابر [[فرمان الهی]] دربارۀ خودداری از درخت ممنوع دید، ولی شیطان [[اغواگر]] که [[سوگند]] یاد کرده بود که دست از [[گمراه کردن]] آدم و فرزندانش بر ندارد به وسوسه‌گری مشغول شد.
و برای رسیدن به این [[هدف]]، بهترین راه را این دید که از [[عشق]] و علاقۀ ذاتی [[انسان]] به [[تکامل]] و [[ترقی]] و «[[زندگی]] جاویدان»، استفاده کند و هم عذر و بهانه‌ای برای [[مخالفت]] [[فرمان خدا]] برای آنان بتراشد؛ لذا به آدم و همسرش گفت: «[[خداوند]] شما را از این درخت [[نهی]] نکرده مگر به خاطر اینکه اگر از آن بخورید یا [[فرشته]] خواهید شد و یا [[جاودانه]] در [[بهشت]] خواهید ماند»<ref>{{متن قرآن|فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ}} «پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاه‌هایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید» سوره اعراف، آیه ۲۰.</ref>.
و به این ترتیب، فرمان خدا را در نظر آنان به گونۀ دیگری جلوه داد، و این طور مجسم کرد که نه تنها خوردن از «شجرۀ ممنوعه» زیانی ندارد، بلکه موجب [[عمر]] جاویدان و یا رسیدن به [[مقام]] و درجۀ [[فرشتگان]] خواهد شد.
[[شاهد]] این سخن جمله‌ای است که از قول [[ابلیس]] می‌خوانیم: «ای آدم می‌خواهی ترا به درخت زندگی جاوید و ملکی بی‌زوال [[راهنمائی]] کنم»؟!<ref>{{متن قرآن|فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَى}} «اما شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! می‌خواهی تو را به درخت جاودانگی و (آن) فرمانروایی که فرسوده نمی‌شود راهبر شوم» سوره طه، آیه ۱۲۰.</ref>
در روایتی که از [[امام صادق]] و [[امام علی بن موسی الرضا]]{{عم}} نقل شده چنین می‌خوانیم که: «[[شیطان]] به [[آدم]] گفت اگر شما از این درخت ممنوع بخورید، هر دو [[فرشته]] خواهید شد و برای همیشه در [[بهشت]] می‌مانید، و گرنه شما را از بهشت بیرون می‌کنند»!
آدم با شنیدن این سخن در [[فکر]] فرو رفت، امّا شیطان برای اینکه پنجه‌های [[وسوسه]] خود را بیشتر و محکم‌تر در [[جان]] آدم و [[حوا]] فرو برد، «سوگندهای شدیدی یاد کرد، که من [[خیرخواه]] شما هستم»!<ref>{{متن قرآن|وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ}} «و برای آن دو سوگند خورد که من از خیرخواهان شمایم» سوره اعراف، آیه ۲۱.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۴.</ref>
==آدم در آرزوی [[آب حیات]]==
آدم که هنوز تجربۀ کافی در [[زندگی]] نداشت، و گرفتار [[دام‌های شیطان]] و [[خدعه]] و [[دروغ]] و [[نیرنگ]] نشده بود، و نمی‌توانست [[باور]] کند، کسی این چنین قسم دروغی یاد کند، و چنین دام‌هائی بر سر راه او بگذارد، سر انجام [[تسلیم]] [[فریب]] شیطان شد، و با ریسمان پوسیدۀ [[مکر]] و خدعۀ او، برای به‌دست آوردن آب حیات و [[ملک]] جاویدان، به [[چاه]] [[وسوسه‌های ابلیس]] فرو رفت و نه تنها آب حیات به دستش نیامد، بلکه در گرداب [[نافرمانی خدا]] افتاد، «به این ترتیب شیطان، آنها را فریب داد و با طناب خود آنها را در چاه فرو برد»<ref>{{متن قرآن|فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ}} «پس آنان را با فریب فرو لغزاند» سوره اعراف، آیه ۲۲.</ref>.
با اینکه آدم می‌بایست، با توجه به سوابق [[دشمنی]] شیطان، و با [[علم]] و اطلاع از [[حکمت]] و [[رحمت]] واسعۀ [[خدا]] و [[محبت]] و [[مهربانی]] او، تمام وسوسه‌ها را نقش بر آب کرده، تسلیم شیطان نشود ولی هر چه بود واقع شد.
«همین که آدم و همسرش از آن درخت ممنوع چشیدند، بلافاصله لباس‌هایشان از تنشان فرو ریخت و اندامشان آشکار گشت»<ref>{{متن قرآن|فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا}} «و چون از آن درخت چشیدند شرمگاه‌هایشان بر آنان نمودار گشت» سوره اعراف، آیه ۲۲.</ref>.
از جملۀ بالا به خوبی استفاده می‌شود که به مجرد چشیدن از میوۀ درخت ممنوع، این [[عاقبت]] شوم به سراغ آنها آمد، و در [[حقیقت]] از [[لباس]] [[بهشتی]] که لباس [[کرامت]] و [[احترام]] [[خدا]] بود برهنه شدند.
از این جمله همچنین به خوبی استفاده می‌شود که آنها قبل از ارتکاب این خلاف، برهنه نبودند بلکه پوششی داشتند که در [[قرآن]]، نامی از چگونگی این [[پوشش]] برده نشده است، اما هر چه بوده است، نشانه‌ای برای [[شخصیت]] [[آدم]] و [[حوا]] و احترام آنها محسوب می‌شده که با [[نافرمانی]] از اندامشان فرو ریخته است.
[[شاهد]] این سخن این [[کلام الهی]] است که می‌گوید: «ای [[فرزندان آدم]]! [[شیطان]] شما را [[فریب]] ندهد، آنچنان که پدر و مادرتان را از [[بهشت]]، بیرون کرد، و لباس آنها را از تنشان جدا ساخت»<ref>{{متن قرآن|يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا}} «ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند تا شرمگاه‌هایشان را به آنان بنمایاند» سوره اعراف، آیه ۲۷.</ref>.
در حالی که [[تورات]] ساختگی می‌گوید: آدم و حوا در آن موقع، کاملاً برهنه بودند ولی [[زشتی]] آن را [[درک]] نمی‌کردند، و هنگامی که از درخت ممنوع که درخت [[علم]] و [[دانش]]! بود خوردند چشم خردشان باز شد، و خود را برهنه دیدند و از زشتی این حالت [[آگاه]] شدند! [[آدمی]] را که تورات معرفی می‌کند در واقع، آدم نبود! بلکه به قدری از علم و دانش دور بود که حتی برهنگی خود را تشخیص نمی‌داد، ولی آدمی را که قرآن معرفی می‌کند نه تنها از وضع خود با خبر بود بلکه از [[اسرار]] [[آفرینش]] ([[علم اسماء]]) نیز [[آگاهی]] داشت و [[معلم]] [[فرشتگان]] محسوب می‌شد و اگر شیطان توانست در او [[نفوذ]] کند نه به خاطر [[نادانی]] او بود بلکه از [[پاکی]] و صفای او [[سوء]] استفاده کرد.
و اگر بعضی از نویسندگان [[اسلامی]] نوشته‌اند که آدم در آغاز برهنه بود در واقع اشتباهی است آشکار که بر اثر نوشته‌های [[تورات]] پیدا شده است!
به هر حال [[قرآن]] سپس می‌گوید: «هنگامی که [[آدم]] و [[حوا]] چنین دیدند بلافاصله از برگ‌های درختان [[بهشتی]] برای [[پوشیدن]] اندام خود، استفاده کردند و در این موقع از طرف [[خداوند]] ندا رسید که مگر من شما را از آن درخت [[نهی]] نکردم، مگر به شما نگفتم که [[شیطان]] [[دشمن]] آشکار و سرسخت شما است»<ref>{{متن قرآن|وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ}} «و به چسباندن از برگ‌های بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟» سوره اعراف، آیه ۲۲.</ref> چرا [[فرمان]] مرا به دست [[فراموشی]] سپردید و در این گرداب [[سقوط]] کردید؟<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۵.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۲٬۴۹۷

ویرایش