پرش به محتوا

اثبات وجود خدا در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۶۷: خط ۶۷:
# [[برهان حدوث]]: این برهان در غالب آثار [[کلامی]] آمده است. در این برهان، حدوث شیء حادث، سبب احتیاج آن به علّت دانسته می‌‌شود؛ چراکه هر چه آغاز دارد باید توسط علت دیگری به وجود آید و چون تسلسل در علل محال است، پس سلسله حوادث به موجودی ختم می‌‌شود که حادث نبوده و قدیم است<ref>شرح المواقف، ج۳، ص۱۲ـ ۱۳، شرح المقاصد، ج۴، ص۱۶ـ۱۷، شرح الاصول الخمسه، ص۷۲، قواعد العقاید، ص۳۹ـ۴۶ و قواعد المرام، ص۶۷.</ref>. [[صدرالمتألهین]] با [[اثبات]] حرکت جوهری، [[تغییر]] را به جوهر [[عالم طبیعت]] و بلکه متن هستی و [[واقعیت]] آن تعمیم داد و به کمک آن، دامنه دو [[برهان حرکت]] و حدوث، ذوات [[حقایق]] طبیعی را هم فرا گرفت تا محرِّک و یا محدِث [[فوق طبیعی]] [[ثابت]] شود.
# [[برهان حدوث]]: این برهان در غالب آثار [[کلامی]] آمده است. در این برهان، حدوث شیء حادث، سبب احتیاج آن به علّت دانسته می‌‌شود؛ چراکه هر چه آغاز دارد باید توسط علت دیگری به وجود آید و چون تسلسل در علل محال است، پس سلسله حوادث به موجودی ختم می‌‌شود که حادث نبوده و قدیم است<ref>شرح المواقف، ج۳، ص۱۲ـ ۱۳، شرح المقاصد، ج۴، ص۱۶ـ۱۷، شرح الاصول الخمسه، ص۷۲، قواعد العقاید، ص۳۹ـ۴۶ و قواعد المرام، ص۶۷.</ref>. [[صدرالمتألهین]] با [[اثبات]] حرکت جوهری، [[تغییر]] را به جوهر [[عالم طبیعت]] و بلکه متن هستی و [[واقعیت]] آن تعمیم داد و به کمک آن، دامنه دو [[برهان حرکت]] و حدوث، ذوات [[حقایق]] طبیعی را هم فرا گرفت تا محرِّک و یا محدِث [[فوق طبیعی]] [[ثابت]] شود.
# [[برهان نظم]]: این [[برهان]] بر دو مقدمه متکی است: مقدمه اول، وجود [[افعال]] هماهنگ در عالم طبیعت است، اعم از این که [[نظم]]، مربوط به بخشی از آن و یا کلّ آن باشد. این مقدمه، [[تجربی]] است. مقدمه دوم، این قضیه است که هر نظمی نیازمند ناظم است. و چون فعلی که از ناظم صادر می‌‌شود، یعنی [[نظام]]، عالمانه بوده و با [[علم]] قرین است، از این طریق وصف علم نیز برای ناظم اثبات می‌‌گردد<ref>حق الیقین فی معرفة اصول الدین،ص۲۰ـ ۲۳ و اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۵۶ـ ۶۳.</ref>. گفتنی است که [[فلاسفه]] [[اسلامی]] در [[حکمت]] [[اشراق]]، [[مشّاء]] و یا متعالیه، از برهان نظم برای اثبات ذات [[واجب]] استفاده نکرده‌اند، بلکه بیشتر برای اثبات [[یگانگی]]، علم و دیگر [[اوصاف الهی]] به کار رفته است<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۲۷.</ref>.
# [[برهان نظم]]: این [[برهان]] بر دو مقدمه متکی است: مقدمه اول، وجود [[افعال]] هماهنگ در عالم طبیعت است، اعم از این که [[نظم]]، مربوط به بخشی از آن و یا کلّ آن باشد. این مقدمه، [[تجربی]] است. مقدمه دوم، این قضیه است که هر نظمی نیازمند ناظم است. و چون فعلی که از ناظم صادر می‌‌شود، یعنی [[نظام]]، عالمانه بوده و با [[علم]] قرین است، از این طریق وصف علم نیز برای ناظم اثبات می‌‌گردد<ref>حق الیقین فی معرفة اصول الدین،ص۲۰ـ ۲۳ و اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۵۶ـ ۶۳.</ref>. گفتنی است که [[فلاسفه]] [[اسلامی]] در [[حکمت]] [[اشراق]]، [[مشّاء]] و یا متعالیه، از برهان نظم برای اثبات ذات [[واجب]] استفاده نکرده‌اند، بلکه بیشتر برای اثبات [[یگانگی]]، علم و دیگر [[اوصاف الهی]] به کار رفته است<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۲۷.</ref>.
# [[برهان امکان]] و [[وجوب]]: در این برهان، به خلاف [[برهان حدوث]]، امکان اشیاء [[حدّ وسط]] [[برهان]] قرار می‌‌گیرد، وحدوث یا فنا تنها عهده دار اثبات امکان برای موجودات مورد [[مشاهده]] است، بعد از اثبات صفت امکان برای موجودات عالم، این مقدمه ضمیمه می‌‌شود که موجود ممکن برای وجود یافتن، نیازمند به غیر است و این غیر یا خود باید واجب الوجود باشد و یا به دلیل بطلان [[تسلسل]] در سلسله فاعلی منتهی به واجب الوجود شود<ref>شرح المواقف، ج۳، ص۱۲ـ۱۳، شرح المقاصد، ج۴، ص۱۶، قواعد العقاید، ص۴۶، قواعد المرام، ص۶۳ـ ۶۵ و گوهر مراد، ص۲۳۵.</ref>. [[ابن سینا]] در تقریر کامل تری، بعد از [[نفی]] [[سفسطه]] و پذیرش اصل [[واقعیت]]، از نظر کردن به وجود بدون آنکه نیاز به واسطه ای دیگر باشد موجود را با یک تقسیم [[عقلی]] به [[واجب]] و ممکن تقسیم می‌‌کند. حال اگر آنچه موجود است، ممکن باشد مستلزم وجود واجب خواهد بود<ref>الاشارات والتنبیهات، ج۳، ص۲۰.</ref>. [[خواجه نصیر طوسی]] تقریری از این [[برهان]] ارائه می‌‌کند که نیازی به ابطال دور و [[تسلسل]] ندارد بلکه خود، علاوه بر [[اثبات]] واجب، دلیل بر بطلان آن دو هم می‌‌شود<ref>کشف المراد، ص۱۱۹، نقد المحصل، ص۵۱۹ و ارشاد الطالبین، ص۱۷۷ـ ۱۷۸.</ref> و در تقریری متأخرتر و پس از آنکه در [[حکمت متعالیه]]، اصالت وجود بر جای اصالت ماهیت نشست امکان ماهوی که [[حدّ وسط]] [[برهان]] را تشکیل می‌‌داد جای خود را به امکان فقری داد. امکان فقری عین همان احتیاج و فقری است که در ذات معلول جای دارد، و چون ذات معلول هنگامی که به وجود و هستی آن نظر می‌‌شود چیزی جز وجود نیست، و ثبوت وجود برای خودش ضروری است، پس امکان فقری بر خلاف امکان ماهوی، مقتضی سلب [[ضرورت]] دو طرف هستی و نیستی نمی‌باشد بلکه عین ضرورت هستی است. و با گذر از ماهیت و امکان ماهوی، هستی و ضرورتی اثبات می‌‌شود که عین [[فقر]] و احتیاج و نفس ربط و پیوند به غیر است، نه آنکه ملزوم نیاز بوده، و [[حاجت]]، لازمِ آن و متأخر از آن باشد<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۸۰ و ۱۸۱.</ref> و وجودی که [[حقیقت]] آن، چیزی جز تعلّق و ربط به غیر نمی‌باشد، بدون آن غیر تحقق پذیر نیست و البته این غیر، هرگز یک واقعیت فقیرانه دیگر نیست چون هر وجود ربطی دیگری که در نظر گرفته شود از خود چیزی ندارد و برای او ذات و خودی متصور نیست تا رفع نیاز امری را نماید که ذاتی جز فقر ندارد. برهان مبتنی بر امکان ماهوی از ابداعات [[حکمای اسلامی]] (مشّاء و اشراق) است که به دلیل [[کاستی]] [[برهان حرکت]] و حدوث، به آنها اکتفا نکرده و از آنها [[عدول]] کردند. این [[برهان]] از طریق [[ترجمه]] آثار حکمای [[مشّاء]] به آموزش‌های کلاسیک حکمای قرون وسطی راه پیدا کرد. و اما [[برهان امکان فقری]] که حاصل دقت‌های [[عقلی]] حکمای متأله بوده و به مدت چهار قرن در مدار اصلی آموزش‌های [[فلسفی]] [[شیعی]] قرار دارد همچنان در موطن اصلی خود از [[نشاط]] و شادابو بهره مند است ولی [[فلاسفه]] [[غربی]] از آشنایی با این برهان همچنان [[محروم]] مانده‌اند<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۷۶ و ۱۸۸.</ref>.
# [[برهان امکان و وجوب]]: در این برهان، به خلاف [[برهان حدوث]]، امکان اشیاء [[حدّ وسط]] [[برهان]] قرار می‌‌گیرد، وحدوث یا فنا تنها عهده دار اثبات امکان برای موجودات مورد [[مشاهده]] است، بعد از اثبات صفت امکان برای موجودات عالم، این مقدمه ضمیمه می‌‌شود که موجود ممکن برای وجود یافتن، نیازمند به غیر است و این غیر یا خود باید واجب الوجود باشد و یا به دلیل بطلان [[تسلسل]] در سلسله فاعلی منتهی به واجب الوجود شود<ref>شرح المواقف، ج۳، ص۱۲ـ۱۳، شرح المقاصد، ج۴، ص۱۶، قواعد العقاید، ص۴۶، قواعد المرام، ص۶۳ـ ۶۵ و گوهر مراد، ص۲۳۵.</ref>. [[ابن سینا]] در تقریر کامل تری، بعد از [[نفی]] [[سفسطه]] و پذیرش اصل [[واقعیت]]، از نظر کردن به وجود بدون آنکه نیاز به واسطه ای دیگر باشد موجود را با یک تقسیم [[عقلی]] به [[واجب]] و ممکن تقسیم می‌‌کند. حال اگر آنچه موجود است، ممکن باشد مستلزم وجود واجب خواهد بود<ref>الاشارات والتنبیهات، ج۳، ص۲۰.</ref>. [[خواجه نصیر طوسی]] تقریری از این [[برهان]] ارائه می‌‌کند که نیازی به ابطال دور و [[تسلسل]] ندارد بلکه خود، علاوه بر [[اثبات]] واجب، دلیل بر بطلان آن دو هم می‌‌شود<ref>کشف المراد، ص۱۱۹، نقد المحصل، ص۵۱۹ و ارشاد الطالبین، ص۱۷۷ـ ۱۷۸.</ref> و در تقریری متأخرتر و پس از آنکه در [[حکمت متعالیه]]، اصالت وجود بر جای اصالت ماهیت نشست امکان ماهوی که [[حدّ وسط]] [[برهان]] را تشکیل می‌‌داد جای خود را به امکان فقری داد. امکان فقری عین همان احتیاج و فقری است که در ذات معلول جای دارد، و چون ذات معلول هنگامی که به وجود و هستی آن نظر می‌‌شود چیزی جز وجود نیست، و ثبوت وجود برای خودش ضروری است، پس امکان فقری بر خلاف امکان ماهوی، مقتضی سلب [[ضرورت]] دو طرف هستی و نیستی نمی‌باشد بلکه عین ضرورت هستی است. و با گذر از ماهیت و امکان ماهوی، هستی و ضرورتی اثبات می‌‌شود که عین [[فقر]] و احتیاج و نفس ربط و پیوند به غیر است، نه آنکه ملزوم نیاز بوده، و [[حاجت]]، لازمِ آن و متأخر از آن باشد<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۸۰ و ۱۸۱.</ref> و وجودی که [[حقیقت]] آن، چیزی جز تعلّق و ربط به غیر نمی‌باشد، بدون آن غیر تحقق پذیر نیست و البته این غیر، هرگز یک واقعیت فقیرانه دیگر نیست چون هر وجود ربطی دیگری که در نظر گرفته شود از خود چیزی ندارد و برای او ذات و خودی متصور نیست تا رفع نیاز امری را نماید که ذاتی جز فقر ندارد. برهان مبتنی بر امکان ماهوی از ابداعات [[حکمای اسلامی]] (مشّاء و اشراق) است که به دلیل [[کاستی]] [[برهان حرکت]] و حدوث، به آنها اکتفا نکرده و از آنها [[عدول]] کردند. این [[برهان]] از طریق [[ترجمه]] آثار حکمای [[مشّاء]] به آموزش‌های کلاسیک حکمای قرون وسطی راه پیدا کرد. و اما [[برهان امکان فقری]] که حاصل دقت‌های [[عقلی]] حکمای متأله بوده و به مدت چهار قرن در مدار اصلی آموزش‌های [[فلسفی]] [[شیعی]] قرار دارد همچنان در موطن اصلی خود از [[نشاط]] و شادابو بهره مند است ولی [[فلاسفه]] [[غربی]] از آشنایی با این برهان همچنان [[محروم]] مانده‌اند<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۷۶ و ۱۸۸.</ref>.
# [[برهان صدیقین]]: [[صدیقین]]، نام برهانی است که در آن هیچ یک از [[افعال]] و [[مخلوقات]] [[خداوند]] نظیر حرکت و حدوث، واسطه در [[اثبات]] نیست. هر چند [[بوعلی سینا]] این نام را بر برهان خود که بر اساس امکان ماهوی سامان داده بوداطلاق کرد<ref>الاشارات والتنبیهات، ج۳، ص۶۶.</ref>، اما او نیز برای اثبات [[واجب]] از ماهیت و امکان آن استفاده کرده بود، و به همین دلیل، [[صدرالمتألهین]] [[برهان]] [[بوعلی]] را نیز [[شایسته]] عنوان صدیقین ندانست<ref>اسفار، ج ۶، ص۱۲.</ref> و برهانی اقامه کرد که نظر به [[حقیقت]] وجود و [[احکام]] مختص به آن دارد و بر اصول فلسفی چندی نظیر اصالت، بساطت و تشکیک در وجود مبتنی است. بعد از او، حکمای متأله برای کوتاه کردن برخی از مقدمات آن [[کوشش]] نمودند و تقریرهای متعددی ارائه کردند که [[میرزا مهدی آشتیانی]] در تعلیقه خود بر شرح منظومه [[حکمت]] [[سبزواری]] نوزده تقریر را ذکر کرده است. [[علامه طباطبائی]] در حاشیه اسفار<ref>اسفار، جلد۶، ص۱۴.</ref> و جلد پنجم اصول [[فلسفه]] و روش رئالیسم، با نظر به [[ضرورت]] [[ازلی]] هستی مطلق، بدون [[استعانت]] از دیگر اصول فلسفی، به عنوان اولین مسئله [[فلسفه الهی]]، برهان بر اثبات واجب اقامه می‌‌کند که می‌‌تواند مصداق کاملی برای برهان صدیقین شمرده شود. مدعای برهان صدیقین این است که تحقق واقعیتی که از ضرورت ازلی برخوردار است یک قضیه [[بدیهی]] اوّلی است و راهی برای تردید در آن وجود ندارد، و مرز [[سفسطه]] و [[فلسفه]] در [[پذیرفتن]] این قضیه است. [[واقعیت]]، امری است که امکان [[انکار]] آن در هیچ فرضی ممکن نیست و به همین دلیل قضیه [[بدیهی]] اولیه ای که از [[صدق]] آن خبر می‌‌دهد از [[ضرورت]] ازلیه برخوردار است. و واقعیت‌های محدود و مقیّد که هر یک مشروط به شرط و محدود به حدّ خاص خود هستند در محدوده مصداق خود صادق بوده و در خارج از آن کاذب هستند لذا هیچ یک نمی‌تواند مصداق آن واقعیت مطلق باشد، بلکه آن واقعیت، امری است که بدون آنکه به حدّی خاص در آید با همه واقعیت‌های محدود همراه بوده و هیچ [[غیبت]] و زوالی برای آن متصور نیست. عبارت‌های [[علامه طباطبائی]] در تقریر این [[برهان]] چنین است: واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ [[شک]] نداریم هرگز [[نفی]] نمی‌پذیرد و نابودی برنمی دارد. به عبارت دیگر: واقعیت هستی بی‌هیچ قید و شرط، واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمی‌شود و چون [[جهان]] گذران و هر جزء از اجزای جهان نفی را می‌‌پذیرد، پس عین همان واقعیت نفی ناپذیر نیست<ref>اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۱۱۶.</ref>.
# [[برهان صدیقین]]: [[صدیقین]]، نام برهانی است که در آن هیچ یک از [[افعال]] و [[مخلوقات]] [[خداوند]] نظیر حرکت و حدوث، واسطه در [[اثبات]] نیست. هر چند [[بوعلی سینا]] این نام را بر برهان خود که بر اساس امکان ماهوی سامان داده بوداطلاق کرد<ref>الاشارات والتنبیهات، ج۳، ص۶۶.</ref>، اما او نیز برای اثبات [[واجب]] از ماهیت و امکان آن استفاده کرده بود، و به همین دلیل، [[صدرالمتألهین]] [[برهان]] [[بوعلی]] را نیز [[شایسته]] عنوان صدیقین ندانست<ref>اسفار، ج ۶، ص۱۲.</ref> و برهانی اقامه کرد که نظر به [[حقیقت]] وجود و [[احکام]] مختص به آن دارد و بر اصول فلسفی چندی نظیر اصالت، بساطت و تشکیک در وجود مبتنی است. بعد از او، حکمای متأله برای کوتاه کردن برخی از مقدمات آن [[کوشش]] نمودند و تقریرهای متعددی ارائه کردند که [[میرزا مهدی آشتیانی]] در تعلیقه خود بر شرح منظومه [[حکمت]] [[سبزواری]] نوزده تقریر را ذکر کرده است. [[علامه طباطبائی]] در حاشیه اسفار<ref>اسفار، جلد۶، ص۱۴.</ref> و جلد پنجم اصول [[فلسفه]] و روش رئالیسم، با نظر به [[ضرورت]] [[ازلی]] هستی مطلق، بدون [[استعانت]] از دیگر اصول فلسفی، به عنوان اولین مسئله [[فلسفه الهی]]، برهان بر اثبات واجب اقامه می‌‌کند که می‌‌تواند مصداق کاملی برای برهان صدیقین شمرده شود. مدعای برهان صدیقین این است که تحقق واقعیتی که از ضرورت ازلی برخوردار است یک قضیه [[بدیهی]] اوّلی است و راهی برای تردید در آن وجود ندارد، و مرز [[سفسطه]] و [[فلسفه]] در [[پذیرفتن]] این قضیه است. [[واقعیت]]، امری است که امکان [[انکار]] آن در هیچ فرضی ممکن نیست و به همین دلیل قضیه [[بدیهی]] اولیه ای که از [[صدق]] آن خبر می‌‌دهد از [[ضرورت]] ازلیه برخوردار است. و واقعیت‌های محدود و مقیّد که هر یک مشروط به شرط و محدود به حدّ خاص خود هستند در محدوده مصداق خود صادق بوده و در خارج از آن کاذب هستند لذا هیچ یک نمی‌تواند مصداق آن واقعیت مطلق باشد، بلکه آن واقعیت، امری است که بدون آنکه به حدّی خاص در آید با همه واقعیت‌های محدود همراه بوده و هیچ [[غیبت]] و زوالی برای آن متصور نیست. عبارت‌های [[علامه طباطبائی]] در تقریر این [[برهان]] چنین است: واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ [[شک]] نداریم هرگز [[نفی]] نمی‌پذیرد و نابودی برنمی دارد. به عبارت دیگر: واقعیت هستی بی‌هیچ قید و شرط، واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمی‌شود و چون [[جهان]] گذران و هر جزء از اجزای جهان نفی را می‌‌پذیرد، پس عین همان واقعیت نفی ناپذیر نیست<ref>اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۱۱۶.</ref>.
# [[برهان وجودی]]: این برهان برای [[اثبات وجود خدا]] از تحلیل مفهومی کمک می‌‌گیرد و با دقت در مفاهیمی مثل [[واجب]] الوجود، کامل مطلق، بی‌نهایت و... می‌‌خواهد نشان دهد که اگر واجب الوجود بالذات در هستی نباشد تناقض لازم می‌‌آید، و صرف [[تصور]] چنین مفهومی مستلزم اعتراف به وجود او است<ref>اثبات وجود خدا، ص۵۲، نقد برهان ناپذیری خدا، ص۱۷۲.</ref>، برهان وجودی آنسلم ـ که توسط [[سنت]] آنسلم در قرن پانزدهم میلادی بیان شد نمونه ای از این مشرب است. صورت [[قیاس]] وی چنین است: اگر [[خداوند]] موجود نباشد، اموری که وجود دارند از او کامل‌تر خواهند بود، یعنی اگر [[خدا]] موجود نباشد [[کامل‌ترین]] موجودی که می‌‌توان تصور کرد، نخواهد بود و کامل‌ترین نبودنِ خداوند که کامل‌ترین بودن در مفهوم آن مأخوذ است تناقض بوده و [[باطل]] می‌‌باشد<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص ۱۹۲.</ref>.این [[استدلال]] ناتمام است؛ زیرا اگر در تصویر [[کامل‌ترین]] موجود، وجود خارجی آن نیز فرض شده باشد، [[مصادره]] به مطلوب خواهد بود و اگر فرض نشده باشد، تصویر [[ذهنی]] یک مفهوم یا ماهیت بر وجود خارجی آن دلالتی نخواهد داشت.
# [[برهان وجودی]]: این برهان برای [[اثبات وجود خدا]] از تحلیل مفهومی کمک می‌‌گیرد و با دقت در مفاهیمی مثل [[واجب]] الوجود، کامل مطلق، بی‌نهایت و... می‌‌خواهد نشان دهد که اگر واجب الوجود بالذات در هستی نباشد تناقض لازم می‌‌آید، و صرف [[تصور]] چنین مفهومی مستلزم اعتراف به وجود او است<ref>اثبات وجود خدا، ص۵۲، نقد برهان ناپذیری خدا، ص۱۷۲.</ref>، برهان وجودی آنسلم ـ که توسط [[سنت]] آنسلم در قرن پانزدهم میلادی بیان شد نمونه ای از این مشرب است. صورت [[قیاس]] وی چنین است: اگر [[خداوند]] موجود نباشد، اموری که وجود دارند از او کامل‌تر خواهند بود، یعنی اگر [[خدا]] موجود نباشد [[کامل‌ترین]] موجودی که می‌‌توان تصور کرد، نخواهد بود و کامل‌ترین نبودنِ خداوند که کامل‌ترین بودن در مفهوم آن مأخوذ است تناقض بوده و [[باطل]] می‌‌باشد<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص ۱۹۲.</ref>.این [[استدلال]] ناتمام است؛ زیرا اگر در تصویر [[کامل‌ترین]] موجود، وجود خارجی آن نیز فرض شده باشد، [[مصادره]] به مطلوب خواهد بود و اگر فرض نشده باشد، تصویر [[ذهنی]] یک مفهوم یا ماهیت بر وجود خارجی آن دلالتی نخواهد داشت.
۱۱۳٬۱۶۴

ویرایش