حضرت موسی علیه السلام: تفاوت میان نسخهها
←رحلت و محل دفن
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۲۸۰: | خط ۲۸۰: | ||
از این نقل مشخص میشود که جریان مزبور و داستان [[هلاکت]] قارون در وادی تیه اتفاق افتاده ولی معلوم نیست آن گنجهای بیحساب و اندوختهها نیز همراهش بوده یا در جای دیگر بوده و به زمین فرو رفته است و البته احتمال اول بعید است.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۴۶۲.</ref> | از این نقل مشخص میشود که جریان مزبور و داستان [[هلاکت]] قارون در وادی تیه اتفاق افتاده ولی معلوم نیست آن گنجهای بیحساب و اندوختهها نیز همراهش بوده یا در جای دیگر بوده و به زمین فرو رفته است و البته احتمال اول بعید است.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۴۶۲.</ref> | ||
===چالش با [[سامری]]=== | ===چالش با [[سامری]]=== | ||
==داستان [[ذبح]] بقره== | |||
[[خدای سبحان]] داستان را اینگونه بیان فرموده است: «و هنگامی که [[موسی]] به [[قوم]] خود گفت که [[خداوند]] به شما دستور میدهد گاوی را سر ببرید، گفتند که آیا ما را مسخره میکنی؟ موسی گفت: [[پناه]] میبرم به [[خدا]] که از [[نادانان]] باشم. قومش گفتند از خدا بخواه برای ما روشن کند که چگونه گاوی؟ موسی گفت: خداوند میفرماید که گاوی باشد نه پیر و از کار افتاده و نه [[جوان]]، بلکه میان آن دو. پس آنچه را [[مأمور]] بدان شدهاید انجام دهید (و [[دستور خدا]] را به تأخیر نیندازید)<ref>{{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ * قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ}} «و (یاد کنید) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما فرمان میدهد که گاوی بکشید؛ گفتند: آیا ما را به ریشخند گرفتهای؟ گفت: به خداوند پناه میجویم که از نادانان باشم * گفتند: از پروردگارت به خاطر ما بخواه تا چگونگی آن را برای ما روشن کند». سوره بقره، آیه ۶۷-۶۸.</ref>. | |||
قوم گفتند: «پروردگارت را بخوان تا برای ما روشن سازد که رنگش چگونه باید باشد؟» | |||
موسی گفت: «خداوند میفرماید که گاوی باشد زرد یک دست که رنگ آن بیننده را شادمان سازد»<ref>{{متن قرآن|قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ}} «گفتند به خاطر ما از پروردگارت بخواه تا برای ما روشن کند چه رنگ است؟ گفت: او میفرماید که آن، گاوی است زرد، رنگ آن روشن است، بینندگان را شادی میبخشد» سوره بقره، آیه ۶۹.</ref>. گفتند: «از خدای خود بخواه تا برای ما روشن سازد که چگونه گاوی باشد؛ زیرا چنین گاوی بر ما مشتبه شده و اگر خدا بخواهد ما [[هدایت]] خواهیم شد!»<ref>{{متن قرآن|قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ}} «گفتند: به خاطر ما از پروردگارت بخواه تا برای ما چگونگی آن را روشن گرداند، که این گاو بر ما بازشناخته نیست و ما اگر خداوند بخواهد رهیاب خواهیم بود» سوره بقره، آیه ۷۰.</ref>. | |||
[[موسی]] گفت: «[[خدا]] میفرماید گاوی باشد که برای شخم زدن رام نشده باشد و نه [[زراعت]] را آب دهد (و آب کشی کند) و از هر عیبی سالم و هیچگونه رنگ دیگری در آن نباشد!» آنها گفتند: «اکنون [[حق]] مطلب را آوردی». (پس از پیدا کردن آن گاو با آن ویژگیها «آن را سر بریدند و نمیخواستند آن کار را بکنند»<ref>{{متن قرآن|قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِيَةَ فِيهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ}} «گفت: او میفرماید که آن، گاوی است نه رام، که زمین را شیار میزند و نه به کشت آب میدهد، تندرست است بیهیچ خالی در آن، گفتند: اکنون حقّ (جستار) را (بجای) آوردی و آن را سر بریدند و نزدیک بود که این کار را انجام ندهند» سوره بقره، آیه ۷۱.</ref>. | |||
«هنگامی که کسی را کشته بودید، سپس درباره ([[قاتل]]) آن شخص به [[نزاع]] پرداختید و [[خداوند]] آنچه را پنهان میکردید، آشکار ساخت. پس گفتیم قسمتی از آن را به مقتول بزنید (تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند) خداوند اینگونه [[مردگان]] را زنده میکند و [[آیات]] خود را به شما نشان میدهد، شاید [[درک]] کنید»<ref>{{متن قرآن|وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ * فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «و (یاد کنید) آنگاه را که انسانی را کشتید و در آن (با هم) به ستیزه برخاستید و خداوند چیزی را که پنهان میکردید آشکار کرد * باری، گفتیم با پارهای از آن (گاو) بر این (کشته) بزنید، این چنین خداوند مردگان را زنده میکند و نشانههای خود را به شما نشان میدهد، باشد که خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۷۲-۷۳.</ref>. | |||
اما اصل داستان مطابق آنچه در [[روایات]] و [[تفاسیر]] آمده، این بود که شخصی از [[بنیاسرائیل]] را کشتند و جنازهاش را بر سر راه انداختند و کسی نمیدانست چه کسی او را کشته و [[انگیزه]] [[قتل]] او چه بوده است؟ این موضوع سبب شد تا هر دسته از تیرههای بنیاسرائیل دیگری را متهم به قتل آن شخص کنند و در نتیجه [[اختلاف]] [[سختی]] میان [[اسباط]] پیش آمد. بستگان مقتول برای شناختن [[قاتل]] پیش [[موسی]] آمدند و حل مشکل را از او خواستند و موسی نیز با [[یاری]] [[وحی الهی]] و دستور [[پروردگار متعال]] به آنها دستور داد گاوی را بکشند و عضوی از اعضای آن گاو را به [[بدن]] مقتول بزنند تا مقتول زنده شود و قاتل خود را معرفی کند. بنیاسرائیل طبق [[عادت]] دیرینه خود بنای [[بهانهجویی]] گذاشته و ضمن اینکه این دستور را به مسخره گرفتند و در گفتار و [[پرسش]] خود [[ادب]] و [[احترام]] را رعایت ننمودند، توضیح بیشتری از موسی خواستند و چنان که در [[آیات]] خواندید، موسی{{ع}} به دستور [[خدای تعالی]] خصوصیاتی برای آن گاو ذکر فرمود تا سرانجام قانع شده و در جستوجوی چنان گاوی بر آمدند و پس از جستوجوی زیاد، آن را نزد [[جوانی]] از بنیاسرائیل یافتند و از وی خریداری کرده و [[ذبح]] نمودند. | |||
پس از کشتن گاو چنان که [[خداوند]] دستور داده بود، عضوی از آن را که برخی گفتهاند دمش بود، برگرفتند و آن را به بدن مقتول زدند و او زنده شد و قاتل را معرفی کرد<ref>تفسیر قمی، ص۴۱ و ۴۲.</ref>. | |||
این بود [[اجمال]] داستان که [[مفسران]] نقل کردهاند و البته چند جای آن به توضیح احتیاج دارد که در خود روایات و تفاسیر توضیح برخی از قسمتهای آن ذکر شده است: | |||
اول، انگیزه این [[قتل]] چه بود؟ | |||
دوم. اساساً علت اینکه [[مأمور]] به کشتن گاو شدند چه بود؟ | |||
سوم. چه شد که مأمور به کشتن گاوی با این خصوصیات شدند و چه سری در این کار بود؟ | |||
اما [[انگیزه]] این قتل را [[مفسران]] به دو صورت نقل کردهاند. بعضی گفتهاند مقتول شخص [[ثروتمندی]] بود که [[اموال]] زیادی داشت و عمری طولانی کرده بود و وارثی جز پسر عموی خود نداشت و [[وارث]] هر چه [[انتظار]] کشید که عمویش به [[مرگ طبیعی]] از [[دنیا]] برود، چنین نشد و او همچنان به [[زندگی]] خود ادامه میداد. [[عاقبت]] حوصله آن [[پسر عمو]] تنگ شد و در صدد برآمد پنهانی او را بکشد و اموالش را تصاحب کند و همین کار را کرد و سپس [[بدن]] کشته او را آورد و سر راه [[مردم]] انداخت و خود به نزد [[موسی]] آمده تقاضای معرفی [[قاتل]] را کرد<ref>عرائس الفنون، ص۱۳۰ - ۱۳۲.</ref>. | |||
برخی گفتهاند که قاتل [[جوانی]] بود که دختر مقتول را - که [[زیبایی]] فوق العادهای داشت - میخواست، ولی مقتول حاضر به این [[ازدواج]] نشد و دختر را به دیگری شوهر داد. همین مسأله سبب شد که قاتل [[کینه]] او را به [[دل]] گیرد و پنهانی او را بکشد، آنگاه نزد موسی{{ع}} بیاید و از او بخواهد که قاتل را معرفی کند. این مطلب در برخی از [[روایات]] از [[ائمه]]{{عم}} نیز آمده است<ref>بحارالانوار، ج۱۳، ص۲۶۵؛ راوندی، قصص الانبیاء، ص۱۵۹.</ref>. | |||
به هر صورت انگیزه قتل، یکی از دو موضوع [[مالی]] یا [[شهوت جنسی]] بوده چنان که امروزه نیز اساس بیشتر جنایات و خونریزیها همین دو چیز است. | |||
اما این که چرا مأمور به کشتن گاو شدند؟ شاید علت آن همان طور که پیش از این اشاره کردیم، این بود که گاو در نزد [[بنیاسرائیل]] [[مقدس]] بود و برخی از آنها گاو و گوساله را تا سرحد [[پرستش]] [[احترام]] میکردند. [[سامری]] هم برای [[گمراه کردن]] آنان از همین نقطه ضعفی که داشتند استفاده کرد. پس [[خدای تعالی]] میخواست به وسیله این دستور، اهمیت گاو را از نظر آنها ببرد و این [[فکر]] غلط را از مغز آنها دور سازد. | |||
و اما این که چرا [[مأمور]] به کشتن آن گاو با آن اوصاف و خصوصیات شدند، روایتی از [[امام هشتم]]{{ع}} نقل شده که آن حضرت فرمود هنگامی که [[بنیاسرائیل]] آن گاو را پیدا کرده و [[ذبح]] کردند، بعضی از آنها به [[موسی]] گفتند: این گاو داستانی دارد. موسی پرسید که داستانش چه بوده، آنها گفتند: که صاحب گاو [[جوانی]] است که نسبت به پدر خود [[مهربان]] و [[نیکوکار]] بود. زمانی این [[جوان]] [[معامله]] پر سودی انجام داد و کالایی را فروخت و سپس برای تحویل دادن آن به [[خانه]] آمد تا کلید [[انبار]] را بردارد و جنس را تحویل خریدار دهد. اما متوجه شد که کلیدها زیر سر پدرش است و او هم به [[خواب]] رفته. جوان حاضر نشد پدر را از خواب بیدار کند و از آن معامله صرف نظر کرد. هنگامی که پدر بیدار گردید و از ماجرا خبردار شد، آن گاو را به جای سودی که از دستش رفته بود به پسر بخشید. | |||
موسی{{ع}} این داستان را شنید فرمود: بنگرید که [[نیکی]] و [[احسان]] با نیکوکار چه میکند<ref>عیون الاخبار، ص۱۸۶ و ۱۸۷.</ref>. | |||
همچنین از این داستان چند مطلب دیگر هم استفاده میشود: | |||
۱. [[ضعف ایمان]] و [[سستی]] [[عقیده]] بنیاسرائیل درباره موسی{{ع}} و [[پروردگار متعال]]؛ زیرا اولاً هنگامی که موسی طبق درخواست خودشان و [[دستور الهی]] بدانها فرمود: [[خدا]] به شما دستور میدهد گاوی بکشید، این دستور الهی را به مسخره گرفته و گفتند: ما را به مسخره گرفتهای؟ در صورتی که موسی از پیش خود چنین [[دستوری]] به ایشان نداده بود و آشکارا به آنها گفت که خدا به شما دستور داد چنین کاری بکنید، تازه اگر هم از پیش خود گفته بود، باز هم باید آنها [[اطاعت]] میکردند، چون وی [[پیغمبر]] خدا بود و اطاعت آن حضرت بر آنها فرض و لازم بود. پاسخی هم که [[موسی]]{{ع}} به آنها داد جالب است؛ زیرا فرمود: | |||
{{متن قرآن|أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ}}<ref>«به خداوند پناه میجویم که از نادانان باشم» سوره بقره، آیه ۶۷.</ref>. | |||
یعنی [[مسخره کردن]] [[مردم]]، کار مردم [[نادان]] است و ما [[پیامبران الهی]] از این گونه [[اعمال]] [[جاهلانه]] مبرا هستیم. ثانیاً وقتی میخواستند به موسی بگویند از [[خدا]] بپرس این چگونه گاوی باید باشد، میگفتند: {{متن قرآن|ادْعُ لَنَا رَبَّكَ}}<ref>«از پروردگارت به خاطر ما بخواه» سوره بقره، آیه ۶۸.</ref> یعنی از خدای خودت بخواه که این هم نشانه دیگری از [[بیایمانی]] آنها به [[خدای تعالی]] است، گویا خدای خود را از خدای موسی جدا میدانستند و این جمله را چند بار تکرار کردند. ثالثاً وقتی موسی{{ع}} تمام خصوصیات گاو را بیان فرمود بدو گفتند: {{متن قرآن|الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ}}<ref>«اکنون حقّ (جستار) را (بجای) آوردی» سوره بقره، آیه ۷۱.</ref> یعنی اکنون [[حقیقت]] را بیان کردی، مثل آنکه تا آن وقت موسی [[حق]] نگفته بود و گفتههای قبلی موسی از روی حقیقت نبود و [[واقعیت]] نداشت که این هم نشانه دیگری از [[ضعف]] [[عقیده]] آنها به موسی بود. | |||
٢. [[لجاجت]] و [[بهانهجویی]] و ایراد تراشی [[بنیاسرائیل]]؛ زیرا موسی{{ع}} در آغاز به آنها دستور داد گاوی را بکشند، اما اینان شروع به بهانهجویی کرده و خصوصیات آن گاو را پرسیدند، در صورتی که اگر به دستور نخستین عمل میکردند، گذشته از این که [[پرسش]] آنها صورت لجاجت به خود نمیگرفت و [[دستور الهی]] را زودتر انجام میدادند، [[تکلیف]] را نیز بر خود مشکل و دشوار نکرده بودند. | |||
[[امام هشتم]]{{ع}} در [[حدیثی]] فرمودهاند که اینان [[سختگیری]] کردند و [[خداوند]] نیز کار را بر آنها سخت کرد، چنانکه در [[تفسیر]] [[علی بن ابراهیم]] [[روایت]] شده که وقتی تمام خصوصیات گاو را پرسیدند و موسی به آنها فرمود، به سراغ گاو مزبور آمدند تا آن را از صاحبش خریداری کنند. صاحب گاو گفت: من آن را به شما نمیفروشم جز آنکه پوستش را از طلا پر کنید و به من بدهید. این حرف بر آنها گران آمد و نتوانستند خود را به پرداخت چنین بهای گزافی برای خرید آن گاو حاضر کنند. از این رو نزد [[موسی]] آمدند راه چارهای خواستند. موسی در جوابشان فرمود: اکنون دیگر چارهای نیست جز آنکه همان گاو را با همان خصوصیات بکشید؛ لذا ناچار شدند تا آن بهای گزاف را بپردازند و گاو مزبور را خریداری کنند و بکشند. | |||
٣. [[خداوند]] در دنبال داستان فرموده است: | |||
{{متن قرآن|فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ}}<ref>«و آن را سر بریدند و نزدیک بود که این کار را انجام ندهند» سوره بقره، آیه ۷۱.</ref>. | |||
که میتوان از این استفاده کرد علت این همه سؤالات و بهانهجوییها آن بود که [[حقیقت]] را لوث کنند و تا جایی که میتوانند کاری کنند که [[قاتل]] شناخته نشود و موضوع مجهول بماند، ولی از آنجا که [[خدا]] میخواست پرده از [[جنایت]] آنها بردارد و مسئله را آشکار سازد، سرانجام نتوانستند حقیقت را از بین ببرند و بهانهجوییهای آنان کاری صورت نداد، جز آنکه [[تکلیف]] را بر خود سخت و دشوار کردند. | |||
و این مطلب را از [[آیه]] بعد نیز میتوان استفاده کرد که میفرماید: | |||
{{متن قرآن|وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ}}<ref>«و خداوند چیزی را که پنهان میکردید آشکار کرد» سوره بقره، آیه ۷۲.</ref>. | |||
که از این جمله به دست میآید عدهای از آنها از ماجرای [[قتل]] اطلاع داشته و قاتل را میشناختهاند، لکن آن را پنهان میداشتند. | |||
۴. آخرین مطلبی را که [[خدای تعالی]] در دنبال این داستان بدان اشاره فرموده موضوع [[زنده شدن مردگان]] و مسئله [[معاد جسمانی]] است: | |||
{{متن قرآن|كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}}<ref>«این چنین خداوند مردگان را زنده میکند و نشانههای خود را به شما نشان میدهد، باشد که خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۷۳.</ref>. | |||
از این آیه نیز استفاده میشود که دستور مزبور فقط برای شناساندن یک قاتل نبوده است، بلکه خدای تعالی بدین وسیله میخواست یک [[حقیقت]] بزرگ را به ایشان نشان دهد و آن مسئله [[زنده شدن مردگان]] و [[زندگی]] پس از [[مرگ]] است.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۴۶۷.</ref> | |||
== رحلت و محل دفن == | == رحلت و محل دفن == |