پرش به محتوا

خیبر: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۰٬۳۰۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۸ ژانویهٔ ۲۰۲۳
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۳۰: خط ۳۰:
{{اصلی|جنگ خیبر}}
{{اصلی|جنگ خیبر}}
در [[سال هفتم هجری]]، رسول خدا {{صل}}، برای خاموش کردن کانون [[توطئه]] [[یهودیان]]، به سوی خیبر رفت. [[هدف]] [[مسلمانان]] از [[لشکرکشی]] به خیبر، از میان برداشتن کانون خطری بود که همواره [[دولت اسلامی]] در مدینه را مورد [[تهدید]] قرار می‌داد؛ زیرا خیبر، [[پناهگاه]] [[مخالفان]] [[دولت]] مدینه همچون [[بنی نضیر]] و پشتوانه [[قریش]] و محرک [[قبیله غطفان]] و بنی [[فزاره]] به شمار می‌آمد و دستیابی به آن، موجب از میان رفتن تحرکات و فعالیت‌های [[مخالفان پیامبر]] بود و موانعی که برای [[گسترش اسلام]] در شمال شبه جزیره وجود داشت، از میان می‌رفت. سپاه اسلام در این جنگ پیروز شده و قلعه‌های یهود را یکی یکی و با رشادت [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فتح کردند<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۴-۶۵؛ [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه خیبر (مقاله)|غزوه خیبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۶۵-۱۶۷.</ref>.
در [[سال هفتم هجری]]، رسول خدا {{صل}}، برای خاموش کردن کانون [[توطئه]] [[یهودیان]]، به سوی خیبر رفت. [[هدف]] [[مسلمانان]] از [[لشکرکشی]] به خیبر، از میان برداشتن کانون خطری بود که همواره [[دولت اسلامی]] در مدینه را مورد [[تهدید]] قرار می‌داد؛ زیرا خیبر، [[پناهگاه]] [[مخالفان]] [[دولت]] مدینه همچون [[بنی نضیر]] و پشتوانه [[قریش]] و محرک [[قبیله غطفان]] و بنی [[فزاره]] به شمار می‌آمد و دستیابی به آن، موجب از میان رفتن تحرکات و فعالیت‌های [[مخالفان پیامبر]] بود و موانعی که برای [[گسترش اسلام]] در شمال شبه جزیره وجود داشت، از میان می‌رفت. سپاه اسلام در این جنگ پیروز شده و قلعه‌های یهود را یکی یکی و با رشادت [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فتح کردند<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۴-۶۵؛ [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه خیبر (مقاله)|غزوه خیبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۶۵-۱۶۷.</ref>.
==[[فتح خیبر]]==
هنگامی که [[پیامبر]]{{صل}} از [[حدیبیه]] بازگشت تمام ماه ذی [[الحجة]]، و مقداری از [[محرم]] [[سال هفتم هجری]] را در [[مدینه]] توقف فرمود، سپس با یک هزار و چهارصد نفر از یارانش که در حدیبیه شرکت کرده بودند به سوی «[[خیبر]]» حرکت کرد (جایی که کانون تحریکات [[ضد]] [[اسلامی]] بود. و پیامبر{{صل}} برای [[فرصت]] مناسبی روزشماری می‌کرد که آن کانون [[فساد]] را برچیند).
پیامبر{{صل}} تصریح فرمود که در این [[پیکار]] فقط [[مسلمانان]] شرکت‌کننده در حدیبیه شرکت کنند، و [[غنائم جنگی]] مخصوص آنها است، و تخلف‌کنندگان را [[نصیبی]] از این [[غنائم]] نخواهد بود!
اما [[دنیاپرستان]] [[ترسو]] همین که از قرائن فهمیدند پیامبر{{صل}} در این [[جنگی]] که در پیش دارد قطعاً [[پیروز]] می‌شود و غنائم فراوانی به دست [[سپاه اسلام]] خواهد افتاد، از فرصت استفاده کرده، [[خدمت]] پیامبر{{صل}} آمدند و اجازۀ شرکت در میدان «خیبر» خواستند! و شاید به این عذر نیز [[متوسل]] شدند که ما برای جبران خطای گذشته، و سبک کردن بار [[مسئولیت]]، و [[توبه از گناه]]، و [[خدمت خالصانه]] به [[اسلام]] و [[قرآن]]، می‌خواهیم در این میدان [[جهاد]] با شما شرکت کنیم! [[غافل]] از اینکه [[وحی الهی]] از قبل نازل شده بود، و سرّ آنها را فاش ساخته بود، چنانکه در قرآن می‌خوانیم:
«و هنگامی که شما برای به دست آوردن غنائمی حرکت می‌کنید متخلفان می‌گویند بگذارید ما هم از شما [[پیروی]] کنیم، و در این جهاد شرکت نمائیم!»<ref>سوره فتح، آیه ۱۵.</ref>.
و در پاسخ این گروه سودجو و فرصت [[طلب]] می‌گوید: «آنها می‌خواهند [[کلام خدا]] را [[تغییر]] دهند».
سپس می‌افزاید: «به آنها بگو، شما هرگز نباید به دنبال ما بیائید»<ref>سوره فتح، آیه ۱۵.</ref> و [[حق]] ندارید در این میدان شرکت کنید.
این سخنی نیست که من از پیش خود بگویم، «این مطلبی است که [[خداوند]] از قبل گفته»<ref>سوره فتح، آیه ۱۵.</ref> و ما را از آیندۀ شما با خبر ساخته است.
خداوند دستور داده «غنائم خیبر» مخصوص «[[اهل]] حدیبیه» باشد، و احدی با آنها در این امر شرکت نکند!
ولی این متخلفان [[بی‌شرم]] و پر ادعا، باز از میدان در نمی‌روند و شما را متهم به [[حسادت]] می‌کنند «و به زودی می‌گویند: مطلب چنین نیست بلکه شما نسبت به ما [[حسد]] می‌ورزید»<ref>{{متن قرآن|سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونَا كَذَلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ كَانُوا لَا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا}} «چون برای گرفتن غنیمت‌هایی رهسپار شوید جهادگریزان خواهند گفت: بگذارید دنبال شما بیاییم، آنان برآنند که گفتار خداوند را دگرگون سازند؛ بگو: هرگز دنبال ما نخواهید آمد، خداوند از پیش چنین فرموده است؛ آنگاه خواهند گفت بلکه به ما رشک می‌برید! (چنین نیست) بلکه» سوره فتح، آیه ۱۵.</ref>.
و به این ترتیب آنها حتی به‌طور ضمنی [[پیامبر]]{{صل}} را [[تکذیب]] می‌کنند، و ریشۀ منع آنها را از شرکت در «[[جنگ خیبر]]» حسادت می‌شمرند!<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۶۴۱.</ref>
===[[دعای پیامبر]]{{صل}}===
[[قبیله]] «[[غطفان]]» در آغاز [[تصمیم]] گرفتند که از [[یهود]] «[[خیبر]]» [[حمایت]] کنند، ولی بعداً ترسیدند و خودداری کردند.
هنگامی که پیامبر{{صل}} به نزدیک قلعه‌های «خیبر» رسید، به یارانش دستور داد توقف کنید، سپس سر به [[آسمان]] بلند کرد و این [[دعا]] را خواند:
«خداوندا! ای [[پروردگار]] [[آسمان‌ها]] و آنچه بر آن [[سایه]] افکنده‌اند، و ای پروردگار [[زمین‌ها]] و آنچه بر خود حمل کرده‌اند... از تو خیر این [[آبادی]] و خیر [[اهل]] آن را می‌خواهیم. و به تو از [[شر]] آن و شر اهلش، و شر آنچه در آن است [[پناه]] می‌بریم».
سپس فرمود: [[بسم الله]] حرکت کنید، و به این ترتیب شبانه به کنار «خیبر» رسیدند، و صبحگاهان که اهل «خیبر» از ماجرا باخبر شدند خود را در محاصرۀ [[سربازان]] [[اسلام]] دیدند، سپس پیامبر{{صل}} قلعه‌ها را یکی بعد از دیگری فتح کرد، تا به آخرین قلعه که از همه محکم‌تر و نیرومندتر بود و [[فرمانده]] معروف یهود «مرحب» در آن قرار داشت، رسید.
در این ایام حالت سردرد شدیدی که گهگاه به سراغ پیامبر{{صل}} می‌آمد به او دست داد، به گونه‌ای که یکی دو [[روز]] نتوانست از [[خیمه]] بیرون آید، در این هنگام (طبق [[تواریخ]] معروف [[اسلامی]]) «[[ابوبکر]]» [[پرچم]] را به دست گرفت و با [[مسلمانان]] به سوی [[لشکر]] [[یهود]] تاخت، اما بی‌آنکه نتیجه بگیرد بازگشت، بار دیگر «[[عمر]]» پرچم را به دست گرفت و مسلمانان شدیدتر از روز قبل جنگیدند ولی بدون گرفتن نتیجه بازگشتند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۶۴۲.</ref>
===[[فاتح خیبر]] علی===
این خبر به [[گوش]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسید فرمود: «به [[خدا]] [[سوگند]] فردا پرچم را به دست مردی می‌سپارم که او خدا و پیامبرش را [[دوست]] دارد، و خدا و [[پیامبر]] نیز او را دوست دارند. و او قلعه را با [[قدرت]] فتح خواهد نمود».
گردن‌ها از هر سو کشیده شد که منظور چه کسی است؟ جمعی [[حدس]] می‌زدند که منظور پیامبر{{صل}} علی{{ع}} است ولی علی{{ع}} هنوز در آنجا حضور نداشت،؛ چراکه چشم درد شدیدی او را از حضور در لشکر مانع شده بود، اما صبحگاهان علی{{ع}} سوار بر شتری وارد شد. و نزدیک خیمۀ پیامبر{{صل}} پیاده گشت، در حالی که چشمانش شدیداً درد می‌کرد.
پیامبر{{صل}} فرمود: نزدیک بیا! نزدیک رفت، از آب دهان مبارکش بر چشم علی{{ع}} مالید، و چشمش به [[برکت]] این [[اعجاز]] کاملاً سالم شد، سپس پرچم را به دست او داد.
علی{{ع}} با [[لشکر اسلام]] به سوی قلعۀ بزرگ [[خیبر]] حرکت کرد، مردی از یهود از بالای [[دیوار]] سؤال کرد تو کیستی؟ فرمود: «من علی بن ابیطالبم» [[یهودی]] فریاد کشید ای [[جماعت]] یهود شکستتان فرا رسید! در این هنگام مرحب یهودی فرماندۀ آن [[دژ]] به میدان مبارزۀ علی{{ع}} آمد و چیزی نگذشت که با یک ضربت کاری بر [[زمین]] افتاد:
[[جنگ]] شدیدی میان مسلمانان و [[یهودیان]] درگرفت علی{{ع}} نزدیک در قلعه آمد، و با حرکتی نیرومند و پر قدرت در را از جا بر کند و به کناری افکند، به این ترتیب قلعه گشوده شد و مسلمانان وارد آن شدند و آن را فتح کردند.
یهود [[تسلیم]] شدند و از پیامبر خواستند در برابر این [[تسلیم]]، [[خون]] آنها محفوظ باشد، [[پیامبر]]{{صل}} پذیرفت، [[غنائم]] منقول به دست [[سپاه اسلام]] افتاد، و [[اراضی]] و باغ‌های آنجا را به دست [[یهود]] سپرد مشروط به اینکه نیمی از درآمد آن را به [[مسلمین]] بپردازند.
[[پیغمبر اکرم]]{{صل}} [[غنایم]] [[خیبر]] را تنها بر [[اهل]] [[حدیبیه]] تقسیم کرد، حتی کسانی که در حدیبیه بودند و موفق به شرکت در غزوۀ خیبر نشدند سهمی برای آنها قرار داد، البته این موضوع یک مصداق بیشتر نداشت و آن «[[جابر بن عبدالله]]» بود.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۶۴۳.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۳۴۳

ویرایش