معاویة بن ابی سفیان در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←منابع
جز (جایگزینی متن - '، -' به ' -') |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۳۵۸: | خط ۳۵۸: | ||
با وجود این تعارضات، [[افتخار]]، مخدوش بلکه [[باطل]] است<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابیسفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابیسفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص۳۵۰.</ref>. | با وجود این تعارضات، [[افتخار]]، مخدوش بلکه [[باطل]] است<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابیسفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابیسفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص۳۵۰.</ref>. | ||
==معاویه در [[امارت شام]]== | |||
وقتی که [[ابوبکر]] در [[سال سیزده هجری]] لشکری را به [[فرماندهی]] [[یزید بن ابی سفیان]] فرستاد، معاویه همراه [[برادر]] رفت. بعد از [[فتح شام]]، [[یزید]] [[حاکم شام]] گردید و در سال هجده [[هجری]] به وسیله [[طاعون]] از [[دنیا]] رفت. [[عمر]] معاویه را به عنوان [[امیر]] [[شام]] [[انتخاب]] کرد که باج و [[خراج]] هم به عهده او باشد. [[شرحبیل بن حسنه]] را هم امیر [[لشکر]] [[اردن]] نمود و گرفتن [[مالیات]] را هم به عهده او گذاشت<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۲، ص۴۰۷.</ref>. | |||
بعدها [[عثمان]] [[امارت]] معاویه را تأیید و تمام [[شامات]] را به او واگذار کرد و معاویه حدود بیست سال امیر شام و بیست سال عنوان [[خلیفه مسلمین]] را یافت<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۱۹۵.</ref>. | |||
با این که عمر [[اموال]] ۲۱ نفر از [[کارگزاران]] خود را تقسیم کرد<ref>امینی، الغدیر، ج۶، ص۲۷۱.</ref>، با معاویه کاری نداشت و [[اعمال]] او را مورد بازخواست قرار نمیداد و این باعث تقویت معاویه و [[کسب قدرت]] بیشتر او شد. | |||
حضور [[بنیامیه]] در شام از ابتدای فتح آن، باعث شده بود که مردم آن [[دیار]] در [[جهل و نادانی]] به سر برند و [[مطیع]] [[اوامر]] [[معاویه]] باشند. این [[جهل]] موجب شد که معاویه آنگونه که میخواهد، از وجود آنها استفاده ببرد و کسی به او اعتراضی نکند. معاویه حدود چهل یا چهل و دو سال بر [[شام]] [[حکومت]] کرد و [[مردم]] آن [[دیار]]، مطیع فرمانهای او بودند؛ چراکه او را [[نماینده]] [[خلیفه مسلمین]] میدانستند و بهتر از او را در آن دیار ندیده بودند مگر به ندرت و اندک؛ زیرا معاویه به دیگران [[اجازه]] نمیداد با مردم [[ارتباط]] داشته باشند. از این روی نقل کردهاند زمانی که [[ابن عباس]] در [[مسجد]] شام حضور پیدا کرد، عده زیادی اطراف او جمع شدند و معاویه از او خواست مسجد را ترک کند. | |||
حکایتهای مختلفی درباره جهل مردم شام نوشتهاند، از جمله وقتی از مردی از بزرگان شام سؤال شد: [[ابوترابی]] که [[امام]] او را در [[نماز]] [[لعن]] میکند، چه کسی است؟ گفت: به نظرم او دزدی از دزدان [[فتنه انگیز]] است <ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۳.</ref>. | |||
آری آنها مردمی هستند که شتر نر را از ماده تشخیص نمیدهند و معاویه برای بردن آنها به [[جنگ صفین]]، [[روز]] چهارشنبه [[نماز جمعه]] را برگزار میکند و وقتی که میشنوند علی{{ع}} در [[محراب]] به [[شهادت]] رسیده است [[تعجب]] میکنند و میگویند. مگر علی نماز میخواند! | |||
از معاویه نقل شده است که میگفت: «من از آن زمانی که [[پیامبر]]{{صل}} به من فرمود: وای معاویه! زمانی که [[زمامدار]] شدی، نیکویی کن، به [[خلافت]] [[چشم]] [[طمع]] دوخته، در راه رسیدن به آن تلاش نمودم»<ref>تاریخ الخلفاء، ص۱۹۵.</ref>. | |||
گرچه [[راوی]] این [[حدیث]]، معاویه است و سند آن قابل تشکیک – آنگونه که [[علامه امینی]]<ref>امینی، الغدیر، ج۱۰، ص۳۸۲.</ref> در آن تشکیک کرده است - بر فرض [[صحت]]، این [[روایت]] دلیل بر [[حقانیت معاویه]] نیست؛ زیرا تعبیر به [[جانشین]] و [[خلیفه]] من ندارد، بلکه تعبیر به «مَلَکْتَ» است؛ یعنی، به [[قدرت]] رسیدی گر چه این قدرت از راه [[باطل]] باشد. به همین جهت معاویه برای رسیدن به [[حکومت]]، از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد. | |||
نقل کردهاند که [[معاویه]] برای اطلاع از وضعیت [[آینده]] خود، به گونهای به علی{{ع}} [[متوسل]] میشد. از جمله نوشتهاند در میان [[لشکر]] حضرت در هنگام [[جنگ صفین]] سر و صدایی بلند شد و شایع گردید معاویه مرده است. این خبر، باعث [[خوشحالی]] [[مردم]] گردید. | |||
اما [[حضرت علی]]{{ع}} در مقابل این فریادهای [[شادی]] فرمود: قسم به خدایی که [[جان]] من در دست [[قدرت]] اوست، معاویه از بین نمیرود تا مردم بر او اتفاق کنند.<ref>{{متن حدیث|وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَنْ يَهْلِكَ حَتَّى تَجْتَمِعَ عَلَيْهِ هَذِهِ الْأُمَّةُ}}</ref> | |||
این پاسخ حضرت سؤال برانگیز بود و به این جهت عدهای پرسیدند: پس اگر میدانی که از بین نمیرود چرا با او [[جنگ]] میکنی؟ فرمود: من میخواهم که بین خود و خدایم عذر داشته باشم<ref>{{متن حدیث|أَلْتَمِسُ الْعُذْرَ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ تَعَالَى}}؛بحارالأنوار، ج۴۱، ص۲۹۸؛ابن شاذان، الإیضاح، ص۴۵۵؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۵۹؛ ابن طاووس، فرج المهموم، ص۲۲۳؛ راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۹۷.</ref>. | |||
این جا حضرت [[عمل به وظیفه]] را تنها [[انگیزه]] [[جنگ]] خود با معاویه معرفی میکند، اما معاویه از سخنان حضرت علی{{ع}} بهره برده، از [[سرنوشت]] [[آینده]] خود [[آگاه]] میشود. | |||
به [[روایت]] دیگر مردی از [[شام]] به [[کوفه]] میآید و خبر [[مرگ معاویه]] را به اطلاع [[کوفیان]] میرساند. | |||
مردم مرد شامی را نزد علی{{ع}} میبرند، اما حضرت گفتار او را [[تکذیب]] میکند و میفرماید: معاویه نمیمیرد تا اینگونه و آنگونه عمل کند و [[اعمال]] او را ذکر کرد. به آن حضرت گفته شد. پس چرا با او جنگ کردی در حالی که اینها را میدانی؟ فرمود: {{متن حدیث|لِلْحُجَّةٍ}}؛ یعنی، برای [[اتمام حجت]] و انجام وظیفهام با او جنگ کردم<ref>بحارالأنوار، ج۴۱، ص۳۰۴.</ref>. | |||
آری علی{{ع}} [[وظیفه]] دارد با معاویه جنگ کند و با او [[مخالفت]] کند؛ زیرا میداند که معاویه [[اعتقادی]] به [[اسلام]] ندارد و [[هدف]] او از بین بردن اسلام و در صورت [[ناتوانی]]، [[تحریف]] آن است. ما در بعد کارهای خلاف معاویه را ذکر خواهیم کرد، اما قبل از آن، به یک واقعه [[تاریخی]] توجه خوانندگان گرامی را جلب میکنیم.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 607-609.</ref> | |||
==[[برائت]] [[مأمون]] از [[معاویه]]== | |||
[[سیوطی]] در [[تاریخ خلفاء]] مینویسد: مأمون در [[سال یازدهم]] خلافتش دستور داد که منادی برائت [[ذمه]] [[خلیفه]] را از کسی که معاویه را به خیر و [[نیکی]] یاد کند، اعلام کند و ندا سر دهد که بهترین [[خلق]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}}، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} است<ref>تاریخ الخلفاء، ص۳۰۷.</ref>. | |||
[[مسعودی]] درباره علت این [[فرمان]] مینویسد: مأمون در نامهای به تمام [[مردم]] نوشت که معاویه را بر بالای [[منبر]] [[لعن]] کنند، اما بعدها از [[ترس]] [[شورش]]، فرمان را [[لغو]] کرد. علت آن، این بود که از مطرِّف پسر [[مغیرة بن شعبه]] نقل شده است که گفت: من و پدرم در [[شام]] بر معاویه وارد شدیم. پدرم بارها نزد او میرفت و با وی سخن میگفت و سپس نزد ما میآمد و از معاویه و [[عقل]] و تدبیرش یاد میکرد و از آنچه که از او دیده بود، بسیار [[تعجب]] مینمود. یک شب پدرم به [[خانه]] بازگشت، ولی از خوردن [[غذا]] خودداری نمود. من او را غمناک دیدم. ساعتی در [[انتظار]] نشستم و با خود [[فکر]] کردم که [[ناراحتی]] پدرم شاید به خاطر کاری باشد که ما انجام دادهایم. | |||
در این هنگام به پدرم گفتم: چرا شما را امشب [[غمگین]] میبینم؟ گفت: فرزندم، من از نزد ناپاکترین مردم میآیم. گفتم: به چه علت؟ گفت: امشب تنها با معاویه نشسته بودم. به او گفتم ای [[امیرالمؤمنین]]! تو به کمال [[قدرت]] رسیدی. اکنون چه میشود اگر به برادرانت از [[بنیهاشم]] نگاه مهری افکنی و به [[خدا]] قسم اکنون دیگر نزد بنیهاشم نیرو و قدرتی نیست تا تو از آن هراسان باشی! | |||
معاویه گفت: هیهات هیهات! [[برادر]] [[تیم]] ([[ابوبکر]]) به [[حکومت]] رسید و [[عدل]] را پیشه ساخت، اما یک [[روز]] از [[مرگ]] او نگذشت که نام او هم از میان رفت. پس از وی برادر عدی ([[عمر]]) زمام حکومت را در دست گرفت و [[کوشش]] کرد و ده سال [[شدت عمل]] نشان داد، ولی به [[خدا]] قسم فردای آن روزی که [[مرگ]] دامنش را گرفت نام او هم مرد. فقط میگویند [[عمر]]، سپس [[برادر]] ما، [[عثمان]]، [[زمامدار]] گردید؛ مردی که کسی از نظر [[خانوادگی]] و [[نسب]] مانند او نبود. پس آنچه که باید انجام دهد انجام داد، ولی به خدا [[سوگند]] فردای آن [[روز]] که به [[هلاکت]] رسید، یاد او هم بین [[مردم]] مرد و فراموش گردید. اما برادر هاشم ([[حضرت محمد]]{{صل}}) هر روز پنج بار به نام او فریاد میزنند: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ}}. | |||
ای [[مغیره]] مادر برای تو نباشد! با زنده بودن نام این مرد کدام عمل باقی میماند؟ به خدا سوگند (چاره نیست) مگر این که (نام [[پیامبر اسلام]]) [[دفن]] شود<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۴۵۴؛ بحارالأنوار، ج۳، ص۶۹؛ الغدیر، ج۱۰، ص۲۸۳.</ref>. | |||
[[مطرّف بن مغیره]] جزو [[کارگزاران]] دستگاه [[بنیامیه]] بود که به [[جنگ]] [[شبیب خارجی]] رفت. اما در پایان عمر خود در سال هفتاد و هفت علیه بنیامیه و [[حجاج]] [[شورش]] و [[قیام]] کرد و در همین سال کشته شد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص، ۱۰۹؛ زرکلی، الأعلام، ج۷، ص۲۵۷.</ref>. | |||
به خاطر این قضیه، [[مأمون]] در سال دویست و [[دوازده]] از [[معاویه]] [[اعلام برائت]] کرد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 610-611.</ref> | |||
==جنایات معاویه== | |||
تا این جا اندکی با چهره [[واقعی]] معاویه آشنا شدیم و دانستیم که اصلاً [[اعتقادی]] به [[اسلام]] نداشته، بلکه به خاطر [[کسب قدرت]] و [[ریاست]]، [[اظهار ایمان]] و اسلام نموده است و در آن [[زمان]] چارهای جز [[تسلیم]] در برابر [[قدرت اسلام]] نداشته است. معاویه برای دستیابی به اهداف خود، از انجام هیچ جنایتی فروگزار نکرده است: | |||
١. او کسی بود که در مقابل [[خلیفه مسلمین]]، علی{{ع}}، ایستاد و با او جنگید و عده زیادی از مردم [[شام]] و [[کوفه]]<ref>در جنگ صفین ۴۵ هزار نفر از شامیان و ۲۵ تن از مردم عراق و حدود هزار نفر از یاران علی{{ع}} کشته شدند. (منقری، وقعة صفین، ص۵۵۸).</ref> را به [[هلاکت]] رساند که واقعه و جریان [[جنگ صفین]] را در شرح حال [[جریر بن عبدالله]]، [[ابوموسی]]، [[اشعث]] و [[ابن عباس]] به مناسبت وقایع خاص آن ذکر کردهایم و این جا ذکر نمیکنیم. فقط در باب اهمیت این [[جنگ]] و کار [[معاویه]]، به حکایتی که در یکی از شمارههای [[مکتب اسلام]] دیدم، اشاره میکنیم: | |||
یکی از سفرای [[آلمان]] در دربار [[دولت عثمانی]] در [[زمان]] سابق که از شرفای [[مکه]] هم در آن جلسه حاضر بود، میگوید: ما برای [[قدردانی]] از معاویه باید مجسمه یادبودی به نام معاویه بسازیم و آن را در میدان «برلین» [[نصب]] کنیم؛ چراکه اگر معاویه نبود، [[عدل علی]]{{ع}} فراگیر شده، [[جهان]] را میگرفت و [[مسیحیت]] را از بین میبرد و تمام [[مردم]] جهان به [[اسلام]] [[گرایش]] پیدا میکردند و امروز خبری از مسیحیت نبود<ref>در کتاب الوحی المحمدی، ص۲۰۱ و مترجم ص۲۸۶، تألیف رشید رضا این داستان را چنین نقل میکند: «چون معاویه نظام حکومتی اسلام را از دمکراسی به عصبیت غالب تبدیل کرد لازم است مجسمه طلایی وی را در یکی از میادین برلین نصب کنیم چون اگر وی نبود اسلام فراگیر شده و ما مردم آلمان و سایر مردم اروپا امروز عرب مسلمان بودیم».</ref>. | |||
پس بقای مسیحیت به تعبیر این شخص آلمانی، مرهون خدمات معاویه و جنگ او با علی{{ع}} است و چه جالب [[حضرت امیر]]{{ع}} فرمود: «فرزند [[هند]] نمیمیرد تا این که [[صلیب]] را به گردن [[خون]] آویزان کند». و این در [[تاریخ]] اتفاق افتاده است<ref>بحارالأنوار، ج۴۱، ص۳۰۵.</ref>. | |||
جنایتهای معاویه درباره علی{{ع}} به این جنگ محدود نمیشود بلکه او در غارتهای مختلفی در قلمرو [[حکومت علی]]{{ع}}، عده زیادی از مردم بیگناه و حتی حیوانات را از بین برد و نابود کرد. افزون بر این که قضیه [[حکمیت]] - که باعث پراکندگی [[یاران علی]]{{ع}} شد - یکی از نیرنگهای معاویه و [[عمروعاص]] بود که نتیجه آن [[جنگ نهروان]] و تشتت [[مردم عراق]] بود و او بود که [[طلحه]] و [[زبیر]] را به [[طمع]] [[خلافت]]، به [[جنگ با علی]]{{ع}} [[دعوت]] و [[تشویق]] کرد. | |||
۲. [[دشنام]] و [[اعلام برائت]] از علی{{ع}}، یکی از [[سنتهای ناپسند]] [[معاویه]] بود که دستور داد بالای [[منبرها]] و در دعای دست، حضرت را [[سبّ]] نمایند. احتمالاً این [[دعاها]] پس از خطبههای [[جمعه]] بوده است که در [[حق]] [[خلیفه]] و [[مؤمنین]] [[دعا]] میشود. | |||
٣. او جزو «[[فئه باغیه]]» و [[رئیس]] آنها بود که [[عمار یاسر]]، [[صحابی رسول خدا]]{{صل}} را به [[شهادت]] رساند. | |||
۴. او [[حجر بن عدی]]، [[عمرو بن حمق]]، [[مالک اشتر]] و [[محمد بن ابوبکر]] را به شهادت رساند که هر کدام جزو بزرگان [[صحابه]] و [[شیعیان علی]]{{ع}} محسوب میشدند. | |||
۵. معاویه [[امام حسن]]{{ع}} [[نواده رسول]] [[خدا]]{{صل}} را [[خانهنشین]] کرد و سپس حضرت را به شهادت رساند. | |||
۶. او بر خلاف دستور [[اسلام]] در سال چهل و چهارم [[هجری]] [[زیاد بن ابیه]] را به [[خاندان]] [[ابوسفیان]] ملحق کرد و زیاد را بر [[مردم کوفه]] مسلط نمود که عده زیادی از [[مردم]] بیگناه را به [[قتل]] رساند. | |||
۷. او اولین کسی بود که خلافت را موروثی کرد و به [[سلطنت]] تبدیل نمود و به [[زور]] برای [[یزید]] [[بیعت]] گرفت. | |||
۸. معاویه اولین کسی بود که [[خطبه]] [[نماز جمعه]] را نشسته خواند و برای نخستین بار خطبه [[نماز عید]] [[فطر]] و قربان را قبل از [[نماز]] ایراد کرد و گفتن [[اذان]] را در نماز عید [[بدعت]] گذارد و گفتن [[تکبیر]] را در نماز ترک کرد و نماز جمعه را در [[روز]] چهارشنبه به جا آورد<ref>تاریخ الخلفاء، ص۲۰۰؛ امینی، الغدیر، ج۱۰، ص۱۹۱، ۱۹۵، ۲۰۱ و ۲۱۱.</ref>. | |||
۹. او خلیفهای بود که شراب میخورد، [[ربا]] میگرفت و بین دو [[خواهر]] جمع میکرد<ref>الغدیر، ج۱۰، ص۱۷۹، ۱۸۴، و ۱۹۹.</ref>. | |||
۱۰. او در باب دیه بدعت گذارده، [[حدود الهی]] را ترک نمود و تلبیه را در [[حج]] به [[فراموشی]] سپرد <ref>الغدیر، ج۱۰، ص۱۹۹، ۲۱۳ و ۲۰۵.</ref>. | |||
این بود قسمتی از جنایتها و خیانتها و [[بدعتهای معاویه]] که اگر بخواهیم بیشتر از این ذکر کنیم، و برای اطلاع بیشتر به جلد ۱۰ و ۱۱ [[الغدیر]] مراجعه شود. | |||
گرچه عدهای خواستهاند وانمود کنند که این کارهای [[معاویه]] بر اساس [[اجتهاد]] او بوده است و بنابراین معذور میباشد، مسلم است که [[اجتهاد در مقابل نص]]، [[باطل]] است و معاویه کسی است که بارها مورد [[لعن]] [[پیامبر]]{{صل}} واقع شده.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 611-614.</ref> | |||
==[[سخنان امیرالمؤمنین]]{{ع}} درباره معاویه== | |||
حضرت در [[سخنرانی]] که در [[کوفه]] داشت، درباره معاویه چنین فرمود: | |||
کسی مانند معاویه، جایز نیست که [[امین]] بر [[خونها]] و [[احکام]] ([[اسلام]]) و [[ناموس]] ([[مسلمانان]]) و غنیمتها و [[زکات]] باشد؛ و کسی که در نفس خود و دینش متهم (به [[خیانت]]) است و به [[تجربه]] [[ثابت]] شده است که در [[امانت]] ([[حکومت]]) [[خیانت]] میکند (و از آن به نفع خود [[سود]] میبرد)؛ [[سنت پیامبر]]{{صل}} را نقض نموده، به آن عمل نمیکند و هر گونه مسئولیتی را از بین میبرد و به آن پایبند نیست؛ دستورهای [[قرآن]]، [[کتاب الهی]] را ترک میکند؛ لعین ([[لعنت]] شده) فرزند لعین میباشد. [[رسول خدا]]{{صل}} در ده مورد او را و هم پدر و برادرش را [[لعن]] فرمود (بنابراین چنین شخصی صلاحیت [[خلافت]] و [[رهبری جامعه اسلامی]] را ندارد و علاوه [[والی مسلمانان]] باید شرایط زیر را داشته باشند)<ref>این قسمت از سخنان حضرت که درباره ویژگیهای «[[والی]]» است در [[نهج البلاغه]] ذکر شده است، نهج البلاغه، [[فیض الاسلام]]، [[خطبه ۱۳۱]]، ص۴۰۷.</ref>. | |||
و سزاوار نیست که والی مسلمانان [[حریص]] باشد، تا برای جمعآوری [[اموال]] آنان تمام [[همت]] خود را مصروف دارد و نباید [[نادان]] باشد، تا به [[جهل]] و نادانیاش [[مردم]] را هلاک کند، نه [[بخیل]] باشد که مانع [[حقوق مردم]] گردد و نه [[ستمگر]] تا با [[جنایت]] خود، مردم را مستأصل و به [[زور]] وادار به [[ستم]] کند و نه هم هراسناک و خائف از [[تغییر]] [[روزگار]]، تا اینکه گروهی را بدون توجه به دیگران، [[دوست]] [[انتخاب]] کند و نه [[رشوه]] گیرنده در [[حکم]] که باعث از بین بردن حقوق مردم گردد و نه زیر پا گذارنده [[سنت رسول خدا]]{{صل}} که باعث [[هلاکت امت]] گردد.<ref>{{متن حدیث|إِنَّ مِثْلَ مُعَاوِيَةَ لَا يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ أَمِيناً عَلَى الدِّمَاءِ وَ الْأَحْكَامِ وَ الْفُرُوجِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الصَّدَقَةِ الْمُتَّهَمِ فِي نَفْسِهِ وَ دِينِهِ الْمُجَرَّبِ بِالْخِيَانَةِ لِلْأَمَانَةِ النَّاقِضِ لِلسُّنَّةِ الْمُسْتَأْصِلِ لِلذِّمَّةِ التَّارِكِ لِلْكِتَابِ اللَّعِينِ ابْنِ اللَّعِينِ لَعَنَهُ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} فِي عَشَرَةِ مَوَاطِنَ وَ لَعَنَ أَبَاهُ وَ أَخَاهُ. | |||
وَ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ الْحَرِيصُ فَتَكُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ وَ لَا الْجَاهِلُ فَيُهْلِكَهُمْ بِجَهْلِهِ وَ لَا الْبَخِيلُ فَيَمْنَعَهَمْ حُقُوقَهُمْ وَ لَا الْجَافِي فيَحْمِلَهُمْ بِجِنَايَتِهِ عَلَى الْجَفَاءِ وَ لَا الْخَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ وَ لَا الْمُرْتَشِي فِي الْحُكْمِ فَيَذْهَبَ بِحُقُوقِ النَّاسِ وَ لَا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِكَ الْأُمَّةَ}}؛ دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۱ء مستدرک الوسائل، ج۳، ص۱۷۴ و چاپ جدید، ج۱۷، ص۲۵۱.</ref>؛ | |||
[[حضرت امیر]] در این سخنان بیان میفرماید که [[معاویه]] [[صلاحیت امامت]] را ندارد؛ زیرا وی دارای ویژگیها و [[اعمال]] ناپسندی است که صلاحیت وی را منتفی میکند و رسول خدا{{صل}} نیز در موارد متعدد وی را لعن فرمود. به علاوه یک [[رهبر]] باید ویژگیهایی داشته باشد که بدون [[ظلم]] به [[رعیت]]، بر مردم [[حکومت]] کند و حریص، بخیل، رشوهگیر، [[ترسو]] و ستمگر نباشد؛ در حالی که معاویه دارای این صفات [[زشت]] و [[ناپسند]] بود و شرایط لازم یک والی را نداشت.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 614-616.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |