مدیران رابط کاربری، مدیران، templateeditor
۲۴٬۴۶۴
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابنشهرآشوب') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
در [[جنگ احد]] وقتی [[سپاه مشرکان]] و [[مسلمانان]] برای [[نبرد]] آماده شدند، [[رسول خدا]] {{صل}} پس از سفارش به [[پایداری]]، [[دست]] به قبضه شمشیرش برد و آن را بالا آورد و فرمود: چه کسی با گرفتن این [[شمشیر]]، [[حق]] آن را ادا میکند؟ [[عمر]] و [[زبیر]] [[آمادگی]] خود را اعلام کردند، ولی [[پیامبر خدا]] {{صل}} را از آنان روی برگرداند. [[ابودجانه]] گفت: [[حق]] این شمشیر چیست؟ فرمود: آنقدر با آن بجنگی تا خمیده شود. ابودجانه آمادگی خود را اعلام کرد و [[حضرت]] او را برای [[پیکار]] با [[دشمن]] برگزید. او با شمشیر و نشان رزمش، متکبرانه میان صفوف به راه افتاد. | در [[جنگ احد]] وقتی [[سپاه مشرکان]] و [[مسلمانان]] برای [[نبرد]] آماده شدند، [[رسول خدا]] {{صل}} پس از سفارش به [[پایداری]]، [[دست]] به قبضه شمشیرش برد و آن را بالا آورد و فرمود: چه کسی با گرفتن این [[شمشیر]]، [[حق]] آن را ادا میکند؟ [[عمر]] و [[زبیر]] [[آمادگی]] خود را اعلام کردند، ولی [[پیامبر خدا]] {{صل}} را از آنان روی برگرداند. [[ابودجانه]] گفت: [[حق]] این شمشیر چیست؟ فرمود: آنقدر با آن بجنگی تا خمیده شود. ابودجانه آمادگی خود را اعلام کرد و [[حضرت]] او را برای [[پیکار]] با [[دشمن]] برگزید. او با شمشیر و نشان رزمش، متکبرانه میان صفوف به راه افتاد. | ||
یکی از آن دو نفر و به نقل [[ابن اسحاق]]، زبیر از [[انتخاب]] وی ناراحت شد و به تعقیب حرکات ابودجانه در صحنه نبرد پرداخت. سرانجام، او را [[قهرمانی]] دید که شمشیرش در اثر [[حمله]] و ضربات خردکننده، کُند و همچون داسی خمیده شده بود<ref>واقدی، ج۱، ص۳۵۹.</ref>. بنا بر نقل [[موسی بن عقبه]]، ابودجانه در [[أحد]] با [[شمشیر رسول خدا]] {{صل}} میجنگید<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۰۹.</ref> و به هنگام تحویل گرفتن شمشیر از رسول خدا {{صل}}، رجزی خواند که منابع<ref>ابن هشام، ج۳، ص۵۸۹؛ ابن سعد، ج۳، ص۴۱۹.</ref> با تفاوت اندکی آن را نقل کردهاند:{{عربی | | یکی از آن دو نفر و به نقل [[ابن اسحاق]]، زبیر از [[انتخاب]] وی ناراحت شد و به تعقیب حرکات ابودجانه در صحنه نبرد پرداخت. سرانجام، او را [[قهرمانی]] دید که شمشیرش در اثر [[حمله]] و ضربات خردکننده، کُند و همچون داسی خمیده شده بود<ref>واقدی، ج۱، ص۳۵۹.</ref>. بنا بر نقل [[موسی بن عقبه]]، ابودجانه در [[أحد]] با [[شمشیر رسول خدا]] {{صل}} میجنگید<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۰۹.</ref> و به هنگام تحویل گرفتن شمشیر از رسول خدا {{صل}}، رجزی خواند که منابع<ref>ابن هشام، ج۳، ص۵۸۹؛ ابن سعد، ج۳، ص۴۱۹.</ref> با تفاوت اندکی آن را نقل کردهاند:{{عربی | «أنا الذي عاهدني خليلي بالشعب ذي السفح لدى الخليل ألا أقوم الدهر في الكيول أضرب بسيف الله والرسول»}}؛ | ||
[[خالد]] پسر ابودجانه [[روایت]] کرده است که رسول خدا {{صل}} در وصف متکبرانه [[راه رفتن]] ابودجانه در میدان نبرد فرمود: | [[خالد]] پسر ابودجانه [[روایت]] کرده است که رسول خدا {{صل}} در وصف متکبرانه [[راه رفتن]] ابودجانه در میدان نبرد فرمود: «[[خداوند]] اینگونه راه رفتن را جز در [[جنگ]]، دشمن میدارد»<ref>ابونعیم، ج۵، ص۱۴۳۷.</ref>. در [[روایت]] دیگری آمده است که [[رسول خدا]] {{صل}} درباره [[حق]] [[شمشیر]] فرمود: «[[مسلمانی]] را نکشی و از کافری فرار نکنی». ذیل این روایت آمده است که [[ابودجانه]] در میدان [[نبرد]]، پیروزمندانه پیش میتاخت تا اینکه در دامنه [[کوه]] [[أحد]]، زنی را دید که در جمع [[زنان]] دف نواز، سرود نحن بنات الطارق را میخواند. او به قصد کشتن آن [[زن]] شمشیر کشید، ولی از کشتن وی خودداری کرد و در توجیه کارش گفت: [[شمشیر رسول خدا]] {{صل}} گرامیتر از آن است که زن (بییاوری) با آن کشته شود<ref>حاکم، ج۳، ص۲۳۱؛ میثمی، ج۶، ص۱۰۹.</ref>. | ||
[[جعفر مرتضی عاملی]]<ref>جعفر مرتضی عاملی، ج۶، ص۱۴۰-۱۴۲.</ref> اصل روایت [[برتری]] [[شخصیت]] نظامی ابودجانه را بر بسیاری از [[صحابه]] پذیرفته است، ولی در عین حال، نقدهای قابل توجهی به آن دارد. از جمله اینکه، متکبرانه [[راه رفتن]] در میدان نبرد و گفتار رسول خدا {{صل}} در این باره، با [[عمل]] [[امام علی]] {{ع}} در [[جنگ خندق]]، [[اعتراض]] [[عمر]] بر او و پاسخ [[حضرت]] شباهت دارد. | [[جعفر مرتضی عاملی]]<ref>جعفر مرتضی عاملی، ج۶، ص۱۴۰-۱۴۲.</ref> اصل روایت [[برتری]] [[شخصیت]] نظامی ابودجانه را بر بسیاری از [[صحابه]] پذیرفته است، ولی در عین حال، نقدهای قابل توجهی به آن دارد. از جمله اینکه، متکبرانه [[راه رفتن]] در میدان نبرد و گفتار رسول خدا {{صل}} در این باره، با [[عمل]] [[امام علی]] {{ع}} در [[جنگ خندق]]، [[اعتراض]] [[عمر]] بر او و پاسخ [[حضرت]] شباهت دارد. | ||
به هنگام [[سختی]] [[جنگ احد]] و فرار [[اصحاب]]، او و امام علی {{ع}} از [[جان]] [[پیامبر خدا]] {{صل}} [[دفاع]] کردند<ref>صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۷.</ref>. به گزارش دیگری، همه اصحاب جز امام علی {{ع}} فرار کردند، ولی [[عاصم بن ثابت]]، ابودجانه، [[سهل بن حنیف]] و [[طلحه]] به سرعت به نبردگاه بازگشتند و به [[دفاع]] از پیامبر خدا {{صل}} پرداختند<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۳.</ref>. [[أبودجانه]]، در شمار هفت نفری بود که برای [[جنگیدن]] تا آخرین نفس با رسول خدا {{صل}} [[بیعت]] کرد<ref>واقدی، ج۱، ص۲۴۰؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۸۳.</ref>. در جنگ احد، [[قتادة بن نعمان]] از طرف مقابل و ابودجانه از پشت سر برای رسول خدا {{صل}} سپر بودند و در آن [[روز]]، پشت ابودجانه پر از تیر شد<ref>طبرانی، ج۱۹، ص۸.</ref>. هنگامی که [[ابتکار]] عمل در دست [[دشمن]] بود، [[عبدالله بن حمید بن زهیر]] با [[شعار]] | به هنگام [[سختی]] [[جنگ احد]] و فرار [[اصحاب]]، او و امام علی {{ع}} از [[جان]] [[پیامبر خدا]] {{صل}} [[دفاع]] کردند<ref>صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۷.</ref>. به گزارش دیگری، همه اصحاب جز امام علی {{ع}} فرار کردند، ولی [[عاصم بن ثابت]]، ابودجانه، [[سهل بن حنیف]] و [[طلحه]] به سرعت به نبردگاه بازگشتند و به [[دفاع]] از پیامبر خدا {{صل}} پرداختند<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۳.</ref>. [[أبودجانه]]، در شمار هفت نفری بود که برای [[جنگیدن]] تا آخرین نفس با رسول خدا {{صل}} [[بیعت]] کرد<ref>واقدی، ج۱، ص۲۴۰؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۸۳.</ref>. در جنگ احد، [[قتادة بن نعمان]] از طرف مقابل و ابودجانه از پشت سر برای رسول خدا {{صل}} سپر بودند و در آن [[روز]]، پشت ابودجانه پر از تیر شد<ref>طبرانی، ج۱۹، ص۸.</ref>. هنگامی که [[ابتکار]] عمل در دست [[دشمن]] بود، [[عبدالله بن حمید بن زهیر]] با [[شعار]] «من زاده زهیرم»، به میدان آمد و خواستار کشتن رسول خدا {{صل}} شد. ابودجانه با پی کردن اسب وی به او حملهور شد و گفت: «من فرزند خرشهام». [[حضرت]] فرمود: خداوندا! از ابن خرشه [[خشنود]] باش، همانگونه که من از او خوشنودم<ref>واقدی، ج۱، ص۲۴۶ و ۳۰۷.</ref>. پس از او، [[عبید بن حاجز]] به [[مسلمانان]] حملهور شد. [[ابودجانه]] پس از ساعتی [[نبرد]]، وی را نیز از پا درآورد<ref>واقدی، ج۱، ص۲۵۳ و ۳۰۸.</ref>. [[کعب بن مالک]] از مجروحان [[پیکار]] احد بود. وی از [[ترس]] [[مثله]] شدن، خود را از میان کشتهها به کناری کشیده بود و حوادث [[جنگ]] را دنبال میکرد. او مردی را دید که سراپا مسلح به مسلمانان حمله میکرد و فریاد میزد: آنان را چون گوسفندان بکشید. یکی از مسلمانان با ضربتی او را دو نیمه کرد و گفت: ای [[کعب]]! این ضربت را چگونه دیدی؟ من ابودجانهام!<ref>واقدی، ج۱، ص۲۶۱-۲۶۰.</ref> | ||
[[رسول خدا]] {{صل}} در [[جنگ احد]]، شاخه خرمایی برای نبرد به ابودجانه داد و آن شاخه به [[شمشیر]] تبدیل شد. ابودجانه در وصف این تبدیل، اشعاری سرود<ref>ابنشهرآشوب، ج۱، ص۱۰۴.</ref>. | [[رسول خدا]] {{صل}} در [[جنگ احد]]، شاخه خرمایی برای نبرد به ابودجانه داد و آن شاخه به [[شمشیر]] تبدیل شد. ابودجانه در وصف این تبدیل، اشعاری سرود<ref>ابنشهرآشوب، ج۱، ص۱۰۴.</ref>. |