پرش به محتوا

حضرت ادریس در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
از [[پیامبران بزرگ الهی]] که به فرموده [[امام رضا]] {{ع}} آغاز بسیاری از [[دانش‌ها]] و [[فنون]] به وی منتسب می‌شود. گرچه درباره وی همچون بسیاری از دیگر [[پیامبران]] اطلاعات [[تاریخی]] وجود ندارد، بر اساس داده‌های [[دینی]] و متون [[روایی]] که در [[منابع تاریخی]] و [[حدیثی]] راه یافته، تا حدی می‌توان به [[شناسایی]] او [[توفیق]] یافت. منابع بر این مطلب تأکید دارند که نام وی اخنوخ (خنوخ) بوده است و [[ادریس]] [[لقب]] وی محسوب می‌شود<ref>الخصال، ص۵۲۴؛ البدء و التاریخ، ج۲، ص۹۷؛ الأخبار الطوال، ص۱؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰؛ مجمل التواریخ و القصص، ص۸۹؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۳۴؛ مروج الذهب، ج۱، ص۵۰.</ref>. درباره [[زمان]] [[تولد]] و [[حیات]] وی اتفاق‌نظری در منابع دیده نمی‌شود، اما چنان‌که از برخی منابع به دست می‌آید، وی از معاصران [[حضرت آدم]] و [[حضرت]] [[شیث]] بوده است. مطابق گزارش [[طبری]] حضرت ادریس ۳۰۸ ساله بود که حضرت آدم از [[دنیا]] رفت<ref>تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰.</ref>. البته مطالب [[متعارض]] این گزارش کم نیست. برخی گفته‌اند که ادریس در زمان [[وفات]] حضرت آدم صدساله بود، و برخی وی را ۳۶۰ ساله دانسته‌اند<ref>تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۴؛ اکبرنامه، ص۹۵.</ref>. برابر روایتی از امام رضا {{ع}} به نقل از پدرانش، [[امام علی]] {{ع}} در پاسخ مرد شامی، [[عمر]] حضرت آدم را ۹۳۰ سال دانسته<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۲۴۲؛ مسند الإمام الرضا {{ع}}، ج۲، ص۴۸۵.</ref> که در این صورت ادریس بیش از پانصدسال بعد از ولادت او به دنیا آمده است. نام [[پدر]] ادریس، یارد (یرد/ یزد) بوده و گفته‌اند وی هنگامی زاده شد که از عمر [[آدم]] ۴۶۰ سال می‌گذشت<ref>الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹.</ref>. یارد هنگامی که ۱۶۲ سال داشت، با برکتا (برکیا) [[ازدواج]] کرد که دختر در مسیل بن محویل بن حنوخ بن قین بن آدم بود و از آنها حضرت ادریس متولد شد<ref>البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰.</ref>. برخی نام [[مادر]] وی را دمت دانسته‌اند<ref>طبقات ناصری، ج۱، ص۱۵.</ref>.
از [[پیامبران بزرگ الهی]] که به فرموده [[امام رضا]] {{ع}} آغاز بسیاری از [[دانش‌ها]] و [[فنون]] به وی منتسب می‌شود. گرچه درباره وی همچون بسیاری از دیگر [[پیامبران]] اطلاعات [[تاریخی]] وجود ندارد، بر اساس داده‌های [[دینی]] و متون [[روایی]] که در منابع تاریخی و [[حدیثی]] راه یافته، تا حدی می‌توان به [[شناسایی]] او [[توفیق]] یافت. منابع بر این مطلب تأکید دارند که نام وی اخنوخ (خنوخ) بوده است و [[ادریس]] [[لقب]] وی محسوب می‌شود<ref>الخصال، ص۵۲۴؛ البدء و التاریخ، ج۲، ص۹۷؛ الأخبار الطوال، ص۱؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰؛ مجمل التواریخ و القصص، ص۸۹؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۳۴؛ مروج الذهب، ج۱، ص۵۰.</ref>. درباره [[زمان]] تولد و [[حیات]] وی اتفاق‌نظری در منابع دیده نمی‌شود، اما چنان‌که از برخی منابع به دست می‌آید، وی از معاصران [[حضرت آدم]] و [[حضرت شیث]] بوده است. مطابق گزارش [[طبری]] حضرت ادریس ۳۰۸ ساله بود که حضرت آدم از [[دنیا]] رفت<ref>تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰.</ref>. البته مطالب متعارض این گزارش کم نیست. برخی گفته‌اند که ادریس در زمان [[وفات]] حضرت آدم صدساله بود و برخی وی را ۳۶۰ ساله دانسته‌اند<ref>تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۴؛ اکبرنامه، ص۹۵.</ref>. برابر روایتی از امام رضا {{ع}} به نقل از پدرانش، [[امام علی]] {{ع}} در پاسخ مرد شامی، [[عمر]] حضرت آدم را ۹۳۰ سال دانسته<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۲۴۲؛ مسند الإمام الرضا {{ع}}، ج۲، ص۴۸۵.</ref> که در این صورت ادریس بیش از پانصدسال بعد از ولادت او به دنیا آمده است. نام [[پدر]] ادریس، یارد (یرد/ یزد) بوده و گفته‌اند وی هنگامی زاده شد که از عمر [[آدم]] ۴۶۰ سال می‌گذشت<ref>الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹.</ref>. یارد هنگامی که ۱۶۲ سال داشت، با برکتا (برکیا) [[ازدواج]] کرد که دختر در مسیل بن محویل بن حنوخ بن قین بن آدم بود و از آنها حضرت ادریس متولد شد<ref>البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰.</ref>. برخی نام [[مادر]] وی را دمت دانسته‌اند<ref>طبقات ناصری، ج۱، ص۱۵.</ref>.


نام و [[نسب]] کامل [[حضرت]] [[ادریس]] را منابع با برخی [[اختلافات]] جزئی، ادریس (اخنوخ) بن یارد بن مهلائیل بن قینان (قین) بن أنوش بن شیث بن آدم دانسته‌اند<ref>البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۱؛ نهایة الأرب فی أخبار الفرس و العرب، ص۲؛ الأنس الجلیل، ج۱، ص۲۸۵؛ اکبرنامه، ص۸۷.</ref>. به هر حال، [[تاریخ]] ولادت ادریس و تناسب سن وی با پدرش و نیز با [[حضرت آدم]]، با تردیدهایی مواجه است، اما برابر [[سخن امام رضا]] {{ع}} از طریق پیش‌گفته، وی از جمله پیامبرانی است که مختون ([[ختنه]] شده) به [[دنیا]] آمده است<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۲۴۲.</ref>. گزارش‌های پراکنده موجود حاکی از آن است که محل [[تولد]] وی [[شهر]] منیف (منف / منوف) [[مصر]] بوده است<ref>تاریخ الحکماء، ص۳۸؛ تاربخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۴؛ اکبر نامه ص۹۶.</ref>. برخی منابع نیز مولد او را [[بابل]] (واقع در بین‌النهرین) دانسته‌اند و گفته‌اند که وی پس از مدتی از بابل به مصر [[مهاجرت]] کرد<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۳۱۱.</ref>. در بیان علت مهاجرت وی به مصر گفته‌اند که چون [[فرزندان]] [[قابیل]] بسیار شدند، از [[کوه]] فرود آمدند و در بابل به [[کارهای ناپسند]] پرداختند، حضرت ادریس از [[خدا]] خواست تا وی را به سرزمینی دارای رودخانه چون بابل ببرد. [[خداوند]] او را به مصر [[هدایت]] کرد و چون زیستن در آنجا برای او خوشایند گردید آن را بابل (بابلیون) به معنای «جدایی خوشایند» نامید<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۳۱۱.</ref>. از این پس بابل (بابلیون) نام عامی شد برای مصر، هر چند نام خاصی است برای محلی که بعدها در دوره [[اسلامی]] شهر «[[فسطاط]]» نامیده شد<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۳۱۱.</ref>. البته چنان‌که برخی منابع اشاره کرده‌اند، شهر فسطاط دقیقاً در جایگاهی قرار ندارد که شهر بابل قرار داشته است و در واقع شهری در نزدیکی آن بوده است<ref>سفرنامه فرهآدمیرزا، ص۳۷۱ - ۳۷۹.</ref> و چنان‌که شهرزوری می‌نویسد این شهر از فسطاط دوازده میل فاصله دارد<ref>تاریخ الحکماء، ص۳۸.</ref>. بناکتی [[معتقد]] است که حضرت ادریس در صعید الاعلی [[مصر]] [[زندگی]] می‌کرده و همانجا اهرام را بنا کرده است<ref>تاریخ بناکتی، ص۹.</ref>.
نام و نسب کامل حضرت ادریس را منابع با برخی [[اختلافات]] جزئی، ادریس (اخنوخ) بن یارد بن مهلائیل بن قینان (قین) بن أنوش بن شیث بن آدم دانسته‌اند<ref>البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۱؛ نهایة الأرب فی أخبار الفرس و العرب، ص۲؛ الأنس الجلیل، ج۱، ص۲۸۵؛ اکبرنامه، ص۸۷.</ref>. به هر حال، [[تاریخ]] ولادت ادریس و تناسب سن وی با پدرش و نیز با [[حضرت آدم]]، با تردیدهایی مواجه است، اما برابر سخن [[امام رضا]] {{ع}} از طریق پیش‌گفته، وی از جمله پیامبرانی است که مختون ([[ختنه]] شده) به [[دنیا]] آمده است<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۲۴۲.</ref>. گزارش‌های پراکنده موجود حاکی از آن است که محل تولد وی [[شهر]] منیف (منف / منوف) [[مصر]] بوده است<ref>تاریخ الحکماء، ص۳۸؛ تاربخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۴؛ اکبر نامه ص۹۶.</ref>. برخی منابع نیز مولد او را [[بابل]] (واقع در بین‌النهرین) دانسته‌اند و گفته‌اند که وی پس از مدتی از بابل به مصر [[مهاجرت]] کرد<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۳۱۱.</ref>. در بیان علت مهاجرت وی به مصر گفته‌اند که چون [[فرزندان]] [[قابیل]] بسیار شدند، از [[کوه]] فرود آمدند و در بابل به کارهای ناپسند پرداختند، حضرت ادریس از [[خدا]] خواست تا وی را به سرزمینی دارای رودخانه چون بابل ببرد. [[خداوند]] او را به مصر [[هدایت]] کرد و چون زیستن در آنجا برای او خوشایند گردید آن را بابل (بابلیون) به معنای «جدایی خوشایند» نامید<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۳۱۱.</ref>. از این پس بابل (بابلیون) نام عامی شد برای مصر، هر چند نام خاصی است برای محلی که بعدها در دوره [[اسلامی]] شهر «[[فسطاط]]» نامیده شد<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۳۱۱.</ref>. البته چنان‌که برخی منابع اشاره کرده‌اند، شهر فسطاط دقیقاً در جایگاهی قرار ندارد که شهر بابل قرار داشته است و در واقع شهری در نزدیکی آن بوده است<ref>سفرنامه فرهآدمیرزا، ص۳۷۱ - ۳۷۹.</ref> و چنان‌که شهرزوری می‌نویسد این شهر از فسطاط دوازده میل فاصله دارد<ref>تاریخ الحکماء، ص۳۸.</ref>. بناکتی [[معتقد]] است که حضرت ادریس در صعید الاعلی [[مصر]] [[زندگی]] می‌کرده و همانجا اهرام را بنا کرده است<ref>تاریخ بناکتی، ص۹.</ref>.


[[ادریس]] در ۶۵ سالگی با هدانه (ادانه) دختر باویل بن محویل [[ازدواج]] کرد و از وی صاحب فرزندانی شد<ref>تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۲؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۲.</ref>. از جمله [[فرزندان]] وی می‌توان به متوشلخ و صاب اشاره کرد. متوشلخ پس از ادریس بزرگ [[قوم]] خود شد و ایشان را به [[یگانه‌پرستی]] [[دعوت]] کرد و صاحب [[فرزندی]] به نام «لمک» شد که [[پدر]] [[حضرت نوح]] است<ref>تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۲ - ۱۷۵؛ تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۶؛ اکبر نامه، ص۹۷.</ref>. البته چنان‌که برخی منابع [[تذکر]] داده‌اند، متوشلخ [[پیامبر]] نبود و تنها ملکی بزرگوار بوده که به ولایت‌عهد پدر بر [[اولاد آدم]] [[حاکم]] شد و [[حکومت]] راند و به [[حکم]] [[شریعت]] پدر با [[خلق]] [[رفتار]] کرد<ref>مجمع الأنساب، ج۱، ص۷۵.</ref>. صاب نیز کسی است که [[پیروان]] وی در قضیه صعود [[حضرت]] ادریس به [[آسمان]] دچار [[سوء]] [[فهم]] شدند و به«صابیان» [[شهرت]] یافتند<ref>تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۱۶۰؛ مآثر الملوک، ص۴۹.</ref>. در باب وضعیت [[روزگار]] حضرت ادریس نیز برخی منابع گزارش‌هایی را ارائه کرده‌اند. چنان‌که آورده‌اند، [[قابیل]] تا [[زمان]] حضرت ادریس زنده بوده و به همراه فرزندانش که مانند وی [[اهل]] [[فساد در زمین]] بودند به [[کارهای ناپسند]] از جمله آتش‌پرستی، [[زنا]]، [[قتل]]، [[غنا]]، شراب‌خواری و... مشغول بوده است. [[خداوند]] ادریس را به میان ایشان فرستاد تا آنان را از این امور منع کند. وی ابتدا با آنان به [[نرمی]] سخن گفت و خواست که با [[موعظه]] ایشان را به راه [[صلاح]] آورد، اما چون دریافت که ایشان بر کارهای ناپسند خود [[اصرار]] می‌ورزند، [[مردم]] را به [[جهاد]] با آنان [[تحریض]] کرد و این نخستین‌باری بود که جماعتی از [[موحدان]] با گروهی از [[کفار]] می‌جنگیدند<ref>نظام التواریخ، ص۸ - ۹؛ طبقات ناصری، ج۱، ص۱۶؛ مجمع الأنساب، ج۱، ص۷۵.</ref>. گفته‌اند که وی در ۶۲۲ سالگی [[حضرت آدم]] به [[پیامبری]] برگزیده شده و پس از آن [[حضرت]]، نخستین [[انسانی]] است که به [[پیامبری]] برگزیده شده است<ref>تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰.</ref> و ۱۲۰ یا ۱۵۰ سال [[مردم]] را به [[توحید]] [[دعوت]] می‌کرده است<ref>تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۴.</ref>. برخی منابع از این حکایت می‌کنند که [[ادریس]] [[خلق]] را با ۷۲ زبان گوناگون به [[خداوند]] دعوت کرد<ref>تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۵.</ref>.
[[ادریس]] در ۶۵ سالگی با هدانه (ادانه) دختر باویل بن محویل [[ازدواج]] کرد و از وی صاحب فرزندانی شد<ref>تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۲؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۲.</ref>. از جمله [[فرزندان]] وی می‌توان به متوشلخ و صاب اشاره کرد. متوشلخ پس از ادریس بزرگ [[قوم]] خود شد و ایشان را به [[یگانه‌پرستی]] [[دعوت]] کرد و صاحب [[فرزندی]] به نام «لمک» شد که پدر [[حضرت نوح]] است<ref>تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۲ - ۱۷۵؛ تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۶؛ اکبر نامه، ص۹۷.</ref>. البته چنان‌که برخی منابع [[تذکر]] داده‌اند، متوشلخ [[پیامبر]] نبود و تنها ملکی بزرگوار بوده که به ولایت‌عهد پدر بر [[اولاد آدم]] [[حاکم]] شد و [[حکومت]] راند و به [[حکم]] [[شریعت]] پدر با [[خلق]] [[رفتار]] کرد<ref>مجمع الأنساب، ج۱، ص۷۵.</ref>. صاب نیز کسی است که [[پیروان]] وی در قضیه صعود حضرت ادریس به [[آسمان]] دچار [[سوء]] [[فهم]] شدند و به«صابیان» [[شهرت]] یافتند<ref>تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۱۶۰؛ مآثر الملوک، ص۴۹.</ref>. در باب وضعیت [[روزگار]] حضرت ادریس نیز برخی منابع گزارش‌هایی را ارائه کرده‌اند. چنان‌که آورده‌اند، [[قابیل]] تا [[زمان]] حضرت ادریس زنده بوده و به همراه فرزندانش که مانند وی [[اهل]] [[فساد در زمین]] بودند به کارهای ناپسند از جمله آتش‌پرستی، [[زنا]]، [[قتل]]، غنا، شراب‌خواری و... مشغول بوده است. [[خداوند]] ادریس را به میان ایشان فرستاد تا آنان را از این امور منع کند. وی ابتدا با آنان به نرمی سخن گفت و خواست که با [[موعظه]] ایشان را به راه [[صلاح]] آورد، اما چون دریافت که ایشان بر کارهای ناپسند خود اصرار می‌ورزند، [[مردم]] را به [[جهاد]] با آنان [[تحریض]] کرد و این نخستین‌باری بود که جماعتی از [[موحدان]] با گروهی از [[کفار]] می‌جنگیدند<ref>نظام التواریخ، ص۸ - ۹؛ طبقات ناصری، ج۱، ص۱۶؛ مجمع الأنساب، ج۱، ص۷۵.</ref>. گفته‌اند که وی در ۶۲۲ سالگی [[حضرت آدم]] به [[پیامبری]] برگزیده شده و پس از آن حضرت، نخستین [[انسانی]] است که به [[پیامبری]] برگزیده شده است<ref>تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰.</ref> و ۱۲۰ یا ۱۵۰ سال [[مردم]] را به [[توحید]] [[دعوت]] می‌کرده است<ref>تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۴.</ref>. برخی منابع از این حکایت می‌کنند که [[ادریس]] [[خلق]] را با ۷۲ زبان گوناگون به [[خداوند]] دعوت کرد<ref>تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۵.</ref>.


ادریس از [[پیامبران صاحب کتاب]] بوده است و گفته‌اند که از مجموع ۱۱۴ [[کتاب آسمانی]]، سی‌صحیفه بر وی نازل شده که محتوای آن [[پند]] و [[اندرز]] مردم و دعوت ایشان به [[یگانه‌پرستی]] و انجام [[کارهای نیک]] بوده است<ref>إرشاد القلوب، ج۲، ص۴۱؛ جامع الأخبار، شعیری، ص۱۷۹؛ الخصال، ص۵۲۴؛ الفهرست، ابن ندیم، ص۲۴- ۲۵.</ref>. نیز کتاب‌هایی از حضرت [[شیث]] به وی به [[ارث]] رسیده بود که مطابق بیان برخی منابع به [[زبان سریانی]] قدیم نوشته شده بود<ref>إقبال الأعمال، ج۲، ص۳۳۶؛ بحار الأنوار، ج۲۶، ص۳۱۴.</ref>. خواندمیر محتوای [[صحف]] مزبور را [[اسرار]] سماویات و [[تسخیر]] روحانیات و [[علوم]] عجیبه و [[فنون]] غریبه و [[معرفت]] طبایع موجودات دانسته است<ref>تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۴.</ref>. اما آنچه از این صحیفه‌ها در برخی کتب از جمله [[بحار الانوار]] آمده، چنین مطلبی را [[تأیید]] نمی‌کند. [[علامه مجلسی]] از [[کشف]] و ترجمه صحیفه‌های حضرت ادریس از [[سریانی]] به [[عربی]] توسط [[احمد بن حسین بن محمد]] معروف به ابن‌متویه حکایت می‌کند و عین یافته‌ها و ترجمه‌های وی را در کتاب خود ذکر می‌کند<ref>بحار الأنوار، ج۹۲، ص۴۵۲.</ref>. آنچه [[مجلسی]] نقل می‌کند ۲۹ [[صحیفه]] است که اغلب آنها دارای عنوانی در آغاز هر صحیفه است. بر اساس نقل وی نام صحف ادریس چنین است: صحیفه [[حمد]]، خلق، [[رزق]]، معرفت، [[عظمت]]، قربت، جبابرة، حَول، انتقال، [[توکل]]، [[بعث]]، سهم الجبابرة، المن، افلاک، [[معاصی]]، [[انذار]]، [[حق]]، [[محبت]]، [[معاد]]، [[دنیا]]، بقا، طریق، [[ظلمت]]، ویل، قرون و عیاذ<ref>بحار الأنوار، ج۹۲، ص۴۵۲ – ۴۷۲.</ref>. در بیشتر عبارات صحف مزبور، ادریس با نام اخنوخ مورد خطاب خداوند قرار می‌گیرد و مطالب مختلفی به وی گفته می‌شود. در برخی عبارات نیز عبارات عموم [[انسان‌ها]] مورد خطاب قرار می‌گیرند. چنان‌که از برخی منابع به دست می‌آید، [[ادریس]] در میان معاصران خود بیش از همه با [[شیث]] [[همراهی]] و [[همنشینی]] داشته است و مدتی نزد وی به [[آموختن]] [[دانش]] مشغول بوده است. بنا بر گزارش ابن‌العبری، [[صابئان]] بر این باورند که آغاثاذیمون (اغاثادیمون) که همان شیث باشد، [[معلم]] و مربی هرمس، یعنی ادریس، بوده است<ref>تاریخ مختصر الدول، ص۶۸؛ اسلام ایرانی، ج۲، ص۹۵ – ۹۶.</ref>. ادریس در کار [[تعلیم]] [[شاگردان]] نیز [[کوشش]] بسیار داشته است. یکی از مشهورترین شاگردان وی، اسکلپیادس (اسقلیبیاذیس / اسقلیبوس) بود. منقول است که اسکلپیادس شاه یکی از کسانی بود که از ادریس (هرمس) [[حکمت]] آموخت و هرمس او را بر ربع معموره [[زمین]] [[امارت]] داد و آن ربع همان قسمتی است که [[یونانیان]] بعد از [[طوفان]] [[متصرف]] شدند<ref>تاریخ مختصر الدول، ص۸؛ مآثر الملوک، ص۴۹؛ نظام التواریخ، ص۸.</ref>. ادریس از نظر تأسیس [[علوم]] و [[فنون]] مختلف، در میان صاحبان دانش‌های مختلف اهمیت و [[احترام]] بسیاری دارد. وی در بسیاری از [[دانش‌ها]] مانند طب، [[نجوم]]، حکمت، حساب و... آغازگر به شمار می‌آید<ref>الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹؛ مجمع الأنساب، ج۱، ص۷۵؛ طبقات ناصری، ج۱، ص۱۶.</ref>. از جمله در [[علم]] نجوم [[شهرت]] بیشتری دارد، چنان‌که [[امام رضا]] {{ع}} به آن تصریح فرموده و او را نخستین کسی دانسته که در این دانش سخن گفته است<ref>مرآة العقول، ج۲۶، ص۴۷۴؛ بحار الأنوار، ج۵، ص۲۴۵؛ فرج المهموم، ص۹۴.</ref>. این [[سخن امام]] در [[منابع اسلامی]] قرون بعد تکرار شده و مورد پذیرش قاطبه [[مورخان]] [[مسلمان]] بوده است<ref>الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹؛ مجمع الأنساب، ج۱، ص۷۵؛ طبقات ناصری، ج۱، ص۱۶.</ref>. حتی حمدالله مستوفی [[معتقد]] است که [[معجزه]] ادریس، علم نجوم بوده است<ref>تاریخ گزیده، ص۲۳.</ref>. پیشگامی وی را از نام [[عبری]] او (خنوخ) نیز می‌توان دانست، زیرا این واژه به معنای آغاز و اول است<ref>قاموس کتاب مقدس، ص۳۵۴.</ref>. از دیگر [[القاب]] وی اوریای سوم و هرمس الهرامسه است. اوریا در [[زبان سریانی]] به معنای [[معلم]] است و چنان که منابع گفته‌اند، دو اوریای پیش از وی [[حضرت]] [[شیث]] و آغازیمون [[مصری]] بوده‌اند<ref>اکبر نامه، ص۹۵.</ref>. بسیاری از منابع اطلاق نام «[[ادریس]]» به وی را با غور و ممارست دائم وی در دانش‌های مختلف مرتبط دانسته‌اند و نام وی را [[عربی]] و از ماده «د ر س» پنداشته‌اند<ref>صحاح اللغة، ج۳، ص۹۲۷؛ لسان العرب، ج۶، ص۷۹؛ مجمع البحرین، ج۴، ص۷۰.</ref>، اما این نظریه مخالفانی چون [[زمخشری]]<ref>الکشاف، ج۳، ص۲۳ – ۲۴.</ref> و جوالیقی<ref>المعرب من الکلام الأعجمی، ص۸</ref> دارد و در دوره اخیر نیز [[مستشرقان]] عمیقاً در آن تردید کرده‌اند<ref>واژه‌های دخیل در قرآن مجید، ص۱۰۷ - ۱۰۹.</ref>. زمخشری [[معتقد]] است اگر ادریس از ماده مزبور و بر وزن «افعیل» باشد، تنها یک سبب، یعنی علمیت در آن وجود دارد و باید منصرف باشد و غیر منصرف بودنش دال بر غیر عربی بودن آن است، چنان‌که واژه [[ابلیس]] نیز چنین است<ref>الکشاف، ج۳، ص۲۳ - ۲۴.</ref>. شهاب الدین سهروردی از گفت‌وگوی حضرت ادریس با اجرام آسمانی سخن می‌گوید و بدین تصریح می‌کند که وی [[دانش]] خود را مستقیماً از خود آنها به دست می‌آورده است<ref>مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۳، ص۳۰۸ - ۳۰۹.</ref>. در [[حکمت]] و [[عرفان]] نیز ایشان از مقبول‌ترین شخصیت‌هاست. [[اهل]] حکمت وی را «ابوالحکما»، «هرمس اعظم» و «هرمس الهرامسه» می‌گویند و او را از دیگر بزرگان حکمت در [[جهان]] قدیم [[برتر]] می‌شمرند<ref>تاریخ الحکماء، ص۳۸؛ شرح کتاب القبسات، ص۱۷۳.</ref>. افضل‌الدین کاشانی رساله‌ای تحت عنوان «ینبوع الحیات» در سیزده فصل به رشته تحریر درآورده که به بیان وی ترجمه ای است از سخنان حضرت ادریس در معاتبت و [[نصیحت]] نفس و در حکمت هرمسی جایگاه رفیعی دارد<ref>مصنفات افضل الدین کاشانی، ص۳۳۱ - ۳۸۵.</ref>. [[ابن عربی]] وی را از [[ابدال]] هفت‌گانه دانسته و برای ایشان در عرفان [[مقام]] شامخی قائل شده است<ref>الفتوحات المکیة، ج۲، ص۷ – ۴۵۵.</ref>. [[سنایی]] در قصیده‌ای مشهور ادریس را نماد [[مرگ]] پیش از مرگ ([[مرگ]] ارادی) می‌داند که عرفا بدان توجه بسیار دارند<ref>تازیانه‌های سلوک، ص۷۳، ۲۵۱، ۲۵۲.</ref>. او را در [[دبیری]] نیز پیشگام دانسته‌اند<ref>تاریخ گزیده، ص۲۳.</ref> و گفته‌اند وی نخستین کسی بود که با قلم به [[نگارش]] پرداخت<ref>الخصال، ص۵۲۴؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰؛ بهجة النفوس و الأسرار، ج۱، ص۱۲۵.</ref>. [[ادریس]] در حوزه عملی نیز از [[پیشگامان]] بوده است و کارهایی چون ساختن [[خانه]] از سنگ و خشت، دوختن و بافتن [[لباس]] و ساختن ترازو به وی منتسب است<ref>الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب جمیسر، ج۱، ص۸۷؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰؛ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۵۵۰.</ref>. وی را در [[عمران]] و آبادی [[شهرها]] و بناهای مهم [[تاریخی]] نیز از نخستین کسان دانسته‌اند. منقول است که وی بیش از صد [[شهر]] در عالم بنا کرد که یکی از آنها شهر «رها» است که تا [[زمان]] هلاکوخان برپا بود و توسط وی ویران گردید<ref>تاریخ مختصر الدول، ص۷؛ اکبرنامه، ص۹۵؛ تاریخ حبیب السیر ج۱، ص۲۵.</ref>. همچنین گفته‌اند که ادریس برای آنکه [[دانش]] خود را که در برخی کتب فراهم آمده بود، از طوفانی که در [[آینده]] [[پیش‌بینی]] می‌کرد، محافظت کند، هرم‌هایی را در [[مصر]] ساخت و همه کتب و آثار [[علمی]] خود را در آنجا جای داد<ref>أوضح المسالک، بروسوی، ص۶۴۵: آثار البلاد، ص۲۶۹.</ref>. حتی برخی از این خبر داده‌اند که ادریس و برخی از شاگردانش در همین اهرام مدفون‌اند<ref>هفت کشور، ص۶۸؛ آثار عجم، ج۲، ص۶۶۶.</ref>. [[میرداماد]] [[معتقد]] است یکی از چیزهایی که در زمان [[ظهور امام عصر]] {{ع}} توسط ایشان پدیدار می‌شود، همین آثار [[حضرت]] ادریس است<ref>مصنفات میرداماد، ص۵۶۵.</ref>. اهمیت ادریس در امر [[نبوت]] و امور نظری و عملی موجب شده که وی را به [[القاب]] متعددی بخوانند. وی را {{عربی|المثلث بالنعمة و الحكمة}} گفته‌اند، زیرا هم [[پیامبر]] بود، هم [[حکیم]] و هم [[پادشاه]]<ref>تاریخ گزیده، ص۲۳؛ تاریخ بناکتی، ص۸.</ref>.
ادریس از پیامبران صاحب کتاب بوده است و گفته‌اند که از مجموع ۱۱۴ [[کتاب آسمانی]]، سی‌صحیفه بر وی نازل شده که محتوای آن [[پند]] و [[اندرز]] مردم و دعوت ایشان به [[یگانه‌پرستی]] و انجام [[کارهای نیک]] بوده است<ref>إرشاد القلوب، ج۲، ص۴۱؛ جامع الأخبار، شعیری، ص۱۷۹؛ الخصال، ص۵۲۴؛ الفهرست، ابن ندیم، ص۲۴- ۲۵.</ref>. نیز کتاب‌هایی از حضرت [[شیث]] به وی به [[ارث]] رسیده بود که مطابق بیان برخی منابع به [[زبان سریانی]] قدیم نوشته شده بود<ref>إقبال الأعمال، ج۲، ص۳۳۶؛ بحار الأنوار، ج۲۶، ص۳۱۴.</ref>. خواندمیر محتوای [[صحف]] مزبور را [[اسرار]] سماویات و [[تسخیر]] روحانیات و [[علوم]] عجیبه و [[فنون]] غریبه و [[معرفت]] طبایع موجودات دانسته است<ref>تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۴.</ref>. اما آنچه از این صحیفه‌ها در برخی کتب از جمله [[بحار الانوار]] آمده، چنین مطلبی را [[تأیید]] نمی‌کند. [[علامه مجلسی]] از [[کشف]] و ترجمه صحیفه‌های حضرت ادریس از [[سریانی]] به [[عربی]] توسط [[احمد بن حسین بن محمد]] معروف به ابن‌متویه حکایت می‌کند و عین یافته‌ها و ترجمه‌های وی را در کتاب خود ذکر می‌کند<ref>بحار الأنوار، ج۹۲، ص۴۵۲.</ref>. آنچه [[مجلسی]] نقل می‌کند ۲۹ [[صحیفه]] است که اغلب آنها دارای عنوانی در آغاز هر صحیفه است. بر اساس نقل وی نام صحف ادریس چنین است: صحیفه [[حمد]]، خلق، [[رزق]]، معرفت، [[عظمت]]، قربت، جبابرة، حَول، انتقال، [[توکل]]، [[بعث]]، سهم الجبابرة، المن، افلاک، [[معاصی]]، [[انذار]]، [[حق]]، [[محبت]]، [[معاد]]، [[دنیا]]، بقا، طریق، [[ظلمت]]، ویل، قرون و عیاذ<ref>بحار الأنوار، ج۹۲، ص۴۵۲ – ۴۷۲.</ref>.


یکی از مهم‌ترین وقایع [[زندگی]] حضرت ادریس که در [[قرآن]]<ref>{{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا * وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا}} «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود * و ما او را به جایگاهی فرازمند فرا بردیم» سوره مریم، آیه ۵۶-۵۷.</ref> نیز بیان شده، داستان [[عروج]] وی به آسمان‌هاست. در باب اینکه این عروج به چه معناست، میان [[مفسران]] [[کتاب خدا]] اختلاف‌نظر وجود دارد. بیشتر منابع بر این باورند که [[ادریس]] در حالی که زنده بود به طبقات عالی [[آسمان]] برده شد و در آنجا به [[پاداش]] [[حیات]] جاودان در آسمان چهارم یا آسمان ششم نائل شد<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۵۵۰؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۳۴- ۱۳۵.</ref> و وی از جمله چهار [[پیامبری]] (ادریس، [[ایلیا]] ([[الیاس]][[خضر]] و [[عیسی]]) است که به [[عنایت خداوند]] بدون عبور از دروازه [[مرگ]]، حیات جاودان یافته‌اند<ref>اسلام ایرانی، ج۱، ص۲۲۶.</ref>. البته برخی منابع معتقدند که وی در آسمان چهارم [[قبض روح]] شد و [[وفات]] یافت<ref>تفسیر ابن کثیر، ج۵، ص۲۱۳؛ مصنفات میرداماد، ص۵۶۵.</ref>.
در بیشتر عبارات صحف مزبور، ادریس با نام اخنوخ مورد خطاب خداوند قرار می‌گیرد و مطالب مختلفی به وی گفته می‌شود. در برخی عبارات نیز عبارات عموم [[انسان‌ها]] مورد خطاب قرار می‌گیرند. چنان‌که از برخی منابع به دست می‌آید، [[ادریس]] در میان معاصران خود بیش از همه با [[شیث]] [[همراهی]] و [[همنشینی]] داشته است و مدتی نزد وی به [[آموختن]] [[دانش]] مشغول بوده است. بنا بر گزارش ابن‌العبری، [[صابئان]] بر این باورند که آغاثاذیمون (اغاثادیمون) که همان شیث باشد، [[معلم]] و مربی هرمس، یعنی ادریس، بوده است<ref>تاریخ مختصر الدول، ص۶۸؛ اسلام ایرانی، ج۲، ص۹۵ – ۹۶.</ref>. ادریس در کار [[تعلیم]] شاگردان نیز [[کوشش]] بسیار داشته است. یکی از مشهورترین شاگردان وی، اسکلپیادس (اسقلیبیاذیس / اسقلیبوس) بود. منقول است که اسکلپیادس شاه یکی از کسانی بود که از ادریس (هرمس) [[حکمت]] آموخت و هرمس او را بر ربع معموره [[زمین]] [[امارت]] داد و آن ربع همان قسمتی است که یونانیان بعد از طوفان متصرف شدند<ref>تاریخ مختصر الدول، ص۸؛ مآثر الملوک، ص۴۹؛ نظام التواریخ، ص۸.</ref>. ادریس از نظر تأسیس [[علوم]] و [[فنون]] مختلف، در میان صاحبان دانش‌های مختلف اهمیت و [[احترام]] بسیاری دارد. وی در بسیاری از [[دانش‌ها]] مانند طب، [[نجوم]]، حکمت، حساب و... آغازگر به شمار می‌آید<ref>الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹؛ مجمع الأنساب، ج۱، ص۷۵؛ طبقات ناصری، ج۱، ص۱۶.</ref>. از جمله در [[علم]] نجوم [[شهرت]] بیشتری دارد، چنان‌که [[امام رضا]] {{ع}} به آن تصریح فرموده و او را نخستین کسی دانسته که در این دانش سخن گفته است<ref>مرآة العقول، ج۲۶، ص۴۷۴؛ بحار الأنوار، ج۵، ص۲۴۵؛ فرج المهموم، ص۹۴.</ref>. این سخن امام در منابع اسلامی قرون بعد تکرار شده و مورد پذیرش قاطبه [[مورخان]] [[مسلمان]] بوده است<ref>الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹؛ مجمع الأنساب، ج۱، ص۷۵؛ طبقات ناصری، ج۱، ص۱۶.</ref>. حتی حمدالله مستوفی [[معتقد]] است که [[معجزه]] ادریس، علم نجوم بوده است<ref>تاریخ گزیده، ص۲۳.</ref>. پیشگامی وی را از نام [[عبری]] او (خنوخ) نیز می‌توان دانست، زیرا این واژه به معنای آغاز و اول است<ref>قاموس کتاب مقدس، ص۳۵۴.</ref>. از دیگر [[القاب]] وی اوریای سوم و هرمس الهرامسه است. اوریا در [[زبان سریانی]] به معنای [[معلم]] است و چنان که منابع گفته‌اند، دو اوریای پیش از وی حضرت [[شیث]] و آغازیمون [[مصری]] بوده‌اند<ref>اکبر نامه، ص۹۵.</ref>. بسیاری از منابع اطلاق نام «[[ادریس]]» به وی را با غور و ممارست دائم وی در دانش‌های مختلف مرتبط دانسته‌اند و نام وی را عربی و از ماده «د ر س» پنداشته‌اند<ref>صحاح اللغة، ج۳، ص۹۲۷؛ لسان العرب، ج۶، ص۷۹؛ مجمع البحرین، ج۴، ص۷۰.</ref>، اما این نظریه مخالفانی چون [[زمخشری]]<ref>الکشاف، ج۳، ص۲۳ – ۲۴.</ref> و جوالیقی<ref>المعرب من الکلام الأعجمی، ص۸</ref> دارد و در دوره اخیر نیز مستشرقان عمیقاً در آن تردید کرده‌اند<ref>واژه‌های دخیل در قرآن مجید، ص۱۰۷ - ۱۰۹.</ref>. زمخشری [[معتقد]] است اگر ادریس از ماده مزبور و بر وزن «افعیل» باشد، تنها یک سبب، یعنی علمیت در آن وجود دارد و باید منصرف باشد و غیر منصرف بودنش دال بر غیر عربی بودن آن است، چنان‌که واژه [[ابلیس]] نیز چنین است<ref>الکشاف، ج۳، ص۲۳ - ۲۴.</ref>. شهاب الدین سهروردی از گفت‌وگوی حضرت ادریس با اجرام آسمانی سخن می‌گوید و بدین تصریح می‌کند که وی [[دانش]] خود را مستقیماً از خود آنها به دست می‌آورده است<ref>مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۳، ص۳۰۸ - ۳۰۹.</ref>. در [[حکمت]] و [[عرفان]] نیز ایشان از مقبول‌ترین شخصیت‌هاست. [[اهل]] حکمت وی را «ابوالحکما»، «هرمس اعظم» و «هرمس الهرامسه» می‌گویند و او را از دیگر بزرگان حکمت در [[جهان]] قدیم [[برتر]] می‌شمرند<ref>تاریخ الحکماء، ص۳۸؛ شرح کتاب القبسات، ص۱۷۳.</ref>. افضل‌الدین کاشانی رساله‌ای تحت عنوان «ینبوع الحیات» در سیزده فصل به رشته تحریر درآورده که به بیان وی ترجمه ای است از سخنان حضرت ادریس در معاتبت و [[نصیحت]] نفس و در حکمت هرمسی جایگاه رفیعی دارد<ref>مصنفات افضل الدین کاشانی، ص۳۳۱ - ۳۸۵.</ref>. [[ابن عربی]] وی را از [[ابدال]] هفت‌گانه دانسته و برای ایشان در عرفان [[مقام]] شامخی قائل شده است<ref>الفتوحات المکیة، ج۲، ص۷ – ۴۵۵.</ref>. [[سنایی]] در قصیده‌ای مشهور ادریس را نماد [[مرگ]] پیش از مرگ ([[مرگ]] ارادی) می‌داند که عرفا بدان توجه بسیار دارند<ref>تازیانه‌های سلوک، ص۷۳، ۲۵۱، ۲۵۲.</ref>. او را در [[دبیری]] نیز پیشگام دانسته‌اند<ref>تاریخ گزیده، ص۲۳.</ref> و گفته‌اند وی نخستین کسی بود که با قلم به [[نگارش]] پرداخت<ref>الخصال، ص۵۲۴؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰؛ بهجة النفوس و الأسرار، ج۱، ص۱۲۵.</ref>. [[ادریس]] در حوزه عملی نیز از [[پیشگامان]] بوده است و کارهایی چون ساختن [[خانه]] از سنگ و خشت، دوختن و بافتن [[لباس]] و ساختن ترازو به وی منتسب است<ref>الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب جمیسر، ج۱، ص۸۷؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰؛ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۵۵۰.</ref>. وی را در [[عمران]] و آبادی [[شهرها]] و بناهای مهم [[تاریخی]] نیز از نخستین کسان دانسته‌اند. منقول است که وی بیش از صد [[شهر]] در عالم بنا کرد که یکی از آنها شهر «رها» است که تا [[زمان]] هلاکوخان برپا بود و توسط وی ویران گردید<ref>تاریخ مختصر الدول، ص۷؛ اکبرنامه، ص۹۵؛ تاریخ حبیب السیر ج۱، ص۲۵.</ref>. همچنین گفته‌اند که ادریس برای آنکه [[دانش]] خود را که در برخی کتب فراهم آمده بود، از طوفانی که در [[آینده]] [[پیش‌بینی]] می‌کرد، محافظت کند، هرم‌هایی را در [[مصر]] ساخت و همه کتب و آثار [[علمی]] خود را در آنجا جای داد<ref>أوضح المسالک، بروسوی، ص۶۴۵: آثار البلاد، ص۲۶۹.</ref>. حتی برخی از این خبر داده‌اند که ادریس و برخی از شاگردانش در همین اهرام مدفون‌اند<ref>هفت کشور، ص۶۸؛ آثار عجم، ج۲، ص۶۶۶.</ref>. [[میرداماد]] [[معتقد]] است یکی از چیزهایی که در زمان [[ظهور امام عصر]] {{ع}} توسط ایشان پدیدار می‌شود، همین آثار حضرت ادریس است<ref>مصنفات میرداماد، ص۵۶۵.</ref>. اهمیت ادریس در امر [[نبوت]] و امور نظری و عملی موجب شده که وی را به [[القاب]] متعددی بخوانند. وی را {{عربی|المثلث بالنعمة و الحكمة}} گفته‌اند، زیرا هم [[پیامبر]] بود، هم [[حکیم]] و هم [[پادشاه]]<ref>تاریخ گزیده، ص۲۳؛ تاریخ بناکتی، ص۸.</ref>.


همچنین از اینکه برخی منابع [[قبر]] وی را در اهرام [[مصر]] دانسته‌اند<ref>هفت کشور، ص۶۸؛ آثار عجم، ج۲، ص۶۶۶.</ref>، استفاده می‌شود که مرگ وی در [[زمین]] نیز قائلانی داشته است. بیان [[کتاب مقدس]] حاکی از آن است که ادریس در ۳۶۵ سالگی از دیده‌ها پنهان شد و پس از مدتی دوباره به میان [[مردم]] بازگشت و حتی صاحب فرزندانی شد و بعد از ۷۸۲ سال دیگر [[زندگی]] کرد و در ۹۶۲ سالگی از [[دنیا]] رفت<ref>کتاب مقدس، سفر پیدایش، ۵: ۲۳ – ۲۵.</ref>. [[فخر رازی]] بر آن است که نباید عروج وی به آسمان را انتقال به مکانی رفیع دانست و این عروج، صرف تعالی [[مکانت]] و رتبه این [[پیامبر]] است و پاداشی که [[خداوند]] به وی داده است<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۵۵۰.</ref>. [[میرداماد]] رساله کوتاهی در باب [[آیه]] مذکور به نام مکاناً علیاً نوشته و برخی دیدگاه‌ها را درباره [[حضرت]] ادریس و عروج وی به اختصار بیان کرده است<ref>مصنفات میرداماد، ص۵۶۴ – ۵۶۶.</ref>. اغلب منابع سن وی را در [[زمان]] [[عروج]] ۳۶۰ یا ۳۶۵ سال دانسته‌اند<ref>تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰؛ تاریخ گزیده، ص۲۳.</ref>. عروج وی به [[آسمان]] برای برخی غیرمنتظره بوده و موجب شده که [[اعتقادات]] خاصی درباره وی ایجاد شود. یکی از کسانی که پس از وی دچار مشکل شد، صاب پسر [[ادریس]] بود. چنان که از برخی گزارش‌ها استفاده می‌شود، پس از صعود [[حضرت]] ادریس به نزد [[خداوند]]، صاب و برخی همراهان وی بت‌هایی از وی ساختند و برای نخستین‌بار بنیاد [[بت‌پرستی]] را در عالم بنا نهادند<ref>مرآة الحرمین، ص۳۲۳.</ref>. بنا بر بیان [[مسعودی]]، صابیان بر این [[پندار]] بودند که حضرت ادریس همان عطارد است<ref>مروج الذهب، ج۱، ص۵۰.</ref>.
یکی از مهم‌ترین وقایع [[زندگی]] حضرت ادریس که در [[قرآن]]<ref>{{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا * وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا}} «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود * و ما او را به جایگاهی فرازمند فرا بردیم» سوره مریم، آیه ۵۶-۵۷.</ref> نیز بیان شده، داستان عروج وی به آسمان‌هاست. در باب اینکه این عروج به چه معناست، میان [[مفسران]] [[کتاب خدا]] اختلاف‌نظر وجود دارد. بیشتر منابع بر این باورند که [[ادریس]] در حالی که زنده بود به طبقات عالی [[آسمان]] برده شد و در آنجا به [[پاداش]] [[حیات]] جاودان در آسمان چهارم یا آسمان ششم نائل شد<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۵۵۰؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۳۴- ۱۳۵.</ref> و وی از جمله چهار [[پیامبری]] (ادریس، [[ایلیا]] ([[الیاس]])، [[خضر]] و [[عیسی]]) است که به عنایت خداوند بدون عبور از دروازه [[مرگ]]، حیات جاودان یافته‌اند<ref>اسلام ایرانی، ج۱، ص۲۲۶.</ref>. البته برخی منابع معتقدند که وی در آسمان چهارم قبض روح شد و [[وفات]] یافت<ref>تفسیر ابن کثیر، ج۵، ص۲۱۳؛ مصنفات میرداماد، ص۵۶۵.</ref>.
 
همچنین از اینکه برخی منابع [[قبر]] وی را در اهرام [[مصر]] دانسته‌اند<ref>هفت کشور، ص۶۸؛ آثار عجم، ج۲، ص۶۶۶.</ref>، استفاده می‌شود که مرگ وی در [[زمین]] نیز قائلانی داشته است. بیان [[کتاب مقدس]] حاکی از آن است که ادریس در ۳۶۵ سالگی از دیده‌ها پنهان شد و پس از مدتی دوباره به میان [[مردم]] بازگشت و حتی صاحب فرزندانی شد و بعد از ۷۸۲ سال دیگر [[زندگی]] کرد و در ۹۶۲ سالگی از [[دنیا]] رفت<ref>کتاب مقدس، سفر پیدایش، ۵: ۲۳ – ۲۵.</ref>. [[فخر رازی]] بر آن است که نباید عروج وی به آسمان را انتقال به مکانی رفیع دانست و این عروج، صرف تعالی [[مکانت]] و رتبه این [[پیامبر]] است و پاداشی که [[خداوند]] به وی داده است<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۵۵۰.</ref>. [[میرداماد]] رساله کوتاهی در باب [[آیه]] مذکور به نام مکاناً علیاً نوشته و برخی دیدگاه‌ها را درباره حضرت ادریس و عروج وی به اختصار بیان کرده است<ref>مصنفات میرداماد، ص۵۶۴ – ۵۶۶.</ref>. اغلب منابع سن وی را در [[زمان]] عروج ۳۶۰ یا ۳۶۵ سال دانسته‌اند<ref>تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰؛ تاریخ گزیده، ص۲۳.</ref>. عروج وی به [[آسمان]] برای برخی غیرمنتظره بوده و موجب شده که [[اعتقادات]] خاصی درباره وی ایجاد شود. یکی از کسانی که پس از وی دچار مشکل شد، صاب پسر [[ادریس]] بود. چنان که از برخی گزارش‌ها استفاده می‌شود، پس از صعود حضرت ادریس به نزد [[خداوند]]، صاب و برخی همراهان وی بت‌هایی از وی ساختند و برای نخستین‌بار بنیاد [[بت‌پرستی]] را در عالم بنا نهادند<ref>مرآة الحرمین، ص۳۲۳.</ref>. بنا بر بیان [[مسعودی]]، صابیان بر این [[پندار]] بودند که حضرت ادریس همان عطارد است<ref>مروج الذهب، ج۱، ص۵۰.</ref>.


رابطه اسطوره‌ای ادریس و عطارد در [[کتابت]] است. گفته‌اند که عطارد کاتب [[خورشید]] است و ادریس (خنوخ) نیز که سال‌های عمرش به تعداد روزهای سال خورشیدی (۳۶۵) است، رازهای گاه‌شماری خورشیدی را به نوع [[بشر]] انتقال داد<ref>قاموس کتاب مقدس، ص۶۱۴.</ref>. نزدیک به این [[رفتار]] و [[اعتقاد]] را از برخی [[دوستان]] ادریس نیز نقل کرده‌اند<ref>تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۶.</ref>. برخی [[شاگردان]] وی نیز پس از این واقعه دچار [[حیرت]] شدند و برای [[تسلیت]] خاطر خود تندیسی از وی ساختند. ابن [[عبری]] نقل می‌کند که اسکلپیادس تندیسی ساخت و گاه در مقابل آن می‌نشست تا چیزی از حکمت‌های او را به یاد آورد و اندرزهای او را در باب [[عبادت]] به کار بندد. پس از [[طوفان نوح]]، [[یونانیان]] پنداشتند که آن تندیس از آن اسکلپیادس است و آن را گرامی داشتند<ref>تاریخ مختصر الدول، ص۸.</ref>. داستان عروج وی دستخوش افسانه‌های بسیاری شده که برخی از آنها را مقدسی ذکر کرده است<ref>البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۲- ۱۳.</ref>. منابع از حیث ظاهری ادریس را مردی بلندقد و [[تنومند]] و فراخ‌شانه با خالی روشن معرفی کرده‌اند<ref>نهایة الأرب فی أخبار الفرس و العرب، ص۹.</ref>. چنان که از [[قرآن]] استفاده می‌شود، وی واجد فضائلی [[اخلاقی]] از جمله [[صدق]] و [[صبر]] بوده و از زمره [[صالحان]] به شمار می‌آمده است<ref>{{متن قرآن|وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ * وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ}} «و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را (یاد کن) که همه از شکیبایان بودند * و آنان را در بخشایش خویش در آوردیم؛ بی‌گمان آنها از شایستگان بودند» سوره انبیاء، آیه ۸۵-۸۶؛ {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا}} «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} در [[شب معراج]] [[ادریس]] را [[ملاقات]] کرد و او را [[تکریم]] فرمود و «[[نبی]] [[صالح]]» و «[[برادر]] صالح» خواند<ref>صحیح البخاری، ج۱، ص۹۲.</ref>. [[شخصیت]] و وقایع [[زندگی]] وی و نیز پیشگامی وی در برخی [[دانش‌ها]] را با برخی شخصیت‌های دیگر از جمله کیومرث، هوشنگ، تهمورث و [[حضرت الیاس]] شبیه و حتی یکسان دانسته‌اند<ref>البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۳؛ البدایة و النهایة، ج۱، ص۱۰۰؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۱، ص۳۱۸.</ref>.
رابطه اسطوره‌ای ادریس و عطارد در [[کتابت]] است. گفته‌اند که عطارد کاتب [[خورشید]] است و ادریس (خنوخ) نیز که سال‌های عمرش به تعداد روزهای سال خورشیدی (۳۶۵) است، رازهای گاه‌شماری خورشیدی را به نوع [[بشر]] انتقال داد<ref>قاموس کتاب مقدس، ص۶۱۴.</ref>. نزدیک به این [[رفتار]] و [[اعتقاد]] را از برخی [[دوستان]] ادریس نیز نقل کرده‌اند<ref>تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۶.</ref>. برخی [[شاگردان]] وی نیز پس از این واقعه دچار [[حیرت]] شدند و برای [[تسلیت]] خاطر خود تندیسی از وی ساختند. ابن [[عبری]] نقل می‌کند که اسکلپیادس تندیسی ساخت و گاه در مقابل آن می‌نشست تا چیزی از حکمت‌های او را به یاد آورد و اندرزهای او را در باب [[عبادت]] به کار بندد. پس از [[طوفان نوح]]، [[یونانیان]] پنداشتند که آن تندیس از آن اسکلپیادس است و آن را گرامی داشتند<ref>تاریخ مختصر الدول، ص۸.</ref>. داستان عروج وی دستخوش افسانه‌های بسیاری شده که برخی از آنها را مقدسی ذکر کرده است<ref>البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۲- ۱۳.</ref>. منابع از حیث ظاهری ادریس را مردی بلندقد و [[تنومند]] و فراخ‌شانه با خالی روشن معرفی کرده‌اند<ref>نهایة الأرب فی أخبار الفرس و العرب، ص۹.</ref>. چنان که از [[قرآن]] استفاده می‌شود، وی واجد فضائلی [[اخلاقی]] از جمله [[صدق]] و [[صبر]] بوده و از زمره [[صالحان]] به شمار می‌آمده است<ref>{{متن قرآن|وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ * وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ}} «و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را (یاد کن) که همه از شکیبایان بودند * و آنان را در بخشایش خویش در آوردیم؛ بی‌گمان آنها از شایستگان بودند» سوره انبیاء، آیه ۸۵-۸۶؛ {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا}} «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} در [[شب معراج]] [[ادریس]] را [[ملاقات]] کرد و او را [[تکریم]] فرمود و «[[نبی]] [[صالح]]» و «[[برادر]] صالح» خواند<ref>صحیح البخاری، ج۱، ص۹۲.</ref>. [[شخصیت]] و وقایع [[زندگی]] وی و نیز پیشگامی وی در برخی [[دانش‌ها]] را با برخی شخصیت‌های دیگر از جمله کیومرث، هوشنگ، تهمورث و [[حضرت الیاس]] شبیه و حتی یکسان دانسته‌اند<ref>البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۳؛ البدایة و النهایة، ج۱، ص۱۰۰؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۱، ص۳۱۸.</ref>.
بزرگی ادریس در نگرۀ [[اسلامی]]، او را در مضامین دعایی وارد ساخته است. چنان‌که [[امام رضا]] {{ع}} برای [[مقبولیت]] [[زیارت]] دعایی را [[آموزش]] می‌دهد که در آن دسته‌ای از [[انبیا]] از جمله ادریس ذکر شده<ref>مصباح المتهجد، ج۲، ص۵۳۲؛ مسند الإمام الرضا {{ع}}، ج۲، ص۹ – ۱۰.</ref> و این بدان معناست که نام و وجود ایشان مایه [[تقرب]] به [[درگاه الهی]] یا ایجاد [[رابطه معنوی]] با عالم بالاست. همچنین آن [[حضرت]] [[روز]] غدیری با برگزاری [[مراسم]] [[بزرگداشت]] و اهدای شادباش به [[خواص]] و خانواده‌شان، به نقل از پدرانش از [[امام علی]] {{ع}}، فرمود که ایشان این روز را با عناوین مختلفی معرفی کرد و از جمله فرمود: این روز، روز ادریس است<ref>مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۵۶؛ إقبال الأعمال، ج۲، ص۲۵۴؛ بحار الأنوار، ج۳۷، ص۱۶۴.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[ادریس - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ادریس»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۲-۳۹.</ref>
 
بزرگی ادریس در نگرۀ [[اسلامی]]، او را در مضامین دعایی وارد ساخته است. چنان‌که [[امام رضا]] {{ع}} برای [[مقبولیت]] [[زیارت]] دعایی را [[آموزش]] می‌دهد که در آن دسته‌ای از [[انبیا]] از جمله ادریس ذکر شده<ref>مصباح المتهجد، ج۲، ص۵۳۲؛ مسند الإمام الرضا {{ع}}، ج۲، ص۹ – ۱۰.</ref> و این بدان معناست که نام و وجود ایشان مایه [[تقرب]] به [[درگاه الهی]] یا ایجاد [[رابطه معنوی]] با عالم بالاست. همچنین آن حضرت [[روز]] غدیری با برگزاری [[مراسم]] [[بزرگداشت]] و اهدای شادباش به [[خواص]] و خانواده‌شان، به نقل از پدرانش از [[امام علی]] {{ع}}، فرمود که ایشان این روز را با عناوین مختلفی معرفی کرد و از جمله فرمود: این روز، روز ادریس است<ref>مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۵۶؛ إقبال الأعمال، ج۲، ص۲۵۴؛ بحار الأنوار، ج۳۷، ص۱۶۴.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[ادریس - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ادریس»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۲-۳۹.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۴٬۴۷۹

ویرایش