قلب در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۷: | ||
نتایجی که از این بخش به دست میآید این است که اولاً آغاز ایمان از یک نظر «لُمظه» و سرانجام آن «درک [[حق]]» است و با دید دیگر، ابتدای ایمان، [[معرفت]] و نهایتش [[عمل صالح]] خواهد. ثانیاً [[آزمون]] قلب از طریق ایمان است؛ پس قلب نیز آزموده میشود. ثالثاً ایمان مراتب داشته، امری تشکیکی است؛ چنانکه [[قرآن]] میفرماید<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا}} «مؤمنان، تنها آن کسانند که چون یاد خداوند پیش آید دلهاشان بیمناک میشود و چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان میافزاید و بر پروردگارشان توکّل میکنند» سوره انفال، آیه ۲.</ref>: | نتایجی که از این بخش به دست میآید این است که اولاً آغاز ایمان از یک نظر «لُمظه» و سرانجام آن «درک [[حق]]» است و با دید دیگر، ابتدای ایمان، [[معرفت]] و نهایتش [[عمل صالح]] خواهد. ثانیاً [[آزمون]] قلب از طریق ایمان است؛ پس قلب نیز آزموده میشود. ثالثاً ایمان مراتب داشته، امری تشکیکی است؛ چنانکه [[قرآن]] میفرماید<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا}} «مؤمنان، تنها آن کسانند که چون یاد خداوند پیش آید دلهاشان بیمناک میشود و چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان میافزاید و بر پروردگارشان توکّل میکنند» سوره انفال، آیه ۲.</ref>: | ||
[[مؤمنان]] آنها هستند که چون ذکری از خدا به میان آید، [از [[عظمت]] و جلال خدا] دلهای آنان لرزان شود و چون بر آنها [[آیات خدا]] [[تلاوت]] شود، بر مقام ایمانشان بیفزاید.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۷۷.</ref> | [[مؤمنان]] آنها هستند که چون ذکری از خدا به میان آید، [از [[عظمت]] و جلال خدا] دلهای آنان لرزان شود و چون بر آنها [[آیات خدا]] [[تلاوت]] شود، بر مقام ایمانشان بیفزاید.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۷۷.</ref> | ||
==ظرفیت [[قلب]]== | |||
دانستیم که قلب، فصل [[بهار]] دارد و در این هنگام، کشتزار [[دل]] [[آدمی]] میشکفد، میروید و [[عطر]] آگین میشود. اگر قلب گلستان، و گلستان قابل گسترش است، ظرفیت قلب نیز قابلیت افزایش دارد. از سوی دیگر، دانستیم که [[ایمان]]، امری تشکیکی و مراتب پذیر و جایگاهش قلب است؛ پس قلب نیز گسترش پذیر خواهد بود. به بیان دیگر، قلبها دو گونهاند: | |||
نحیف و فربه، یا کوچک و بزرگ، یا بسته و باز. [[قرآن]] بر این امر نیز مهر [[تأیید]] نهاده؛ آنجا که سخن از [[شرح صدر]] به میان آورده است: «آیا آن کس را که [[خدا]] برای [[اسلام]]، شرح صدر عطا فرمود که وی به [[نور الهی]] روشن است.»..<ref>{{متن قرآن|أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ...}} «آیا کسی که خداوند دلش را برای اسلام گشاده داشته است و او از پروردگار خویش با خود فروغی دارد (چون سنگدلان بیفروغ است)؟» سوره زمر، آیه ۲۲.</ref> میدانیم که صدر و قلب مترادفند. از این [[آیه]] به دست میآید که قلب آدمی میتواند منشرح یا مضیق شود. در صورتی که قلب باز شد، [[نور]] را [[همراهی]] کرده است. | |||
[[حضرت علی]]{{ع}} در سخنی که خطاب به [[کمیل بن زیاد نخعی]] ایراد فرمود، قلب را ظرفی قابل گسترش دانست: {{متن حدیث|إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۳۹، ص۱۱۵۵. ر.ک: بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۵۴۷.</ref>. تعبیر شگفتآور دیگری نیز از حضرت به ما رسیده است: {{متن حدیث|قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَلِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۳۴، ص۸۱۷. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۲۶۸.</ref>.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۷۹.</ref> | |||
==[[واقعیت]] قلب== | |||
این حقیقتی [[قرآنی]] است که برخی قلبها محجوبند. [[آیات قرآن]] با تعابیر گوناگون مسئله [[حجاب]] قلب را مطرح کردهاند. گاهی موضوع با همین تعبیر حجاب به کار رفته است: «چنین نیست؛ بلکه آنها از [[معرفت]] پروردگارشان محجوب و محرومند»<ref>{{متن قرآن|كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ}} «آری، بیگمان آنان در آن روز از پروردگارشان باز داشته خواهند بود» سوره مطففین، آیه ۱۵.</ref>؛ گاهی به صورت ختم: «[[خدا]] بر دلهایشان مهر نهاده است»<ref>{{متن قرآن|خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ}} «خداوند بر دلهای آنان مهر نهاده.».. سوره بقره، آیه ۷.</ref>؛ زمانی به شکل قفل: «آیا [[منافقان]] در [[آیات قرآن]] نمیاندیشند یا بر دلهای خود قفلها زدهاند»<ref>{{متن قرآن|أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا}} «آیا در قرآن نیک نمیاندیشند یا بر دلها، کلون زدهاند؟» سوره محمد، آیه ۲۴.</ref> و در پارهای موارد با تعبیر طبع: «[[قهر خدا]] بر دلهایشان مهر زده است»<ref>{{متن قرآن|طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ}} «خداوند بر دلهای آنان مهر نهاده است» سوره توبه، آیه ۹۳.</ref>. البته تعابیر دیگری نیز وجود دارد که با واژه [[قلب]] همراه نیستند؛ اما همین مضمون را دارند؛ از قبیل تعبیر غشاوه: «و پرده بر گوشها و چشمهای ایشان نهاد»<ref>{{متن قرآن|عَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ}} «بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بیناییهای آنها پردهای است» سوره بقره، آیه ۷.</ref>. یکی از روشنترین [[آیات]] این است: «چنین نیست؛ بلکه [[ظلمت]] [[ظلم]] و بدکاریهایشان بر دلهای تیره آنها [[غلبه]] کرده است»<ref>{{متن قرآن|بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ}} «بلکه آنچه میکردهاند بر دلهاشان زنگار بسته است» سوره مطففین، آیه ۱۴.</ref>. «رین» در این [[آیه]]، همان [[حجاب]] قلب است. | |||
تمام این تعابیر،اعم از طبع، ختم، قفل، رین، غشاوه و نظایر آن، نشان میدهند که قلب گاهی گرفتار مانع میشود و اگر در این وضعیت بسیاری از [[نعمتها]] و امتیازها را از دست میدهد، فقط به دلیل وجود مانع است و از جهت فقدان مقتضی نیست. به تعبیر دیگر، جهت تکمیل علیت، دو امر لازم است: وجود مقتضی و فقدان مانع. اگر حرمانها و فقدانهایی برای وجود [[آدمی]] پدید میآید، منشأ آن عدم مقتضی نیست؛ بلکه وجود مانع است. [[شاهد]] اینکه اگر مانع برداشته و چشم [[بصیرت]] و [[گوش]] [[جان انسان]] باز شود، اموری را خواهد دید و شنید که پیش از آن برایش مقدور نبوده است؛ چنانکه [[قرآن]] میفرماید: «تا آنکه ما پرده از کارت برانداختیم و چشم بصیرتت بیناتر شد»<ref>{{متن قرآن|فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ}} «پس ما پرده را از (پیش چشم) تو کنار زدیم و امروز چشمت تیزنگر است» سوره ق، آیه ۲۲.</ref>. در [[احادیث]] هم مضامین فراوانی در این زمینه وجود دارد که نمونهای از آنها چنین است: {{متن حدیث|لو لا تكثير في كلامكم و تمريج في قلوبكم لرأيتم ما أرى و لسمعتم ما أسمع}}<ref>ونسنک، ا.ی.، المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، ج۵، ص۴۵۹.</ref>. | |||
این امر بدین معنا است که بُنمایه وجود [[آدمی]]، یعنی همان [[فطرت]]، [[پاک]] است و این امری کاملاً طبیعی است؛ زیرا قرآن از یکسو میفرماید: هر شیء، مخلوق [[خدا]] است: «خدا آفریننده هر چیز است»<ref>{{متن قرآن|اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ}} «خداوند آفریننده هر چیز است» سوره رعد، آیه ۱۶.</ref>. و از سوی دیگر اشاره میکند که هر مخلوق از آن جهت که مخلوق است، احسن است: «خدایی که هر چیز را به [[نیکوترین]] وجه آفرید»<ref>{{متن قرآن|الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ}} «اوست که هر چه آفرید نیکو آفرید» سوره سجده، آیه ۷.</ref>. پس، وجود آدمی به نیکوترین وجه [[آفریده]] شده است. همچنین به [[آیه فطرت]] و تعبیر {{متن قرآن|فِطْرَتَ اللَّهِ}}<ref>{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}} «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> میتوان [[استشهاد]] کرد؛ چنان که [[آیه]] [[صبغه]]<ref>{{متن قرآن|صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ}} «رنگ (و نگار) خداوند را (بگزینید) و خوشرنگ (و نگار)تر از خداوند کیست؟ و ما پرستندگان اوییم» سوره بقره، آیه ۱۳۸.</ref>، [[شاهد]] دیگری بر پاک بودن [[فطرت آدمی]] است<ref>مطهری، مرتضی، فطرت، ص۱۸ – ۱۶.</ref>. | |||
تمام مطالب پیش گفته، در سخنان [[امیرمؤمنان]]{{ع}} هم وجود دارد. [[امام]] در نامهای به [[شهرها]] که در بردارنده سرگذشت خود با [[مردم]] [[شام]] است به انسانهای لجوج و ستیزهگر اشاره، و آنان را [[پیمان شکن]] و [[مرتجع]] معرفی میکند. اینان کسانی هستند که [[خدا]] بر قلبشان رین و پرده [[غفلت]] افکنده است: {{متن حدیث|فَهُوَ الرَّاكِسُ الَّذِي رَانَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ}}<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۸، ص۱۰۴۲. </ref>؛ | |||
حضرت در اواخر [[عمر]] خود به منظور [[تشویق]] مردم به [[جهاد]]، خطبهای خواند که در آن، جهاد بابی از [[ابواب بهشت]] معرفی شده، [[خداوند]] بر کسی که از آن روی گرداند، [[لباس]] [[ذلت]] میپوشاند و او را به بلاهای گوناگون گرفتار میسازد. حضرت در ادامه فرموده است: {{متن حدیث|وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۷، ص۹۴.</ref>؛ [[مجازات]] کسی که از جهاد روی گرداند، آن است که خداوند [[قلب]] او را محجوب کرده، پرده غفلت بر آن میاندازد؛ به گونهای که حتی خود متوجه نشود و این «[[استدراج]]» است. ایشان همچنین در نامهای خطاب به [[معاویه]]، قلب او را در غلاف معرفی کرده است<ref>نهج البلاغه، نامه ۶۴، ص۱۰۵۵.</ref>. | |||
نتیجهای که از این مطلب به دست میآید، این است که [[امام علی]]{{ع}} برخی قلبها را زنگار زده و فرو رفته در پردههای [[ظلمت]] معرفی میکند. [[پرسش]] این است که آیا میتوان زنگار [[دل]] را زدود و آیا آب حیاتی هست که از سرچشمه وجود [[انسانی]] بجوشد. امام عواملی چند را بر میشمرد که باعث جلای قلب و صفای [[باطن]] میشود. یکی از آنها [[قرآن]] است {{متن حدیث|وَ مَا لِلْقَلْبِ جَلَاءٌ غَيْرُهُ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵ ص۵۷۳.</ref>. دیگری ذکر است: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّكْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۱۳، ص٧۰٣.</ref>. عامل سوم، [[تقوا]] است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۱، ص۶۴۸.</ref>؛ باید قلب را [[صفا]] داد که دل با صفا، [[خاشع]] است<ref>نهج البلاغه، نامه ۳۱، ص۹۱۶.</ref>.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۸۰.</ref> | |||
==[[مرگ]] و [[زندگی]] قلب== | |||
از گفتههای [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به دست میآید که قلب دو گونه است: زنده و مرده. ممکن است [[انسان]] در [[دنیا]] [[زندگی]] کند؛ اما به تعبیر [[امام]] [[قلبی]] مرده داشته باشد. مسلم است که ملاک [[حیات]] [[قلب]] حیات [[دنیایی]] نیست و اگر انسان به همین حیات بسنده کند، مردهای متحرک بیش نیست. وی مهمترین عامل [[مرگ]] [[دل]] را [[وابستگی به دنیا]] میداند:{{متن حدیث|وَ أَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَهُ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸، ص۳۳۰.</ref>؛ و نیز درباره زاهدان میفرماید: «آنان به مرگ قلب زندگان بیش از مرگ [[بدن]] اهمیت میدهند؛ لذا [[اهل]] دنیا نشدند و به [[آخرت]] گرویدند»<ref>برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۲۲۱، ص۷۲۶. </ref>. آنکه دنیا را به دیده [[عبرت]] ببیند و بداند که در پی آن سرای دیگری وجود دارد و از دنیا [[توشه]] برگیرد، به حکمتی دست یافته که حیات قلب میت و [[بصیرت]] [[کور]] چشم است: {{متن حدیث|وَ إِنَّمَا ذَلِكَ بِمَنْزِلَةِ الْحِكْمَةِ الَّتِي هِيَ حَيَاةٌ لِلْقَلْبِ الْمَيِّتِ وَ بَصَرٌ لِلْعَيْنِ الْعَمْيَاءِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳، ص۴۱۳.</ref>؛ و آنکه قلبش بمیرد، وارد [[دوزخ]] شده است: {{متن حدیث|مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۴۱، ص۱۲۴۹. </ref>. | |||
[[حضرت امیر]]{{ع}} به عامل دیگری برای مرگ قلب اشاره فرموده است: «انسان شگفت زده میشود از اینکه [[دشمنان]] بر [[باطل]] خویش تا این اندازه متفق و مجتمعند و شما بر کار [[حق]] خود تا بدین حد [[تفرقه]] و [[اختلاف]] دارید»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۷، ص۹۵.</ref>. به هر تقدیر، انسان حق [[طلب]] و جو از دیدن فراوانی [[انحرافها]] و [[باطلها]] و ملاحظه کمی [[اجتماع]] [[اهل حق]]، به چنان [[حزن]] و اندوهی [[مبتلا]] میشود که به طور طبیعی [[نشاط]] خود را از دست داده، دلسرد میشود و همین برای او مرگ قلب است<ref>قضاعی، ابو عبدالله، دستور معالم الحکم، ص۱۳۸.</ref>. | |||
[[ذکر الهی]] و چنگ زدن به حبل [[متین]] او، دل را آباد میکند. [[موعظه]] و [[زهد]]، به قلب حیات [[واقعی]] میبخشد. [[حکمت]]، [[جان آدمی]] را روشن و [[یقین]]، آن را شکوفا میکند. [[گرفتاریها]] و [[شداید]] دنیایی [[چشم]] انسان را [[بینا]] و روشن میسازد<ref>برگرفته از نهج البلاغه، نامه ۳۱، ص۹۰۹. ر.ک: بحرانی ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۳۶۳ و ۳۶۲.</ref>. پس، [[قلب]] ممکن است در دو وضعیت [[مرگ]] و [[حیات]] قرار گیرد. | |||
حضرت ضمن اشاره به هر دو، عوامل هر یک را بر میشمرد و با [[مواعظ]] پی درپی، [[انسان]] را به حیات [[راستین]] که همان حیات [[آخرتی]] است، [[ترغیب]] میکند، و این فقط رهین [[کوشش]] [[آدمی]] است وگرنه [[ابلیس]] جز تزریق سم به وجود [[آدم]] کاری ندارد<ref>برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۲۳۴، ص۷۹۷.</ref>.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۸۲.</ref> | |||
==بعد [[اجتماعی]] قلب== | |||
در نگاه نخستین چنین به نظر میرسد که [[امام]] فقط دید فردی به قلب داشته و به این پدیده با دید جمعی نگاه نکرده است؛ اما چنین نیست. [[نهج البلاغه]] به گونههای مختلف، به قلب بعد اجتماعی داده و آن را [[هویت]] جمعی در نظر گرفته است. محور این نگاه، [[الفت]] [[دلها]] و [[اجتماع]] [[قلوب]] [[اهل]] [[ایمان]] است؛ چنانکه [[حضرت امیر]]{{ع}} درباره [[تشتت]] و [[تفرقه]] بسی هشدار داده: {{متن حدیث|لَا غَنَاءَ فِي كَثْرَةِ عَدَدِكُمْ مَعَ قِلَّةِ اجْتِمَاعِ قُلُوبِكُمْ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۱۸، ص۳۶۹.</ref>؛ از میان دو ملاک کمیت و کیفیت، آنچه از دید امام [[اولویت]] دارد، دومی است. اگر قلبها [[متحد]] شوند، با تعداد اندک هم میتوان کارهای بزرگ کرد. حضرت از [[مشاجره]] [[قلبی]] [[شکوه]] میکند و میگوید: از ویژگیهای اهل [[آخرالزمان]]، یکی این است که با زبان [[دوستی]] میکنند؛ اما قلبهایشان از طریق [[کینهها]] و [[دشمنیها]] با یکدیگر به مشاجره بر میخیزند<ref>برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷، ص۳۲۴.</ref>. به هر حال، مهم در این میان، حالت و وضعیت قلب است، نه ظاهر یا زبان؛ بدین سبب امام آنگاه که [[زبیر]] [[عهد]] را نقض کرد، فرمود: [[بیعت]] او دستی است نه قلبی: {{متن حدیث|يَزْعُمُ أَنَّهُ قَدْ بَايَعَ بِيَدِهِ وَ لَمْ يُبَايِعْ بِقَلْبِهِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸، ص۶۰.</ref>. | |||
[[امیر مؤمنان]]{{ع}} از مهمترین شرایط [[نظام سیاسی]] را [[آرامش]] عمومی میداند که از جمله عوامل پیدایش این وضعیت، [[سکونت]] دلها است، و این حالت پدید نمیآید جز اینکه میان [[توده]] [[مردم]] از یکسو و [[حاکمان]] از سوی دیگر، پیوند درونی حاصل شود، و آنچه این پیوند را برقرار میسازد، [[مهربانی]] و [[عطوفت]] سردمداران [[نظام سیاسی]] با مردم است: {{متن حدیث|فَإِنَّ عَطْفَكَ عَلَيْهِمْ يَعْطِفُ قُلُوبَهُمْ عَلَيْكَ}}<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳، ص۱۰۰۶.</ref>، و اگر جز این باشد، [[اعتماد]] عمومی از بین میرود و آنچه در پی میآید، چیزی جز خدشه دار شدن [[امنیت ملی]] و از بین رفتن [[مقبولیت عمومی]] نیست و نظام سیاسی در این موقعیت با [[بحران]] روبهرو خواهد شد و [[قدرت]] هرگونه حرکتی از او سلب میشود. حضرت پس از [[بیعت مردم]] در خطبهای به این نکته اشاره کرد که اکنون زمانه [[صبوری]] است تا [[دلها]] [[آرامش]] گیرند و در این زمینه استیفای [[حقوق]] فراهم شود<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۷، ص۵۴۶.</ref>. به هر حال، پدیده [[دل]]، بعد [[اجتماعی]] هم دارد و باید سردمداران نظام سیاسی به آن توجه خاص مبذول داشته، زمینه پیدایش امنیت ملی و اقدامهای اصلاحی را خود فراهم آورند و آغاز این حرکت باید از سوی آنان باشد.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۸۴.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |