بیست و دوم ذیحجه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
== [[شهادت]] [[میثم تمار]] == | == مناسبت بیست و دوم ذیحجه == | ||
میثم تمار، یکی از | === [[شهادت]] [[میثم تمار]] === | ||
میثم تمار، یکی از خواص اصحاب و [[یاران]] سر علی {{ع}} و شیفتگان [[ولایت]] آن حضرت است. از جمله مسائلی که در مورد او [[شهرت]] دارد، [[پیشگوییها]] و وقایعی است که بعداً تحقق یافت. بنا بر نقل [[شیخ مفید]] در [[ارشاد (کتاب)|ارشاد]]، در ماه [[ذیحجه]] سال ۶۰ هجری، ده [[روز]] پیش از ورود [[امام حسین]] {{ع}} به [[کربلا]]، به دلیل [[وفاداری]] به آن حضرت، به دست [[ابن زیاد]]، والی [[یزید]] در [[کوفه]] به دار آویخته شده و به شهادت رسید<ref>الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۳۲۵.</ref>.<ref>[[حبیبالله فرحزاد|فرحزاد، حبیبالله]]، [[غدیر برترین پیام آسمانی (کتاب)|غدیر برترین پیام آسمانی]]، ص ۲۳۵.</ref> | |||
==== پیشینه میثم ==== | |||
میثم، فرزند [[یحیی]]، از «سرزمین [[نهروان]]»، منطقهای میان [[عراق]] و [[ایران]] است. میثم اوائل [[هجرت]] در نهروان متولد شد و پس از رسیدن به سن [[رشد]]، به کارهای عادی، یا [[شغل]] خرما فروشی که شغل پدرش نیز بود مشغول شد، تا اینکه در [[سال ۱۶ هجری]] در فتح [[مدائن]] به دست [[لشکریان]] [[اسلام]] [[اسیر]] گشت و به [[خدمت]] و [[بندگی]] [[مسلمانان]] گمارده شد. | |||
ایام [[بردگی]] میثم تا [[سال ۳۷ هجری]] طول کشید. در این مدت احتمالاً در کوفه به سر برده و به [[دین اسلام]] مشرف شده است. بعضی او را [[ایرانی]] و از [[مردمان]] [[فارس]] دانستهاند. او را «[[ابوسالم]]» هم میخواندند<ref>دانشنامه امام علی {{ع}}، ج۸، ص۵۵۳.</ref>. وی ابتدا، [[غلام]] زنی از [[طایفه]] [[بنیاسد]] بود. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} او را از آن [[زن]] خریده و آزادش کردند<ref>الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۳۲۳.</ref>. | ایام [[بردگی]] میثم تا [[سال ۳۷ هجری]] طول کشید. در این مدت احتمالاً در کوفه به سر برده و به [[دین اسلام]] مشرف شده است. بعضی او را [[ایرانی]] و از [[مردمان]] [[فارس]] دانستهاند. او را «[[ابوسالم]]» هم میخواندند<ref>دانشنامه امام علی {{ع}}، ج۸، ص۵۵۳.</ref>. وی ابتدا، [[غلام]] زنی از [[طایفه]] [[بنیاسد]] بود. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} او را از آن [[زن]] خریده و آزادش کردند<ref>الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۳۲۳.</ref>. | ||
آن حضرت پیشتر، سرگذشت و [[سرنوشت]] میثم تمار را از زبان [[رسول خدا]] {{صل}} شنیده بودند. میثم هم از پیش، شیفته [[اهل بیت]] {{عم}} و علاقهمند به آن [[عترت]] [[پاک]] بود. اما اولین برخورد حضوری و [[دیدار]] میثم با آن حضرت در دوران | |||
در اولین ملاقات علی {{ع}} با میثم، حضرت پرسیدند: نامت چیست؟ گفت: سالم. [[امام]] فرمود: از رسول خدا {{صل}} شنیدم که پدرت نام تو را | آن حضرت پیشتر، سرگذشت و [[سرنوشت]] میثم تمار را از زبان [[رسول خدا]] {{صل}} شنیده بودند. میثم هم از پیش، شیفته [[اهل بیت]] {{عم}} و علاقهمند به آن [[عترت]] [[پاک]] بود. اما اولین برخورد حضوری و [[دیدار]] میثم با آن حضرت در دوران خلافت امام انجام گرفت. به دنبال همین برخورد و [[ملاقات]] بود که حضرت تصمیم گرفت میثم را از صاحبش بخرد و سپس [[آزاد]] کند. | ||
در اولین ملاقات علی {{ع}} با میثم، حضرت پرسیدند: نامت چیست؟ گفت: سالم. [[امام]] فرمود: از رسول خدا {{صل}} شنیدم که پدرت نام تو را «میثم» گذاشته است، به همان نام برگرد و کنیهات را «ابوسالم» قرار بده. گفت: [[خدا]] و [[رسول]] و [[امیرمؤمنان]] راست گفتند<ref>الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۳۲۳.</ref>.<ref>[[حبیبالله فرحزاد|فرحزاد، حبیبالله]]، [[غدیر برترین پیام آسمانی (کتاب)|غدیر برترین پیام آسمانی]]، ص ۲۳۵.</ref> | |||
== در [[مکتب]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} == | == در [[مکتب]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} == | ||
آشنایی میثم با مولایش علی {{ع}} برای او توفیقی بزرگ و سعادتی | آشنایی میثم با مولایش علی {{ع}} برای او توفیقی بزرگ و سعادتی ارزشمند بود. از اینرو به شاگردی در مکتب علی گردن نهاد و دریچه قلبش را به روی معارف [[علوی]] گشود و [[جان]] تشنهاش را از چشمه زلال [[علوم]] آن حضرت سیراب کرد. | ||
آن حضرت هم با [[مشاهده]] [[استعداد]] [[روحی]] و زمینه مناسب وی [[دانش]] و آگاهیهای بسیاری را به او آموخت و میثم را با [[اسرار]] و رازهای نهانی آشنا ساخت. از اینرو میثم از علومی بهرهمند و برخوردار بود که [[فرشتگان مقرب]] و [[رسولان الهی]] از آن [[آگاه]] بودند<ref>سفینة البحار، ج۸، ص۲۱.</ref>. | آن حضرت هم با [[مشاهده]] [[استعداد]] [[روحی]] و زمینه مناسب وی [[دانش]] و آگاهیهای بسیاری را به او آموخت و میثم را با [[اسرار]] و رازهای نهانی آشنا ساخت. از اینرو میثم از علومی بهرهمند و برخوردار بود که [[فرشتگان مقرب]] و [[رسولان الهی]] از آن [[آگاه]] بودند<ref>سفینة البحار، ج۸، ص۲۱.</ref>. | ||
میثم، [[علم]] [[تفسیر قرآن]] را نزد [[حضرت علی]] {{ع}} فرا گرفت و از معارفی که از آن حضرت آموخته بود کتابی تدوین کرد که کتابش را پسرش از او [[روایت]] کرد. به همین جهت، میثم یکی از مؤلفان [[شیعه]] به حساب میآید. او | |||
میثم، گاهی برخی از آنها را برای [[مردم]]، بازگو میکرد و مایه اعجاب دیگران میشد. این دانش و [[آگاهی]] از [[عاقبت]] افراد و [[پیشگوییها]] در اصطلاح، به [[علم منایا و بلایا]] معروف است، که [[امامان معصوم]] {{عم}} به کسانی که | میثم، [[علم]] [[تفسیر قرآن]] را نزد [[حضرت علی]] {{ع}} فرا گرفت و از معارفی که از آن حضرت آموخته بود کتابی تدوین کرد که کتابش را پسرش از او [[روایت]] کرد. به همین جهت، میثم یکی از مؤلفان [[شیعه]] به حساب میآید. او صاحب سر امیرالمؤمنین {{ع}} بود و آن حضرت وی را به طریق فهمیدن حوادثی که در [[آینده]] اتفاق خواهد افتاد، آشنا کرده بود. | ||
میثم، گاهی برخی از آنها را برای [[مردم]]، بازگو میکرد و مایه اعجاب دیگران میشد. این دانش و [[آگاهی]] از [[عاقبت]] افراد و [[پیشگوییها]] در اصطلاح، به [[علم منایا و بلایا]] معروف است، که [[امامان معصوم]] {{عم}} به کسانی که آمادگی و استعداد و [[رازداری]] و ظرفیت و کشش آن را داشتند، میآموختند. [[میثم تمار]]، دست پرورده این مکتب بود. هرچند که اشخاص [[فرومایه]] و مغرض، یا [[جاهل]] و [[نادان]] او را به [[دروغگویی]] متهم میکردند<ref>بحارالأنوار، ج۳۴، ص۳۰۲.</ref>. | |||
میثم برای گذران [[زندگی]] در بازار [[کوفه]] خرمافروشی میکرد؛ از اینرو، به او [[لقب]] تمار دادهاند<ref>مناقب ابن شهرآشوب، ج۲، ص۳۲۹.</ref>.<ref>[[حبیبالله فرحزاد|فرحزاد، حبیبالله]]، [[غدیر برترین پیام آسمانی (کتاب)|غدیر برترین پیام آسمانی]]، ص ۲۳۶.</ref> | میثم برای گذران [[زندگی]] در بازار [[کوفه]] خرمافروشی میکرد؛ از اینرو، به او [[لقب]] تمار دادهاند<ref>مناقب ابن شهرآشوب، ج۲، ص۳۲۹.</ref>.<ref>[[حبیبالله فرحزاد|فرحزاد، حبیبالله]]، [[غدیر برترین پیام آسمانی (کتاب)|غدیر برترین پیام آسمانی]]، ص ۲۳۶.</ref> | ||
== | == صمیمیت و [[یگانگی]] == | ||
صفا و صمیمیتی که میان علی {{ع}} و میثم بود و [[میزان]] رابطه [[مودت]] آمیزشان را از انس و [[الفت]] این دو نسبت به هم میتوان [[شناخت]]. حضرت، حتی به مغازه خرما فروشی میثم میرفت و در آنجا با او صحبت میکرد و [[قرآن]] و [[معارف دین]] را به او میآموخت. | |||
یک بار [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} میثم را به دنبال کاری فرستاد و تا بازگشت او، خود در مغازه میثم ماند. یک مشتری برای خریدن خرما مراجعه کرد. حضرت فرمود: [[پول]] را بگذار و خرما بردار! وقتی میثم برگشت و از این | |||
این، نهایت [[خلوص]] بین آن دو و موقعیت میثم را نزد [[امام]] {{ع}} میرساند که آن حضرت در حالی که [[امیرمؤمنان]] و [[رهبر]] [[امت]] و عهدهدار [[حکومت اسلامی]] است، در دکان میثم خرمافروشی هم میکند | یک بار [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} میثم را به دنبال کاری فرستاد و تا بازگشت او، خود در مغازه میثم ماند. یک مشتری برای خریدن خرما مراجعه کرد. حضرت فرمود: [[پول]] را بگذار و خرما بردار! وقتی میثم برگشت و از این معامله با خبر شد، دید پولهای آن شخص، تقلبی است. قضیه را به حضرت گفت. علی {{ع}} فرمود: «آنان هم خرما را تلخ خواهند یافت». در همین گفتوگو بودند که آن مشتری، خرماها را باز آورد و گفت: این خرما تلخ است<ref>بحار الأنوار، ج۴۲، ص۲۶۸.</ref>. | ||
این، نهایت [[خلوص]] بین آن دو و موقعیت میثم را نزد [[امام]] {{ع}} میرساند که آن حضرت در حالی که [[امیرمؤمنان]] و [[رهبر]] [[امت]] و عهدهدار [[حکومت اسلامی]] است، در دکان میثم خرمافروشی هم میکند<ref>[[حبیبالله فرحزاد|فرحزاد، حبیبالله]]، [[غدیر برترین پیام آسمانی (کتاب)|غدیر برترین پیام آسمانی]]، ص ۲۳۷.</ref>. | |||
==== شبی با مولا ==== | |||
علاوه بر این، نزدیکی معنوی میثم با امیرمؤمنان {{ع}} را در لحظهها و موقعیتهای دیگر هم میتوان دید، از جمله اینکه میثم، پا به پای افراد زبدهای چون [[کمیل]] در مواقف [[نیایش]] و [[عبادت]] مولا حضور مییافت و انیس شبهای [[عرفانی]] آن حضرت و [[راز]] و نیازهای امام با [[پروردگار]] بود. | |||
میثم نقل میکند: شبی از شبها مولایم امیرمؤمنان {{ع}} من را با خود به صحرای بیرون [[کوفه]] برد تا اینکه به [[مسجد]] [[جعفی]] رسید. رو به [[قبله]] کرد و چهار رکعت [[نماز]] خواند و پس از [[سلام]] نماز و [[تسبیح]]، دستهایش را به [[دعا]] باز کرد و گفت: خدایا، چگونه بخوانمت، در حالی که [[نافرمانی]] کردهام و چگونه نخوانمت، که تو را شناختهام و دلم [[خانه]] [[محبت]] توست. دستی پر [[گناه]] و چشمی پر [[امید]] به سویت آوردهام...!<ref>{{متن حدیث|إِلَهِي كَيْفَ أَدْعُوكَ وَ قَدْ عَصَيْتُكَ وَ كَيْفَ لَا أَدْعُوكَ وَ قَدْ عَرَفْتُ حُبَّكَ فِي قَلْبِي وَ إِنْ كُنْتُ عَاصِياً مَدَدْتُ إِلَيْكَ يَداً بِالذُّنُوبِ مَمْلُوَّةً وَ عَيْناً بِالرَّجَاءِ مَمْدُودَةً...}}، الشهید الاول، المزار، ص۲۷۰.</ref> و سپس به [[سجده]] رفت و صورت بر خاک نهاده و صد بار گفت: {{متن حدیث|الْعَفْو! الْعَفْو!}}. سپس برخاست و از آن [[مسجد]] بیرون رفت. من نیز در پی آن حضرت بودم تا به صحرا رسیدیم. آنگاه پیش پای من خطی کشید و فرمود: مبادا که از این خط بگذری! و من را همانجا گذاشت و خود رفت. | |||
شبی تاریک بود. پیش خود گفتم: مولایم را چرا تنها گذاشتم؟! او [[دشمنان]] بسیاری دارد، اگر مسألهای پیش آید، پیش [[خدا]] و [[پیامبر]] چه عذری خواهم داشت؟ هرچند که برخلاف دستور اوست، ولی در پی او خواهم رفت تا ببینم چه میشود. | شبی تاریک بود. پیش خود گفتم: مولایم را چرا تنها گذاشتم؟! او [[دشمنان]] بسیاری دارد، اگر مسألهای پیش آید، پیش [[خدا]] و [[پیامبر]] چه عذری خواهم داشت؟ هرچند که برخلاف دستور اوست، ولی در پی او خواهم رفت تا ببینم چه میشود. | ||
رفتم و رفتم تا او را بر سر چاهی یافتم که سردر داخل | رفتم و رفتم تا او را بر سر چاهی یافتم که سردر داخل چاه کرده و با چاه سخن میگوید. حضور مرا [[حس]] کرد و پرسید: کیستی؟ گفتم: میثم. فرمود: مگر به تو دستور ندادم که از آن خط فراتر نیایی؟! گفتم: چرا، مولای من، لکن از دشمنان نسبت به جانت ترسیدم و دلم [[طاقت]] نیاورد. پرسید: از آنچه گفتم، چیزی هم شنیدی؟ گفتم: نهای مولای من! آنگاه، این اشعار را خطاب به من خواند: | ||
{{عربی|وَ فِي الصَّدْرِ لُبَانَاتٌ إِذَا ضَاقَ لَهَا صَدْرِي | {{عربی|وَ فِي الصَّدْرِ لُبَانَاتٌ إِذَا ضَاقَ لَهَا صَدْرِي | ||
نَكَتُّ الْأَرْضَ بِالْكَفِ وَ أَبْدَيْتُ لَهَا سِرِّي | نَكَتُّ الْأَرْضَ بِالْكَفِ وَ أَبْدَيْتُ لَهَا سِرِّي | ||
خط ۴۱: | خط ۵۱: | ||
[[زمین]] را با دست، کنده و [[راز]] خویش را با زمین در میان میگذارم! | [[زمین]] را با دست، کنده و [[راز]] خویش را با زمین در میان میگذارم! | ||
وقتی زمین میروید، آن [[گیاه]]، از بذر و دانهای است که من کاشتهام<ref>بحارالأنوار، ج۹۷، ص۴۴۹.</ref>. | وقتی زمین میروید، آن [[گیاه]]، از بذر و دانهای است که من کاشتهام<ref>بحارالأنوار، ج۹۷، ص۴۴۹.</ref>. | ||
== پیشگوییهای میثم == | میثم تمار نیز یکی از شاگردان والا مقام در [[مکتب تفسیری]] علی {{ع}} بود. میثم [[علم]] [[تأویل]] معانی قرآن را از آن حضرت فرا گرفت و در قرآنشناسی دانا و [[بصیر]] گردید<ref>[[حبیبالله فرحزاد|فرحزاد، حبیبالله]]، [[غدیر برترین پیام آسمانی (کتاب)|غدیر برترین پیام آسمانی]]، ص ۲۳۸.</ref>. | ||
روزی میثم با [[ابن عباس]]، [[مفسر قرآن]] و | |||
[[ابن عباس]] که مراتب فضل و [[علم]] و تقوای | ==== پیشگوییهای میثم ==== | ||
روزی میثم با [[ابن عباس]]، [[مفسر قرآن]] و شاگرد [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[مدینه]] دیدار کرد و به او گفت: آنچه از [[تفسیر قرآن]] میخواهی بپرس! من تمام [[قرآن]] را نزد علی {{ع}} قرار گرفتم و آن حضرت [[تأویل قرآن]] را به من [[تعلیم]] فرمود. | |||
[[ابن عباس]] که مراتب فضل و [[علم]] و تقوای میثم را میدانست، کاغذ و دواتیطلبید تا سخنان میثم را درباره [[تفسیر قرآن]] بنویسد. میثم پیش از بیان [[تفسیر]] گفت: ای ابن عباس، چگونه خواهی بود وقتی که مرا مصلوب و به دار آویخته ببینی، نهمین نفری که چوبه دارش هم کوتاهتر از دیگران است؟... ابن عباس گفت: [[کاهن]] هم که هستی؟! و خواست که کاغذ را پاره کند. | |||
ابن عباس از [[علم به آینده]] بیبهره بود، و چون چنین خبر و [[پیشگویی]] را از میثم شنید که از جزئیات شهادتش خبر میدهد، برایش غیر قابل هضم بود؛ از این جهت اینگونه برخورد کرد. اما میثم گفت: آرامتر!... آنچه را از من میشنوی بنویس و نگهدار! اگر آنچه میگویم راست بود، نگاهش دارد و اگر [[باطل]] بود، آنگاه پارهاش کن... و ابن عباس پذیرفت که چنان کند<ref>بحارالأنوار، ج۴۲، ص۱۲۸.</ref>. | ابن عباس از [[علم به آینده]] بیبهره بود، و چون چنین خبر و [[پیشگویی]] را از میثم شنید که از جزئیات شهادتش خبر میدهد، برایش غیر قابل هضم بود؛ از این جهت اینگونه برخورد کرد. اما میثم گفت: آرامتر!... آنچه را از من میشنوی بنویس و نگهدار! اگر آنچه میگویم راست بود، نگاهش دارد و اگر [[باطل]] بود، آنگاه پارهاش کن... و ابن عباس پذیرفت که چنان کند<ref>بحارالأنوار، ج۴۲، ص۱۲۸.</ref>. | ||
== پس از [[شهادت امیرمؤمنان]] {{ع}} == | میثم از بسیاری حوادث آینده، [[آگاهی]] داشت و گاهی آنها را پیشگویی میکرد. این را نیز از مولایش [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرا گرفته بود. از [[سرنوشت]] خود و افراد دیگرو از وقایعی که بعداً به وقوع خواهد پیوست [[آگاه]] بود. از اینرو او را از «[[اصحاب]] سر» [[حضرت امیر]] {{ع}} میدانستند. | ||
میثم | |||
او به معرفی [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بسیار [[مشتاق]] بود و [[افکار]] [[عامه]] [[مردم]] را متوجه | نمونههایی از [[علم غیب]] میثم و اطلاع او از حوادث آینده عبارت بود از پیشگویی مرگ معاویه، خبر [[شهادت امام حسین]] {{ع}} برای زنی مکی، به نام [[جبله]]، دستگیری خویش توسط سرکرده طایفه خود و شهادتش به دستور [[ابن زیاد]]، و [[آزادی]] [[مختار بن ابی عبیده ثقفی]] از [[زندان]]<ref>[[حبیبالله فرحزاد|فرحزاد، حبیبالله]]، [[غدیر برترین پیام آسمانی (کتاب)|غدیر برترین پیام آسمانی]]، ص ۲۳۹.</ref>. | ||
==== پس از [[شهادت امیرمؤمنان]] {{ع}} ==== | |||
میثم پس از شهادت حضرت علی {{ع}} در خدمت [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} بود، ولی ملازمت او با امام حسن {{ع}} محدود به مدت زمانی بود که [[امام علی]] {{ع}} در [[کوفه]] حضور داشتند و چون [[زندگی]] او در کوفه بود نتوانست با [[امام]] به [[مدینه]] مشرف شود، ولی در زمان [[امام حسین]] {{ع}} گاهی به [[مکه]] و مدینه مشرف و به خدمت آن حضرت میرسید و حتی در آخرین سفری که به [[مدینه]] داشت، [[امام]] را در مدینه نیافت و بدون اینکه امام را [[زیارت]] کند، به [[کوفه]] مراجعت نمود. وی بعد از مراجعت به [[فرمان]] [[ابن زیاد]] دستگیر و [[زندانی]] شد. | |||
او به معرفی [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بسیار [[مشتاق]] بود و [[افکار]] [[عامه]] [[مردم]] را متوجه حقانیت امام و عظمت امام مینمود و حتی مدتی که از چنگال ابن زیاد فراری بود، در هر فرصت مناسب، [[مناقب]] و [[فضائل علی]] {{ع}} را بیان میکرد<ref>[[حبیبالله فرحزاد|فرحزاد، حبیبالله]]، [[غدیر برترین پیام آسمانی (کتاب)|غدیر برترین پیام آسمانی]]، ص ۲۴۰.</ref>. | |||
==== میثم بر چوبه دار ==== | |||
میثم در سال ۶۰ هجری پس از آنکه به مدینه رفت و با [[رسول خدا]] {{صل}} وداع نمود، پس از بازگشت به کوفه به دستور ابن زیاد دستگیر و زندانی شد. او را بر همان درختی دار زدند که [[حضرت علی]] {{ع}} خبرش را به او داده بود و نحوه شهادتش را گفته بود. | |||
میثم همراه نه نفر دیگر در یک [[روز]] به دار کشیده شد، ولی محل دارهای آنان متفاوت بود و چنانکه علی {{ع}} به او فرموده بود، چوبه دار میثم از دیگران کوتاهتر و نزدیک منزلش بود. پس از [[شهادت]] میثم، ابن زیاد از [[دفن]] او جلوگیری کرد، تا آنکه سه روز پس از شهادتش، چند تن از خرمافروشان کوفه، شبانه، جسد وی را از چوبه دار ربودند و در قبری میان گودال آب در سرزمین [[قبیله]] مراد به خاک سپردند<ref>رجال کشی، ص۸۳.</ref>. | |||
میثم همراه نه نفر دیگر در یک [[روز]] به دار کشیده شد، ولی محل دارهای آنان متفاوت بود و چنانکه علی {{ع}} به او فرموده بود، چوبه دار میثم از دیگران کوتاهتر و نزدیک منزلش بود. پس از [[شهادت]] میثم، ابن زیاد از [[دفن]] او جلوگیری کرد، تا آنکه سه روز پس از شهادتش، چند تن از خرمافروشان کوفه، شبانه، | |||
از وقایع مهمی که در شب بیستودوم [[ذیحجه]] رخ داد و [[توطئه]] [[دشمنان]] رسول خدا {{صل}} و امر [[ولایت امیرالمؤمنین]] را آشکار کرد، توطئه هَرشی است | از وقایع مهمی که در شب بیستودوم [[ذیحجه]] رخ داد و [[توطئه]] [[دشمنان]] رسول خدا {{صل}} و امر [[ولایت امیرالمؤمنین]] را آشکار کرد، توطئه هَرشی است<ref>[[حبیبالله فرحزاد|فرحزاد، حبیبالله]]، [[غدیر برترین پیام آسمانی (کتاب)|غدیر برترین پیام آسمانی]]، ص ۲۴۱.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |