بحث:حدیث منزلت: تفاوت میان نسخهها
←پانویس
جز (جایگزینی متن - '-،' به '-') |
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
* [[ابوسعید خدری]] گفته است: با جمعی از [[اصحاب]] [[منتظر]] آمدن [[پیامبر]]{{صل}} بودیم، [[پیامبر]] در حالی که بند کفشش پاره شده بود بر ما وارد شد. آن گاه [[کفش]] خود را به [[علی]]{{ع}} داد تا آن را [[اصلاح]] کند، سپس فرمود: برخی از شما بر [[تأویل قرآن]] [[جنگ]] خواهد کرد؛ چنان که من بر تنزیل آن [[جنگ]] کردم. هر یک از [[ابوبکر]] و [[عمر]] گفتند: آیا من آن فرد هستم؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: نه، او صاحب نعل ([[علی]]) است. | * [[ابوسعید خدری]] گفته است: با جمعی از [[اصحاب]] [[منتظر]] آمدن [[پیامبر]]{{صل}} بودیم، [[پیامبر]] در حالی که بند کفشش پاره شده بود بر ما وارد شد. آن گاه [[کفش]] خود را به [[علی]]{{ع}} داد تا آن را [[اصلاح]] کند، سپس فرمود: برخی از شما بر [[تأویل قرآن]] [[جنگ]] خواهد کرد؛ چنان که من بر تنزیل آن [[جنگ]] کردم. هر یک از [[ابوبکر]] و [[عمر]] گفتند: آیا من آن فرد هستم؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: نه، او صاحب نعل ([[علی]]) است. | ||
*مطالب یاد شده و نظایر آنها که بسیار است و علاوه بر [[منابع حدیثی]] و [[تاریخی]] [[شیعه]] در [[صحاح]] و مسانید و کتب [[تاریخ]] و [[سیره]] [[اهل سنت]] [[نقل]] شده است به عنوان نمونه خصائص [[امیرالمؤمنین]] نوشته [[ابوعبدالرحمان نسائی]]؛ المستدرک [[علی]] الصحیحین، ج۳؛ باب [[مناقب]] [[علی]] بن [[ابوطالب]]{{ع}} گویای این واقعیت است که [[رسول]] گرامی{{صل}} نسبت به [[علی]]{{ع}} [[عنایت]] ویژهای داشتهاند، و او نزد [[پیامبر]]{{صل}} از [[مقام]] و [[منزلت]] بیمانندی برخوردار بود. مجموعه این گفتارها و رفتارها از نظر [[عقلای بشر]] به منزله [[نص]] و [[دلیل]] روشن بر [[امامت علی]]{{ع}} به شمار میرود<ref>حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، ص۱۲۶-۱۲۷.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت امام علی (مقاله)|امامت امام علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۴۵۸.</ref>. | *مطالب یاد شده و نظایر آنها که بسیار است و علاوه بر [[منابع حدیثی]] و [[تاریخی]] [[شیعه]] در [[صحاح]] و مسانید و کتب [[تاریخ]] و [[سیره]] [[اهل سنت]] [[نقل]] شده است به عنوان نمونه خصائص [[امیرالمؤمنین]] نوشته [[ابوعبدالرحمان نسائی]]؛ المستدرک [[علی]] الصحیحین، ج۳؛ باب [[مناقب]] [[علی]] بن [[ابوطالب]]{{ع}} گویای این واقعیت است که [[رسول]] گرامی{{صل}} نسبت به [[علی]]{{ع}} [[عنایت]] ویژهای داشتهاند، و او نزد [[پیامبر]]{{صل}} از [[مقام]] و [[منزلت]] بیمانندی برخوردار بود. مجموعه این گفتارها و رفتارها از نظر [[عقلای بشر]] به منزله [[نص]] و [[دلیل]] روشن بر [[امامت علی]]{{ع}} به شمار میرود<ref>حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، ص۱۲۶-۱۲۷.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت امام علی (مقاله)|امامت امام علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۴۵۸.</ref>. | ||
==[[حدیث منزلت]]== | |||
کاروان [[بازرگانی]] که از طرف [[شام]] وارد خاک [[حجاز]] گردید، [[پیامبر]] را از [[آمادگی]] [[سربازان]] [[روم]] برای [[یورش]] به [[مدینه]] [[آگاه]] ساخت. [[پیشگیری]] از وقوع حادثه، بهتر از مقابله با آن است. به همین جهت، از طرف پیامبر [[بسیج عمومی]] در مدینه و حومه آن اعلام گردید و سی هزار سرباز شمشیرزن، در سختترین لحظات که هوای مدینه به شدت گرم شده و فصل رسیدن میوه و برداشتن محصول بود، خود را برای شرکت در این [[جهاد]] بزرگ، آماده کردند و در اردوگاه [[اسلام]] گرد آمدند. | |||
در این لحظه به پیامبر گزارشی رسید که [[منافقان]] مدینه تصمیم دارند در غیاب وی در مدینه، دست به [[کودتا]] بزنند و گروهی را کشته و عدهای را ناراحت سازند. [[پیامبر گرامی]]{{صل}} برای پیشگیری از هر نوع حادثه احتمالی، علی{{ع}} را جای خود [[نصب]] کرد و دستور داد که در مدینه بماند و تا بازگشت پیامبر، مراقب اوضاع باشد و [[امور دینی]] و [[دنیوی]] [[مردم]] را رسیدگی کند. | |||
وقتی منافقان از اقامت علی{{ع}} در مدینه آگاه شدند، و دیدند که نقشه آنان نقش برآب شده است، به [[فکر]] چاره افتادند و خواستند کاری کنند که [[امام]]{{ع}} را از مدینه حرکت دهند. به این منظور شایع کردند که روابط علی با پیامبر به تیرگی گرائیده و وی مورد [[بیمهری]] پیامبر قرار گرفته است. به [[گواه]] اینکه پیامبر به علی{{ع}} [[اجازه]] نداد که در این جهاد [[اسلامی]] شرکت کند. | |||
انتشار چنین شایعهای در محیط مدینه، در [[حق علی]]{{ع}} که از [[روز]] تولد تا آن لحظه در [[پوشش]] مهر و [[محبت پیامبر]] قرار گرفته بود، مایه [[ناراحتی]] [[دوستان]] علی بود؛ لذا علی{{ع}} برای [[تکذیب]] گفتار آنان، خود را به پیامبر که چند میلی بیشتر از محیط مدینه دور نشده بود، رسانید و پیامبر را از جریان آگاه ساخت. در این لحظه پیامبر [[مقام]] و [[موقعیت امام]] را نسبت به خود با جمله [[تاریخی]] خویش بیان کرد و گفت: | |||
{{متن حدیث|أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي إِنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلَّا وَ أَنْتَ خَلِيفَتِي}}. | |||
آیا [[راضی]] نمیشوی که نسبت به من بسان [[هارون]] نسبت به [[موسی]] باشی؟ جز آنکه پس از من [[پیامبری]] نیست هرگز [[شایسته]] نیست که من بروم مگر اینکه تو [[خلیفه]] و [[نماینده]] من باشی.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۱۹۲.</ref>. | |||
===[[بررسی سند]] [[حدیث]]=== | |||
این حدیث را در اصطلاح [[محدثان]]، [[حدیث منزلت]] میگویند. هرکسی با [[کتابهای حدیث]] و [[تاریخ]] سر و کاری داشته باشد، در [[صحت]] و [[استواری]] این حدیث، [[شک]] و تردیدی به خود راه نمیدهد؛ زیرا [[اسناد حدیث]] به اندازهای است که نقل صورت فشردهای از آنها برای ما ممکن نیست. افرادی که [[اهل]] تتبع هستند، با مراجعه به کتابهائی که ما نام آنها را میبریم، پایه صحت این حدیث برای آنان روشن میگردد. اینک بیان فشردهای از [[تواتر حدیث]]: | |||
۱- دانشمند متتبع [[جهان]] [[شیعه]]، مرحوم [[سید هاشم بحرانی]]، (متوفای سال ۱۱۰۷) در کتاب [[غایة المرام]] ص۱۰۹-۱۲۶ صد حدیث از [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]]، با ذکر نام کتاب و سند و [[متن حدیث]]، نقل کرده است. مطالعه این کتاب و خصوصاً این بخش از آن، مایۀ [[تعجب]] و [[شگفتی]] [[انسان]] میگردد، به گونهای که از وسعت تتبع نویسنده آن، انگشت [[حیرت]] به دندان میگیرد و او را از جمله مردانی میاندیشد که [[علم]] و [[دانش]] را برای خود علم، [[طلب]] و تحصیل میکردند. به طور مسلم اگر انگیزه [[معنوی]] و [[ایمانی]] در تألیف این کتاب وجود نداشت، هرگز وی موفق به گردآوری این [[احادیث]] از کتابهای مختلف و متفرق نمیگردید. | |||
اینک به گونهای مختصر، به فهرست برخی از طرق این حدیث اشاره میکنیم: | |||
[[احمد بن حنبل]] در کتاب [[مسند]]، و فرزند وی، [[عبدالله بن احمد بن حنبل]]، مؤلف کتاب [[مناقب]]، مجموعاً این حدیث را با ۲۷ طریق نقل کردهاند و همه یا اکثر این طرق در [[مسند احمد]] موجود است. | |||
[[بخاری]] در صحیح خود، این حدیث را در سه مورد به سه طریق نقل کرده است. (کتاب [[فضائل]] [[اصحاب النبی]]، باب [[مناقب علی]] و کتاب الغزوات، باب [[غزوه تبوک]]) | |||
مسلم در صحیح خود این [[حدیث]] را در هفت مورد نقل نموده است. | |||
مؤلف [[الجمع بین الصحاح السته (کتاب)|الجمع بین الصحاح السته]]، این حدیث را از [[سنن ابوداود]] و [[صحیح ترمذی]] نقل نموده است. | |||
از این بیان روشن میگردد که این حدیث، در چهار صحیح از [[صحاح ششگانه]] نقل شده است و کمتر [[حدیثی]] از فضائل [[امام]]، به این شیوه نقل شده است<ref>بنا به نقل مرحوم شرف الدین، این حدیث در صحیح ابن ماجه نیز در جلد اول صفحه ۲۸ وارد شده است.</ref>. | |||
# [[ابن مغازلی شافعی]]، این حدیث را به هفده طریق در کتاب [[مناقب]] خود آورده است. | |||
# [[محمد بن اسحاق]]، مؤلف [[المغازی]] این حدیث را در دو مورد نقل کرده است. | |||
#مؤلف الأربعین این حدیث را به دو طریق نقل نموده است. | |||
# [[ابن شیرویه دیلمی]]، در کتاب [[الفردوس (کتاب)|الفردوس]] به یک طریق نقل کرده است. | |||
# [[اخطب الخطباء موفق بن احمد الخوارزمی]]، در کتاب [[فضائل امیرالمؤمنین]] به شانزده سند نقل نموده است. | |||
#صاحب کتاب المناقب الفاخرة به سه سند نقل نموده است. | |||
# [[حافظ محمد مؤمن شیرازی]] به یک سند نقل کرده است. | |||
# [[سمعانی]] در [[فضائل الصحابه (کتاب)|فضائل الصحابه]] به یک طریق نقل کرده است. | |||
# [[ابن مسکویه]]، به یک سند نقل نموده است. | |||
# [[ابراهیم بن محمد حموینی]] به ده سند نقل کرده است. | |||
# [[علی بن احمد مالکی]] صاحب کتاب [[الفصول المهمة]] به دو طریق نقل نموده است. | |||
# [[عز الدین ابن ابی الحدید]]، در این مورد پنج حدیث نقل نموده است. | |||
# [[محمد بن طلحه شامی]]، مؤلف مطالب السؤل، به دو طریق نقل کرده است. | |||
سپس مرحوم بحرینی از دو دانشمند [[شیعی]]، [[ابن شاذان]] و ابن شهراشوب، احادیثی نقل میکند که هر دو، آنها را از کتابهای [[اهل تسنن]] نقل نمودهاند، و به این وسیله ثابت میکند که این حدیث به صد طریق در کتابهای [[دانشمندان]] اهل تسنن موجود است<ref>کتاب غایة المرام در گذشته، در سال ۱۲۷۲ هجری قمری، به طور سنگی چاپ شده است اکنون لجنهای لازم دارد که این کتاب را به سبک دلپذیر، با تخریج احادیث و اشاره به جلد و صفحه کتابها، دو مرتبه چاپ نماید و اخیراً یک جلد از این کتاب به شکل یاد شده، به همت برخی از فضلا، چاپ شده است.</ref>. | |||
۲- مرحوم [[سید عبدالحسین شرف الدین عاملی]]، [[رنج]] تتبع را بر خود هموار نموده و به قسمتی از مصادر [[حدیث]] با تعیین جلد و صفحه اشاره نموده است. و این حدیث را از مدارک زیر نقل کرده است: | |||
[[امام]] [[نسائی]]، در کتاب الخصائص العلویة صفحه ۶ و [[حاکم نیشابوری]] در مستدرک جلد ۳ صفحه ۱۰۹ و ۱۲۳ و [[ابن حجر هیتمی]]، در صواعق المحرقة، صفحه ۲۹، و [[مسلم بن حجاج]] در صحیح خود، باب [[فضائل علی]]، جلد ۲ صفحه ۳۲۳ و ۳۲۴ و مؤلف الجمع بین الصحاح الستة در باب [[مناقب علی]]، و صاحب جمع بین الصحیحین، در فضائل علی{{ع}} باب [[غزوۀ تبوک]] و [[صحیح بخاری]] جلد ۳، صفحه ۵۸، و [[سنن ابن ماجه]]، جلد ۱، صفحه ۲۸، و [[احمد بن حنبل]] در [[مسند]] خود جلد ۱، صفحات ۱۷۳ تا ۱۷۵، ۱۷۷، ۱۷۹، ۱۸۲، ۱۸۵ و ۳۳۰ و [[سیوطی]] در [[تاریخ]] الخلفاء صفحه ۶۵ و [[متقی]] هنی، در [[کنز العمال]] جلد ۸، صفحه ۱۵۲ حدیث ۲۵۰۴. | |||
۳- در تعالیق [[احقاق الحق]]، با زحمات توانفرسائی، مسانید و [[مراسیل]] حدیث، با مراجعه به کتابهای [[دانشمندان]]، با تعیین شماره جلد و صفحه مطرح گردیده است و در نقل صورتهای گوناگون حدیث و ضبط نام کسانی که از [[صحابه پیامبر]] گرامی حدیث به آنان منتهی میگردد، دقت شایان تقدیر به عمل آمده است. برای اطلاع بیشتر به جلد ۵، صفحه ۱۳۳ تا ۲۳۴ مراجعه گردد. | |||
با ملاحظه این جهات، برای یک فرد منصف، جای تردید در [[صحت]] و [[استواری]] سند باقی نمیماند. | |||
در استواری این حدیث نیز کافی است که [[سعد وقاص]]، [[دشمن]] خود [[امام علی]]{{ع}} آن را یکی از سه نقطه درخشان [[زندگی]] علی{{ع}} خوانده است. هنگامی که [[معاویه]] به خاطر اخذ [[بیعت]] برای یزید وارد [[مکه]] گردید، در [[دار الندوه]] انجمنی تشکیل داد که در آن شخصیتهائی از [[صحابه پیامبر]] گرد آمده بودند. وی سخن خود را با بدگوئی درباره علی{{ع}} آغاز نمود و [[انتظار]] داشت که سعد نیز با او در این کار همگام گردد، و سعد رو به معاویه کرد و گفت: من هر موقع، سه نقطه درخشان از زندگی علی را یاد میکنم، از صمیم [[دل]] میگویم: ای کاش، این سه [[فضیلت]]، از آن من بود. این سه فضیلت عبارتند از: | |||
# روزی که [[پیامبر]] به علی{{ع}} گفت: تو نسبت به من بسان هارونی نسبت به [[موسی]]، جز اینکه پس از من [[پیامبری]] نیست. | |||
#در یکی از روزهای [[جنگ خیبر]] گفت: فردا [[پرچم]] را به دست کسی میدهم که [[خدا]] و [[رسول]]، او را [[دوست]] میدارند و او [[فاتح خیبر]] است. و پا به فرار نمیگذارد. | |||
# [[روز]] [[مباهله]] با [[مسیحیان نجران]]، پیامبر علی و [[فاطمه]] و حسن و حسین را دور خود گرد آورد و گفت: پروردگارا اینان [[اهل بیت]] من هستند<ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰.</ref>. | |||
بنابراین در صدور این سخن از [[پیامبر گرامی]]، نباید [[شک و تردید]] به خود راه دهیم، بلکه باید گامی به پیش بگذاریم و در دلالت و مفهوم و [[هدف]] [[حدیث]]، قدری بیندیشیم.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۱۹۳.</ref>. | |||
===بررسی دلالت [[حدیث منزلت]]=== | |||
در درجه نخست، باید در جمله {{متن حدیث|إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}} که در اصطلاح به آن جمله استثنائی میگویند، دقت کنیم. | |||
معمولاً هر کجا موقعیت کسی را به کسی [[تشبیه]] کنند و بگویند این دو نفر از نظر [[مقام]] مثل هم هستند، [[اهل]] زبان از این جمله جز این نمیفهمند که این دو نفر از نظر [[شؤون]] و [[مناصب]] [[اجتماعی]] با هم مساوی هستند و اگر پس از چنین تشبیه و [[تنزیل]]، مقامی را استثناء کنند، آن نیز [[شاهد]] دیگری میشود که این دو نفر از هر نظر همتای یکدیگرند، جز در آن مقامی که در سخن گوینده استثناء شده است. | |||
در این [[حدیث]]، [[پیامبر]]{{صل}} موقعیت علی{{ع}} را نسبت به خود بسان موقعیت [[هارون]] نسبت به [[موسی]] خوانده است، و از میان مقامهائی که هارون داشت، فقط یک [[منصب]] را استثناء کرده و آن اینکه هارون پیامبر بود، ولی علی{{ع}} پیامبر نیست؛ زیرا [[پیامبر اسلام]]، به [[حکم]] [[آیه]] {{متن قرآن|مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ}}<ref>«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref> [[خاتم پیامبران]] است و پس از وی [[پیامبری]] نخواهد آمد. | |||
اکنون باید دید [[مناصب]] و [[مقامات]] هارون به حکم [[قرآن]] چه بوده که همه آنها را علی{{ع}} دارا بوده است، جز [[نبوت]] که خود پیامبر در ذیل حدیث آن را استثناء کرده است. | |||
وقتی به قرآن مراجعه میکنیم، میبینیم که موسی برای هارون، مناصب زیر را از [[خداوند]] خواسته بود و خداوند درخواستهای موسی را پذیرفته و همه را به هارون داده است. | |||
# [[مقام وزارت]]: [[موسی بن عمران]]، از خداوند خواست که هارون را [[وزیر]] او قرار دهد، چنانکه میگوید: پروردگارا از [[اهل بیت]] من، هارون را برای من وزیر قرار ده. | |||
# [[مقام رسالت]]: موسی بن عمران از [[خدا]] خواست که او را در امر [[رسالت]]، [[شریک]] وی سازد، چنانکه میگوید: {{متن قرآن|وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي}}<ref>«و او را در کارم شریک ساز» سوره طه، آیه ۳۲.</ref>. | |||
#تقویت و [[تأیید]]: موسی از خدا خواست که او را به وسیله [[برادر]] خود هارون، تأیید و تقویت نماید، چنانکه میگوید: {{متن قرآن|اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي}}<ref>«پشتم را به او استوار دار» سوره طه، آیه ۳۱.</ref>. [[قرآن مجید]] میفرماید: که خداوند، به تمام درخواستهای موسی، پاسخ مثبت گفت و همه این مقامها را به هارون عطا نمود، چنانکه میفرماید: {{متن قرآن|قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى}}<ref>«فرمود: ای موسی! خواستهات برآورده شد» سوره طه، آیه ۳۶.</ref><ref>گذشته بر این، قرآن در یکی از آیات به مقام نبوت هارون تصریح میکند و میفرماید: {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا}} از سر بخشایش خود، برادرش هارون را در حالی که پیامبر بود بدو بخشیدیم» سوره مریم، آیه ۵۳؛ و در آیه دیگر با صراحت هرچه کاملتر به وزارت هارون تصریح میکند و میفرماید: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا}} و به راستی ما به موسی کتاب دادیم و برادرش هارون را وزیری همراه او گرداندیم» سوره فرقان، آیه ۳۵.</ref>. | |||
# [[هارون]] در [[غیبت موسی]]، [[خلیفه]] و [[جانشین]] او بود، چنانکه میفرماید: {{متن قرآن|وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ}}<ref>«و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.</ref>. | |||
از مراجعه به [[آیات]] یاد شده، [[مقامات]] و [[مناصب]] هارون کاملاً به دست میآید و به [[حکم]] [[حدیث منزلت]]، تمام این مناصب و مقامات، برای علی{{ع}} ثابت میگردد. | |||
در این [[صورت امام]]، [[وزیر]] و [[یار]] و [[یاور]] و [[خلیفه رسول خدا]] در میان [[مردم]] میباشد و باید در غیاب [[پیامبر]]، [[رهبری]] مردم را به عهده بگیرد.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۱۹۷.</ref>. | |||
===پاسخ یک سؤال=== | |||
ممکن است گفته شود که [[جانشینی علی]]{{ع}} از پیامبر، مخصوص به همان روزهائی بود که پیامبر [[مدینه]] را ترک گفت و این مطلب جز آن است که او خلیفه [[علی الاطلاق]] و [[جانشین پیامبر]] پس از درگذشت او باشد<ref>این اشکال، از دانشمند معروف اهل تسنن، آمدی میباشد.</ref>. | |||
ولی مراجعه کوتاهی به [[زندگانی پیامبر]]، پاسخ این سؤال را کاملاً روشن میسازد. | |||
اولاً: علی{{ع}} اولین و آخرین شخصی نبود که پیامبر او را در [[غیبت]] خود از مدینه جانشین خود قرار دهد، بلکه پیامبر در طول اقامت ده ساله خود در مدینه هر موقع مرکز [[اسلام]] را ترک میگفت، کسی را به عنوان [[جانشین]] خود معرفی مینمود و امور را به دست او میسپرد. هرگاه مقصود از جمله و [[تشبیه]] [[امام]] به [[هارون]] فقط [[جانشینی]] امام در طول [[غیبت پیامبر]] از [[مدینه]] بود، چرا این جمله را درباره دیگر [[جانشینان]] خود نگفت؟ در صورتی که آنان نیز در موقع خاصی که [[پیامبر]] مدینه را به [[عزم]] [[جهاد]] با [[زیارت]] [[خانه خدا]] ترک میگفت، [[جانشین پیامبر]] بودند، پس علت این [[تبعیض]] چه بود؟ | |||
ثانیاً: [[جانشینی علی]]{{ع}} از پیامبر، آن هم در یک مدت کوتاه به این طول و تفصیل نیاز نداشت که چنین جملهای را بگوید و سپس [[مقام نبوت]] را استثناء کند. یک چنین جانشینی، [[افتخار]] چشمگیری نبود و بر فرض افتخار، از اختصاصات علی{{ع}} بشمار نمیرفت که [[سعد وقاص]] آن را [[آرزو]] کند و حاضر شود که آن را با صدها شتر سرخ مو عوض کند و آن را در ردیف دیگر [[فضائل علی]] ([[فاتح خیبر]] و نفس پیامبر و جزء [[اهل بیت]] او در [[مباهله]] با [[نصارای نجران]]) قرار دهد. | |||
ثالثاً: هرگاه پیامبر این جمله [[تاریخی]] را تنها در موقع رفتن خویش به [[تبوک]] میگفت، جا داشت که چنین پنداری را به خود راه دهیم، ولی [[پیامبر گرامی]] این جمله را در مواقع دیگر نیز درباره امام فرموده است و صفحات [[تاریخ]] و [[حدیث]]، مواردی را که پیامبر، این جمله را در آنها گفته است، به دقت ضبط نموده است. | |||
اینک مواردی که پیامبر گرامی{{صل}} این جمله را بیان کرده است: | |||
# [[ام سلیم]] که از [[زنان]] تاریخی [[اسلام]] است و در [[جنگ]] از [[مسلمانان]] با [[شمشیر]] [[دفاع]] میکرد، پیامبر به [[خانه]] او رفت و آمد داشت و هدایائی به او میداد. وی از زنان آشنا به [[مقام]] [[عترت پیامبر]] میباشد. روزی [[رسول]] گرامی{{صل}} به وی فرمود: {{متن حدیث|يَا أُمَّ سُلَيْمٍ! إِنَّ عَلِيّاً لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِي وَ دَمُهُ مِنْ دَمِي وَ هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}<ref>کنز العمال، ج۶، ص۱۵۶ حدیث شماره ۲۵۵۴؛ منتخب کنزالعمال در حاشیه مسند احمد، ج۵، ص۳۱.</ref>. ای [[ام سلیم]]، گوشت و [[خون]] علی، از گوشت و خون من است نسبت او به من بسان [[هارون]] است نسبت به [[موسی]]. | |||
#در داستان [[اختلاف]] علی و جعفر و زید درباره دختر [[حمزه]]، [[پیامبر]] از علی{{ع}} جانبداری کرد و فرمود: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}<ref>الخصائص العلویة، نگارش، نسائی، ص۱۹.</ref>. | |||
# روزی که پیامبر، تمام درهائی را که به [[مسجد]] باز میشد، بست جز در [[خانه علی]]، در این موقع فرمود: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ إِنَّهُ يَحِلُّ لَكَ فِي الْمَسْجِدِ مَا يَحِلُّ لِي وَ أَنَّكَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}}<ref>ینابیع المودة، باب نهم، نقل از فضائل اهل البیت خوارزمی.</ref>. آنچه در مسجد بر من [[حلال]] است، بر تو نیز حلال است، و تو نسبت به من مانند هارونی نسبت به موسی، جز اینکه پس از من [[پیامبری]] نیست. | |||
# روزی [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[ابو عبیده جراح]] در حضور پیامبر بردند پیامبر دست بر شانه علی زد و فرمود: {{متن حدیث|یَا عَلِيُّ أَنْتَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً وَ أَوَّلَهُمْ إِسْلَاماً وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}<ref>کنز العمال، ج۶، ص۳۶۵، حدیث شماره ۵۰۳۶.</ref>. [[یا علی]]، تو نخستین فردی هستی که به من [[ایمان]] آوردی و [[اسلام]] را پذیرفتی، تو نسبت به من بسان هارونی نسبت به موسی. | |||
#در نخستین روزهای [[هجرت]]، که [[پیامبر گرامی]] [[مهاجر]] و [[انصار]] را با هم [[برادر]] کرد و گروهی به [[فرمان پیامبر]]، دو به دو با هم برادر شدند، علی{{ع}} با دیده گریان به پیامبر عرض کرد: چگونه برای هر فردی [[برادری]] تعیین نمودی، و برای من کسی را معین نکردی؟ پیامبر در پاسخ وی فرمود: {{متن حدیث|وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ مَا أَخَّرْتُكَ إِلَّا لِنَفْسِي وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَ أَنْتَ أَخِي وَ وَارِثِي}}. به خدائی که مرا به [[حق]] برانگیخته است کار تو را به تأخیر نیانداختم مگر اینکه ترا [[برادر]] خویش قرار دهم، تو نسبت به من مانند هارونی نسبت به [[موسی]]، جز اینکه پس از من [[پیامبری]] نیست، تو برادر و [[وارث]] من هستی. | |||
[[گواه]] دیگر: بر اینکه علی{{ع}} تمام [[مناصب]] و [[مقامات]] [[هارون]] را دارا بود، این است که [[پیامبر]] به [[فرمان خدا]] از طرق گوناگونی [[کوشش]] میکرد که [[مردم]] بدانند موقعیت علی{{ع}} نسبت به او همانند موقعیت هارون است نسبت به موسی، و علی{{ع}} چیزی از او جز در مسألۀ [[نبوت]] کم و کسری ندارد و لذا هنگامی که [[دخت پیامبر]] برای علی دو فرزند ذکور آورد. پیامبر به علی{{ع}} دستور داد که نام آنها را حسن و حسین بگذارد، همچنانکه نام [[فرزندان]] هارون، [[شبر]] و [[شبیر]] است، که در [[زبان عبری]] معادل آن دو به شمار میروند. | |||
[[کاوش]] و بررسی زندگانی هر دو [[جانشین]]، ما را به وجه مشابهتهای دیگری نیز [[رهبری]] میکند که ما از بیان آنها خودداری میکنیم، و مرحوم [[شرف]] الدین در کتاب المراجعات به طور تفصیل، در این باره به [[گفتگو]] پرداخته است<ref>المراجعات، ص۱۴۱ تا ۱۴۷.</ref>. | |||
از همه این دلائل صرف نظر میکنیم، تنها ذیل [[حدیث]]، یعنی جملة الا انه لا [[نبی]] بعدی گواه بر عموم [[تنزیل]] است زیرا اگر مقصود از تنزیل [[امام]] به [[مقام]] هارون، تنزیل در [[دوران فترت]] و [[غیبت پیامبر]] از [[مدینه]] بود، جهت نداشت که موضوع نبوت علی را استثناء کند و بگوید جز اینکه تو پیامبر نیستی. | |||
از این جمله استثناء معلوم میگردد که امام تمام مناصب و مقامات هارون را در تمام [[عمر]] خود داراست، جز یک [[منصب]]، آن هم [[منصب نبوت]] است. | |||
به عبارت روشنتر: استثناء گواه بر عمومیت جمله پیش است، یعنی جمله (انت [[منی]]) اگر علی تنها در این مدت کوتاه مقامات هارون را دارا بود، کسی احتمال نمیداد که در [[نیابت]] دو یا سه ماهه، علی{{ع}} بسان هارون، پیامبر باشد تا پیامبر برای رفع چنین توهم، نبوت علی را استثناء کند و بگوید جز اینکه تو [[پیامبر]] نیستی. | |||
استثناء [[مقام نبوت]]، بر دو معنی دلالت دارد: | |||
# [[امام]]، تمام [[مقامات]] [[هارون]] را داراست، نه یک [[مقام]] را<ref>این مطلب در علم اصول ثابت شده است که استثناء گواه بر عموم مستثنی منه است.</ref>. | |||
#این مقامات برای امام، پیوسته ثابت بوده و منحصر به دوران [[غیبت پیامبر]] از [[مدینه]]، نبود زیرا اگر این مقامات برای علی{{ع}} فقط در این مدت کوتاه ثابت بود و در غیر این مدت، واجد مقام و منصبی نبود، استثناء بیجهت میباشد؛ زیرا از چنین [[تنزیل]] موقت، به [[فکر]] کسی [[نبوت]] امام خطور نمیکند، تا پیامبر آن را منها کند.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۱۹۹.</ref>. | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:IM010595.jpg|22px]] [[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|'''پیشوائی از نظر اسلام''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |