پرش به محتوا

سعدالعشیره در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۴۲: خط ۴۲:
علاوه بر [[بت پرستی]] که دین غالب [[مردم]] سعد العشیره را به خود اختصاص داده بود، برخی از [[اخبار]]، از [[مسیحی]] شدن بخشی از مردم [[جعفی]] که در [[عراق]] سکنی یافته بودند حکایت دارند.<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۳۵۱.</ref>
علاوه بر [[بت پرستی]] که دین غالب [[مردم]] سعد العشیره را به خود اختصاص داده بود، برخی از [[اخبار]]، از [[مسیحی]] شدن بخشی از مردم [[جعفی]] که در [[عراق]] سکنی یافته بودند حکایت دارند.<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۳۵۱.</ref>


==تعامل با پیامبر خاتم{{صل}}==
==عصر نبوی==
===تعامل با پیامبر خاتم{{صل}}===
در پی [[بعثت نبی مکرم اسلام]]{{ع}}، [[محیمة بن جزء بن عبدی غوث زبیدی]]، [[حلیف بنی سهم]]<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۴۶۳.</ref> و به [[نقلی]] [[بنی جمح]]،<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۶-۳۲۷.</ref> از نخستین [[مردمان]] بنی سعد العشیره بودند که در [[مکه]] به [[آیین اسلام]] گرویدند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۳۴۳.</ref> وی را همچنین از [[مهاجران به حبشه]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۰۷.</ref> و از [[حاضران در جنگ بدر]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۶.</ref> نیز گفته‌اند. اما [[پذیرش اسلام]] عمومی [[طوایف]] بنی سعد العشیره بعد از [[هجرت رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]] و از سالهای بین نهم تا یازدهم [[هجری]] و در پی ارسال [[سرایا]] از سوی [[نبی اکرم]]{{صل}} و [[وفود]] [[قبایل مذحجی]] به مدینه محقق گردید. مناسبات دیرینه [[فرهنگی]] و [[تجاری]] [[یمن]] با یثرب به‌ویژه پس از استقرار [[رسول خدا]]{{صل}} در مدینه و نیز رفت و آمدهای [[نمایندگان]] [[قبیله]] سعد العشیره به این [[شهر]]، زمینه آشنایی آنها را با [[اسلام]] و [[دعوت]] رسول خدا{{صل}} و نیز امکان [[پرسشگری]] و [[گرایش]] به اسلام را در مردمان این قبیله را فراهم آورده بود. گفته شده که پس از رسیدن [[اخبار]] مربوط به [[بعثت]] رسول خدا{{صل}} به طوایف [[بنی زبید]] و [[بنی مراد]] در [[سرزمین]] یمن، [[عمرو بن معدی کرب]] - که از بزرگان و [[شجاعان]] و [[شاعران]] زُبید بود - به نزد [[قیس بن مکشوح مرادی]] رفت و کوشید تا وی را برای رفتن نزد [[پیامبر]]{{صل}} و [[ایمان]] به ایشان در صورت [[صدق در گفتار]]، متقاعد سازد. اما قیس، نظر [[عمرو بن معدی کرب]] را احمقانه خواند و آن را نپذیرفت؛ به همین جهت، عمرو بن معدی کرب همراه عده‌ای از قومش به سوی مدینه حرکت کردند و هنگامی که [[لشکر]] اسلام تازه از [[تبوک]] ([[سال نهم هجری]]) بازگشته بود، به نزد پیامبر{{صل}} رسیدند و با شنیدن [[سخنان رسول خدا]]{{صل}} درباره [[قیامت]]، اسلام آوردند و سپس به سوی قبیله خود بازگشتند. در مسیر بازگشت، عمرو بن معدی کرب، [[قاتل]] پدرش [[أبی بن عثعث خثعمی]] را دید و او را دستگیر کرد و پیش رسول خدا{{صل}} آورد و به ایشان گفت: "[[شکایت]] مرا درباره این [[قاتل]] فراری قبول کن که پدرم را کشته است". آن حضرت{{صل}} به او فرمود: "ای [[عمرو بن معدی کرب]]، [[اسلام]] خون‌هایی را که در [[زمان]] [[جاهلیت]] ریخته شده، هدر دانسته است". عمرو بن معدی کرب برگشت، اما [[مرتد]] شد و در مسیر به [[قوم]] ابی بن عثعث شبیخون زد و آن را [[غارت]] کرد و سپس به سوی قوم خود رفت.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱. ابن سعد و دیگران خبر این وفد را به گونه‌ای دیگر نقل کرده‌اند. ر. ک. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۸. نیز طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۳۲-۱۳۳؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۲، ص۹۹.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} پس از دریافت خبر [[ارتداد]] و شبیخون عمرو بن معدی کرب، به [[امام علی]]{{ع}} دستور داد که همراه عده‌ای از [[مهاجران]]، که [[خالد بن سعید بن عاص اموی]] هم جزء آنها بود، به سوی [[قبیله]] [[بنی زبید]] حرکت کند. این قبیله با قبیله [[بنی جعفی]] [[هم‌پیمان]] بودند، به همین دلیل، [[رسول اکرم]]{{صل}} [[خالد بن ولید]] را همراه عده‌ای از [[اعراب]] به سوی آنها فرستاد. رسول خدا{{صل}} به خالد دستور داد که به سوی قبیله بنی جعفی حرکت کند و اگر به علی{{ع}} برخوردند، [[فرماندهی]] دو [[لشکر]] را [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بر عهده بگیرد. وقتی که قبیله بنی جعفی از آمدن لشکر اسلام باخبر شدند، عده‌ای از آنها به قبیله بنی زبید پیوستند و عده‌ای دیگر به منطقه تخوم در [[یمن]] رفتند. علی{{ع}} احتمال داد که خالد بن ولید به دنبال آنها بیاید، به همین دلیل، نامه‌ای به او نوشت و وی را از ادامه حرکت باز داشت. علی{{ع}} به حرکت خود ادامه داد تا اینکه در [[وادی]] کسر، از مناطق صنعای یمن، به قبیله بنی زبید رسید. دو [[سپاه]] با هم روبرو شدند پس عمرو بن معدی کرب در حالی که [[شمشیر]] معروف خود، - [[صمصام]] - را در دست داشت، از سپاهش خارج شد و مبارز‌طلبید. در [[همراهی]] با او، [[برادر]] و برادرزاده‌اش نیز از لشکر خارج شدند. علی{{ع}} به [[مبارزه]] آنها رفت و در یک لحظه، برادر و برادرزاده عمرو بن معدی کرب را به [[هلاکت]] رساند. به دنبال آن، عمرو بن معدی کرب و بنی زبید فرار کردند و زنانشان، از جمله [[زن]] عمرو بن معدی کرب، رکانه دختر [[سلامه]] و فرزندش، [[اسیر]] شدند. علی{{ع}}، [[خالد بن سعید]] را در میان بنی زبید باقی گذاشت تا به هر کدام از فراریان که [[مسلمان]] می‌شوند، [[امان]] دهد و [[زکات]] را گرد آورد. عمرو بن معدی کرب بازگشت و از خالد بن سعید [[اجازه]] [[ملاقات]] خواست. در پی [[اذن]] خالد بن سعید، او نزد خالد بن سعید رفت و دوباره اسلام آورد.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱.</ref>-<ref>حبیب عباسی، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم{{صل}}، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۹.</ref>
در پی [[بعثت نبی مکرم اسلام]]{{ع}}، [[محیمة بن جزء بن عبدی غوث زبیدی]]، [[حلیف بنی سهم]]<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۴۶۳.</ref> و به [[نقلی]] [[بنی جمح]]،<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۶-۳۲۷.</ref> از نخستین [[مردمان]] بنی سعد العشیره بودند که در [[مکه]] به [[آیین اسلام]] گرویدند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۳۴۳.</ref> وی را همچنین از [[مهاجران به حبشه]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۰۷.</ref> و از [[حاضران در جنگ بدر]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۶.</ref> نیز گفته‌اند. اما [[پذیرش اسلام]] عمومی [[طوایف]] بنی سعد العشیره بعد از [[هجرت رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]] و از سالهای بین نهم تا یازدهم [[هجری]] و در پی ارسال [[سرایا]] از سوی [[نبی اکرم]]{{صل}} و [[وفود]] [[قبایل مذحجی]] به مدینه محقق گردید. مناسبات دیرینه [[فرهنگی]] و [[تجاری]] [[یمن]] با یثرب به‌ویژه پس از استقرار [[رسول خدا]]{{صل}} در مدینه و نیز رفت و آمدهای [[نمایندگان]] [[قبیله]] سعد العشیره به این [[شهر]]، زمینه آشنایی آنها را با [[اسلام]] و [[دعوت]] رسول خدا{{صل}} و نیز امکان [[پرسشگری]] و [[گرایش]] به اسلام را در مردمان این قبیله را فراهم آورده بود. گفته شده که پس از رسیدن [[اخبار]] مربوط به [[بعثت]] رسول خدا{{صل}} به طوایف [[بنی زبید]] و [[بنی مراد]] در [[سرزمین]] یمن، [[عمرو بن معدی کرب]] - که از بزرگان و [[شجاعان]] و [[شاعران]] زُبید بود - به نزد [[قیس بن مکشوح مرادی]] رفت و کوشید تا وی را برای رفتن نزد [[پیامبر]]{{صل}} و [[ایمان]] به ایشان در صورت [[صدق در گفتار]]، متقاعد سازد. اما قیس، نظر [[عمرو بن معدی کرب]] را احمقانه خواند و آن را نپذیرفت؛ به همین جهت، عمرو بن معدی کرب همراه عده‌ای از قومش به سوی مدینه حرکت کردند و هنگامی که [[لشکر]] اسلام تازه از [[تبوک]] ([[سال نهم هجری]]) بازگشته بود، به نزد پیامبر{{صل}} رسیدند و با شنیدن [[سخنان رسول خدا]]{{صل}} درباره [[قیامت]]، اسلام آوردند و سپس به سوی قبیله خود بازگشتند. در مسیر بازگشت، عمرو بن معدی کرب، [[قاتل]] پدرش [[أبی بن عثعث خثعمی]] را دید و او را دستگیر کرد و پیش رسول خدا{{صل}} آورد و به ایشان گفت: "[[شکایت]] مرا درباره این [[قاتل]] فراری قبول کن که پدرم را کشته است". آن حضرت{{صل}} به او فرمود: "ای [[عمرو بن معدی کرب]]، [[اسلام]] خون‌هایی را که در [[زمان]] [[جاهلیت]] ریخته شده، هدر دانسته است". عمرو بن معدی کرب برگشت، اما [[مرتد]] شد و در مسیر به [[قوم]] ابی بن عثعث شبیخون زد و آن را [[غارت]] کرد و سپس به سوی قوم خود رفت.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱. ابن سعد و دیگران خبر این وفد را به گونه‌ای دیگر نقل کرده‌اند. ر. ک. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۸. نیز طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۳۲-۱۳۳؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۲، ص۹۹.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} پس از دریافت خبر [[ارتداد]] و شبیخون عمرو بن معدی کرب، به [[امام علی]]{{ع}} دستور داد که همراه عده‌ای از [[مهاجران]]، که [[خالد بن سعید بن عاص اموی]] هم جزء آنها بود، به سوی [[قبیله]] [[بنی زبید]] حرکت کند. این قبیله با قبیله [[بنی جعفی]] [[هم‌پیمان]] بودند، به همین دلیل، [[رسول اکرم]]{{صل}} [[خالد بن ولید]] را همراه عده‌ای از [[اعراب]] به سوی آنها فرستاد. رسول خدا{{صل}} به خالد دستور داد که به سوی قبیله بنی جعفی حرکت کند و اگر به علی{{ع}} برخوردند، [[فرماندهی]] دو [[لشکر]] را [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بر عهده بگیرد. وقتی که قبیله بنی جعفی از آمدن لشکر اسلام باخبر شدند، عده‌ای از آنها به قبیله بنی زبید پیوستند و عده‌ای دیگر به منطقه تخوم در [[یمن]] رفتند. علی{{ع}} احتمال داد که خالد بن ولید به دنبال آنها بیاید، به همین دلیل، نامه‌ای به او نوشت و وی را از ادامه حرکت باز داشت. علی{{ع}} به حرکت خود ادامه داد تا اینکه در [[وادی]] کسر، از مناطق صنعای یمن، به قبیله بنی زبید رسید. دو [[سپاه]] با هم روبرو شدند پس عمرو بن معدی کرب در حالی که [[شمشیر]] معروف خود، - [[صمصام]] - را در دست داشت، از سپاهش خارج شد و مبارز‌طلبید. در [[همراهی]] با او، [[برادر]] و برادرزاده‌اش نیز از لشکر خارج شدند. علی{{ع}} به [[مبارزه]] آنها رفت و در یک لحظه، برادر و برادرزاده عمرو بن معدی کرب را به [[هلاکت]] رساند. به دنبال آن، عمرو بن معدی کرب و بنی زبید فرار کردند و زنانشان، از جمله [[زن]] عمرو بن معدی کرب، رکانه دختر [[سلامه]] و فرزندش، [[اسیر]] شدند. علی{{ع}}، [[خالد بن سعید]] را در میان بنی زبید باقی گذاشت تا به هر کدام از فراریان که [[مسلمان]] می‌شوند، [[امان]] دهد و [[زکات]] را گرد آورد. عمرو بن معدی کرب بازگشت و از خالد بن سعید [[اجازه]] [[ملاقات]] خواست. در پی [[اذن]] خالد بن سعید، او نزد خالد بن سعید رفت و دوباره اسلام آورد.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱.</ref>-<ref>حبیب عباسی، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم{{صل}}، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۹.</ref>


۲۱۸٬۱۹۵

ویرایش