پرش به محتوا

حرکت امام حسین به سوی مکه: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۲: خط ۱۲:


امام{{ع}} در همان گام‌های نخستین نشان می‌دهد که [[شجاعانه]] قدم بر می‌دارد و چنان نیست که از یک گروه گشتی [[دشمن]] که بخواهد در اثنای راه بر او [[یورش]] برد، وحشتی به خود راه دهد، بلکه آماده است ضربات خود را یکی پس از دیگری بر آنها وارد سازد. برای امام حسین{{ع}} زیبنده نیست که از [[ترس]] چنین حملاتی راه اصلی را رها کرده از بی‌راهه برود. در ضمن این [[حقیقت]] آشکار می‌شود که دشمن غدّار و سفّاک، همچون [[سایه]]، پسر [[پیغمبر]] خدا{{صل}} را دنبال می‌کرد؛ زیرا در برابر مطامع آنها [[تسلیم]] نشده بود<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها]]، ص ۳۲۷.</ref>.
امام{{ع}} در همان گام‌های نخستین نشان می‌دهد که [[شجاعانه]] قدم بر می‌دارد و چنان نیست که از یک گروه گشتی [[دشمن]] که بخواهد در اثنای راه بر او [[یورش]] برد، وحشتی به خود راه دهد، بلکه آماده است ضربات خود را یکی پس از دیگری بر آنها وارد سازد. برای امام حسین{{ع}} زیبنده نیست که از [[ترس]] چنین حملاتی راه اصلی را رها کرده از بی‌راهه برود. در ضمن این [[حقیقت]] آشکار می‌شود که دشمن غدّار و سفّاک، همچون [[سایه]]، پسر [[پیغمبر]] خدا{{صل}} را دنبال می‌کرد؛ زیرا در برابر مطامع آنها [[تسلیم]] نشده بود<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها]]، ص ۳۲۷.</ref>.
طبری و دیگران گفته‌اند: [[عبدالله بن عمر]] در بین راه با حسین و ابن زبیر روبرو گردید و به آن دو گفت: «از [[خدا]] بترسید و [[جماعت]] [[مسلمانان]] را متفرق نکنید!»<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۱.</ref>. و نیز، [[عبدالله بن مطیع]] به [[دیدار امام]] رفت و گفت: فدایت گردم به کجا می‌روی؟ فرمود: «اما اکنون به مکه، و اما بعد، از خدا [[طلب]] خیر می‌کنم» گفت: خدا خیرت دهد و ما را فدایت گرداند، اگر به مکه می‌روی برحذر باش که به [[کوفه]] نزدیک نگردی که سرزمینی شوم است. پدرت در آنجا کشته شد و برادرت در آنجا بی‌یاور گردید و ضربت خورد و نزدیک بود جانش را از دست بدهد. ملازم [[حرم]] شو که تو آقای [[عرب]] هستی و [[اهل]] [[حجاز]] هیچ‌کس را همتای تو ندانند و [[مردم]] از هرطرف به سوی تو [[دعوت]] می‌شوند. عمو و دایی‌ام فدایت، از حرم جدا مشو که اگر کشته شوی همه ما پس از تو به [[بردگی]] کشیده می‌شویم.
حسین پیش رفت تا [[روز جمعه]] سوم [[شعبان]] به [[مکه]] رسید و در حال ورود این [[آیه]] را [[تلاوت]] کرد: {{متن قرآن|وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ}}<ref>«و چون روی به سوی مدین نهاد گفت: امید است پروردگارم مرا به راه میانه رهنمون گردد» سوره قصص، آیه ۲۲.</ref>.
[[ابن زبیر]] نیز وارد مکه شد و ملازم [[کعبه]] گردید و تمام [[روز]] را در کنار آن [[نماز]] می‌گزارد و [[طواف]] می‌کرد و گاهی در جمع [[مردم]] نزد حسین{{ع}} می‌رفت و نظر می‌داد، درحالی‌که وجود آن حضرت در مکه از همه [[خلق]] [[الله]] بر او سنگین‌تر و دشوارتر بود چون می‌دانست که [[اهل مکه]] با بودن حسین هرگز با او [[بیعت]] نمی‌کنند و آن حضرت نزد آنها بسی بزرگ‌تر و مقبول‌تر از اوست<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۶ - ۱۹۷.</ref>.
از این پس، [[مکیان]] و [[عمره]] گزاران و مسافران پیوسته به [[منزل]] [[امام]] رفت‌وآمد داشتند<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۶ - ۱۹۷</ref>. از سوی دیگر، یزید ولید را [[عزل]] کرد و «[[عمرو بن سعید]]» را به [[حکومت مکه]] و [[مدینه]] گمارد<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۱.</ref>.
خبر [[مرگ معاویه]] و [[امتناع]] حسین و ابن زبیر و [[ابن عمر]] از بیعت به [[کوفه]] رسید. [[کوفیان]] [[اجتماع]] کردند و در نامه‌ای به امام{{ع}} نوشتند: «...اما بعد، [[سپاس]] خدای را که [[دشمن]] [[جبار]] [[سرکش]] شما را هلاک کرد، [[دشمنی]] که بر این [[امت]] [[یورش]] برد و فرمانروایی‌شان را ربود و ستمکارانه بر آنها [[حکومت]] کرد... پس دور و نابود باد، همان‌گونه که [[قوم ثمود]] دور و نابود شدند. اکنون (بدان که) ما را امام و [[پیشوایی]] نیست. به سوی ما بیا که [[امید]] است [[خداوند]] به وسیله تو ما را به [[حق]] یکپارچه گرداند. و این [[نعمان بن بشیر]] - [[حاکم کوفه]] - در [[قصر]] [[فرمانداری]] است و ما در هیچ [[جمعه]] و عیدی به [[جماعت]] او حاضر نمی‌شویم. و اگر باخبر شویم که به‌سوی ما می‌آیی او را بیرون می‌کنیم تا به [[شام]] برود» این [[نامه]] را با دو نفر فرستادند و آنها دهم [[رمضان]] نزد [[امام]] رسیدند.
[[کوفیان]] دو [[روز]] درنگ کردند و بعد سه نفر دیگر را همراه با پنجاه‌وسه نامه که از سوی یک نفر و دو نفر و چهار نفر بود نزد امام فرستادند. دو روز بعد نیز دو نفر دیگر فرستادند و نوشتند: «...به [[حسین بن علی]]، از [[شیعیان]] [[مؤمن]] و [[مسلمان]] او، اما بعد، بشتاب که [[مردم]] [[منتظر]] تواند و جز تو را نمی‌خواهند. پس بشتاب، بشتاب، و [[سلام]] بر تو باد».
آنگاه عده‌ای از سران [[کوفه]] نامه‌ای برای آن حضرت نوشتند که در آن آمده بود: «بیا به سوی سپاهی که برای تو آماده شده است و [[درود]] بر تو باد»<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۷؛ انساب الاشراف، ص۱۵۷ - ۱۵۸.</ref> و در [[روایت]] دیگری گوید: [[مردم کوفه]] به او نوشتند! «یکصد هزار نفر با تو هستند»<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۲۲۱؛ مثیر الأحزان، ص۱۶.</ref>.<ref>[[سید مرتضی عسکری|عسکری، سید مرتضی]]، [[ترجمه معالم المدرستین ج۳ (کتاب)|ت ترجمه معالم المدرستین ج۳]]، ص ۶۴.</ref>.


== ورود امام حسین{{ع}} به مکه ==
== ورود امام حسین{{ع}} به مکه ==
۱۱۴٬۰۵۳

ویرایش