پرش به محتوا

چه کراماتی از مسجد جمکران دیده شده است؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

(خنثی‌سازی ویرایش 122052 توسط Wasity (بحث))
خط ۲۵: خط ۲۵:
:::::*'''شفای ضایعه نخاع کمر:''' یکی از برادران قریه جمکران می‌‏‏گوید: سال‌ها پیش که به جمکران مشرف می‌‏‏شدم از حاجی خلیل قهوه‌‏چی، که آن زمان خادم مسجد جمکران بود، شنیده بودم که فردی به نام حسین آقا، مهندس برنامه و بودجه، با هدایت آقای حاجی خلج قزوینی، به جمکران مشرف شده و شفا گرفته است. سال‌ها در صدد بودم که از نزدیک حاجی خلج قزوینی را دیده و جریان شفای آن مهندس که ضایعه نخاع کمر داشته و شفا گرفته را بپرسم. تا اینکه‏ به‌‏عنوان معلم به قریه جمکران آمدم و ظهرها برای نماز خواندن به مسجد می‌‏‏رفتم، یکی از روزها شنیدم که حاجی خلج به مسجد تشریف آوردند، خدمت ایشان رسیدم و خواستم که جریان را تعریف کنند. ایشان گفتند: روزی جلو قهوه‏خانه حاجی خلیل در جمکران نشسته بودم، قبلا شنیده بودم شخصی به نام حسین آقا از ناحیه نخاع دچار ضایعه شده و برای معالجه، حتی به خارج هم مراجعه نموده، ولی همه دکترها ایشان را جواب کرده بودند و بهبودی حاصل نشده بود. آن روز او را دیدم و از او خواستم که چند روزی را با هم باشیم و به جمکران مشرّف شویم. حسین آقا گفت: هیچ فایده‏‌ای ندارد، من به بهترین دکترها مراجعه کرده‌‏ام، ولی جواب نشنیده‌‏ام. امّا من اصرار زیاد کردم، پذیرفت.
:::::*'''شفای ضایعه نخاع کمر:''' یکی از برادران قریه جمکران می‌‏‏گوید: سال‌ها پیش که به جمکران مشرف می‌‏‏شدم از حاجی خلیل قهوه‌‏چی، که آن زمان خادم مسجد جمکران بود، شنیده بودم که فردی به نام حسین آقا، مهندس برنامه و بودجه، با هدایت آقای حاجی خلج قزوینی، به جمکران مشرف شده و شفا گرفته است. سال‌ها در صدد بودم که از نزدیک حاجی خلج قزوینی را دیده و جریان شفای آن مهندس که ضایعه نخاع کمر داشته و شفا گرفته را بپرسم. تا اینکه‏ به‌‏عنوان معلم به قریه جمکران آمدم و ظهرها برای نماز خواندن به مسجد می‌‏‏رفتم، یکی از روزها شنیدم که حاجی خلج به مسجد تشریف آوردند، خدمت ایشان رسیدم و خواستم که جریان را تعریف کنند. ایشان گفتند: روزی جلو قهوه‏خانه حاجی خلیل در جمکران نشسته بودم، قبلا شنیده بودم شخصی به نام حسین آقا از ناحیه نخاع دچار ضایعه شده و برای معالجه، حتی به خارج هم مراجعه نموده، ولی همه دکترها ایشان را جواب کرده بودند و بهبودی حاصل نشده بود. آن روز او را دیدم و از او خواستم که چند روزی را با هم باشیم و به جمکران مشرّف شویم. حسین آقا گفت: هیچ فایده‏‌ای ندارد، من به بهترین دکترها مراجعه کرده‌‏ام، ولی جواب نشنیده‌‏ام. امّا من اصرار زیاد کردم، پذیرفت.
::::::مدّت چهل روز باهم بودیم و به مسجد جمکران مشرّف می‌‏‏شدیم، روز چهلم من به حسین آقا گفتم: مواظب باش، که امروز روز چهلم است. با حسین آقا به صحرا رفتیم، مدتی قدم زدیم و به مسجد برگشتیم. داخل مسجد من به حسین آقا گفتم: خسته‏‌ام، می‏روم اطاق بغل مسجد بخوابم. حسین آقا گفت: من می‏روم نماز بخوانم. مدتی در اتاق خوابیدم، ناگهان سروصدای زیادی در مسجد پیچید و من از خواب بیدار شدم، بیرون آمدم، دیدم حسین آقا که قبلا کمرش ناراحت بود، سنگ بزرگی از لب چاه برداشت و پرتاب کرد و هیچ دردی را از ناحیه کمر احساس نکرد. به او گفتم: ه شده؟ گفت: در مسجد مشغول نماز امام زمان {{ع}} بودم، وقتی که تمام شد، نشستم، آقا سیدی را در پهلوی خود احساس کردم، ایشان فرمود: حسین آقا اینجا چکار داری؟ گفتم: کمرم درد می‌‏‏کند. ایشان دست خود را به پشت من کشید و فرمود: دردی در پشت تو نیست. سپس فرمود: نماز امام زمان {{ع}} را خواندی، صلوات هم فرستادی؟ گفتم: خیر. گفت: بفرست. من پیشانی‏ام را به مهر گذاشتم و شروع به صلوات فرستادن کردم، ناگهان به فکرم رسید که ایشان مرا از کجا می‌‏شناخت، و ناراحتی‏‌ام را می‌‏‏دانست؟ بلند شدم دیدم هیچ ناراحتی ندارم <ref> این قسمت به نقل از کتاب: مسجد مقدّس جمکران، تجلیگاه صاحب الزمان، اثر سید جعفر میر عظیمی</ref>؛ <ref> رجالی تهرانی، علیرضا، یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان {{ع}}، ۱جلد، بلوغ - قم (ایران)، چاپ: ۱۶، ۱۳۸۷ ه.ش</ref>»<ref>[[یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (کتاب)|یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان]]، ص ۲۷۵ تا ۲۷۸.</ref>.
::::::مدّت چهل روز باهم بودیم و به مسجد جمکران مشرّف می‌‏‏شدیم، روز چهلم من به حسین آقا گفتم: مواظب باش، که امروز روز چهلم است. با حسین آقا به صحرا رفتیم، مدتی قدم زدیم و به مسجد برگشتیم. داخل مسجد من به حسین آقا گفتم: خسته‏‌ام، می‏روم اطاق بغل مسجد بخوابم. حسین آقا گفت: من می‏روم نماز بخوانم. مدتی در اتاق خوابیدم، ناگهان سروصدای زیادی در مسجد پیچید و من از خواب بیدار شدم، بیرون آمدم، دیدم حسین آقا که قبلا کمرش ناراحت بود، سنگ بزرگی از لب چاه برداشت و پرتاب کرد و هیچ دردی را از ناحیه کمر احساس نکرد. به او گفتم: ه شده؟ گفت: در مسجد مشغول نماز امام زمان {{ع}} بودم، وقتی که تمام شد، نشستم، آقا سیدی را در پهلوی خود احساس کردم، ایشان فرمود: حسین آقا اینجا چکار داری؟ گفتم: کمرم درد می‌‏‏کند. ایشان دست خود را به پشت من کشید و فرمود: دردی در پشت تو نیست. سپس فرمود: نماز امام زمان {{ع}} را خواندی، صلوات هم فرستادی؟ گفتم: خیر. گفت: بفرست. من پیشانی‏ام را به مهر گذاشتم و شروع به صلوات فرستادن کردم، ناگهان به فکرم رسید که ایشان مرا از کجا می‌‏شناخت، و ناراحتی‏‌ام را می‌‏‏دانست؟ بلند شدم دیدم هیچ ناراحتی ندارم <ref> این قسمت به نقل از کتاب: مسجد مقدّس جمکران، تجلیگاه صاحب الزمان، اثر سید جعفر میر عظیمی</ref>؛ <ref> رجالی تهرانی، علیرضا، یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان {{ع}}، ۱جلد، بلوغ - قم (ایران)، چاپ: ۱۶، ۱۳۸۷ ه.ش</ref>»<ref>[[یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (کتاب)|یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان]]، ص ۲۷۵ تا ۲۷۸.</ref>.
==پاسخ‌های دیگر==
{{یادآوری پاسخ}}
{{جمع شدن|۱. پژوهشگران مؤسسه آینده روشن؛}}
[[پرونده:151828.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[پژوهشگران مؤسسه آینده روشن]]]]
::::::'''[[پژوهشگران مؤسسه آینده روشن]]'''، در کتاب ''«[[مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها (کتاب)|مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها]]»'' در این‌باره گفته‌اند:
::::::«کرامات زیادی دیده شده است؛ مثلاً حضرت آیت اللّه فاضل فرمودند: در دوران طلبگی، خیلی به مسجد جمکران می‌رفتم. شاید بیشتر از پانصد مرتبه باشد و کرامات زیادی در این مسجد مقدس دیده و شنیده‌ام.
::::::شخصی در اثر عمل جراحی لال شده بود و دکترها جوابش کرده بودند. آقای [[علوی]] فرمود: چهل شب چهارشنبه به مسجد جمکران برو. اگر شفایی هست در آن‌جاست. او نیز تصمیم جدی می‌گیرد تا برای چهل هفته با هواپیما از مشهد مقدس به تهران رفته و شب چهارشنبه به مسجد جمکران بیاید. در هفته سی و هشتم در حال سجده، یک وقت می‌فهمد که همه‌جا نورانی شده است و آقایی وارد شد و مردم به دنبالش می‌گویند [[حضرت حجت]] {{ع}} است. خیلی ناراحت می‌شود که نمی‌تواند سلام کند، لذا کنار رفته، [[ولی‌عصر]] {{ع}} نزدیک او می‌آید و می‌فرماید: سلام کن! اشاره به زبان می‌کند که من لال هستم وگرنه بی‌ادب نیستم. حضرت بار دوم می‌فرماید: سلام کن! بلافاصله زبانش باز می‌شود و سلام می‌کند و به برکات مسجد جمکران، حضرت او را شفا می‌دهد<ref>عباس عزیزی، نماز و عبادت امام زمان، ص ۶۴- ۶۳</ref»<ref>[[مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها (کتاب)|مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها]]، ص ۱۳۷.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}


==پرسش‌های وابسته==
==پرسش‌های وابسته==
۷۲٬۷۵۹

ویرایش