راز خاتمیت در چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
←پاسخ نخست
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
آقای''' [[محمد حسین پژوهنده]]''' در مقاله ''«[[کاوشی در مسأله خاتمیت (مقاله)|کاوشی در مسأله خاتمیت]]»'' در این باره گفته است: | آقای''' [[محمد حسین پژوهنده]]''' در مقاله ''«[[کاوشی در مسأله خاتمیت (مقاله)|کاوشی در مسأله خاتمیت]]»'' در این باره گفته است: | ||
«در ادوار گذشته [[پیامبران خدا]] به همراه [[دینی]] که برای [[بشریت]] آوردهاند بشارتی نیز برای دوره بعد از خود داشتهاند که خود بحث مستقلی در بررسی [[ادیان]] قبل از [[اسلام]] است (بشارات [[انبیا]])، لکن بر خلاف آنچه معمول انبیای قبلی بوده است، در بیان [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نه تنها [[بشارت]] به ظهور [[پیامبری]] بعد از خود نبوده که سخن از [[ختم نبوت]] شده است و در [[آیه]] ۴۰ از [[سوره احزاب]] بدان تصریح گردیده که محمد{{صل}} [[خاتم النبیین]] است، و [[پیامبر]]{{صل}} خود بارها آن را تکرار نموده است<ref>شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۳۸.</ref><ref>{{عربی|فان قيل هل علمتم من دينه أنه خاتم الأنبياء أم لا فالجواب علمنا ذلك من دينه{{صل}} فان قيل بما علمتموه فالجواب علمنا ذلك بالقرآن و الحديث أما القرآن فلقوله تعالى {{متن قرآن|مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ}}. و أما الحديث فقوله{{صل}} لعلي{{ع}} {{متن حدیث|أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}}.</ref> | «در ادوار گذشته [[پیامبران خدا]] به همراه [[دینی]] که برای [[بشریت]] آوردهاند بشارتی نیز برای دوره بعد از خود داشتهاند که خود بحث مستقلی در بررسی [[ادیان]] قبل از [[اسلام]] است (بشارات [[انبیا]])، لکن بر خلاف آنچه معمول انبیای قبلی بوده است، در بیان [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نه تنها [[بشارت]] به ظهور [[پیامبری]] بعد از خود نبوده که سخن از [[ختم نبوت]] شده است و در [[آیه]] ۴۰ از [[سوره احزاب]] بدان تصریح گردیده که محمد{{صل}} [[خاتم النبیین]] است، و [[پیامبر]]{{صل}} خود بارها آن را تکرار نموده است<ref>شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۳۸.</ref>.<ref>{{عربی|فان قيل هل علمتم من دينه أنه خاتم الأنبياء أم لا فالجواب علمنا ذلك من دينه{{صل}} فان قيل بما علمتموه فالجواب علمنا ذلك بالقرآن و الحديث أما القرآن فلقوله تعالى {{متن قرآن|مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ}}. و أما الحديث فقوله{{صل}} لعلي{{ع}} {{متن حدیث|أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}}}}.</ref> | ||
مسلماً در این مسأله رازی نهفته است که [[کشف]] آن میتواند راهگشای بسیاری از مسائل باشد و از این جهت موضوع مورد علاقه [[علما]] و نویسندگان بزرگ بوده است. | مسلماً در این مسأله رازی نهفته است که [[کشف]] آن میتواند راهگشای بسیاری از مسائل باشد و از این جهت موضوع مورد علاقه [[علما]] و نویسندگان بزرگ بوده است. | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
{{عربی|هيهات ان يأتي الزمان بمثله *** ان الزمان بمثله لعقيم}}: | {{عربی|هيهات ان يأتي الزمان بمثله *** ان الزمان بمثله لعقيم}}: | ||
[[صبر]] بسیار همی باید آن مام [[فلک]] را *** تا چو او گوهر دردانه یکی طفل بزاید</ref>.البته چنین برداشتی از آن جهت سلبی است که خبر از عقبگرد [[انسان]] به سمت خلاف [[انتظار]] میدهد. | [[صبر]] بسیار همی باید آن مام [[فلک]] را *** تا چو او گوهر دردانه یکی طفل بزاید</ref>.البته چنین برداشتی از آن جهت سلبی است که خبر از عقبگرد [[انسان]] به سمت خلاف [[انتظار]] میدهد. | ||
#آیا به معنای این است که انسان به آن حد از [[تکامل]] [[فهم]] و [[شعور]] و [[ادراک کلیات]] رسیده است که دیگر نیازی به [[بعثت پیامبران]] [[خدا]] ندارد، یعنی که اکنون هر فرد انسان خود [[پیامبر]] خویش است (برداشت ایجابی انسانگرایانه). خاتم است یعنی این که اکنون [[بشر]] به حدی از شعور رسیده است که خود بتواند راه را از | #آیا به معنای این است که انسان به آن حد از [[تکامل]] [[فهم]] و [[شعور]] و [[ادراک کلیات]] رسیده است که دیگر نیازی به [[بعثت پیامبران]] [[خدا]] ندارد، یعنی که اکنون هر فرد انسان خود [[پیامبر]] خویش است (برداشت ایجابی انسانگرایانه). خاتم است یعنی این که اکنون [[بشر]] به حدی از شعور رسیده است که خود بتواند راه را از چاه تشخیص دهد؛ او دیگر صغیر نیست که نیازی به مربی و ولی داشته باشد که یکی دستش را دائم بگیرد و راه ببرد، او میتواند به کمک کلیاتی که از [[وحی]] در اختیارش هست حساب همه جزئیات و مصادیق را روشن نماید، و راه خود را در این مسیر [[زندگی]] درست تشخیص دهد. [[نبوت]] ختم شد. یعنی نیاز بشر به او ختم شد؛ [[جان]] این [[کلام]] این است که اکنون همه پیغمبرند. | ||
#و آیا مسأله [[خاتمیت]] ناظر به [[فلسفه]] وضعی [[دین]] میشود؛ بدین معنا که نبوت معلول [[نیازمندی]] [[بشر]] به [[پیام الهی]] است و در گذشته طبق مقتضیات زمانی این پیامها لزوماً تجدید میشده است، لکن بشر در هنگام [[بعثت]] پیامبر اسلام{{صل}} وارد دوره تحولی پایانی ([[آخر الزمان]]) خود شده و [[دینی]] هم که آمده است ناظر به همه مقتضیاتی است که بشر تا آخر [[حیات]] خود در [[کره زمین]] بدان نیازمند خواهد بود. این برداشت دو [[تأمل]] دیگر را در پی دارد: | #و آیا مسأله [[خاتمیت]] ناظر به [[فلسفه]] وضعی [[دین]] میشود؛ بدین معنا که نبوت معلول [[نیازمندی]] [[بشر]] به [[پیام الهی]] است و در گذشته طبق مقتضیات زمانی این پیامها لزوماً تجدید میشده است، لکن بشر در هنگام [[بعثت]] پیامبر اسلام{{صل}} وارد دوره تحولی پایانی ([[آخر الزمان]]) خود شده و [[دینی]] هم که آمده است ناظر به همه مقتضیاتی است که بشر تا آخر [[حیات]] خود در [[کره زمین]] بدان نیازمند خواهد بود. این برداشت دو [[تأمل]] دیگر را در پی دارد: | ||
## یکی این که خاتمیت را بدین معنا بگیریم که [[دین خدا]] از نظر شمولیت، [[جامعیت]] و خالدیت به سرحد تمامیت خود رسیده است و هیچ خشک وتر و ریز و درشت و پنهان و پیدایی در [[زمین]] و [[آسمان]] و در سراسر [[تاریخ]] [[آینده بشر]] نیست، مگر آنکه در این [[دین]] تبیین گردیده و اگر حکمی لازم داشته است،[[ حکم]] آن بیان شده است (برداشت ایجابی دینگرایانه و حداکثری). | ## یکی این که خاتمیت را بدین معنا بگیریم که [[دین خدا]] از نظر شمولیت، [[جامعیت]] و خالدیت به سرحد تمامیت خود رسیده است و هیچ خشک وتر و ریز و درشت و پنهان و پیدایی در [[زمین]] و [[آسمان]] و در سراسر [[تاریخ]] [[آینده بشر]] نیست، مگر آنکه در این [[دین]] تبیین گردیده و اگر حکمی لازم داشته است،[[ حکم]] آن بیان شده است (برداشت ایجابی دینگرایانه و حداکثری). | ||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
'''تحلیل''' | '''تحلیل''' | ||
اگر رمز [[خاتمیت]] را در [[انسان]] بفهمیم و نه در خود [[دین]]، پنداشته ما به کلی عوض میشود؛ هر چند که به [[حقیقت]] نخواهیم رسید. خاتم است در معنای ایجابی خود، یعنی [[بشر]] دیگر به حدی از [[شعور]] رسیده است که بتواند از رموز [[تشریعی]] [[آفرینش]]، که به صورت کلیات و [[حی]] به او رسیده تا اعماق معنایی آن را دریابد و با [[استمداد]] از [[پیامبر]] درونی فعال خودش راه را از | اگر رمز [[خاتمیت]] را در [[انسان]] بفهمیم و نه در خود [[دین]]، پنداشته ما به کلی عوض میشود؛ هر چند که به [[حقیقت]] نخواهیم رسید. خاتم است در معنای ایجابی خود، یعنی [[بشر]] دیگر به حدی از [[شعور]] رسیده است که بتواند از رموز [[تشریعی]] [[آفرینش]]، که به صورت کلیات و [[حی]] به او رسیده تا اعماق معنایی آن را دریابد و با [[استمداد]] از [[پیامبر]] درونی فعال خودش راه را از چاه بشناسد. او بالغ شده است و میتواند راه خود را از پیش ببرد. او میتواند به کمک [[ارشاد]] شارحان عظیم الشأنی، که به عنوان [[امامان]][[ دین]] بشارتشان داده شده است،[[ احکام]] را از آن کلیاتی که از [[وحی]] در اختیارش هست بفهمد و خود با قبسگیری از [[شجر]] اخضر [[عقل]] حساب همه موضوعات و جزئیات و مصادیق را روشن نماید، و راه خود را در مسیر [[زندگی]] درست تشخیص دهد (واگذاری [[حق]] تشخیص موضوع و مصداق در [[دین اسلام]] به خود مکلف). [[نبوت]] ختم شد، یعنی نیاز بشر به او ختم شد. اکنون میتواند از [[امام مبین]] (الگوی بیرونی: امامان. الگوی درونی: عقل) خود کمک بگیرد. این سخن از هر کسی که باشد سخن درست و عمیقی است، و متن برخی از [[روایات]] نیز تلویحاً آن را [[تأیید]] مینماید. | ||
پیامبر به [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} گفت: به [[راستی]] چنان که [[خداوند]] دین خود را به ما پایان داد، به ما هم آن را آغاز نمود، و به ما هم پس از [[دشمنی]] و [[کینهها]] میانه شما را به هم پیوند میدهد<ref>شیخ مفید، الأمالی، ص۲۵۱.</ref>. و این آغاز اشاره به نقش [[راهبردی]] امامان و عقل در حرکت [[انسان]] بعد از [[خاتمیت]] است. | پیامبر به [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} گفت: به [[راستی]] چنان که [[خداوند]] دین خود را به ما پایان داد، به ما هم آن را آغاز نمود، و به ما هم پس از [[دشمنی]] و [[کینهها]] میانه شما را به هم پیوند میدهد<ref>شیخ مفید، الأمالی، ص۲۵۱.</ref>. و این آغاز اشاره به نقش [[راهبردی]] امامان و عقل در حرکت [[انسان]] بعد از [[خاتمیت]] است. | ||
''' | '''راز خاتمیت در نگاه [[امامان]]{{عم}}''' | ||
تا این جا روشن گردید که خاتمیت یک امر واقع است و وجود دو تضمین بزرگ آن را ایجاب مینماید: | تا این جا روشن گردید که خاتمیت یک امر واقع است و وجود دو تضمین بزرگ آن را ایجاب مینماید: |