پرش به محتوا

عمر بن عبدالعزیز: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ۶ ژانویه
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵: خط ۱۵:


حادثه برکناری، بر [[روحیه]] عمر اثر گذاشته او را اندوهناک کرد و تا پایان خلافتِ ولید عملاً و رسماً منصبی نپذیرفت. هنگامی که سلیمان به [[خلافت]] رسید، عمر از [[نزدیکان]]، [[مشاوران]] بزرگ و یاورانش شد و در طول خلافتش همراه او بود. [[خلیفه]] پسر عمویش را می‌پسندید و به شدت مورد اعتمادش بود.
حادثه برکناری، بر [[روحیه]] عمر اثر گذاشته او را اندوهناک کرد و تا پایان خلافتِ ولید عملاً و رسماً منصبی نپذیرفت. هنگامی که سلیمان به [[خلافت]] رسید، عمر از [[نزدیکان]]، [[مشاوران]] بزرگ و یاورانش شد و در طول خلافتش همراه او بود. [[خلیفه]] پسر عمویش را می‌پسندید و به شدت مورد اعتمادش بود.
سلیمان در آستانه بیماری‌ای که به مرگش انجامید، به پیشنهاد [[رجاء بن حیوه]] در نامه‌ای عمر را به شرط [[جانشینی]] [[یزید بن عبدالملک]] [[خلیفه]] و عهده‌دار امر [[خلافت]] کرد وی افراد خاندانش را جمع نموده به آنان گفت: «من با کسی که در این [[نامه]] او را خلیفه اعلام کرده‌ام، [[بیعت]] نمودم». ولی نام او را نگفت. همگی با توجه به [[کارهای نیک]] او با وی بیعت نمودند. [[حقیقت]] این است که عمر به دلیل [[مسئولیت]] سنگین خلافت [[راضی]] به آن نبود<ref>ابن عبدالحَکَم، عبدالرحمن بن عبداللّه القرشی، سیرة عمر بن عبدالعزیز، ص۱۷؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵،ص ۳۳۸ - ۳۹۵.</ref>.
سلیمان در آستانه بیماری‌ای که به مرگش انجامید، به پیشنهاد [[رجاء بن حیوه]] در نامه‌ای عمر را به شرط [[جانشینی]] [[یزید بن عبدالملک]] [[خلیفه]] و عهده‌دار امر [[خلافت]] کرد وی افراد خاندانش را جمع نموده به آنان گفت: «من با کسی که در این [[نامه]] او را خلیفه اعلام کرده‌ام، [[بیعت]] نمودم». ولی نام او را نگفت. همگی با توجه به [[کارهای نیک]] او با وی بیعت نمودند. [[حقیقت]] این است که عمر به دلیل [[مسئولیت]] سنگین خلافت [[راضی]] به آن نبود<ref>ابن عبدالحَکَم، عبدالرحمن بن عبداللّه القرشی، سیرة عمر بن عبدالعزیز، ص۱۷؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵،ص ۳۳۸ - ۳۹۵.</ref>.


خط ۲۸: خط ۲۹:
عمر [[سیره]] [[خلفای نخستین]] را به [[مردم]] باز گرداند. هنگامی که به [[خلافت]] رسید، چنین [[سخنرانی]] کرد: «ای مردم! بعد از [[قرآن]]، هیچ کتابی و بعد از محمد {{صل}} هیچ [[پیامبری]] نیست. من [[قاضی]] نیستم، بلکه مجری [[قانون]] هستم. [[بدعت‌گذار]] نیستم، بلکه تابع هستم. مردی که از [[امام]] [[ستمگری]] می‌گریزد، [[ستمگر]] نیست، بلکه آن امام ستمگر، [[سرکش]] است. [[آگاه]] باشید آفریده‌های [[خدا]] نباید در کاری که [[معصیت خدا]] - عزَّ وَ جَلَّ - در آن است، از کسی [[پیروی]] کنند و در [[روایت]] دیگری گفته شده: «من از شما بهتر نیستم، اما [[مسئولیت]] به دوش دارم. آگاه باشید در معصیت خدا نباید از آفریده‌های او [[اطاعت]] کرد. آگاه باشید، آیا [سخن من را] دریافتید؟<ref>ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۴۰.</ref>.
عمر [[سیره]] [[خلفای نخستین]] را به [[مردم]] باز گرداند. هنگامی که به [[خلافت]] رسید، چنین [[سخنرانی]] کرد: «ای مردم! بعد از [[قرآن]]، هیچ کتابی و بعد از محمد {{صل}} هیچ [[پیامبری]] نیست. من [[قاضی]] نیستم، بلکه مجری [[قانون]] هستم. [[بدعت‌گذار]] نیستم، بلکه تابع هستم. مردی که از [[امام]] [[ستمگری]] می‌گریزد، [[ستمگر]] نیست، بلکه آن امام ستمگر، [[سرکش]] است. [[آگاه]] باشید آفریده‌های [[خدا]] نباید در کاری که [[معصیت خدا]] - عزَّ وَ جَلَّ - در آن است، از کسی [[پیروی]] کنند و در [[روایت]] دیگری گفته شده: «من از شما بهتر نیستم، اما [[مسئولیت]] به دوش دارم. آگاه باشید در معصیت خدا نباید از آفریده‌های او [[اطاعت]] کرد. آگاه باشید، آیا [سخن من را] دریافتید؟<ref>ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۴۰.</ref>.


و در سخنرانی دیگری در آغاز خلافتش گفت: «هرکس همراه ماست، باید پنج چیز را رعایت کند و گرنه، به ما نزدیک نشود: نیاز کسانی را که خود نمی‌تواند آن را برآورد، به ما منعکس کند؛ با تلاشش ما را در [[کار نیک]] [[یاری]] رساند؛ بر کار [[نیکی]] که ما آن را درنیافته‌ایم، [[راهنمایی]] نماید؛ به کسی [[بی‌عدالتی]] نکند و متعرض آنچه به او مربوط نیست، نشود». از این‌رو [[فقها]] و زهّاد گرد او جمع شدند و شعرا و خطبا از او کناره گرفتند<ref>ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج۹، ص۱۹۸.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۷۳.</ref>.
و در سخنرانی دیگری در آغاز خلافتش گفت: «هرکس همراه ماست، باید پنج چیز را رعایت کند و گرنه، به ما نزدیک نشود: نیاز کسانی را که خود نمی‌تواند آن را برآورد، به ما منعکس کند؛ با تلاشش ما را در [[کار نیک]] [[یاری]] رساند؛ بر کار [[نیکی]] که ما آن را درنیافته‌ایم، [[راهنمایی]] نماید؛ به کسی [[بی‌عدالتی]] نکند و متعرض آنچه به او مربوط نیست، نشود». از این‌رو [[فقها]] و زهّاد گرد او جمع شدند و شعرا و خطبا از او کناره گرفتند<ref>ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج۹، ص۱۹۸.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۷۳.</ref>


== [[سیاست]] کلی عمر بن عبدالعزیز ==
== [[سیاست]] کلی عمر بن عبدالعزیز ==
خط ۵۵: خط ۵۶:


تشکیل دستگاه [[اداری]]؛ عمر دارای [[اندیشه]] اداری در سطح عالی بود. وی از زمانی که [[استاندار]] خناصره و [[مدینه]] بود، به کار اداری پرداخت و در این کار بسیار ورزیده شد، به‌ویژه بعد از اینکه از [[نزدیکان]] [[خلیفه]] سلیمان و [[مشاور]] او شد؛ زیرا او [[امور اداری]] را از نزدیک می‌نگریست و به [[اداره امور]] و پیشبرد زمام [[حکومت]]، [[اقدام]] می‌کرد.
تشکیل دستگاه [[اداری]]؛ عمر دارای [[اندیشه]] اداری در سطح عالی بود. وی از زمانی که [[استاندار]] خناصره و [[مدینه]] بود، به کار اداری پرداخت و در این کار بسیار ورزیده شد، به‌ویژه بعد از اینکه از [[نزدیکان]] [[خلیفه]] سلیمان و [[مشاور]] او شد؛ زیرا او [[امور اداری]] را از نزدیک می‌نگریست و به [[اداره امور]] و پیشبرد زمام [[حکومت]]، [[اقدام]] می‌کرد.
هنگامی که به [[خلافت]] رسید، اقدام به [[اصلاح]] دستگاه اداری و [[اجرای عدالت]] و [[ثبات]] در آن نمود. همچنین روشی اتخاذ کرد که در محافظت از [[مال]]، وقت، [[کوشش]] و سرعت عمل در کار و [[نیکو]] [[گزینش]] کردن [[قضات]]، [[استانداران]]، کارمندان و ایجاد موازنه میان همه مردم تجلی یافت<ref>روایت شده که ابوبکر بن حزم استاندار مدینه به عمر نامه نوشت و خواستار کاغذی شد تا کارهای استان را درآن بنویسد، خلیفه به او پاسخ داد: «قلمت را نرم کن، فاصله میان سطرها را کم کن و نیازهایت را یکی کن، منخوش ندارم چیزی را که به سود مسلمانان نباشد از اموال آنان برگیرم» برای عمر پارچه دیبایی را به هزار دینارقبل از خلافتش خریدند، هنگامی که آن را پوشید، آن را خشن یافت و نیکو ندانست. وقتی به خلافت رسید، پیراهنی را به ده درهم برای او خریدند، بعد از پوشیدن، آن را نرم یافت. ر. ک: ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۰۰؛ مسعودی، مروج الذهب... ، ج۳، ص۱۸۶.</ref>. از علاقه شدید به استفاده از وقت، کار امروز را به فردا نمی‌انداخت. همچنین [[کارها]] را با سرعت انجام می‌داد، تا از پای درآمد.
هنگامی که به [[خلافت]] رسید، اقدام به [[اصلاح]] دستگاه اداری و [[اجرای عدالت]] و [[ثبات]] در آن نمود. همچنین روشی اتخاذ کرد که در محافظت از [[مال]]، وقت، [[کوشش]] و سرعت عمل در کار و [[نیکو]] [[گزینش]] کردن [[قضات]]، [[استانداران]]، کارمندان و ایجاد موازنه میان همه مردم تجلی یافت<ref>روایت شده که ابوبکر بن حزم استاندار مدینه به عمر نامه نوشت و خواستار کاغذی شد تا کارهای استان را درآن بنویسد، خلیفه به او پاسخ داد: «قلمت را نرم کن، فاصله میان سطرها را کم کن و نیازهایت را یکی کن، منخوش ندارم چیزی را که به سود مسلمانان نباشد از اموال آنان برگیرم» برای عمر پارچه دیبایی را به هزار دینارقبل از خلافتش خریدند، هنگامی که آن را پوشید، آن را خشن یافت و نیکو ندانست. وقتی به خلافت رسید، پیراهنی را به ده درهم برای او خریدند، بعد از پوشیدن، آن را نرم یافت. ر. ک: ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۰۰؛ مسعودی، مروج الذهب... ، ج۳، ص۱۸۶.</ref>. از علاقه شدید به استفاده از وقت، کار امروز را به فردا نمی‌انداخت. همچنین [[کارها]] را با سرعت انجام می‌داد، تا از پای درآمد.


عمر از شیوه‌ای که برخی [[کارگزاران]] [[بنی‌امیه]] در کارهای [[حکومتی]] پیشه کردند، [[راضی]] نبود. او بر این [[باور]] بود که آنان از حدّ بی‌رحمی و خشنونت فراتر رفته‌اند؛ لذا [[برترین]] و [[صالح‌ترین]] افراد را برگزید و به آنان [[مسئولیت]] داد و علاقه داشت به کسانی بیشتر [[اعتماد]] کند که نزد [[مسلمانان]] از عناصر توانا، عالم، [[مؤمن]] و مورد قبول باشند<ref>برای مطالعه اسامی کارگزاران و قضات عمر ر. ک: خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۳۲۲ - ۳۳۵.</ref>.
عمر از شیوه‌ای که برخی [[کارگزاران]] [[بنی‌امیه]] در کارهای [[حکومتی]] پیشه کردند، [[راضی]] نبود. او بر این [[باور]] بود که آنان از حدّ بی‌رحمی و خشنونت فراتر رفته‌اند؛ لذا [[برترین]] و [[صالح‌ترین]] افراد را برگزید و به آنان [[مسئولیت]] داد و علاقه داشت به کسانی بیشتر [[اعتماد]] کند که نزد [[مسلمانان]] از عناصر توانا، عالم، [[مؤمن]] و مورد قبول باشند<ref>برای مطالعه اسامی کارگزاران و قضات عمر ر. ک: خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۳۲۲ - ۳۳۵.</ref>.


عمر تنها به نیک‌گزینی کارگزارانش بسنده نکرد، بلکه کارهای‌شان را پی‌گیری می‌نمود و شیوه‌ای را که برای [[گسترش عدالت]] میان [[مردم]] لازم بود، برای آنان ترسیم می‌کرد. وی به کارگزارش در [[کوفه]]، [[عبدالحمید بن عبدالرحمان بن زید بن خطاب]] نوشت:
عمر تنها به نیک‌گزینی کارگزارانش بسنده نکرد، بلکه کارهای‌شان را پی‌گیری می‌نمود و شیوه‌ای را که برای [[گسترش عدالت]] میان [[مردم]] لازم بود، برای آنان ترسیم می‌کرد. وی به کارگزارش در [[کوفه]]، [[عبدالحمید بن عبدالرحمان بن زید بن خطاب]] نوشت: «[[درود]] بر تو! اما بعد از [[حمد]] و ثنای [[خدا]]، [[مردم کوفه]] در [[اجرای احکام]] خدا به انواع [[بلا]]، [[سختی]] و [[ستم]] دچار شده‌اند و [[سنت]] [[بدی]] را [[کارگزاران]] بد بر آنان روا داشته‌اند. [[پایداری]] [[دین]] به [[عدل]] و [[احسان]] است؛ مبادا چیزی برای تو از نفست مهم‌تر باشد که آن [[گناه]] کوچکی نیست. خراب را به آباد و آباد را بر خراب وادار مکن! به خراب نگاه کن و آنچه در توان داری، از آن برگیر و در [[اصلاح]] آن بکوش تا آباد شود و از جای آباد چیزی نگیر، مگر عواید [[خراج]] که برای [[همراهی]] و [[آرامش]] مردم آن [[سرزمین]] است و خراج از کسانی که [[مسلمان]] شده‌اند، مگیر! در این خصوص از دستورهایم [[پیروی]] کن و من تو را جز برای آنچه خدا مرا [[حاکم]] کرد، [[مسئول]] نکردم. در [[قطع رحم]] [[شتاب]] مکن تا من در آن بنگرم. افرادی از [[خاندان]] که قصد [[حج]] دارند، به او صد [[[دینار]]] بده تا حج به جا آورد. والسلام»<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۶۹.</ref>.
«[[درود]] بر تو! اما بعد از [[حمد]] و ثنای [[خدا]]، [[مردم کوفه]] در [[اجرای احکام]] خدا به انواع [[بلا]]، [[سختی]] و [[ستم]] دچار شده‌اند و [[سنت]] [[بدی]] را [[کارگزاران]] بد بر آنان روا داشته‌اند. [[پایداری]] [[دین]] به [[عدل]] و [[احسان]] است؛ مبادا چیزی برای تو از نفست مهم‌تر باشد که آن [[گناه]] کوچکی نیست. خراب را به آباد و آباد را بر خراب وادار مکن! به خراب نگاه کن و آنچه در توان داری، از آن برگیر و در [[اصلاح]] آن بکوش تا آباد شود و از جای آباد چیزی نگیر، مگر عواید [[خراج]] که برای [[همراهی]] و [[آرامش]] مردم آن [[سرزمین]] است و خراج از کسانی که [[مسلمان]] شده‌اند، مگیر! در این خصوص از دستورهایم [[پیروی]] کن و من تو را جز برای آنچه خدا مرا [[حاکم]] کرد، [[مسئول]] نکردم. در [[قطع رحم]] [[شتاب]] مکن تا من در آن بنگرم. افرادی از [[خاندان]] که قصد [[حج]] دارند، به او صد [[[دینار]]] بده تا حج به جا آورد. والسلام»<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۶۹.</ref>.


همچنین به کارگزارش در [[موصل]]، یحیی غسانی دستور داد که مردم را با دلیل روشن و براساس سنت دستگیر کند، نه بر اساس [[گمان]] و [[تهمت]]. این [[دستورها]] پرتو روشنی بر شیوه‌های [[حکمرانی]] افکند که در آن ایام و به‌ویژه در [[عراق]] به کارگرفته می‌شد، به گونه‌ای که مردم را با [[شبهه]] دستگیر می‌کردند و این شیوه، مخصوص [[عبیدالله بن زیاد]] و [[حجاج بن یوسف]] بود.
همچنین به کارگزارش در [[موصل]]، یحیی غسانی دستور داد که مردم را با دلیل روشن و براساس سنت دستگیر کند، نه بر اساس [[گمان]] و [[تهمت]]. این [[دستورها]] پرتو روشنی بر شیوه‌های [[حکمرانی]] افکند که در آن ایام و به‌ویژه در [[عراق]] به کارگرفته می‌شد، به گونه‌ای که مردم را با [[شبهه]] دستگیر می‌کردند و این شیوه، مخصوص [[عبیدالله بن زیاد]] و [[حجاج بن یوسف]] بود.
خط ۷۰: خط ۷۱:
[[حقیقت]] این است که اقدامات عمر در نتیجه شکایت‌هایی بود که از خراسان به دستش رسید. خراسانی‌ها [[شکایت]] کرده بودند که بیست هزار نفر از [[موالی]]، بدون مقرّری و [[پاداش]] می‌جنگند و به همان تعداد از [[اهل ذمّه]] هم که اسلام آورده‌اند، همچنان خراج می‌پردازند. در این شکایت‌ها جرّاح بن عبدالله بودن، متّهم شده بود<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۵۹.</ref>.
[[حقیقت]] این است که اقدامات عمر در نتیجه شکایت‌هایی بود که از خراسان به دستش رسید. خراسانی‌ها [[شکایت]] کرده بودند که بیست هزار نفر از [[موالی]]، بدون مقرّری و [[پاداش]] می‌جنگند و به همان تعداد از [[اهل ذمّه]] هم که اسلام آورده‌اند، همچنان خراج می‌پردازند. در این شکایت‌ها جرّاح بن عبدالله بودن، متّهم شده بود<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۵۹.</ref>.


عمر بر این [[باور]] بود که تنها وسیله جلوگیری از شکاف در حکومت و [[فروپاشی]] سریع آن و ممانعت از [[ناآرامی]] و [[آشوب]]، جمع‌کردن مردم حول محور [[عقیده]] [[اسلامی]] و حل نمودن آنان در [[جامعه اسلامی]]، بدون [[تبعیض]] و تفاوت در [[حقوق]] و [[وظایف]] آنان است. برای اجرای این اصل، وی بخش‌نامه زیر را خطاب به همه کارگزارانش صادر کرد:
عمر بر این [[باور]] بود که تنها وسیله جلوگیری از شکاف در حکومت و [[فروپاشی]] سریع آن و ممانعت از [[ناآرامی]] و [[آشوب]]، جمع‌کردن مردم حول محور [[عقیده]] [[اسلامی]] و حل نمودن آنان در [[جامعه اسلامی]]، بدون [[تبعیض]] و تفاوت در [[حقوق]] و [[وظایف]] آنان است. برای اجرای این اصل، وی بخش‌نامه زیر را خطاب به همه کارگزارانش صادر کرد: «هر کس که [[اسلام]] را آورد - اعم از [[مسیحی]]، [[یهودی]] یا [[مجوسی]](زرتشتی) - و اکنون [[جزیه]] می‌پردازد و [[سرزمین]] خود را ترک کرده در [[دارالاسلام]] ساکن است، از همه امتیازهای [[مسلمانان]] برخوردار بوده، مانند آنان وظایفی دارد. بر مسلمانان [[واجب]] است که با او به [[مسالمت]] و مانند یکی از خودشان [[رفتار]] کنند»<ref>ابن عبدالحکم، سیرة عمر بن عبدالعزیز، ص۹۴ - ۹۵.</ref>.
«هر کس که [[اسلام]] را آورد - اعم از [[مسیحی]]، [[یهودی]] یا [[مجوسی]](زرتشتی) - و اکنون [[جزیه]] می‌پردازد و [[سرزمین]] خود را ترک کرده در [[دارالاسلام]] ساکن است، از همه امتیازهای [[مسلمانان]] برخوردار بوده، مانند آنان وظایفی دارد. بر مسلمانان [[واجب]] است که با او به [[مسالمت]] و مانند یکی از خودشان [[رفتار]] کنند»<ref>ابن عبدالحکم، سیرة عمر بن عبدالعزیز، ص۹۴ - ۹۵.</ref>.


در این مسئله عمر لفظ «[[موالی]]» را به کار [[نبرد]]؛ زیرا تلاش مجدّانه‌ای کرد که [[جامعه]] براساس اسلام و بر پایه [[مساوات]] و نه براساس [[موالات]] ([[وابستگی]] قبیله‌ای) پرورش یابد و تأکید کرد که به صرف [[عرب]] بودن جنگ‌جویان، به آنان مقرّری پرداخت نمی‌شود، بلکه باید بدون [[تبعیض]] به همه جنگ‌جویان [[مسلمان]] مقرّری داده شود و نومسلمانان در [[پرداخت مالیات]] همانند مسلمانان عرب هستند.
در این مسئله عمر لفظ «[[موالی]]» را به کار [[نبرد]]؛ زیرا تلاش مجدّانه‌ای کرد که [[جامعه]] براساس اسلام و بر پایه [[مساوات]] و نه براساس [[موالات]] ([[وابستگی]] قبیله‌ای) پرورش یابد و تأکید کرد که به صرف [[عرب]] بودن جنگ‌جویان، به آنان مقرّری پرداخت نمی‌شود، بلکه باید بدون [[تبعیض]] به همه جنگ‌جویان [[مسلمان]] مقرّری داده شود و نومسلمانان در [[پرداخت مالیات]] همانند مسلمانان عرب هستند.
خط ۷۹: خط ۷۹:
ساختن کاروان‌سرا در سرزمین‌های دوردست و در راه [[خراسان]]، از کارهای اصلاحی عمر بود. در این باره به [[سلیمان بن ابی‌السری]] نامه نوشت و به او رهنمود داد که مسافران [[مسلمان]] را یک شبانه [[روز]] [[پذیرایی]] و از چارپایان‌شان [[مراقبت]] کند و اگر مریض هستند از آنها دو شبانه روز پذیرایی شود و اگر از سرزمین‌شان دور افتاده‌اند، آنها را به محل سکونت‌شان برساند<ref>ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۴۵.</ref>.
ساختن کاروان‌سرا در سرزمین‌های دوردست و در راه [[خراسان]]، از کارهای اصلاحی عمر بود. در این باره به [[سلیمان بن ابی‌السری]] نامه نوشت و به او رهنمود داد که مسافران [[مسلمان]] را یک شبانه [[روز]] [[پذیرایی]] و از چارپایان‌شان [[مراقبت]] کند و اگر مریض هستند از آنها دو شبانه روز پذیرایی شود و اگر از سرزمین‌شان دور افتاده‌اند، آنها را به محل سکونت‌شان برساند<ref>ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۴۵.</ref>.


بدین‌گونه عمر بن عبدالعزیز اندیشه‌های نمونه خود را به منظور گسترش [[قدرت]] [[عدالت]]، [[نرم‌خویی]] در جمع [[مال]]، جلوگیری از گرفتن مالیات‌های غیرقانونی و پذیرش [[هدایا]] عملی کرد. اجرای اندیشه‌های عالی او نتوانست استمرار یابد؛ زیرا معاف کردن نومسلمانان از پرداخت [[جزیه]]، کاهش درآمد را درپی داشت. در حالی که دریافت جزیه از غیرمسلمانان، نیز فشارهای [[مالی]] را به آنان [[تحمیل]] می‌کرد. همچنین آسان گرفتن [[هجرت]] کشاورزانِ نومسلمان، موجب خرابی کشتزارها می‌شد. مشابه این مطالب را می‌توان درباره مسائل دیگر گفت. از این‌رو دور از [[انتظار]] نبود که [[حکومت]]، بعد از [[مرگ عمر]] به سیاست‌های سابقش برگردد.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۷۷.</ref>.
بدین‌گونه عمر بن عبدالعزیز اندیشه‌های نمونه خود را به منظور گسترش [[قدرت]] [[عدالت]]، [[نرم‌خویی]] در جمع [[مال]]، جلوگیری از گرفتن مالیات‌های غیرقانونی و پذیرش [[هدایا]] عملی کرد. اجرای اندیشه‌های عالی او نتوانست استمرار یابد؛ زیرا معاف کردن نومسلمانان از پرداخت [[جزیه]]، کاهش درآمد را درپی داشت. در حالی که دریافت جزیه از غیرمسلمانان، نیز فشارهای [[مالی]] را به آنان [[تحمیل]] می‌کرد. همچنین آسان گرفتن [[هجرت]] کشاورزانِ نومسلمان، موجب خرابی کشتزارها می‌شد. مشابه این مطالب را می‌توان درباره مسائل دیگر گفت. از این‌رو دور از [[انتظار]] نبود که [[حکومت]]، بعد از [[مرگ عمر]] به سیاست‌های سابقش برگردد<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۷۷.</ref>.


== [[مرگ]] عمر بن عبدالعزیز ==
== [[مرگ]] عمر بن عبدالعزیز ==
عمر بن عبدالعزیز در [[۲۵ رجب]] ۱۰۱ / ۷۲۰ در خناصره، از دیر سمعان، میان حماه و حَلَب و در سن ۳۹ سالگی درگذشت. مدّت [[خلافت]] او دو سال و پنج ماه بود. [[زمان]] او از [[بهترین]] دوران‌های [[خلفا]] است. حتّی برخی از مورّخان، آن را متمّم دوران [[خلفای نخستین]] به حساب آورده‌اند<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۶۵؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۹، ص۱۹۲ و ۲۰۰.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۸۲.</ref>.
عمر بن عبدالعزیز در [[۲۵ رجب]] ۱۰۱ / ۷۲۰ در خناصره، از دیر سمعان، میان حماه و حَلَب و در سن ۳۹ سالگی درگذشت. مدّت [[خلافت]] او دو سال و پنج ماه بود. [[زمان]] او از [[بهترین]] دوران‌های [[خلفا]] است. حتّی برخی از مورّخان، آن را متمّم دوران [[خلفای نخستین]] به حساب آورده‌اند<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۶۵؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۹، ص۱۹۲ و ۲۰۰.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۸۲.</ref>


==عصر عمر بن عبدالعزیز==
==عصر عمر بن عبدالعزیز==
خط ۸۸: خط ۸۸:


باز عمر بن عبدالعزیز نقل کرده است: من در مدینه [[زندگی]] می‌کردم. پدرم [[والی]] این شهر بود. روزهای [[جمعه]] من در [[نماز جمعه]] شرکت می‌کردم و پای [[منبر]] و خطبه‌های پدرم حضور می‌یافتم. پدرم خطبه‌های نماز را با [[قدرت]] و [[فصاحت]] می‌خواند؛ اما همین که به [[لعن علی]] می‌رسید، زبانش لکنت می‌یافت و قدرت [[سخن گفتن]] را از دست می‌داد. من از این مسئله به شگفت می‌آمدم. روزی به او گفتم پدر، تو زبان‌آورتر از همه کس هستی؛ چرا با اینکه در [[روز جمعه]] و [[اجتماع]] [[مردم]] از همه بهتر [[خطبه]] می‌خوانی، چون به [[لعن علی]] می‌رسی، لکنت پیدا می‌کنی و زبانت بند می‌آید؟
باز عمر بن عبدالعزیز نقل کرده است: من در مدینه [[زندگی]] می‌کردم. پدرم [[والی]] این شهر بود. روزهای [[جمعه]] من در [[نماز جمعه]] شرکت می‌کردم و پای [[منبر]] و خطبه‌های پدرم حضور می‌یافتم. پدرم خطبه‌های نماز را با [[قدرت]] و [[فصاحت]] می‌خواند؛ اما همین که به [[لعن علی]] می‌رسید، زبانش لکنت می‌یافت و قدرت [[سخن گفتن]] را از دست می‌داد. من از این مسئله به شگفت می‌آمدم. روزی به او گفتم پدر، تو زبان‌آورتر از همه کس هستی؛ چرا با اینکه در [[روز جمعه]] و [[اجتماع]] [[مردم]] از همه بهتر [[خطبه]] می‌خوانی، چون به [[لعن علی]] می‌رسی، لکنت پیدا می‌کنی و زبانت بند می‌آید؟
گفت: ای پسر، این مردم که در نقاط مختلف عالم [[اسلام]] پای [[منبر]] ما نشسته‌اند، اگر از [[فضیلت]] این مرد، آن‌چه را پدرت می‌داند می‌دانستند، هیچ یک از آنها از ما [[پیروی]] نمی‌کرد. این سخن پدرم در دلم جای گرفت و سخنی را هم که [[معلم]] ایام کودکی‌ام گفته بود، در خاطر داشتم؛ از این رو، همان‌جا با [[خداوند]] [[عهد]] کردم که اگر بهره‌ای از [[حکومت]] یافتم، این [[سنت]] را [[تغییر]] دهم<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۵۸ – ۵۹.</ref>.
گفت: ای پسر، این مردم که در نقاط مختلف عالم [[اسلام]] پای [[منبر]] ما نشسته‌اند، اگر از [[فضیلت]] این مرد، آن‌چه را پدرت می‌داند می‌دانستند، هیچ یک از آنها از ما [[پیروی]] نمی‌کرد. این سخن پدرم در دلم جای گرفت و سخنی را هم که [[معلم]] ایام کودکی‌ام گفته بود، در خاطر داشتم؛ از این رو، همان‌جا با [[خداوند]] [[عهد]] کردم که اگر بهره‌ای از [[حکومت]] یافتم، این [[سنت]] را [[تغییر]] دهم<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۵۸ – ۵۹.</ref>.


عمر بن عبدالعزیز [[فرمان]] داد [[لعنت]] بر [[امام]] را از پایان [[خطبه‌ها]] برگیرند و به جای آن، این دو [[آیه]] را بیفزایند: {{متن قرآن|رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان از ما پیشی گرفته‌اند بیامرز و در دل‌های ما کینه‌ای نسبت به مؤمنان بر جای مگذار! پروردگارا! تو مهربان بخشاینده‌ای» سوره حشر، آیه ۱۰.</ref> و {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ}}<ref>«به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز می‌دارد؛ به شما اندرز می‌دهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.</ref>.
عمر بن عبدالعزیز [[فرمان]] داد [[لعنت]] بر [[امام]] را از پایان [[خطبه‌ها]] برگیرند و به جای آن، این دو [[آیه]] را بیفزایند: {{متن قرآن|رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان از ما پیشی گرفته‌اند بیامرز و در دل‌های ما کینه‌ای نسبت به مؤمنان بر جای مگذار! پروردگارا! تو مهربان بخشاینده‌ای» سوره حشر، آیه ۱۰.</ref> و {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ}}<ref>«به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز می‌دارد؛ به شما اندرز می‌دهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.</ref>.
حکومت عمر بن عبدالعزیز از [[بیستم صفر]] سال ۹۹ تا [[۲۵ رجب]] [[سال ۱۰۱ هجری]] به طول انجامید. او هنگام [[مرگ]]، چهل سال داشت<ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۸۲؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۹، ص۲۱۲.</ref>. سنت [[نیک]] وی، بی‌درنگ پس از مرگش ترک شد و دوباره [[سیاست]] و سنت شوم [[معاویه]] به [[جامعه اسلامی]] بازگشت و تا پایان عصر [[امویان]] همچنان ادامه یافت.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[سب (مقاله)| مقاله «سب»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۲۵۹.</ref>
حکومت عمر بن عبدالعزیز از [[بیستم صفر]] سال ۹۹ تا [[۲۵ رجب]] [[سال ۱۰۱ هجری]] به طول انجامید. او هنگام [[مرگ]]، چهل سال داشت<ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۸۲؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۹، ص۲۱۲.</ref>. سنت [[نیک]] وی، بی‌درنگ پس از مرگش ترک شد و دوباره [[سیاست]] و سنت شوم [[معاویه]] به [[جامعه اسلامی]] بازگشت و تا پایان عصر [[امویان]] همچنان ادامه یافت<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[سب (مقاله)| مقاله «سب»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۲۵۹.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۱۰۷٬۱۹۴

ویرایش