مقام عبودیت به چه معناست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
←پاسخها و دیدگاههای متفرقه
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
| پاسخ = آیت الله '''[[سید احمد خاتمی]]''' در کتاب ''«[[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]»'' در اینباره گفته است: | | پاسخ = آیت الله '''[[سید احمد خاتمی]]''' در کتاب ''«[[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]»'' در اینباره گفته است: | ||
«{{متن حدیث|الْمُطِيعُونَ لِلَّهِ}}؛ "[[سلام بر امامان]] [[معصوم]]{{عم}} که [[بنده]] [[خالص]] و [[فرمانبردار]] حقاند و بس [[فرمانبرداری]] از سر [[عشق]]". شارح [[صحیفه سجادیه]] مرحوم [[سید]] علیخان شیرازی میگوید: "برای آنکه [[اطاعت]] جزو [[فضایل]] شمرده شود، باید دارای این شرایط باشد: ۱. فرمانبردار، شرایط اطاعت را بداند. ۲. با [[رغبت]] و [[اختیار]] [[فرمان]] ببرد. ۳. با [[اعتقاد]] [[راسخ]] [[نفسانی]] به حسن و نیکویی آن، اختیارش کند. ۴. [[مداومت]] و استمرار بر آن داشته باشد و بر آن [[استقامت]] ورزد". | |||
اطاعت [[معصومین]] از [[خداوند]]، اعمّ از [[پیامبران]] و [[امامان]]{{عم}} مطلق است، مقطعی و موسمی نیست. آنان مطيع همه [[احکام]] حضرت حقاند، [[واجبات]]، مستحبّات، مکروهات و مباحات، تمامی اینها را [[حکم]] [[حضرت حق]] دانسته پایبند و ملتزم به آن هستند. ریشه [[نافرمانی]] در این گلهای بیخار [[جهان هستی]] خشکانده شده است. ریشه نافرمانی، [[هوا و هوس]] و [[خودخواهی]] است، این [[رذیله]] در آنان راه ندارد و چون معصوماند؛ لذا [[مطیع]] به نحو اطلاق خداوند هستند و این [[فضیلت]] [[برتر]] از فضیلت در [[عبادت]] به معنای خاصّ آن؛ یعنی [[نماز]] و [[روزه]] و دیگر [[عبادات]] است؛ زیرا چه بسا کسانی [[اهل]] اینها هستند، اما مطيع محض و بیچون و چرای ذات [[مقدّس]] [[حق]] نیستند. [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در مورد [[شیطان]] میفرماید: "شیطان، شش هزار سال که معلوم نیست از سالهای دنیاست، یا از سالهای [[آخرت]]، [[خدا]] را عبادت کرد<ref>{{ | اطاعت [[معصومین]] از [[خداوند]]، اعمّ از [[پیامبران]] و [[امامان]]{{عم}} مطلق است، مقطعی و موسمی نیست. آنان مطيع همه [[احکام]] حضرت حقاند، [[واجبات]]، مستحبّات، مکروهات و مباحات، تمامی اینها را [[حکم]] [[حضرت حق]] دانسته پایبند و ملتزم به آن هستند. ریشه [[نافرمانی]] در این گلهای بیخار [[جهان هستی]] خشکانده شده است. ریشه نافرمانی، [[هوا و هوس]] و [[خودخواهی]] است، این [[رذیله]] در آنان راه ندارد و چون معصوماند؛ لذا [[مطیع]] به نحو اطلاق خداوند هستند و این [[فضیلت]] [[برتر]] از فضیلت در [[عبادت]] به معنای خاصّ آن؛ یعنی [[نماز]] و [[روزه]] و دیگر [[عبادات]] است؛ زیرا چه بسا کسانی [[اهل]] اینها هستند، اما مطيع محض و بیچون و چرای ذات [[مقدّس]] [[حق]] نیستند. [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در مورد [[شیطان]] میفرماید: "شیطان، شش هزار سال که معلوم نیست از سالهای دنیاست، یا از سالهای [[آخرت]]، [[خدا]] را عبادت کرد<ref>{{متن حدیث|وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.</ref>. البتّه برای خود آن حضرت و سایر [[انسانهای کامل]] معصوم، روشن است لكن برای انسانهای عادی معلوم نیست و آن ذوات قدسی بر اساس مصالحی نخواستند بیان کنند. [[شیطان]] با این همه عبادت، چون اطاعت بیچون و چرا از خداوند نداشت، از درگاه ذات احدیّت رانده شد. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: "هنگامی که [[ابلیس]]، [[مأمور]] به [[سجده]] بر [[آدم]] شد، او گفت: [[پروردگار]] من! به عزّتت [[سوگند]]! اگر مرا از [[سجده]] بر [[آدم]] معاف داری، به گونهای تو را [[عبادت]] خواهم کرد که کسی مانند آن عبادت نکرده باشد، [[خدای متعال]] فرمود: من دوست دارم آنگونه که خودم میخواهم [[اطاعت]] شوم نه آنگونه که تو میخواهی"»<ref>{{متن حدیث|أُمِرَ إِبْلِيسُ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَقَالَ يَا رَبِّ وَ عِزَّتِكَ إِنْ أَعْفَيْتَنِي مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ لَأَعْبُدَنَّكَ عِبَادَةً مَا عَبَدَكَ أَحَدٌ قَطُّ مِثْلَهَا قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِنِّي أُحِبُّ أَنْ أُطَاعَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ}}؛بحارالأنوار، ج۲، ۲۶۲.</ref>.<ref>[[سید احمد خاتمی|خاتمی سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم ج۲]]؛ ص۱۶۵.</ref> | ||
«{{متن حدیث|وَ بِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ}}؛ "فرمانی که شما [[اهل بیت]]{{عم}} را [[فرماندهی]] میکند، تنها و تنها [[فرمان خداوند]] است و بس". این یعنی "تکلیف محوری" و همانی است که [[خداوند]]، [[حضرت اسماعیل]]{{ع}} را به آن میستاید آنجا که در برابر فرمان خداوند مبنی بر ذبحش فرمود: {{متن قرآن| يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ}}<ref> ای پدر! آنچه فرمان مییابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت؛ سوره صافات، آیه:۱۰۲.</ref> جالب این است که حضرت اسماعیل{{ع}} نفرمود: " پدرم! مرا [[ذبح]] کن" بلکه فرمود: "آنچه امر خداست انجام ده!"؛ یعنی مهم، [[امر خداوند]] است. [[امامان معصوم]]{{عم}} تجسّم تکلیفمداری بودند که در [[حقیقت]]، این ویژگی، [[قطب]] نمای تمام حرکات [[سیاسی]] آنان بود و تنوّع شیوهها در موضعگیریها برخاسته از این خطّ [[راهبردی]] است»<ref>[[سید احمد خاتمی|خاتمی سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم ج۲]]، ص۵۶۰.</ref>. | |||
}} | }} | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید مجتبی بحرینی]]''' در کتاب ''«[[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]»'' در اینباره گفته است: | | پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید مجتبی بحرینی]]''' در کتاب ''«[[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]»'' در اینباره گفته است: | ||
«{{متن حدیث|اَلمُطیعُونَ لله}} چهار خصلتی که به دنبال آن هشت صفت برای این [[خاندان]] ذکر شده با الف و لام آمده است که بعید نیست دلالت بر [[حصر]] کند؛ یعنی [[مطیع خدا]] بودن، قوّام به امر او بودن، عامل به ارادۀ [[ربّ]] بودن و فائز به [[کرامت]] [[حق]] بودن به کمال و تمام، منحصر در این خاندان است. همانطور که وقتی در مقام حصر رجلیّت و [[مردانگی]] در زید هستیم میگوییم: الرجل زید. مرد زید است. گویا در [[عالم هستی]] مردی جز زید یافت نمیشود. این جا هم این چنین است. گویا در گردونۀ وجود و دایرۀ هستی و بود، [[خدا]] مطیعی جز این خاندان ندارد. این نحوه از تعبیر، کاشف از کامل و تام بودن، بلکه اکمل و اتمّ بودن این صفات در [[دودمان رسالت]] میباشد. نخستین صفت المطیعون لله است. [[ائمّه]]{{عم}} کسانی هستند که [[اطاعت]] کنندگان خدایند. این رتبهای است بس رفیع و منزلتی بس والا که کسی به مقام اطاعت مطلقه [[حق تعالی]] برسد تا آنجا که گویا مطیع خدا فقط اینانند و خدا بندۀ [[مطیع]] و عبد [[فرمان برداری]] جز اینان ندارد. [[مرحوم مجلسی]] اوّل گوید: اینان مطیعان پروردگارند به اطاعت تامّه، تا آنجا که [[جان]] و مالشان را در راه او بذل نموده و با [[جهاد]] صوری و ظاهری و [[معنوی]] و [[باطنی]] برای اعلای [[کلمة الله]] و سر بلندی [[دین]] او تلاش و [[کوشش]] نمودند.<ref>روضة المتّقین ۵ / ۴۶۹.</ref> من و امثال من چه میفهمیم که اطاعت و فرمان برداری [[پروردگار]] چه مقام والایی است و چه [[منزلت]] رفیع و جایگاه بلندی؟ اینان که مطیعان به [[حقّ]] حقّند، [[ارزش]] [[طاعت]] حق را میدانند و [[ارج]] و بهای آن را میشناسند و چونان [[امیر المؤمنین]]{{ع}} منطقشان چنین میشود: به خدا [[سوگند]]، من از خدا [[فرزندی]] [[زیبا]] رخسار و خوش قد و قامت مسألت ننمودم، بلکه از پروردگارم فرزندانی [[فرمان]] بردار و مطیع او و خائف و ترسان از او خواستم که هرگاه به او مینگرم در حالی که [[فرمان]] [[حق]] را میبرد و [[اطاعت خدا]] میآورد چشمم به او روشن شود»<ref>{{متن حدیث|و الله، ما سالت ربی ولدا نضیر الوجه و لا ولدا حسن القامه، و لکن سألت ربی ولدا مطیعین لله خائفین و جلین منه حتی اذا نظرت الیه و هو مطیع لله قرت به عینی}} بحار الانوار ۲۴ / ۱۳۳.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید مجتبی بحرینی|بحرینی، سید مجتبی]]، [[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]؛ ص۳۰۷.</ref>. | |||
«{{متن حدیث|وَ بِاَمرِهِ تَعمَلُونَ}}و فقط به امر او کار میکنید و به دستور او قدم بر میدارید. [[قطب]] نمای وجود شما بر محور امر [[حق]] میگردد و شاخصۀ هستیتان با فرمان او تنظیم شده است. جز امر او در وجود شما چیزی منشأ اثر نیست، هر چند باشد، تا آنجا که باید از عمل شما به امر حق پی برد و از کار شما [[فرمان خدا]] را فهمید. به همین جهت فعل [[حجّت]]، حجّت است و عمل [[امام]]{{ع}} امام عمل است. [[دستور خدا]] را در [[کردار]] و [[رفتار]] شما باید جویا شد»<ref>ر.ک: سید مجتبی بحرینی|بحرینی، سید مجتبی، جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم؛ ص۴۸۱.</ref>. | |||
}} | }} | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
| پاسخ = آقای'''[[سید مجتبی حسینی]]''' در کتاب ''«[[مقامات اولیاء ج۱ (کتاب)|مقامات اولیاء]]»'' در اینباره گفته است: | | پاسخ = آقای'''[[سید مجتبی حسینی]]''' در کتاب ''«[[مقامات اولیاء ج۱ (کتاب)|مقامات اولیاء]]»'' در اینباره گفته است: | ||
«'''امر:''' بعضی در توضیح این عبارت [[زیارت جامعه]] گفتهاند: [[ائمه]]{{عم}} برپادارندگان [[امر خدا]] هستند؛ یعنی دستوراتی که [[خداوند]] به [[قسط]]، [[عدل]] و [[احسان]] داده را به پا میدارند. [[امر]]، اگر همراه با [[نهی]] بیاید، معنای بکن و نکن ([[امر و نهی]]) میدهد، اما اگر همراه نهی نیاید، معانی متنوعی دارد: کار، [[حکومت]]، دستور، شیء و... بعضی از معانی امر، هم به صورت کلی با این معانی که میفهمیم و میگوییم، متفاوت است. | |||
'''[[عالم خلق]]، [[عالم امر]]:''' در [[قرآن]] آمده است: خداوند یک عالم خلق و یک عالم امر دارد. {{متن قرآن|...أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ...}}<ref>«آگاه باشید که آفرینش و فرمان او راست»؛ سوره اعراف، آیه ۵۴</ref> عالم امر فراتر از عالم خلق است. چیزی که در عالم امر تثبیتشده، به عالم خلق [[القا]] میشود؛ مثلاً وقتی گفته میشود گاهی [[دعا]] در عالم امر [[مستجاب]] شده و در عالم خلق محتاج [[زمان]] است، به همین دو عالم اشاره دارد | '''[[عالم خلق]]، [[عالم امر]]:''' در [[قرآن]] آمده است: خداوند یک عالم خلق و یک عالم امر دارد. {{متن قرآن|...أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ...}}<ref>«آگاه باشید که آفرینش و فرمان او راست»؛ سوره اعراف، آیه ۵۴.</ref> عالم امر فراتر از عالم خلق است. چیزی که در عالم امر تثبیتشده، به عالم خلق [[القا]] میشود؛ مثلاً وقتی گفته میشود گاهی [[دعا]] در عالم امر [[مستجاب]] شده و در عالم خلق محتاج [[زمان]] است، به همین دو عالم اشاره دارد<ref>توضیح مفصلتر در مورد عالم امر، در ابتدای همین مجموعه آمده است.</ref>. | ||
'''کلیدداران عالم امر:''' همانگونه که قبلاً بیان شد، عالم امر، عالمی است که کلیدهای اصلی تحولات عالم خلق (که تأثیر اصلی را در عالم میگذارند) در آنجا قرار دارد. به کسانی که کلید امر را در دست دارند، "[[اولیالامر]]" میگویند. ائمه{{عم}} [[مسلح]] به عوامل عالم امر هستند و نیازی به عوامل عالم خلق ندارند. فرمود: [[هدایت]] ائمه{{عم}}، [[هدایت به امر]] است. {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا...}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند»؛ سوره انبیا، آیه ۷۳</ref> پس [[امام زمان]]{{ع}} در حال حاضر ما را هدایت میکنند و نیازی به حضور فیزیکی و [[گفتگو]] با ما ندارند. گفتگو، مربوط به عالم خلق است. هر زمان، [[هادی]] خاصی دارد و قرار است هدایت امام زمان{{ع}} برای [[اهل]] زمانش، هدایت امری باشد؛ بنابراین، احتیاجی به حضور فیزیکی ایشان نیست. توسلی که ما به [[اهل بیت]]{{عم}} پیدا میکنیم، از باب این است که [[خدا]] خواسته کلیدهای [[عالم امر]] در [[اختیار]] آنان باشد. کلید اصلی و اولیه عالم امر در دست [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است. هر کس دیگر که در عالم از این کلید دارد، یا از امیرالمؤمنین{{ع}} [[اجازه]] گرفته، یا امیرالمؤمنین{{ع}} موقتاً به او سپردهاند تا دوباره برگرداند. [[راوی]] میگوید که با [[پیامبر خدا]]{{صل}} به [[جنگ]] رفتم. در شرایط [[بحرانی]] [[جنگ]]، دیدم [[رسول خدا]]{{صل}} ایستادهاند و [[دعا]] میخوانند. نزدیک شدم تا دعای ایشان را یاد بگیرم و بدانم چگونه در مواقع بحرانی[[دعا]] کنم. دیدم [[پیامبر]]{{صل}} [[دست]] به دعا بلند کرده میفرمایند: {{ | '''کلیدداران عالم امر:''' همانگونه که قبلاً بیان شد، عالم امر، عالمی است که کلیدهای اصلی تحولات عالم خلق (که تأثیر اصلی را در عالم میگذارند) در آنجا قرار دارد. به کسانی که کلید امر را در دست دارند، "[[اولیالامر]]" میگویند. ائمه{{عم}} [[مسلح]] به عوامل عالم امر هستند و نیازی به عوامل عالم خلق ندارند. فرمود: [[هدایت]] ائمه{{عم}}، [[هدایت به امر]] است. {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا...}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند»؛ سوره انبیا، آیه ۷۳.</ref> پس [[امام زمان]]{{ع}} در حال حاضر ما را هدایت میکنند و نیازی به حضور فیزیکی و [[گفتگو]] با ما ندارند. گفتگو، مربوط به عالم خلق است. هر زمان، [[هادی]] خاصی دارد و قرار است هدایت امام زمان{{ع}} برای [[اهل]] زمانش، هدایت امری باشد؛ بنابراین، احتیاجی به حضور فیزیکی ایشان نیست. توسلی که ما به [[اهل بیت]]{{عم}} پیدا میکنیم، از باب این است که [[خدا]] خواسته کلیدهای [[عالم امر]] در [[اختیار]] آنان باشد. کلید اصلی و اولیه عالم امر در دست [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است. هر کس دیگر که در عالم از این کلید دارد، یا از امیرالمؤمنین{{ع}} [[اجازه]] گرفته، یا امیرالمؤمنین{{ع}} موقتاً به او سپردهاند تا دوباره برگرداند. [[راوی]] میگوید که با [[پیامبر خدا]]{{صل}} به [[جنگ]] رفتم. در شرایط [[بحرانی]] [[جنگ]]، دیدم [[رسول خدا]]{{صل}} ایستادهاند و [[دعا]] میخوانند. نزدیک شدم تا دعای ایشان را یاد بگیرم و بدانم چگونه در مواقع بحرانی[[دعا]] کنم. دیدم [[پیامبر]]{{صل}} [[دست]] به دعا بلند کرده میفرمایند: {{متن حدیث|إِلَهِي بِحَقِّ عَلِيٍّ، بِحَقِّ عَلِيٍّ، بِحَقِّ عَلِيّ...}} [[مقام پیامبر]]{{صل}} البته بالاتر از [[[[امام]] علی|امیرالمؤمنین{{ع}} است و در مقاماتی هم برابرند، اما کلید عالم امر به دست على{{ع}} است»<ref>[[سید مجتبی حسینی|حسینی، سید مجتبی]]، [[مقامات اولیاء ج۱ (کتاب)|مقامات اولیاء ج۱]]؛ ص۳۱۲.</ref>. | ||
'''مسئلهای به نام [[امر خدا]]:''' باید فهمید امر خدا چیست. گاهی نمیشود امر خدا را [[درک]] کرد. گاهی حتی نمیتوان به آن عمل کرد یا حتی آن را [[باور]] کرد. [[خدا]] با امر خود، عالم را میآفریند. با همان امر، [[زمین]] را زیر و رو میکند و اگر اعجازی صورت میگیرد، در [[امر الهی]] است. [[ائمه]]{{عم}} با آن امر کار میکنند. شخصی در جریان جنگ با [[معاویه]]، برخورد [[بدی]] با امیرالمؤمنين{{ع}} کرد؛ طوری که حضرت با یک خطاب او را تبدیل به یک سگ کرد و بعد دوباره با حرکت لب امیرالمؤمنین{{ع}} تبدیل به [[انسان]] شد. آن فرد گفت: همهچیز را فهمیدم؛ شما به جای دیگری وصل هستید. هرچه شما بگویی درست است. جالب این است که شخص دیگری به حضرت گفت: [[یا علی]] این [[معجزه]] را با معاویه بکن تا دیگر اینقدر [[مسلمان]] برای [[اجرای حق]] و [[عدالت]] کشته نشود. حضرت فرمودند<ref>ارشادالقلوب، ج۲، ص۲۷.</ref>: {{متن قرآن|...عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ}}<ref>«بندگانی ارجمندند؛ در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند»؛ سوره انبیا، آیات ۲۶ و ۲۷.</ref> [[حضرت علی]]{{ع}} که با [[قدرت]] خودشان میتوانند کل [[عوالم]] را نگه دارند و [[تحمل]] کنند و [[بنده]] اکرامشده [[خدا]] هستند، در قول و در امر از خدا پیشی نمیگیرند؛ به آن چیزی عمل میکنند که خدا به آن امر میکند. ایشان جزء [[سیستم]] [[امر الهی]] هستند؛ همان امری که عذابآور است، همان امری که قیامتآور و ظهورآور است. ایشان همراه خدا و متصل به او هستند؛ بنابراین این [[تسلیم]] از درون (نه از ظاهر و بیرون) است. | |||
'''مسئلهای به نام [[امر خدا]]:''' باید فهمید امر خدا چیست. گاهی نمیشود امر خدا را [[درک]] کرد. گاهی حتی نمیتوان به آن عمل کرد یا حتی آن را [[باور]] کرد. [[خدا]] با امر خود، عالم را میآفریند. با همان امر، [[زمین]] را زیر و رو میکند و اگر اعجازی صورت میگیرد، در [[امر الهی]] است. [[ائمه]]{{عم}} با آن امر کار میکنند. شخصی در جریان جنگ با [[معاویه]]، برخورد [[بدی]] با امیرالمؤمنين{{ع}} کرد؛ طوری که حضرت با یک خطاب او را تبدیل به یک سگ کرد و بعد دوباره با حرکت لب امیرالمؤمنین{{ع}} تبدیل به [[انسان]] شد. آن فرد گفت: همهچیز را فهمیدم؛ شما به جای دیگری وصل هستید. هرچه شما بگویی درست است. جالب این است که شخص دیگری به حضرت گفت: [[یا علی]] این [[معجزه]] را با معاویه بکن تا دیگر اینقدر [[مسلمان]] برای [[اجرای حق]] و [[عدالت]] کشته نشود. حضرت فرمودند<ref>ارشادالقلوب، ج۲، ص۲۷</ref>: {{متن قرآن|...عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ}}<ref>«بندگانی ارجمندند؛ در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند»؛ سوره انبیا، آیات ۲۶ و ۲۷.</ref> [[حضرت علی]]{{ع}} که با [[قدرت]] خودشان میتوانند کل [[عوالم]] را نگه دارند و [[تحمل]] کنند و [[بنده]] اکرامشده [[خدا]] هستند، در قول و در امر از خدا پیشی نمیگیرند؛ به آن چیزی عمل میکنند که خدا به آن امر میکند. ایشان جزء [[سیستم]] [[امر الهی]] هستند؛ همان امری که عذابآور است، همان امری که قیامتآور و ظهورآور است. ایشان همراه خدا و متصل به او هستند؛ بنابراین این [[تسلیم]] از درون (نه از ظاهر و بیرون) است. | |||
'''چه نوع تسلیمی خوب است؟''' ممکن است کسی با گفتن [[شهادتین]] [[مسلمان]] شود. برای برخورداری از [[حقوق اجتماعی]] [[مسلمانان]]، [[تسلیم]] ظاهری هم کافی است؛ اما {{ | '''چه نوع تسلیمی خوب است؟''' ممکن است کسی با گفتن [[شهادتین]] [[مسلمان]] شود. برای برخورداری از [[حقوق اجتماعی]] [[مسلمانان]]، [[تسلیم]] ظاهری هم کافی است؛ اما {{متن حدیث|لَهُ تُسَلِّمُونَ}}، تسلیمی است که تمام پسزمینهها [[الهی]] شده است. [[ولایت اهل بیت]]{{عم}} یک شبکه اتصالی است که [[مؤمن]] را به [[توحید]] وصل میکند تا مؤمن جزو {{متن حدیث|بِأَمرِهِ تَعمَلُون}} شود. اینگونه است که [[انسان]] مستقل میشود. در عبارتی فرمودند: {{متن حدیث|اِعْلَمْ بِأَنَّكَ لاَ تَكُونُ لَنَا وَلِيّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ يَحْزُنْكَ ذَلِكَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ يَسُرَّكَ ذَلِكَ}}<ref>تحف العقول، ص۲۸۴.</ref> بدان که تحت [[ولایت]] ما نیستی، مگر اینکه این ویژگی را داشته باشی که اگر [[اهل]] [[شهر]] جمع شوند و بگویند تو [[گناهکاری]]، ناراحت نشوی و اگر بگویند [[صالح]] هستی، خوشحال نشوی. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با ویژگی {{متن حدیث|لَهُ تُسَلِّمُونَ وَ بِأَمرِهِ تَعمَلُون}} آئینه خداست. اگر [[امام صادق]]{{ع}} به صحابهای به خاطر یک [[گناه]] کمتوجهی میکردند؛ به دلیل {{متن حدیث|بِأمرِهِ تَعمَلُون}} بود» <ref>[[سید مجتبی حسینی|حسینی، سید مجتبی]]، [[مقامات اولیاء ج۲ (کتاب)|مقامات اولیاء ج۲]]؛ ص ۳۲۱.</ref>. | ||
}} | }} | ||