ختم نبوت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←پرسشهای وابسته
(←منابع) |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲۰۸: | خط ۲۰۸: | ||
بنابراین ظهور [[پیامبر جدید]] پس از رسول گرامی اسلام{{صل}} به دو شکل قابل فرض است: ۱. [[پیامبری]] باشد صاحب شریعتی نو و [[ناسخ]] [[دین اسلام]]؛ ۲. اشاعهدهنده و [[مبلّغ]] [[شریعت]] حضرت{{صل}} باشد. [[اعتقاد]] به [[خاتمیّت]]، یعنی [[باور]] داشتن به این که پس از [[پیامبر گرامی اسلام]]، [[پیامبر]] دیگری به [[رسالت]] برانگیخته نخواهد شد، اعم از این که شریعتی نو به همراه آورد و یا تنها به [[تبلیغ دین اسلام]] بپردازد<ref>ر.ک: معارف قرآن، ج۵، ص٣۶۵ - ٣۶۷.</ref>.<ref>[[سعیده سادات نبوی|نبوی، سعیده سادات]]، [[خاتمیت در محضر علما (کتاب)|خاتمیت در محضر علما]] ص ۴.</ref>. | بنابراین ظهور [[پیامبر جدید]] پس از رسول گرامی اسلام{{صل}} به دو شکل قابل فرض است: ۱. [[پیامبری]] باشد صاحب شریعتی نو و [[ناسخ]] [[دین اسلام]]؛ ۲. اشاعهدهنده و [[مبلّغ]] [[شریعت]] حضرت{{صل}} باشد. [[اعتقاد]] به [[خاتمیّت]]، یعنی [[باور]] داشتن به این که پس از [[پیامبر گرامی اسلام]]، [[پیامبر]] دیگری به [[رسالت]] برانگیخته نخواهد شد، اعم از این که شریعتی نو به همراه آورد و یا تنها به [[تبلیغ دین اسلام]] بپردازد<ref>ر.ک: معارف قرآن، ج۵، ص٣۶۵ - ٣۶۷.</ref>.<ref>[[سعیده سادات نبوی|نبوی، سعیده سادات]]، [[خاتمیت در محضر علما (کتاب)|خاتمیت در محضر علما]] ص ۴.</ref>. | ||
==ویژگیهایی [[دین]] و [[شریعت خاتم]]== | |||
با توجه به آثار بزرگان، میتوان شش ویژگی برای [[دین اسلام]] برشمرد: | |||
===[[منسوخ]] نمودن شریعتهای پیشین=== | |||
با ظهور دین اسلام، دیگر [[ادیان آسمانی]] اعتبار و [[حجیت]] خود را از دست دادهاند و هر [[انسان]] مکلّف و [[آگاهی]] ملزم به [[پذیرش دین اسلام]] است<ref>ر.ک: معارف قرآن، ج۵، ص۵۴.</ref>. اگرچه [[قرآن کریم]] بین [[پیامبران]] فرق نمیگذارد و [[ایمان]] به همه [[کتابهای آسمانی]] را از [[صفات مؤمنان]] به شمار میآورد<ref>{{متن قرآن|آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ}} «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و میگویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمینهیم و میگویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! آمرزش تو را (میجوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره بقره، آیه ۲۸۵.</ref>، ولی این تفاوت بین [[قرآن]] و دیگر کتابهای آسمانی و نیز بین [[پیامبر اسلام]] و سایر پیامبران وجود دارد که [[اعتقاد]] به [[نبوت پیامبران پیشین]] و کتابهای آنها مستلزم عمل طبق [[دستورها]] و [[تعالیم]] آنها نیست، برخلاف دین اسلام که اعتقاد به [[حقانیت]] آن، از عمل طبق آموزهها و دستورهای آن جداییناپذیر است و این نیست مگر بدین دلیل که [[شریعت اسلام]] [[ناسخ]] شریعتهای پیش از خود است؛ به خصوص با توجه به این امر که در کتابهای آسمانی گذشته [[تحریف]] واقع شده و [[صبغه]] [[الهی]] و [[قداست]] آن خدشهدار شده است<ref>ر.ک: اصول عقاید (۲)، ص٣٣۵ - ۳۳۶ و ص٣۵٩ - ٣۶٠.</ref>. | |||
از مجموع [[آیات قرآن]] استفاده میشود که [[اختلاف شرایع]] با یکدیگر از نوع تباین نبوده، بلکه خطوط اصلی و [[احکام کلی]] آنها، مانند [[نماز]]، [[روزه]]، [[زکات]]، مشترک و یکسان بوده است، از دو جهت با هم تفاوت داشتهاند: یکی از نظر تفصیل یافتن جزئیات [[احکام]] و تکمیل [[شرایع]] با گذشت [[زمان]] و به تناسب [[استعداد]] و [[توانایی]] مخاطبان<ref>ر.ک: المیزان، ج۱۰، ص۶۴.</ref>، و دیگر از نظر [[نسخ]] پارهای از احکام و جایگزین شدن احکامی دیگر به اقتضای شرایط زمانی<ref>ر.ک: معارف قرآن، ج۵، ص٣۶.</ref>؛ به عنوان مثال بعضی از چیزهایی که در [[شریعت حضرت موسی]]{{ع}} بر [[بنیاسرائیل]] [[حرام]] شده بود، در [[شریعت حضرت عیسی]] | |||
{{ع}} [[حلال]] گردید<ref>{{متن قرآن|وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ}} «و تورات پیش از خود را راست میشمارم، و (آمدهام) تا برخی از چیزهایی را که بر شما حرام شده است حلال گردانم و نشانهای از پروردگارتان برای شما آوردهام پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره آل عمران، آیه ۵۰.</ref>. | |||
به عبارت دیگر، مجموعه دستورهای [[اخلاقی]] و احکام عملیای که برای تنظیم [[روابط انسان]] با خود، [[خدا]]، [[طبیعت]] و دیگر [[انسانها]] معیّن شده ـ که اصطلاحاً [[شریعت]] نامیده میشود ـ به مرور زمان و به تدریج، تکمیل شده و در بعضی موارد [[تغییر]] پیدا کرده تا این که در [[شریعت اسلام]] صورت نهایی و کامل خود را یافته است. بدیهی است طبق این نوع نگرش به نسبت شرایع با یکدیگر، با در [[اختیار]] داشتن آخرین و [[کاملترین]] دستورالعمل [[زندگی]]، جایی برای عمل به شریعتهای گذشته باقی نمیماند. | |||
[[علامه طباطبایی]] [[معتقد]] است از [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ}}<ref>«و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستادهایم که کتاب پیش از خود را راست میشمارد و نگاهبان بر آن است» سوره مائده، آیه ۴۸.</ref>. میتوان این معنا را [[استنباط]] کرد. در این آیه [[خداوند]] [[قرآن]] را هم مصدّق [[کتابهای آسمانی]] گذشته توصیف میکند، که بیانگر عدم جدایی بین شرایع است و هم [[مهیمن]] بر آنها میداند، تا [[گمان]] نشود [[اسلام]]، شرایع قبلی را بدون هیچگونه تغییر و بیکم و کاست ابقا نموده است، بلکه با [[نسخ]] و تکمیل [[احکام]]، در آنها دخل و [[تصرف]] کرده است<ref>المیزان، ج۵، ص٣۴٩.</ref>.<ref>[[سعیده سادات نبوی|نبوی، سعیده سادات]]، [[خاتمیت در محضر علما (کتاب)|خاتمیت در محضر علما]] ص ۶.</ref>. | |||
===نسخناپذیری و [[جاودانگی]]=== | |||
[[قرآن کریم]] در بیان این ویژگی میفرماید: | |||
{{متن قرآن|لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ}}<ref>«در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستودهای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.</ref>. | |||
[[علامه طباطبایی]] در [[تفسیر]] این [[آیه]] چنین مینویسد: | |||
راه یافتن [[باطل]] به [[قرآن]]... به این است که تمام یا بخشی از [[معارف]] [[حق]] آن ناحق گردد، یا همه یا برخی از احکام و [[شرایع]] و نیز دستورهای [[اخلاقی]] آن، [[لغو]] شده، عمل به آن سزاوار نباشد<ref>المیزان، ج۱۷، ص۳۹۸.</ref>. | |||
به [[طور]] کلی، راه یافتن باطل به قرآن را به سه صورت میتوان فرض نمود: | |||
#وقوع [[تحریف]] در آن؛ | |||
#نسخ و بطلان به وسیله [[کتاب آسمانی]] دیگر؛ | |||
#[[دروغین]] بودن خبرهای آن. | |||
و از آنجا که آیه مطلق است، هر نوع باطلی از جمله نسخ به وسیله کتاب آسمانی دیگر را رد میکند؛ بنابراین اعتبار [[دین اسلام]] و کتاب آسمانی آن، قرآن، همیشگی و [[جاودانی]] است و به [[زمان]] خاصی محدود نمیشود<ref>الالهیات، ج۲، ص۴۶٩ - ۴٧٠.</ref>.<ref>[[سعیده سادات نبوی|نبوی، سعیده سادات]]، [[خاتمیت در محضر علما (کتاب)|خاتمیت در محضر علما]] ص ۸.</ref>. | |||
===جاودانگی [[معجزه]] و [[تحریفناپذیری]] کتاب آسمانی آن=== | |||
[[دین]] جاوید نیاز به به معجزهای همیشگی و ماندگار دارد تا همواره «برهانی» آشکار باشد بر [[حقانیت]] آن. به همین دلیل معجزه دینِ آخرین از جنس کتاب [[انتخاب]] شده است<ref>الالهیات، ج۲، ص۲۲۲ - ۲۲۳؛ مرتضی مطهری، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص۱۷۹.</ref>. این امر غیر از این که سبب جاودانگی و عدم وقوع تحریف در این کتاب آسمانی میشود، مجال آن را نیز فراهم میآورد که با [[پیشرفت]] [[علمی]] [[بشر]]، به تدریج، زوایای دیگری از [[اعجاز]] آن آشکار گردد<ref>الالهیات، ج۲، ص۲۲۲ - ۲۲۳.</ref>.<ref>[[سعیده سادات نبوی|نبوی، سعیده سادات]]، [[خاتمیت در محضر علما (کتاب)|خاتمیت در محضر علما]] ص ۹.</ref>. | |||
===کامل و جامع بودن=== | |||
[[آیین اسلام]] در مقایسه با شرایع قبل از دو جهت کاملتر است: | |||
۱. '''از نظر سطح تعلیمات''': [[پیامبران]] [[تعالیم]] خود را متناسب با سطح [[درک]]، [[فهم]] و [[آگاهی]] مخاطبان خود به آنان عرضه میکردهاند. به همین دلیل، هماهنگ با [[رشد]] [[آگاهی]] و [[تکامل]] [[جامعه بشری]]، سطح [[تعالیم]] آنان نیز ارتقا یافته است. به عنوان مثال، [[توحید]] که زیربناییترین اصل [[اعتقادی]] [[دینی]] است، درجات و مراتب مختلفی دارد. آنچه یک [[انسان]] عامی به عنوان [[خدای یگانه]] در [[ذهن]] خود مجسم میکند، با آنچه در [[قلب]] یک [[عارف]] تجلّی میکند یکی نیست. عرفا نیز در یک درجه نیستند. «اگر [[ابوذر]] از آنچه در قلب [[سلمان]] میگذشت آگاهی میداشت، (بر او [[گمان]] [[شرک]] میبرد و) او را میکشت»<ref>شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۴٨٢، ذیل ماده «ذر»، به نقل از: شش مقاله، ص۸۲.</ref>؛ از این رو در [[روایات اسلامی]] آمده است: «[[خداوند]] چون میدانست در [[آخر الزمان]] افراد متعمق و ژرفاندیش خواهند آمد، [[سوره توحید]] و [[آیات]] نخستین [[سوره حدید]]، تا آنجا که میفرماید: {{متن قرآن|وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ}}<ref>«از شب میکاهد و به روز میافزاید و از روز میکاهد و به شب میافزاید و او به اندیشهها داناست» سوره حدید، آیه ۶.</ref> را نازل فرمود»<ref>شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۴٨٢، به نقل از: محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۹۱.</ref>. با این وصف، عالیترین و [[کاملترین]] تصویر از توحید را باید در [[متون دینی]] [[اسلامی]]، به خصوص در این آیات جستوجو کرد. | |||
۲. '''از نظر [[جامعیت]] و همهجانبه نگری''': [[اسلام]] طرحی است کلی، جامع و [[متعادل]] برای [[تدبیر]] و تنظیم [[روابط فردی]] و [[اجتماعی]] و [[زندگی مادی]] و [[معنوی]] انسان، برخلاف [[شرایع]] پیشین که برنامهای موقت و محدود و متأثر از شرایط خاص زمانی و مکانی بودهاند<ref>شش مقاله، (ختم نبوت)، ص۸۲ - ۸۹.</ref>؛ مثلاً [[شریعت حضرت موسی]]{{ع}} زمانی ظهور کرد که [[قوم بنی اسرائیل]]، در بند [[بردگی]] [[فرعون]] و [[محروم]] از [[حقوق انسانی]] خود بودند. به همین دلیل در این [[دین]] بیشتر بر جنبههای مادی [[زندگی]]، همچون [[کار و تلاش]]، [[جنگ]]، [[اصلاح]] [[معیشت]]، [[احساس شخصیت]] و [[مطالبه حقوق]] فردی و اجتماعی تأکید شده است؛ در حالی که [[در آستانه ظهور]] [[حضرت عیسی]]{{ع}} همین [[قوم]] از مصائبی چون [[جنگ]]، [[ناامنی]]، [[اسارت]] و [[تبعید]] و [[حکمرانی]] [[پادشاهان]] [[ستمکار]] [[رنج]] میبُرد. | |||
[[پیشوایان دینی]] به [[زراندوزی]] و [[دنیاطلبی]] رو کرده، به جای [[حمایت]] از [[توده]] [[مردم]]، در مقابل [[ظلم و ستم]] [[فرمانروایان]]، با [[اخذ مالیات]] بار سنگینی بر دوش آنان گذارده بودند. این امر سبب شد تا در [[آیین]] [[مسیح]]{{ع}} به [[زهد]] و [[بیرغبتی به دنیا]]، رعایت حدود خود و [[حقوق دیگران]] و [[محبت]] و انساندوستی توجه خاص شود<ref>برای مطالعه در زمینه اوضاع اجتماعی قوم بنیاسرائیل در عصر ظهور دین یهود و مسیح، ر.ک: جان بی. ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حکمت، ص۴٩٠ - ۴٩١ و ص۵۴۹ – ۵۵۱.</ref>. | |||
حال آنکه [[اسلام]]، همه این امتیازها را در هم میآمیزد و در گرایشهای یکسویه [[یهود]] و [[مسیحیت]] تعادلی پدید میآورد. در این [[دین]] هم به [[دعا]]، [[عبادت]]، زهد، [[تقوا]]، [[تهذیب نفس]] و صفای درون و هم به مظاهر مختلف [[زندگی]]، مانند کار، تحصیل، [[دانش]]، [[ازدواج]]، [[جهاد]] و [[حقوق اجتماعی]] افراد توجه شده است؛ لذاست که [[قرآن کریم]]، [[امت]] [[واقعی]] اسلام را [[امت وسط]] توصیف میکند: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا}}<ref>«و بدین گونه شما را امّتی میانه کردهایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.</ref>. | |||
بدون [[شک]] امت وسط و [[متعادل]]، دستپرورده [[تعالیم]] وسط و متعادل است<ref>ر.ک: شش مقاله، ص۸۵ - ۸۸.</ref>. [[تکامل]] و ارتقای سطح [[تعالیم پیامبران]] از نظر کمّی نیز سزاوار طرح است. اگرچه [[نیاز انسان]] به [[هدایت]] [[وحی]] در ابعاد گوناگون، اعم از [[معارف دینی]]، [[آداب]] و [[شعایر]] و دستورهای [[اخلاقی]] و [[اجتماعی]]، نیازی نامحدود و پایانناپذیر نیست<ref>مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج١، ص٣۶۵ - ٣۶۶؛ خاتمیت، ص۷۲ - ۷۳.</ref>، ولی [[تشریع]] [[آیین الهی]] - چنان که از [[آیات قرآن]] استفاده میشود - یکباره انجام نشده، بلکه در طول [[تاریخ]] [[سیر]] تکاملی تدریجی داشته است، به این معنا که در مقاطع مختلف به تناسب حال و [[استعداد]] [[امتها]] (و نه به حسب درجه [[تمدن]])، آن مقدار از [[دین]] و [[شریعت]] که در توان آنها بوده، توسط [[پیامبران]] بر ایشان عرضه شده، تا این که در [[آیین]] و شریعت [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}}، شکل کامل و نهایی خود را یافته است. [[علامه طباطبایی]] [[آیه]] {{متن قرآن|وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ}}<ref>«و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کنندهای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۵.</ref> را ناظر به همین [[حقیقت]] میداند<ref>ر.ک: المیزان، ج۷، ص۳۲۹؛ شش مقاله، ص٩٣ - ٩۴.</ref>. | |||
رسول گرامی اسلام{{صل}} نیز در [[حدیث]] شریفی، به این معنا اشاره نموده است: | |||
{{متن حدیث|ان مَثَلي و مَثَل الانبياء من قبل، كمثل رجل بنى بيتا، فأحسنه و أجمله، الا موضع لبنة من زاوية، فجعل الناس يطوفون به و يعجبون له و يقولون: هلّا وضعت هذه اللبنة؟ قال: فأنا اللبنة و أنا خاتم النبيين}}<ref>ر.ک: الالهیات، ج۲، ص۴٧٧؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص١۴٢؛ شش مقاله، ص٩۴.</ref>؛ همانا [[مَثَل]] من و مَثَل [[انبیای پیشین]]، همانند مَثَل کسی است که خانهای را بنا نهاد و آن را [[نیکو]] داشت و [[زیبا]] نمود، مگر جای یک آجر از گوشهای را. [[مردم]] گرد آن میچرخیدند و از آن در [[تعجب]] بودند و میگفتند چرا این آجر سر جای خود گذاشته نشده است؟! فرمود: من همان آجر و خاتم پیامبرانم. | |||
از آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که مراد از کامل بودن [[دین اسلام]]، کمال نفسی است، نه کمال نسبی<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ص١٩۴؛ همو، ولایت فقیه، ص۶٣. شایان ذکر است آیتالله جوادی آملی، جامع بودن دین اسلام را به معنای گستردهتر از آنچه در متن آورده شده، تفسیر میکنند. ر.ک: شریعت در آینه معرفت، ص١۶٣.</ref>؛ به این معنا که مجموعه [[معارف دینی]]، دستورهای [[اخلاقی]] و [[احکام فقهی]] آن از هر گونه [[نقص]] و [[کاستی]] به دور است، نه این که صرفاً در مقایسه با دیگر [[ادیان]] کامل به شمار آید، هرچند خود فی حدّ نفسه خالی از نقص نباشد. به عبارتی، آنچه باید از [[طریق وحی]] برای [[هدایت]] [[بشر]] در [[اختیار]] او قرار گیرد، در این [[دین]] فروگذار نشده است.<ref>[[سعیده سادات نبوی|نبوی، سعیده سادات]]، [[خاتمیت در محضر علما (کتاب)|خاتمیت در محضر علما]] ص ۹.</ref>. | |||
===[[جهانی بودن]]=== | |||
[[دین اسلام]] [[دعوت]] خود را به [[قوم]]، گروه و منطقه جغرافیایی خاصی محدود نکرده است، بلکه هر کس در هر کجای این کره خاکی که باشد، مخاطب آن است. شواهد بسیاری از [[قرآن]] [[مؤیّد]] این مدعاست. در بسیاری از [[آیات]]، [[پیامبر اسلام]]، با تعابیر {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ}}، {{متن قرآن|يَا بَنِي آدَمَ}} و {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا}} همگان را مخاطب قرار داده است، بدون آنکه به [[زمان]]، مکان و یا قوم خاصی [[مقید]] شده باشند<ref>برای نمونه ر.ک: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ}} «ای مردم! پروردگارتان را بپرستید که شما و پیشینیانتان را آفرید، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۲۱؛ {{متن قرآن|قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ}} «گفتند: از پروردگارت به خاطر ما بخواه تا چگونگی آن را برای ما روشن کند. گفت:» سوره بقره، آیه ۶۸؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا}} «ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همان که شما را از تنی یگانه آفرید و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیار (در جهان) پراکند و از خداوند- که با (سوگند بر نام) او، از هم درخواست میکنید- و از (بریدن پیوند) خویشان پروا کنید، بیگمان خداوند چشم بر شما دارد» سوره نساء، آیه ۱؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْرًا لَكُمْ وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا}} «ای مردم! این پیامبر حقیقت را از سوی پروردگارتان برای شما آورده است پس ایمان بیاورید که برایتان بهتر است و اگر انکار کنید (بدانید که) بیگمان آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداوند است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۷۰؛ {{متن قرآن|وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَرِيئًا}} «و کابین زنان را با خشنودی به آنان بپردازید و اگر با خوشدلی چیزی از آن را به شما بخشیدند نوش و گوارا بخورید» سوره نساء، آیه ۴؛ {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ}} «بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم، همان که فرمانفرمایی آسمانها و زمین از آن اوست، هیچ خدایی جز او نیست که زنده میدارد و میمیراند، پس به خداوند و فرستاده او پیامبر درس ناخواندهای که به خداوند و قرآن او ایمان دارد ایمان بیاورید و از او پیروی کنید باشد که راهیاب گردید» سوره اعراف، آیه ۱۵۸؛ {{متن قرآن|فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}} «و چون رهاییشان دهد ناگاه به ناحقّ بر زمین، ستم میورزند، ای مردم! ستم شما به زیان خودتان است، (چند روزی) بهره زندگانی این جهان را میبرید سپس به سوی ما باز میگردید و شما را از آنچه انجام میدادید آگاه میگردانیم» سوره یونس، آیه ۲۳؛ {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}} «اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برجها نهاد تا شمار سالها و «حساب» را بدانید؛ خداوند آن را جز به حق نیافرید؛ او آیات را برای گروهی که دانشورند روشن بیان میکند» سوره یونس، آیه ۵؛ {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}} «بگو: ای مردم! اگر در دین من شک دارید پس (بدانید که) من کسانی را که به جای خداوند میپرستید نمیپرستم ولی خداوندی را میپرستم که جان شما را میستاند و فرمان یافتهام که از مؤمنان باشم» سوره یونس، آیه ۱۰۴؛ {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ}} «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب میشود و هر که گمراه گشت بیگمان به زیان خویش گمراه میگردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ}} «ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، که لرزه رستخیز چیزی سترگ است» سوره حج، آیه ۱؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ}} «ای مردم! اگر در رستخیز تردیدی دارید (بنگرید که) ما شما را از خاکی آفریدیم آنگاه از نطفهای سپس از دلمه خونی سرانجام از گوشتپارهای به اندام یا بیاندام تا (حق را) برایتان روشن داریم و در زهدانها آنچه را بخواهیم تا زمانی معیّن استوار میداریم سپس شما را که کودکی شدهاید بیرون میآوریم سپس تا به برنایی برسید؛ و جان برخی از شما را میگیرند و برخی دیگر را به فرودینترین سالهای زندگانی باز میگردانند تا آنجا که پس از دانستن، چیزی نداند و زمین را سترون میبینی و چون بدان آب فرو فرستیم فرا میجنبد و برمیآید و هر گونه گیاه شادابی میرویاند» سوره حج، آیه ۵؛ {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ}} «بگو: ای مردم! جز این نیست که من برای شما بیمدهندهای آشکارم» سوره حج، آیه ۴۹؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ}} «ای مردم! مثلی زده شده است بدان گوش فرا دارید: بیگمان کسانی را که به جای خداوند (به پرستش) میخوانید هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند هر چند برای آن فراهم آیند و اگر مگس چیزی از آنان در رباید نمیتوانند از او باز گیرند، خواهان و خواسته، (هر دو) ناتوانند!» سوره حج، آیه ۷۳؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ}} «ای مردم! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید؛ آیا آفرینندهای جز خداوند هست که از آسمان و زمین به شما روزی دهد؟ هیچ خدایی جز او نیست پس چگونه (از حق) باز گردانده میشوید؟» سوره فاطر، آیه ۳؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ}} «ای مردم! بیگمان وعده خداوند راستین است بنابراین زندگانی این جهان شما را نفریبد و (زنهار!) آن فریبکار شما را به (آمرزش) خداوند فریفته نگرداند» سوره فاطر، آیه ۵؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ}} «ای مردم! شما نیازمندان درگاه خداوند هستید و خداوند است که بینیاز ستوده است» سوره فاطر، آیه ۱۵.</ref>و<ref>ر.ک: اصول عقاید (۲)، ص٣۴١؛ الالهیات، ج۲، ص۴۵٣؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۴۶ - ۴٧؛ آیتالله مصباح یزدی این امر را قرینهای میداند بر اختصاص دعوت دیگر پیامبران به قوم و گروه خاصی. در این مورد که آیا دعوت و رسالت دیگر پیامبران هم جهانی بوده است یا نه، بین بزرگان اتفاق نظر دیده نمیشود. ر.ک: المیزان، ج۱۰، ص٢۵٩ - ٢۶۴؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۷۳ - ۱۰۱؛ معارف قرآن، ج۵، ص۴۰ - ۴۶.</ref>؛ حال آنکه سایر [[پیامبران]] با تعبیر «یا [[قوم]]» به [[مردم]] خطاب میکردند<ref>به عنوان مثال در دعوت نوح{{ع}}: {{متن قرآن|قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ}} «گفت: ای قوم من! من برای شما بیمدهندهای آشکارم،» سوره نوح، آیه ۲؛ {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ}} «و به راستی نوح را به سوی قوم وی فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که شما را خدایی جز او نیست، آیا پرهیزگاری نمیورزید؟» سوره مؤمنون، آیه ۲۳؛ در دعوت ابراهیم{{ع}}: {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ}} «هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگتر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار میدهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۸؛ در دعوت موسی{{ع}}: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ}} «و (یاد کنید) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! بیگمان شما با (به پرستش) گرفتن گوساله بر خویش ستم روا داشتید پس به درگاه آفریدگار خود توبه کنید و یکدیگر را بکشید، این کار نزد آفریدگارتان برای شما بهتر است. آنگاه، خداوند از شما در گذشت که او توبهپذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۵۴؛ {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا وَآتَاكُمْ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ * يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ}} «و یاد کن که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! نعمت خداوند را بر خویش فرا یاد آورید که در میان شما پیامبرانی برگمارد و شما را پادشاه کرد و چیزهایی به شما داد که به هیچ کس از جهانیان نداده است * ای قوم من! به سرزمین مقدّسی که خداوند برای شما مقرّر فرموده است وارد شوید و واپس مگرایید که زیانکار گردید» سوره مائده، آیه ۲۰-۲۱؛ {{متن قرآن|وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ}} «و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آوردهاید، چنانچه گردن نهادهاید بر او توکّل کنید» سوره یونس، آیه ۸۴؛ در دعوت صالح{{ع}}: {{متن قرآن|وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}} «و به سوی (قوم) ثمود برادرشان صالح را (فرستادیم)؛ گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ بیگمان برهانی از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، این شتر خداوند است که برای شما نشانهای است؛ او را رها کنید تا بر زمین خداوند بچرد و به او آسی» سوره اعراف، آیه ۷۳؛ در دعوت هود{{ع}}: {{متن قرآن|وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ}} «و به سوی قوم عاد، برادرشان هود را (فرستادیم) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ آیا پرهیزگاری نمیورزید؟» سوره اعراف، آیه ۶۵؛ در دعوت شعیب{{ع}}: {{متن قرآن|وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}} «و به سوی مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که جز او خدایی ندارید، بیگمان برهانی از سوی پروردگارتان برایتان آمده است پس پیمانه و ترازو را تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در این سرزمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید، این برای شما اگر مؤمن باشید بهتر است» سوره اعراف، آیه ۸۵؛ {{متن قرآن|وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ}} «و به سوی (مردم) مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم) که گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید و به روز بازپسین امیدوار باشید و در این (سر) زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره عنکبوت، آیه ۳۶ و....</ref><ref>اصول عقاید (۲)، ص٣۴١.</ref>. | |||
[[قرآن کریم]] نیز [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} را با عنوانهای {{متن قرآن|رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستادهایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref>، {{متن قرآن|لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا}}<ref>«بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیمدهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.</ref> و {{متن قرآن|كَافَّةً لِلنَّاسِ}}<ref>«و تو را جز مژدهبخش و بیمدهنده برای همه مردم نفرستادهایم اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.</ref> توصیف میکند و خود را {{متن قرآن|إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.</ref> و {{متن قرآن|هُدًى لِلنَّاسِ}}<ref>«رهنمودی برای مردم» سوره بقره، آیه ۱۸۵.</ref> میخواند. همچنین به آن حضرت امر شده تا اعلام نماید [[قرآن]] برای هشدار و [[انذار]] هر کسی است که این [[پیام الهی]] را دریافت نماید، از هر [[قوم]] و [[طایفه]] و در هر [[زمان]] و مکان که این پیام الهی را دریافت نماید. {{متن قرآن|وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ}}<ref>«بگو: چه چیزی در گواهی بزرگتر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی میدهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمیدهم؛ بگو: من گواهی نمیدهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که میورزید بیزارم» سوره انعام، آیه ۱۹.</ref>. در برخی [[آیات]] نیز آمده است: سرانجام [[دین اسلام]] بر همه [[ادیان]]، از جمله [[ادیان آسمانی]] دیگر [[پیروز]] خواهد شد: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دینها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.</ref><ref>ر.ک: اصول عقاید (۲)، ص٣۴ - ٣۴٠؛ الالهیات، ج۲، ص۴۵۲ - ۴۵۳؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۴۶؛ سید محمدحسین طباطبایی، قرآن در اسلام، ص١۶ (برخی موارد)؛ تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج۸ (سیره انبیاء)، ص۱۳۹ (برخی موارد).</ref> در برخی موارد نیز، [[قرآن کریم]] در [[تشریع احکام]] عملی عنوان عامّی را برمیگزیند بدون این که آن را مقیّد نماید، که این خود حاکی از آن است که همگان ـ البته با رعایت شرایط ـ مکلّف به انجام آن هستند؛ مثلاً در بیان [[وجوب]] [[حج]] میفرماید: {{متن قرآن|وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا}}<ref>«در آن نشانههایی روشن (چون) مقام ابراهیم وجود دارد و هر که در آن در آید در امان است و حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست؛ و هر که انکار کند (بداند که) بیگمان خداوند از جهانیان بینیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.</ref> در حالی که اگر [[رسالت پیامبر]]{{صل}} قومی بود، میبایست میفرمود: {{عربی|و لله على الأمة العربية - مثلاً - حج بيته}}<ref>ر.ک: الالهیات، ج۲، ص۴۵٣؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۴۷ - ۴۸.</ref>. | |||
همچنین این [[روایت]] [[رسول گرامی اسلام]] {{متن حدیث|و الله الذي لا اله الا هو، اني رسول الله اليكم خاصة و إلى الناس عامة}}<ref>ر.ک: الالهیات، ج۲، ص۴۵۵، به نقل از: الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۴١.</ref> به روشنی بر [[جهانی بودن]] [[رسالت]] آن حضرت دلالت دارد. شواهد و قراین [[تاریخی]] نیز [[گواه]] بر [[جهانی بودن دین اسلام]] است. [[نامه]] [[پیامبر اسلام]] به سران کشورها و [[قبایل]] مختلف<ref>ر.ک: اصول عقاید (۲)، ص۳۳۹.</ref> و [[اسلام آوردن]] [[سلمان فارسی]]، [[صهیب رومی]]، [[بلال حبشی]] و [[پیروان]] سایر [[ادیان]] گواه تاریخی است بر همگانی بودن [[دعوت اسلامی]]<ref>ر.ک: قرآن در اسلام، ص١۶.</ref>.<ref>[[سعیده سادات نبوی|نبوی، سعیده سادات]]، [[خاتمیت در محضر علما (کتاب)|خاتمیت در محضر علما]] ص ۱۳.</ref>. | |||
===[[فطری]] بودن=== | |||
یکی دیگر از [[ویژگیهای دین اسلام]] ـ که البته اختصاص به آن نیز ندارد ـ فطری بودن آن است. [[فطری بودن دین اسلام]]، طبق یک [[تفسیر]]، به معنای تطابق و سازگاری و [[هماهنگی]] [[اصول اخلاقی]] و [[احکام عملی]] آن با [[فطرت]] و [[سرشت انسانی]] است. [[اسلام]] [[انسانها]] را به [[عدالت]]، [[آزادی]]، [[برادری]]، [[نشر علم]] و [[تمدن]]، [[پرهیز]] از [[اخلاق ناپسند]] و [[کارهای زشت]]، روی آوردن به فضایلی چون [[راستگویی]] و [[وفای به عهد]]، [[ازدواج]] و هزاران [[حکم شرعی]] دیگر فرامیخواند که همگی با [[فطرت انسان]] مطابقت و هماهنگی کامل دارند<ref>ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص۵۴ - ۵۵.</ref>. و بنا بر تفسیر دیگر به این معناست که کلیات و اصول [[اعتقادات دینی]]، دستورهای [[اخلاقی]] و احکام عملی اسلام در عمق [[سرشت انسان]] نهاده شدهاند و به صورت نوعی [[شناخت]] و [[آگاهی]] و یا [[گرایش]] درونی و غیر اکتسابی نمود پیدا میکنند؛ مانند [[خداجویی]] و [[خداشناسی]]، گرایش به [[پرستش]]، عدالت و فضیلتخواهی<ref>ر.ک: المیزان، ج۱۶، ص۱۷۸ - ۱۷۹ و ۱۹۳؛ قرآن در اسلام، ص۷ - ۸؛ عبدالله جوادی آملی، فطرت در قرآن، ص٧۴؛ مرتضی مطهری، فطرت، ص٢۴٢ - ٢۴۴.</ref>. [[علامه طباطبایی]] این [[تفسیر]] را منطبق بر [[قانون]] عام [[هدایت تکوینی]] میداند که همه موجودات [[عالم طبیعت]]، از جمله [[انسان]] را شامل میشود. به مقتضای این قانون، [[خداوند]] برای [[هدایت]] انسان به سوی [[سعادت]] و کمال شایستهاش، با قرار دادن برخی [[آگاهیها]] و [[گرایشها]] ـ همچون [[شناخت خدا]] و [[گرایش]] به [[پرستش]] او و فضیلتطلبی ـ او را [[تجهیز]] نموده تا بتواند [[راه کمال]] خود را پیدا کند و بپیماید. | |||
ایشان در [[تأیید]] نظر خویش به آیاتی از [[قرآن]] [[استشهاد]] میکنند: | |||
#{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>. «ال» کلمه «الدین» در اصطلاح [[ادبیات عرب]]، «ال» [[عهد]] است و به [[دین]] خاص ([[اسلام]]) اشاره دارد، نه هر [[دینی]]<ref>ر.ک: المیزان، ج١۶، ص۱۷۸.</ref>، چنان که در [[آیه]] دیگر میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ}}<ref>«بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.</ref> از مجموع این دو آیه استفاده میشود اسلام دینی است که خداوند [[سرشت انسان]] را با آن در آمیخته و آفرینشی را پدید آورده که در گذر [[زمان]] دستخوش [[تغییر]] و [[دگرگونی]] نمیشود. | |||
#{{متن قرآن|وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref>«و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸.</ref><ref>ر.ک: المیزان، ج۱۶، ص۱۸۹ - ۱۹۳؛ قرآن در اسلام، ص۴ - ٩.</ref>. از این [[آیه شریفه]] استفاده میشود که خداوند، خود، مایههای [[آلودگی]] و [[گناهکاری]] نفس و [[طهارت]] و [[پاکی]] آن را به [[روح]] و [[جان انسان]] شناسانده است. از مطالبی که در توضیح [[تفسیر]] دوم از [[فطری بودن دین اسلام]] گفته شد، میتوان به دست آورد که [[هدایت فطری]] نوعی [[هدایت تکوینی]] است که با [[آفرینش]] و [[سرشت انسان]] آمیخته شده است. از طرفی، با توجه به این که [[نظام]] [[تشریع]] مطابق و موافق با [[نظام تکوین]] رقم میخورد<ref>ر.ک: المیزان، ج١۶، ص۱۹۳؛ فطرت در قرآن، ص۲۱۱.</ref>، به نظر میرسد این تفسیر از فطری بودن دین اسلام، با تفسیر نخست جمعشدنی باشد؛ چراکه در تفسیر اول به [[مقام]] تشریع و در تفسیر دوم به مقام [[تکوین]] نظر شده است و این دو مقام با یکدیگر تلازم دارند؛ لذا هر دو تفسیر قابل قبول است. | |||
شایان ذکر است [[قرآن کریم]] به [[دین]] واحد [[الهی]] قایل است نه [[ادیان]] متعدد و پراکنده؛ و از آنجا که روح و [[حقیقت]] [[دینداری]]، [[خضوع]] و [[تسلیم محض]] در مقابل [[اراده پروردگار]] است، آن را [[اسلام]] مینامد: {{{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ}}. و [[اختلاف]] [[ادیان آسمانی]] را در [[فروع]] و جزئیات [[احکام]] میشمارد، چنان که میفرماید: {{متن قرآن|لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا}}<ref>«ما به هر یک از شما شریعت و راهی دادهایم» سوره مائده، آیه ۴۸.</ref>. همچنین آن را برخاسته از عمق [[جان]] و [[فطرت انسان]] میداند<ref>{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}} «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>. از مجموع این [[آیات]] استفاده میشود که ویژگی [[فطری]] بودن منحصر به [[آیین اسلام]] نیست، بلکه صفت عامی است که [[شرایع]] پیشین نیز از آن برخوردار بودهاند؛ بنابراین آنچه ریشه در فطرت انسان دارد، اصول و کلیات احکام است نه [[فروع]] و جزئیات آن به نظر میرسد از ویژگیهای یاد شده، تطابق و سازگاری با [[فطرت]]، شرط لازم (و نه کافی) و نسخناپذیری و [[جاودانگی]]، و کامل و جامع بودن، رکن و عنصر سازنده و سایر ویژگیها از اوصاف عارضی و [[شریعت خاتم]] هستند. با این توضیح که: جاودانگی [[معجزه]] و [[تحریفناپذیری]] [[کتاب آسمانی]] ـ هر چند در قوام و شکلگیری [[دین خاتم]] نقش و دخالت مستقیم ندارند - از این جهت که حتی اگر شریعتهای پیشین [[تحریف]] هم نمیشدند فرض ظهور [[شریعت]] جدید نامعقول نبود؛ چون میتوان فرض کرد که تدریجی بودن [[سیر]] [[نزول]] [[شرایع]] و کامل و جامع نبودن شریعت قبلی در دوره ی متأخر، [[تجدید نبوت]] را ضروری و اجتنابناپذیر ساخته است - ولی صفتی است لازم و مختص به آن. | |||
و اما [[جهان شمول]] بودن، این خصوصیت بستگی دارد به اینکه شریعتهای پیشین جهانی بودهاند یا منطقهای (با [[اختلاف]] نظری که در این مورد هست)<ref>ر.ک: المیزان، ج۸، ص۲۹۹؛ فطرت در قرآن، ص١۴۶ و ١٨١؛ تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج۱۳، ص۱۰۹ - ۱۱۲.</ref>. | |||
درباره [[منسوخ]] نمودن شریعتهای پیشین هم باید گفت: هرچند در [[مقام]] تحقق هم شریعت خاتم [[ناسخ]] شریعتهای پیش از خود بوده است و هم شریعتهای گذشته کم و بیش این وصف را داشتهاند، ولی در مقام تعریف میتوان فرض کرد دین خاتم ناسخ شرایع قبلی نبوده، بلکه تفصیل دهنده و یا تکمیل کننده آنهاست<ref>ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۲۹، پاورقی شماره ۱.</ref>. | |||
پس [[دین]] و شریعت خاتم دارای شش ویژگی است: منسوخ نمودن شرایع پیشین، نسخناپذیری و جاودانگی، جاودانگی معجزه و تحریفناپذیری کتاب آسمانی آن، کامل و جامع بودن، [[جهانی بودن]] و [[فطری]] بودن.<ref>[[سعیده سادات نبوی|نبوی، سعیده سادات]]، [[خاتمیت در محضر علما (کتاب)|خاتمیت در محضر علما]] ص ۱۵.</ref>. | |||
==[[استعداد]] [[معنوی]] [[بشر]] در عصر [[خاتمیّت]]== | |||
آیا [[ختم نبوت]] به معنای کاهش استعدادهای معنوی و [[تنزّل]] بشریّت در جنبههای [[روحانی]] است؟ چرا در گذشته [[انسان]] با همه ی بدویت و رشدنایافتگی، از [[طریق وحی]]، با [[جهان غیب]] ارتباط داشته، از [[اسرار]] و [[معارف الهی]] [[آگاهی]] مییافته ولی [[بشر]] [[رشد]] و کمال یافته امروزی، از این [[موهبت الهی]] [[محروم]] مانده، درهای [[آسمان]] به رویش بسته شده است؟ | |||
بین انسداد [[وحی]] و پایان یافتن [[حیات معنوی]] بشر تلازمی وجود ندارد و از اولی نمیتوان دومی را نتیجه گرفت؛ زیرا اولاً، بنا بر متون [[اسلامی]] ارتباط و اتصال با [[عالم غیب]] به [[پیامبران]] اختصاص ندارد. | |||
از [[آیات]] و [[روایات]] استفاده میشود که [[ارتباط بین خدا و انسان]] از دو راه امکانپذیر است: ۱) از [[طریق وحی]]؛ ۲) از طریق آنچه اصطلاحاً [[الهام]] خوانده میشود<ref>اصول عقاید (۲)، ص۳۷۵.</ref> و فقط ارتباط از طریق وحی در [[انحصار]] پیامبران بوده و با خاتمه یافتن [[نبوت]]، دفتر آن بسته شده است. [[قرآن کریم]] از شخصیتهای [[ارجمندی]] یاد میکند که [[پیامبر]] نبودهاند، اما از سوی [[خدا]] به آنان الهام شده است؛ مانند [[حضرت مریم]]{{س}} که بنا بر صریح آیات، با [[فرشتگان]] همسخن بوده<ref>ر.ک: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ * يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ *... * إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ}} «و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد * ای مریم! پروردگارت را به فروتنی فرمان بر و سجده کن و با نمازگزاران نماز بگزار *... * آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمهای از خویش نوید میدهد (که) نامش مسیح پسر مریم است، در این جهان و در جهان واپسین آبرومند و از نزدیکشدگان (به خداوند) است» سوره آل عمران، آیه ۴۲-۴۳ و ۴۵.</ref> و [[مادر حضرت موسی]]{{ع}} که به تعبیر [[قرآن]] به او وحی شد<ref>در قرآن کریم بر هر گونه القای معنا به نحو پوشیده و پنهان «وحی» اطلاق شده است. هر چند در کاربرد رایج آن بین مسلمانان و متکلمان، این لفظ تنها درباره سخن گفتن خدا با پیامبرانش استعمال شده است؛ برای مثال ر.ک: المیزان، ج۱۲، ص۲۹۲.</ref> [[کودک]] خود را شیر دهد و چون بر او بیمناک شد، او را در دریا افکند<ref>{{متن قرآن|وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ}} «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز میگردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد» سوره قصص، آیه ۷.</ref>. | |||
همچنین از [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} نقل شده است: | |||
{{متن حدیث|لقد كان في من قبلكم من بني إسرائيل رجال يكلمون من غير أن يكونوا انبياء}}<ref>الالهیات، ج۲، ص۴٩٠، به نقل از: صحیح بخاری، ج۲، ص١۴٩.</ref>؛ در بین پیشینیانتان از [[قوم بنی اسرائیل]] کسانی بودهاند که [[خدا]] با آنان سخن میگفته، بدون آنکه [[پیامبر]] باشند. | |||
[[روایات]] بسیاری نیز دلالت دارند بر این که [[حضرت فاطمه]]{{س}} و [[ائمه اطهار]]{{عم}} «[[محدث]]» (همسخن با [[فرشتگان]]) بودهاند. | |||
[[آیات]] متعددی از [[قرآن]] بر استمرار [[حیات معنوی]] و [[معرفت شهودی]] [[بشر]] در عصر [[خاتمیّت]] دلالت دارند؛ از جمله: | |||
#{{متن قرآن|إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا}}<ref>«ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی مینهد و از گناهانتان چشم میپوشد و شما را میآمرزد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره انفال، آیه ۲۹.</ref>؛ اگر از خدا [[پروا]] دارید برای شما (نیروی) تشخیص ([[حق]] از [[باطل]]) قرار میدهد. یعنی در [[قلوب]] شما نوری قرار میدهد که با آن حق را از باطل تشخیص دهید، نه با [[برهان]] و [[استدلال]]، بلکه با [[کشف و شهود]]<ref>مفاهیم القرآن، ج۳، ص۲۳۰. برای مطالعه بیشتر ر.ک: عبدالله جوادی آملی، شناختشناسی در قرآن، ص۴۴٠.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا از بخشایش خویش دو بهره به شما ارزانی دارد و در شما فروغی نهد که با آن راه بسپارید و شما را بیامرزد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره حدید، آیه ۲۸.</ref>. برخی [[مفسران]] نیز [[نور]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ}} را به معنای [[روز قیامت]] گرفتهاند، ولی مرحوم [[علامه طباطبایی]] این نظر را تقیید بدون دلیل دانسته و فرموده مراد از آن، نوری است که در [[دنیا]] و [[آخرت]] همراه آنان است<ref>ر.ک: المیزان، ج۱۹، ص١٧۴؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۲۳۰.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا}}<ref>«و راههای خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند مینماییم و بیگمان خداوند با نیکوکاران است» سوره عنکبوت، آیه ۶۹.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ}}<ref>«آیا در گستره آسمانها و زمین و هر چیزی که خداوند آفریده است ننگریستهاند و در اینکه بسا اجلشان نزدیک شده باشد؛ بنابراین بعد از آن (قرآن) به کدام گفتار ایمان میآورند؟» سوره اعراف، آیه ۱۸۵.</ref>. | |||
این سؤال توجیهی بدان دلیل است که همه [[انسانها]] میتوانند [[ملکوت]] [[جهان هستی]] را ببینند و دیدن ملکوت اختصاص به شخص یا گروهی ندارد. البته برای دست یافتن به چنین [[مقام]] والایی لازم است [[انسان]] با [[تقوا]] و [[تزکیه نفس]]، حجابهای درونی را کنار زده، تولد دوباره یابد<ref>از حضرت عیسی{{ع}} روایت شده است: {{متن حدیث|لن يلج ملكوت السموات من لم يولد مرتين}}. ر.ک: محقق داماد، اثنی عشر رسالة، ج۸، ص۹۲.</ref> و همچون [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} از آزمایشهای دشوار [[زندگی]] سرافراز بیرون آید که: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ}}<ref>«و اینگونه ما گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم مینمایانیم و (چنین میکنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.</ref><ref>ر.ک: محمدتقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۸، ص۴٨ - ۵٠.</ref>. در [[روایات اسلامی]] نیز بر وجود ارتباط بین [[تقوا]] و [[طهارت]] و [[پاکی]] درون و [[تکامل]] و تعالی نفس و [[روشنبینی]] بسیار تأکید شده است، از جمله: | |||
# [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} میفرماید: {{متن حدیث|لَوْ لَا أَنَّ الشَّيَاطِينَ يَحُومُونَ عَلَى قُلُوبِ بَنِي آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَى مَلَكُوتِ لسَّمَاوَاتِ}}<ref>ملا محسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج۲، ص١٢۵.</ref>؛ اگر [[شیطانها]] گرد [[قلوب]] [[فرزندان آدم]] در چرخش نبودند، هر آینه [[ملکوت]] [[آسمان]] را نظاره میکردند. | |||
# [[حضرت علی]]{{ع}} در [[نهج البلاغه]]، در وصف پویندگان طریق [[عشق]] میفرماید: همانا [[خرد]] خود را زنده گرداند و نفس خویش را میراند، چندان که ـ اندام ـ درشت او [[نزار]] شد و ستبریاش زار، نوری سخت رخشان برای او بدرخشید، و راه را برای وی روشن گردانید و او را در راه درست راند، و از دری به دری برد تا به در [[سلامت]] کشاند، و [[خانه]] اقامت و دو پای او در قرارگاه [[ایمنی]] و [[آسایش]] [[استوار]] گردید، به آرامشی که در بدنش پدیدار گردید؛ بدان چه [[دل]] خود را در آن به کار بُرد و [[پروردگار]] خویش را [[راضی]] گرداند.<ref>{{متن حدیث|قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَةِ وَ دَارِ الْإِقَامَةِ وَ ثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَى رَبَّهُ}}؛ نهج البلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، خطبه ۲۲۰.</ref>. | |||
# و در خطابهای دیگر، هنگام [[تلاوت]] [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ * رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ}}<ref>«(این چراغ) در خانههایی (است) که خداوند رخصت داده است تا والایی یابند و نامش در آنها برده شود؛ سپیدهدمان و دیرگاه عصرها در آنها او را به پاکی میستایند * مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی آنان را از یاد خداوند و برپا داشتن نماز و دادن زکات (به خود) سرگرم نمیدارد؛ از روزی میهراسند که دلها و دیدهها در آن زیرورو میشوند» سوره نور، آیه ۳۶-۳۷.</ref> فرمود: همانا [[خدای سبحان]] یاد - خود - را روشنیبخش [[دلها]] قرار داد، تا گوش پس از ناشنوایی بشنود و چشم پس از کمنوری بنگرد، و [[انسان]] پس از [[ستیزهجویی]]، رام گردد و همواره [[خدا]] را ـ که بخششهای او بیشمار است و نعمتهایش بسیار ـ در پارهای از [[روزگار]] که پس از پارهای دیگر، و در [[زمان]] میان آمدن دو [[پیامبر]]، بندگانی است که از راه [[اندیشه]] با آنان در [[راز]] است و از طریق [[خرد]] دمساز... و همانا مردمانی هستند که [[ذکر خدا]] را به جای [[دنیا]] برگزیدند، که هیچ [[تجارت]] یا خرید و فروشی آنها را از [[یاد خدا]] بازنمیدارد. با یاد خدا روزگار میگذرانند و [[نهی]] و منع خدا را ـ در آنچه [[حرام]] فرموده - به گوش بیخبران میخوانند، به [[عدالت]] [[فرمان]] میدهند و خود عدالتگسترند و از [[کارهای زشت]] نهی میکنند و خود از زشتکاری [[پرهیز]] دارند، با این که در دنیا [[زندگی]] میکنند، گویی دنیا را رها کرده به [[آخرت]] پیوستهاند و سرای دیگر را [[شاهد]] کردهاند و بر مسائل پنهان برزخیان مدت طولانی اقامت آنها [[آگاهی]] دارند و گویا [[قیامت]] و عدههایش را برای آنان تحقق بخشیده است و آنان برای [[مردم]] [[دنیا]] پرده از آن برداشتهاند. گویی میبینند آنچه راکه مردم نمیبینند و میشنوند آنچه را که مردم نمیشنوند.<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّكْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ وَ مَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلَاؤُهُ فِي الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَ فِي أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِكْرِهِمْ وَ كَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ... وَ إِنَّ لِلذِّكْرِ لَأَهْلًا أَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْيَا بَدَلًا فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْهُ يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ الْحَيَاةِ وَ يَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِي أَسْمَاعِ الْغَافِلِينَ وَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِهِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ فَكَأَنَّهُمْ قَطَعُوا الدُّنْيَا إِلَى الآْخِرَةِ وَ هُمْ فِيهَا فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذَلِكَ فَكَأَنَّمَا اطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِي طُولِ الْإِقَامَةِ فِيهِ وَ حَقَّقَتِ الْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا فَكَشَفُوا غِطَاءَ ذَلِكَ لِأَهْلِ الدُّنْيَا حَتَّى كَأَنَّهُمْ يَرَوْنَ مَا لَا يَرَى النَّاسُ وَ يَسْمَعُونَ مَا لَا يَسْمَعُونَ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲.</ref>. | |||
همچنین به [[روایت]] [[شیعه]] و [[سنی]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} فرموده است: | |||
{{متن حدیث|مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ}}<ref>سفینة البحار، ج۱، ص۴٠٨، ذیل ماده «خلص»، به نقل از ابن فهد حلی، عدة الداعی.</ref>؛ هر کس چهل [[روز]] (خود را) برای [[خدا]] [[خالص]] گرداند، خدا چشمههای [[حکمت]] را از [[قلب]] او بر زبانش جاری میکند. | |||
ثانیاً، به [[اعتقاد شیعه]] با رسیدن به [[مقام قرب الهی]]، [[انسان]] بر [[جهان]]، نفس و انسانهای دیگر [[تسلط تکوینی]] پیدا میکند و میتواند به [[اراده]] خود در آن [[تصرف]] نماید. [[معجزات]] و [[کرامات]] [[انبیا]] و [[اولیای الهی]] و [[امامت]] و [[ولایت باطنی]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} همگی از این مقولهاند. | |||
[[علامه طباطبایی]] در بیان [[عقیده شیعه]] درباره امامت میگوید: | |||
[[امام]] علاوه بر [[ارشاد]] و [[هدایت ظاهری]]، دارای یک نوع [[هدایت]] و جذبه [[معنوی]] است که از سنخ [[عالم امر]] و تجرد میباشد و به وسیله [[حقیقت]] و [[نورانیت]] و [[باطن]] ذاتش، در [[قلوب]] مردم تأثیر و تصرف مینماید و آنها را به سوی مرتبه کمال و [[غایت]] ایجاد جذب مینماید<ref>سید محمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، ص١٢۴.</ref>. | |||
بنابراین در [[تفکر شیعی]]، امام [[انسانی]] است [[ملکوتی]] که نه تنها خود عالیترین مدارج کمال را پیموده است، بلکه نقش [[هدایتگری]] و راهبری و شکوفا ساختن استعدادهای معنوی دیگر [[انسانها]] را نیز بر عهده دارد؛ چنان که شخصیتهای [[پاک]] و وارستهای چون: [[اویس قرنی]]، [[اصبغ بن نباته]]، [[رشید هجری]]، [[میثم تمار]]، [[کمیل بن زیاد]] و... در دامان [[اسلام]] و [[رهبران دینی]] پرورش یافتند که این خود [[گواه]] صادق و روشنی است بر باز بودن باب [[معرفت الله]] پس از انسداد [[وحی]]<ref>ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۳۹.</ref>. | |||
از سوی دیگر، در [[عرفان اسلامی]] [[سیر و سلوک]] به چهار مرحله تقسیم شده است: ۱. [[سفر]] از [[خلق]] به [[حق]]؛ ۲. سفر از حق به [[حق همراه]] با حق؛ ۳. [[سفر از حق به خلق]] همراه با حق؛ ۴ سفر از خلق به خلق همراه با حق. | |||
از این چهار سفر، دو سفر نخست اختصاص به [[پیامبران]] ندارد و همگان میتوانند قدم در این راه گذارند و این دو مرحله را طی کنند. در این دو سفر [[عارف]] سالک، ابتدا با کنار زدن حجابهای ظلمانی به [[مشاهده]] [[جمال]] حق و [[مقام فنا]] دست مییابد؛ سپس در سفر دوم، [[اسما]] و [[صفات الهی]] را [[شهود]] کرده، به آنها متصف میشود و در نهایت به [[مقام ولایت]] تام میرسد. | |||
اما سفر سوم و چهارم به پیامبران اختصاص دارد و آنها [[مأموریت]] مییابند برای [[ارشاد]] و [[هدایت]] [[انسانها]] به سویشان باز آیند و آنان را به سوی حق فرا خوانند<ref>مفاهیم القرآن، ج۳، ص۲۳۴ - ۲۳۵؛ شش مقاله، ص۹۷ - ۹۹ (مقاله ختم نبوت)؛ مرتضی مطهری، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص۳۰۱ - ۳۰۳.</ref>. [[ملاصدرا]] در [[مفاتیح الغیب]] تصریح نموده که با [[پایان یافتن نبوت]]، تنها وحی خاص پیامبران - که با [[نزول]] [[فرشته]] بر گوش و [[جان]] آنها همراه است - قطع شد، اما باب [[الهام]] و [[اشراق]] و [[تعلیم الهی]] هرگز بسته نشده است: {{عربی|اعلم أن الوحي اذا اريد به تعليم الله عباده فهو لا ينقطع ابدا، و انما انقطع الوحي الخاص بالرسول و النبي من نزول الملك على اذنه و قلبه}}<ref>مفاهیم القرآن، ج۳، ص٢۴٠، به نقل از ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ص۱۲؛ شش مقاله، ص۹۸.</ref>؛ بدان اگر مقصود از وحی این باشد که [[خداوند]] مطالبی را به [[بندگان]] خود بیاموزد، پس این هرگز قطع نمیشود، و تنها وحی مختص به [[رسول]] و [[نبی]]، که همان فرود آمدن [[جبرئیل]] بر گوش و [[قلب]] [[پیامبر]] است، قطع شده است. | |||
ناگفته نماند در دو [[سفر]] نخست نیز این تفاوت مهم و اساسی بین [[وحی پیامبران]] و [[کشف]] و شهودِ [[عارفان]] وجود دارد. [[وحی]] و [[نبوت]]، به دلالت [[آیه]] {{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}<ref>«خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref> و [[روایات معصومین]]{{عم}} موهبتی است [[الهی]] که [[خدای تعالی]] آن را به بندگانی که [[طهارت]] درون و [[سعه صدر]] دارند، به [[ودیعت]] میسپارد؛ در حالی که [[ولایت]] و روشنبینیای که از طریق [[تهذیب نفس]] و [[سیر و سلوک]] عارفانه حاصل میشود، اکتسابی است<ref>ر.ک: تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج۷ (سیره انبیاء)، ص۲۲۹ - ۲۳۰؛ سید محمدحسین طباطبایی، بررسیهای اسلامی، ص٢۴٢ - ٢۴۴؛ مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص۱۷۵.</ref>. به عبارت دیگر، نباید پنداشت که هر کس قدم در [[وادی]] [[عرفان]] گذارد و منازل راه را بپیماید، میتواند [[امید]] داشته باشد که به [[تجربه دینی]] پیامبرانه دست یابد. نسبت [[ولایت عرفانی]] با نبوت، عموم و خصوص مطلق است؛ بدین صورت که هر [[پیامبری]] [[مقام ولایت]] دارد، اما عکس آن کلیت ندارد<ref>ر.ک: تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج۷، ص۲۳۰.</ref>. | |||
تفاوت دیگر وحی و [[تجربه]] [[عرفانی]] در این است که عرفا در مکاشفههای خود دچار [[اشتباه]] و [[اختلاف]] میشوند و برای تعیین [[صحت]] یا سقم و ربانی یا [[شیطانی]] بودن یافتههای خود، نیازمند ضابطه و معیارند؛ در حالی که بین [[پیامبران]] اختلافی نیست، و به تصریح [[قرآن]]، [[انبیا]] مصدّق و مبشّر یکدیگر بودهاند، مگر در مواردی که حکمی [[نسخ]] شده که این نیز از قبل معلوم بوده است؛ و نیز وحی پیامبران در هر سه مقطع دریافت، [[حفظ]] و [[ابلاغ]]، از [[خطا]] مصون بوده است<ref>ر.ک: دینشناسی، ص٢۴٣ و ٢۴٧ و ٢۴٩؛ بررسیهای اسلامی، ص٢۴٣.</ref>. | |||
پس با [[ختم نبوت]]، فقط ارتباط [[انسان]] با [[عالم غیب]] از [[طریق وحی]] قطع شد، ولی راه [[الهام]] و [[اشراق]] و [[کشف و شهود]] همچنان باز است و برای رسیدن به این [[مقام تقوا]] و [[تزکیه نفس]] شرط لازم و ضروری است. [[مقام امامت]] و [[ولایت باطنی]]، والاترین [[مقام معنوی]] است که پس از [[رسول گرامی اسلام]] نیز استمرار دانسته است و همه افراد میتوانند از [[فیض]] وجود [[امامان]] و نقش راهبری و [[هدایتگری]] ایشان بهرهمند گردند. امور یاد شده، همراه با [[معرفت شهودی]] و [[عرفانی]] که یکی از منابع ثابت [[شناخت]] است، ابعاد مختلفی از [[استعداد]] [[معنوی]] [[بشر]] در عصر [[خاتمیّت]] را آشکار میسازند.<ref>[[سعیده سادات نبوی|نبوی، سعیده سادات]]، [[خاتمیت در محضر علما (کتاب)|خاتمیت در محضر علما]] ص ۱۹.</ref>. | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |