فرقههای انحرافی مهدویت کدامند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
فرقههای انحرافی مهدویت کدامند؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۰۶
، ۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۹←پاسخهای دیگر
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
:::::#بازگشت سخن شیخ [[احمد احسائی]] به انکار حیات مادی [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} است و در این صورت بین [[امام]] حیّ و [[امامان]] گذشته تفاوتی نخواهد بود؛<ref> زیرا طبق عقیدۀ احسائی، امامان گذشته در عالم بزرخ با همین بدن هورقلیایی حیات دارند.</ref> چون هیچیک بدن مادی ندارند و با جسم لطیف زندگی میکنند. | :::::#بازگشت سخن شیخ [[احمد احسائی]] به انکار حیات مادی [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} است و در این صورت بین [[امام]] حیّ و [[امامان]] گذشته تفاوتی نخواهد بود؛<ref> زیرا طبق عقیدۀ احسائی، امامان گذشته در عالم بزرخ با همین بدن هورقلیایی حیات دارند.</ref> چون هیچیک بدن مادی ندارند و با جسم لطیف زندگی میکنند. | ||
:::::#طبق نظریه شیخ، [[امام مهدی|امام زمان]] بر روی زمین زندگی نمیکند و حال آنکه ظاهر آیات و روایات برخلاف این عقیده است، مانند روایاتی که ضرورت وجود حجت الهی را بر زمین در همه زمانها اثبات میکند و بقای زمین را بدون ایشان، غیرممکن میداند.<ref> اشاره است به روایاتی که در کتاب الحجة از اصول کافی آمده است.</ref> امیرالمؤمنین علی {{ع}} میفرماید:{{عربی|اندازه=150%|" اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضِ مِنْ قَائِمٌ بِحُجَّةٍ ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ بَاطِنٍ مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ "}}<ref>آری، این چنین است زمین از قیام کننده به حجت الهی خالی نمیماند که او ظاهر و مشهور است و یا غائب و پنهان؛ تا حجتهای الهی و بینات او باطل نشود؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، باب ۲۶، ح ۲، ص ۵۴۵.</ref> | :::::#طبق نظریه شیخ، [[امام مهدی|امام زمان]] بر روی زمین زندگی نمیکند و حال آنکه ظاهر آیات و روایات برخلاف این عقیده است، مانند روایاتی که ضرورت وجود حجت الهی را بر زمین در همه زمانها اثبات میکند و بقای زمین را بدون ایشان، غیرممکن میداند.<ref> اشاره است به روایاتی که در کتاب الحجة از اصول کافی آمده است.</ref> امیرالمؤمنین علی {{ع}} میفرماید:{{عربی|اندازه=150%|" اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضِ مِنْ قَائِمٌ بِحُجَّةٍ ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ بَاطِنٍ مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ "}}<ref>آری، این چنین است زمین از قیام کننده به حجت الهی خالی نمیماند که او ظاهر و مشهور است و یا غائب و پنهان؛ تا حجتهای الهی و بینات او باطل نشود؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، باب ۲۶، ح ۲، ص ۵۴۵.</ref> | ||
::::::*'''اعتقاد به رکن رابع:''' اصول [[دین]] در نزد عموم شیعیان پنج اصل [[توحید]]، [[نبوت]]، معاد، عدل و [[امامت]] است؛ ولی [[شیخیه]] کرمانیه معتقدند که اصول [[دین]]، [[ایمان]] به چهار اصل است: [[توحید]]، [[نبوت]]، [[امامت]] و پس از آن، رکن چهارم [[ایمان]]، یعنی شناخت [[شیعه]] کامل است که در زمان [[غیبت]]، واسطه فیض میان [[امام غایب]] و مردم است. او احکام را بیواسطه از [[امام]]{{ع}} میگیرد و به دیگران میرساند.<ref> فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۶۹.</ref> به اعتقاد اینان پیشوایان [[شیخیه]] یعنی احسائی و جانشینان او، مصداق [[شیعه]] کامل و رکن رابع هستند و تنها کسانی هستند که میتوانند احکام فقهی را برای دیگران بیان کنند. به همین دلیل، این گروه از شیخیه به اجتهاد و تقلید عقیدهای ندارند.<ref> ر.ک: احقاق الحق، ص ۳۵۶ (صص ۲۸۳ – ۳۶۳) و بهائیان، صص ۱۱۰ – ۱۵۲.</ref> این عقیده باطل، علاوه بر انحراف در رفتار دینی بعضی از شیخیّه، بستری مناسب برای ادّعای [[علی محمد شیرازی]] پدید آورد تا اینکه مدعی بابیّت و نیابت خاصّه [[امام]] شد و پس از آن ادعا کرد که همان [[امام غایب]] است که وعده ظهورش داده شده است.<ref> در ادامه این گفتار، درباره علی محمد شیرازی بحث خواهیم کرد.</ref> ولی از مسلمات مذهب [[شیعه]] این است که در زمان [[غیبت کبرا]]، باب نیابت خاصّه و ارتباط با [[امام غایب]]، بسته است<ref> در آخرین توقیع از [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} آمده است: و سيأتي من شيعتي من يدّعي المشاهدة، ألا فمن اد[عي المشاهدة قبل خروج السفياني و الصيحة فهو كذّاب مفتر. ([[غیبت]] طوسی، ص ۳۹۵، ش ۳۶۵). به زودی میآید از شیعیان من کسی که ادعای مشاهده [= نیابت خاصّه] دارد. هرآینه هر کس ادعای مشاهده کند قبل از خروج سفیانی و ندای آسمانی، پس او دروغگو و افترا زننده است.</ref> و راه رسیدن به احکام الهی همانا رجوع به عالمان و فقیهان است و آنان بر اساس [[قرآن]] و سنّت، استنباط کرده، احکام را برای مردم بیان میکنند؛ چنانکه در توقیع شریف آمده است:{{عربی|اندازه=150%|" وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ "}}<ref>و اما در مسائلی که پیش میآید، به راویان حدیث ما | ::::::*'''اعتقاد به رکن رابع:''' اصول [[دین]] در نزد عموم شیعیان پنج اصل [[توحید]]، [[نبوت]]، معاد، عدل و [[امامت]] است؛ ولی [[شیخیه]] کرمانیه معتقدند که اصول [[دین]]، [[ایمان]] به چهار اصل است: [[توحید]]، [[نبوت]]، [[امامت]] و پس از آن، رکن چهارم [[ایمان]]، یعنی شناخت [[شیعه]] کامل است که در زمان [[غیبت]]، واسطه فیض میان [[امام غایب]] و مردم است. او احکام را بیواسطه از [[امام]]{{ع}} میگیرد و به دیگران میرساند.<ref> فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۶۹.</ref> به اعتقاد اینان پیشوایان [[شیخیه]] یعنی احسائی و جانشینان او، مصداق [[شیعه]] کامل و رکن رابع هستند و تنها کسانی هستند که میتوانند احکام فقهی را برای دیگران بیان کنند. به همین دلیل، این گروه از شیخیه به اجتهاد و تقلید عقیدهای ندارند.<ref> ر.ک: احقاق الحق، ص ۳۵۶ (صص ۲۸۳ – ۳۶۳) و بهائیان، صص ۱۱۰ – ۱۵۲.</ref> این عقیده باطل، علاوه بر انحراف در رفتار دینی بعضی از شیخیّه، بستری مناسب برای ادّعای [[علی محمد شیرازی]] پدید آورد تا اینکه مدعی بابیّت و نیابت خاصّه [[امام]] شد و پس از آن ادعا کرد که همان [[امام غایب]] است که وعده ظهورش داده شده است.<ref> در ادامه این گفتار، درباره علی محمد شیرازی بحث خواهیم کرد.</ref> ولی از مسلمات مذهب [[شیعه]] این است که در زمان [[غیبت کبرا]]، باب نیابت خاصّه و ارتباط با [[امام غایب]]، بسته است<ref> در آخرین توقیع از [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} آمده است: و سيأتي من شيعتي من يدّعي المشاهدة، ألا فمن اد[عي المشاهدة قبل خروج السفياني و الصيحة فهو كذّاب مفتر. ([[غیبت]] طوسی، ص ۳۹۵، ش ۳۶۵). به زودی میآید از شیعیان من کسی که ادعای مشاهده [= نیابت خاصّه] دارد. هرآینه هر کس ادعای مشاهده کند قبل از خروج سفیانی و ندای آسمانی، پس او دروغگو و افترا زننده است.</ref> و راه رسیدن به احکام الهی همانا رجوع به عالمان و فقیهان است و آنان بر اساس [[قرآن]] و سنّت، استنباط کرده، احکام را برای مردم بیان میکنند؛ چنانکه در توقیع شریف آمده است:{{عربی|اندازه=150%|" وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ "}}<ref>و اما در مسائلی که پیش میآید، به راویان حدیث ما (= فقها) رجوع کنید که آنان حجت من بر شما هستند و من بر حجت خدا بر آنهایم؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۴۵، ح ۴، ص ۴۸۵.</ref> | ||
:::::*'''پیدایش بابیّت:''' پس از درگذشت [[سید کاظم رشتی]] –از بزرگان [[شیخیه]]- یکی از شاگردان او به نام [[علی محمد شیرازی]]، مدعی جانشینی او شد که با حمایت جمعی از شاگردان رشتی از او، مرحلهای جدید و حسّاس در شکلگیری فرقههای انحرافی پدید آمد. سرانجام فرقهای به نام "بابیّت" شکل گرفت که خود بستری آماده برای انحراف بزرگتر به نام "بهائیت" شد. | |||
:::::*'''علی محمد شیرازی:''' [[علی محمد شیرازی]] معروف به "باب" که پیروانش او را "حضرت اعلی" و "نقطه اولی" میگفتند، فرزند سیّد محمد رضا بزّاز است. او تحصیلات ابتداییاش را در زادگاه خود شیراز آغاز کرد و در کودکی نزد "شیخ محمد" معروف به "شیخ عابد" که یکی از شاگردان شیخ احمد احسایی و سیّد کاظم رشتی بود<ref> تلخیص تاریخ نبیل، زرندی، ص ۶۳ – ۶۴.</ref> به تحصیل ادبیات فارسی و عربی و آموزههای مکتب [[شیخیه]] پرداخت. وی در بوشهر، علاوه بر تجارت به به ریاضت نیز میپرداخت. گاهی در هوای گرم تابستان، از ظهر تا عصر، بر بام خانه رو به خورشید، وردهایی میخواند.<ref> تلخیص تاریخ نبیل، زرندی، ص ۶۷.</ref> این گونه ریاضتهای غیر شرعی، تأثیر زیادی در روحیّه او گذاشت و زمینه انحراف اعتقادی او را فراهم ساخت. علی محمّد، پس از توقّف پنج ساله در بوشهر، به کربلا رفت و در مدّت توقّف خود در کربلا در زمرۀ شاگردان و مریدان [[سید کاظم رشتی]] درآمد و به تفسیر و تأویل آیات [[قرآن]] و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیّه و نیز آرای شیخ [[احمد احسایی]] آگاهی یافت<ref> أسرار الآثار خصوصی، ج ۱، ص ۱۹۲ – ۱۹۳.</ref> و مورد توجّه و عنایت استادش قرار گرفت. [[علی محمد شیرازی]] در سه مرحله، ابتدا مدعی بابیّت و پس از آن [[مهدویت]]، و در نهایت مدعی [[نبوت]] و رسالت شد. | |||
:::::*'''ادعای بابیت:''' پس از انتشار خبر جانشینی [[علی محمد شیرازی]]، وی فرصت را غنیمت شمرده، پای را از جانشینی استادش فراتر نهاد و در ابتدای کار، ادعای ذِکریّت<ref> به معنای مفسر [[قرآن]] بودن است. او بخشهایی از [[قرآن کریم]] را با روشی که از مکتب شیخیه آموخته بود تأویل کرده، مدعی شد که امام دوازدهم شیعیان، او را مأمور کرده است تا جهانیان را ارشاد کند و همزمان خود را «ذکر» نامید. تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۲۷.</ref> کرد، سپس با ادعای بابیت، خود را "باب" امام دوازدهم شیعیان (یعنی واسطه میان مردم و امام زمان) معرّفی نمود. او بر این اعتقاد اصرار داشت که برای پی بردن به اسرار و حقایق بزرگ و مقدّس، باید مردم به ناچار از "در" بگذرند و به حقیقت برسند؛ لذا میگفت: "مردم، باید به من [[ایمان]] آورند، تا به کمک من –که واقف به اسرار هستم- بر آن اسرار دست یابند". او غالباً، حدیث مشهور {{عربی|اندازه=150%|" أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا "}} را میخواند و مقصودش این بود که همان گونه که رسیدن به شهر علم پیامبر ممکن نیست، جز به واسطه [[امام علی]]{{ع}} که باب علم [[پیامبر]] است، در این زمان نیز تنها راه دستیابی به حقایق، رجوع به اوست که باب [[امام غایب]] است.<ref> دائرة المعارف الشیعیه العامه، ج ۶، ص ۲۰.</ref> او آشکارا میگفت: "ای بندگان خدا! صدای حجت خدا و [[امام مهدی|امام زمان]] را از طرف "باب" بشنوید"<ref> احسن القصص، ذیل آیه ۵۵ سوره یوسف.</ref> نقل شده است که علی محمد به یکی از مریدانش گفت که در اذان نماز جمعه شیراز پس از شهادتهای سهگانه چنین بگوید: گواهی میدهم که "علی قبل از نبیل" باب [[امام مهدی|امام زمان]] است. <ref> «أشهد أن عليا قبل نبيل باب بقية الله»؛ (علی قبل از نبیل یعنی «علی محمد» که به حساب ابجد با «علی نبیل» برابر است)؛ که اعتراض و خشم مسلمانان را به دنبال داشت؛ تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۲۷.</ref> | |||
:::::*'''حروف حیّ:''' [[علی محمد شیرازی]] توانست در مدت پنج ماه، هجده نفر را که بیشتر آنها از شاگردان [[سید کاظم رشتی]] و شیخی مذهب بودند، با خود همراه کند. هر یک از افراد این گروه، در نقطهای به تبلیغ مسلک بابیگری پرداخته، جمعی را به آیین وی درآوردند. شیرازی به منظور قدردانی، آنان را "حروف حیّ"<ref> «حیّ» ابجد معادل عدد ۱۸ است.</ref> نامید. | |||
:::::*'''ادّعای [[مهدویت]]:''' [[علی محمد شیرازی]]، پیش از رفتن به مکّه، خود را باب امام میخواند و دعوت خود را هم پنهانی انجام میداد؛ ولی پس از آنکه از مکه به شیراز بازگشت، هم عنوان خود را عوض و خود را مهدی موعود و همان [[امام غایب]] خواند و هم دعوتش را علنی کرد. او آشکارا میگفت که من همان مهدی موعودم که هزار سال است در [[انتظار]] ظهور او بودهاید. مریدان او و به ویژه شاگردان [[سید کاظم رشتی]] این ادّعای باطل او را نیز تأیید کرده، به او [[ایمان]] آوردند؛ چرا که تحت تأثیر سخنان استاد خود، [[سید کاظم رشتی]] بودند که پیش از وفات خود بشارت داده بود: "زود است که پس از من، [[امام غایب]]، آشکار شود و شاید [[امام غایب]] در میان شما باشد". او به پیروانش تأکید میکرد که بر یک یک شما لازم است که در شهرها بگردید و ندای [[امام غایب]] را اجابت کنید.<ref> شیخیگری، بابیگری، ص ۷۹.</ref> همزمان با ادّعای جدید باب، شاگردان [[سید کاظم رشتی]] در شهرهای مختلف به تبلیغ او پرداخته، مردم را به ظهور [[امام غایب]] بشارت میدادند. گروهی نیز ندیده و نشناخته مهدویّت شیرازی را پذیرفتند و به او ایمان آوردند؛ به ویژه که اوضاع سیاسی اجتماعی زمان قاجار و نابسامانی فراوان در آن زمان، زمینه را برای پذیرش چنین ادّعایی مهیّا کرده بود.<ref> شیخیگری، بابیگری، ص ۸۰ – ۹۰ با تلخیص و تصرف.</ref> | |||
:::::*'''ادعای [[نبوت]]:''' [[علی محمّد شیرازی]]، به ادّعای "بابیّت" و "[[مهدویت]] اکتفا نکرد و انحراف و گمراهی را به حدّی راسند که مدّعی نزول کتاب و [[دین]] جدید شد و به گمان خود، احکام جاودانه اسلام را با نوشتن کتاب "بیان" نسخ کرد. وی، در ابتدای کتاب "بیان"، خود را برتر از همه انبیای الهی و مظهر نفس پروردگار معرفی کرد و عقیده داشت که با ظهورش آیی اسلام، منسوج و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است.<ref> تلخیص تاریخ نبیل، صص ۱۳۰ – ۱۷۰.</ref> بدین ترتیب، [[علی محمّد شیرازی]]، هر از چند گاهی، ادعاهای خود را به ادعای مقامات بالاتری تغییر میداد و سخنان پیشین خود را برای یاران تأویل و توجیه میکرد. | |||
:::::*'''واکنش علما و توبۀ باب:''' از همان ابتدا که [[علی محمد شیرازی]] ادعای بابیت کرد، علمای [[شیعه]] در برابر انحراف آشکار او موضع محکمی گرفتند که سبب دستگیری او در بوشهر و فرستادنش به شیراز گردید. وی در آنجا تنبیه شد و در برابر امام جمعه شهر، اظهار پشیمانی و توبه کرد. او در مسجد وکیل شیراز بر فراز منبر و در حضور مردم گفت: "لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند"<ref> تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۴۱.</ref>. پس از این پشیمانی و توبه، مدتی در شیراز و اصفهان تحت نظر بود و پس از آن برای محدود کردن فعالیتهای او و طرفدارانش به قلعه ماکو و سپس قلعه چهریق تبعید شد؛ ولی در تبعیدگاه، کتاب "بیان" را نوشت و ادعا کرد که بر او وحی شده است. او پس از ناتوانی در اثبات ادّعای خود، از سخنان خود اظهار پشیمانی کرد و توبه نامهای تنظیم نمود، آن را به قصد طلب بخشش، برای شاه ارسال کرد. در توبه نامه "باب" که نسخه اصلی آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران، نگهداری میگردد، خطاب به شاه قاجار نوشته شده است: اگر کلماتی که خلاف رضای خدا بود، از قلم من جاری شده، غرضم عصیان نبوده و در هر حال، مستغفر و تائبم حضرت او را. و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادّعای باشد و {{عربی|اندازه=150%|" أستغفر اللهَ ربّی و أتوب الیه من أن یُنسَب إلی أمرٌ "}} <ref>و طلب بخشش میکنم از پروردگارم و به سوی او توبه میکنم از اینکه امری به من نسبت داده شود</ref> و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده، دلیل بر هیچ امری نیست و مدعّی نیابت خاصّه [[امام مهدی|حضرت حجة الله]]{{ع}} را محض ادّعا مبطل<ref> این آشفتگی عبارات در کلمات باب، امری رایج و شایع بوده است.</ref> میدانم و این بنده را چنین ادّعایی نبوده و نه ادّعای دیگر.<ref> کشف الغطاء، ص ۲۰۴ – ۲۰۵.</ref> | |||
:::::*'''آشوب و فتنۀ بابیان:''' پس از دستگیری باب در اواخر سلطنت محمّد شاه قاجار، طرفداران وی اقدام به یک سری آشوب، در کشور از جمله در شهرهای مازندران، تبریز و زنجان کردند که در برخی از این حوادث عدهای کشته شده، اموالشان غارت گشت. شگفت آن که مریدان علی محمّد، در جنگهای قلعه طبرسی و زنجان، از مسلمانی دم میزدند و نماز میگزارند و از "بابیت" علی محمّد جانبداری میکردند.<ref> تخلیص تاریخ نبیل، ص ۱۶۳ و ۱۹۵.</ref> گویی، در آن هنگام، هنوز ادّعای مهدویّت و نبوّت وی به آنان نرسیده بود. | |||
:::::*'''واقعه بَدَشت:''' عدهای از بابیان مجلسی را در بدشت برپا کردند تا راههای رهانیدن باب را از قلعه ماکو بررسی کنند که حاشیههای پررنگی را به دنبال داشت. قُرّة العین<ref> نام اصلی او زرّین تاج و برادرزاده ملا محمد تقی برغانی معروف به شهید ثالث بود. وی دارای حسن و جمال و آشنا به ادبیات و برخی علوم اسلامی و از مریدان سرسخت باب بود. او عدهای را مأمور کرد تا عموی خود ملامحمد تقی برغانی را که مخالف با شیخیه و بابیها بود کشتند. وی سرانجام بعد از سوء قصد بابیان به ناصر الدین شاه در سال ۱۲۶۸ قمری دستگیر و کشته شد؛ شیخیگری، بابیگری و بهائیگری، ص ۱۰۸ – ۱۰۵.</ref> با دسیسه [[حسین علی نوری]] با آرایش و بدون حجاب، وارد مجلس شد و نسخ اسلام را اعلام کرد. وی به حاضران گفت: "امروز روزی است که قیود تقالید سابق شکسته شد".<ref> شیخیگری، بابیگری و بهائیگری، ص ۲۷۳ – ۲۷۱.</ref> این واقعه سبب جدایی برخی بابیان فریب خورده شد، و [[حکومت]] را در برخورد با آنها جدیتر کرد. | |||
:::::*'''اعدام باب:''' به دلیل بالا گرفتن فتنه بابیّه، [[امیر کبیر]] مسامحه در کار علی محمّد را روا ندید و پس از گرفتن فتوای برخی از علما برای قتل باب، وی را در ملأ عام به همراه یکی از پیروانش در شعبان ۱۲۶۶ ق در تبریز اعدام کرد و آتش شورشها را فرو نشاند.<ref> دانشنامه جهان اسلام، ج ۱، ص ۱۸ – ۱۹.</ref> | |||
:::::*'''احکام باب:''' باب با ادّعای پیامبری و [[دین]] جدید، احکام و تکالیف تازهای را برای بابیان آورد. مروری کوتاه بر برخی از این تکالیف، مخالفت آشکار این آیین ساختگی را با اسلام و تعالیم آن ثابت میکند؛ در حالی که "باب"، خود را موعود [[اسلام]] و دینش را در ادامه [[دین اسلام]] میدانسته است؛ ضمن اینکه با اندک تأمّلی میتوان تضادّ این احکام را با حکم عقل و عقلا به دست آورد. در این قسمت چند نمونه از آن احکام را میآوریم: | |||
::::#درس خواندن و درس دادن در هر رشته و هر علمی حرام است، مگر آنچه خود "باب" نوشته یا در امر ترویج بابیّت بنویسند (بیان فارسی، ص ۱۳۰). | |||
::::#به دستور باب باید همه کتابهای علمی جهان در هر رشته به کلی از بین برده شود، جز کتابهایی که در ترویج امر او بنویسند (بیان فارسی، ص ۱۹۸). | |||
::::#به دستور باب هر شخص بابی حق ندارد بیش از نوزده جلد<ref> یکی از ویژگیهای باب و بابیان این است که به حروف و حساب ابجد اهمیت فراوانی میدادند. در این میان عدد ۱۹ نزد آنان مقدس شمرده میشود زیرا گروه اولیهای که به علی محمد باب ایمان آورده و دین او را تبلیغ میکردند ۱۸ نفر بوده که با باب عدد ۱۹ را تشکیل میدادند. آنان برای توجیه این نگاه خود، گفتند آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» ۱۹ حرف دارد، تعداد حرف اسمای پنج تن (محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین) ۱۹ عدد است، تعداد ملائکه موکّل بر جهنم ۱۹ ملک است، و کلمه «واحد» نیز طبق حساب ابجد ۱۹ میباشد (شیخیگری، بابیگری، بهائیگری، ص ۱۳۲)</ref> کتاب داشته باشد و اگر تخلّف ورزید، باید نوزده مثقال طلا جریمه بدهد (بیان عربی، ص ۴۲). | |||
::::#باب دستور میدهد اموال و هرچه را که منسوب به غیر مؤمنان به اوست در هر جا قدرت دارند مصادره کنند (بیان عربی، ص ۱۸). | |||
::::#باب دستور میدهد از مدفوع حیوانات پرهیز نکنند (بیان عربی، ص ۲۸). | |||
::::#باب دستور میدهد از سگ و غیر آن پرهیز نکنند (بیان عربی، ص ۴۴). | |||
::::#اگر زن و شوهر نتوانند بچهدار شوند، با اذن دیگری میتوانند با زن یا مرد دیگر ارتباط برقرار کنند تا بچهدار شوند (بیان فارسی، ص ۲۹۸). | |||
:::::*'''سیر پیدایش و شکلگیری بهائیت:''' انحراف بزرگی که [[علی محمد شیرازی]] ایجاد کرد، با مرگ او پایان نگرفت؛ بلکه در قالبی دیگر ادامه یافت. برخی از مبلّغان بابیگری، پس از باب، ادعای جانشینی او را کرده، هر یک مردم را به خود میخواندند، تا در نهایت، این نزاع و آشفتگی به یک آیین انحرافی جدید به نام بهائیت انجامید. مهمترین بخش اختلاف بر سر جانشینی باب، نزاع دو برادر یعنی میرزا [[یحیی نوری]] و میرزا [[حسین علی نوری]] بود. | |||
:::::*'''میرزا [[حسین علی نوری]] کیست؟''' میرزا [[حسین علی نوری]]، ملقّب به "بهاء الله" فرزند میرزا [[عباس نوری مازندرانی]] بود که در سال ۱۲۳۳ ق در تهران متولّد شد. اگر چه حسین علی در نامهاش به ناصر الدین شاه نوشته است: "من تحصیل علم نکردهام و در مدارس وارد نشدهام"<ref> اقدس، ص ۲۹.</ref> ولی به گفتهی خواهرش عزیّه خانم نوری، او از ابتدای بلوغ به درس و مشق اهتمام داشته و پس از تحصیل مقدمات ادبیات فارسی و عربی به علم حکمت و مطالب عرفان گرایش یافته است.<ref> تنبیه النائمین، ص ۴.</ref> پس از آنکه آوازه دعوت علی محمد باب انتشار یافت، میرزا حسین علی در ۳۷ سالگی به او پیوست و به تبلیغ و ترویج بابیت پرداخت. او با تلاش برای رهایی قرّة العین<ref> قرة العین به اتّهام قتل عمدی مرحوم ملا محمد تقی برغانی قزوینی –که از مخالفان باب بود- به زندان افتاده بود.</ref> (تنها بانوی عضو حروف حیّ) از زندان و نیز تأمین مخارج اجتماع بَدَشت،<ref> پیشتر درباره واقعه بدشت سخن گفتیم.</ref> جایگاه بالاتری نزد بابیان یافت. پس از اعدام باب، عموم بابیان به جانشینی "میرزا یحیی نوری" معروف به "صبح ازل" معتقد شدند و برادر بزرگترش حسین علی نوری حدود هجده سال از دستورات میرزا یحیی در ظاهر اطاعت میکرد؛ امّا در تمام این مدّت با زیرکی و سیاست به تحکیم جایگاه خود و تضعیف موقعیت میرزا یحیی همت گماشت. او حتّی بسیاری از مخالفان خود را مخفیانه از میان برداشت و این همه در حالی بود که بابیها به دلیل توطئه بر ضد ناصرالدین شاه قاجار به بغداد تبعید شده، در آشفتگی و آوارگی به سر میبردند.<ref> تنبیه النائمین، ص ۱۶ و ۱۵.</ref> اختلاف جدّی میان دو برادر وقتی بود که حسین علی خود را "من یظهره الله" یعنی همان موعودی خواند که باب به ظهور او بشارت داده است. او برخلاف تذکرهای برادرش بر ادعای خود پافشاری کرد و بعضی از سران بابیه را پیرو خود گردانید. بدینسان بابیان دو دسته شدند؛ بیشتر آنها از صبح ازل پیروی کرده، به ازلیّه معروف شدند و گروه کمتری پیرو حسین علی شده و به بهائی معروف گردیدند. اختلاف بین ازلیها و بهائیها دولت عثمانی را بر آن داشت که آنها را به ادرنه (یکی از شهرهای ترکیّه) تبعید کند؛ ولی با بالا گرفتن اختلاف و قتل و کشتار در میان ایشان، دو برادر و پیروانشان را از هم جدا کرد؛ بهاءالله و طرفدارانش را به شهر عکّا واقع در شمال غربی فلسطین و صبح ازل و پیرونش را به جزیره قبرس فرستاد. صبح ازل که رفته رفته از پیروانش کاسته میشدند با همان اقلیّت پیروان تا آخر عمر در قبرس ماند و در سال ۱۳۳۰ در آنجا وفات کرد و ازلیّه پس از او رو به ضعف و انقراض نهادند؛ ولی از آنسو، بهاء الله به وسیله مکاتبه با ایران، بابیان دیگر را نیز پیرو خود گردانید و به دور از مزاحمت برادر، آیین بهائی را در عکّا، استوار کرد. سرانجام حسین علی نوری در سال ۱۳۰۹ ق در ۷۵ سالگی در اثر بیماری اسهال خونی در عکّا درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد که امروز قبله بهائیان است.<ref> ماجرای باب و بهاء، ص ۱۲۶ – ۱۴۰ با تلخیص.</ref> | |||
:::::*'''ادّعاهای میرزا [[حسین علی نوری]]:''' باب، در چند جای کتاب بیان، ظهور شخص بزرگی در آینده بسیار دور را پیشگویی کرده، با عبارت "من یُظهرهُ الله" یعنی کسی که خدا او را آشکار خواهد ساخت از او خبر داده و بابیان را به اطاعت از او دعوت کرده بود. با اینکه این بشارت در بیانِ باب به حدود ۲۰۰۰ سال پس از آیین باب مربوط میشد، حسین علی نوری پس از حدود ۱۸ سال مدعی مقام "من یُظهرهٌ الله" شد و کتاب «اقدس»<ref> این کتاب شامل احکام و تعالیم اصلی بهائیان است.</ref> را نگاشت. بهاء الله مدعی شد که پیامبری است که پس از ظهور باب و دین او، با دیگر آیین جدیدی به نام بهائیت آورده و دین بیان را نسخ کرده است. ولی او به ادعای پیامبری اکتفا نکرد و ادّعا کرد که خدا در او تجسّم یافته است. او شهر عکّا را زندان و خود را خدای زندانی شمرده و نوشته است: «لا اله الّا أنا المسجون الفرید»<ref> کتاب مبین، ص ۳۹۶.</ref> یعنی هیچ خدایی جز من که [در عکّا] زندانی شده و یگانه هستم وجود ندارد! او درباره عظمت و بزرگی مقامش نوشته است: این مقام (یعنی مقام بهاء الله) .... همه کارهایش صواب است که خطا در آن نباشد. روی این اصل، اگر او را شراب بنامد، به آسمان، زمین بگوید، به نور آتش گوید، حق است و درآن شکی نیست. کسی حق ندارد بر او اعتراض کند... هرکه به او اعتراض کند، از کسانی شمرده خواهد شد که به گفتار خدا اعتراض کرده باشد. او هرچه کند –از خوب و بد- سؤال نمیشود؛ امّا همه شما از همه کردارتان پرسیده خواهید شد... اگر کار صواب را ناصواب شمرده، کفر را ایمان بگیرد، حق با اوست... اگر به سوی راست، چپ اطلاق کند؛ اگر گوید سوی جنوب، شمال است؛ حق با اوست و نباید در گفتار و کردار او شک کرد؛ چون او و کردارش پسندیده و دستورات او مطاع است.<ref> شیخگری، بابیگری، بهائیگری، ص ۱۸۹.</ref> | |||
:::::*'''جانشینان بهاء:''' طبق منابع بهائی،<ref> کتاب عَهْدِی، مجموعه الواح بهاءالله، ص ۳۹۹.</ref> حسین علی نوری پیش از مرگ به جانشینی فرزند بزرگترش عباس افندی وصیّت کرد و فرزند دیگرش محمد علی افندی را به عنوان جانشین عباس افندی قرار داد؛ ولی بلافاصله پس از مرگ بهاء، بین دو برادر اختلاف شد<ref> ر.ک: مکاتیب، ج ۱، ص ۴۴۲ و ۴۴۳.</ref> و این اختلاف به جمعیت بهائی هم کشیده شد. سرانجام عباس افندی بر برادر کوچکتر غلبه کرد و رسماً رئیس بهائیان شد. عباس افندی معروف به عبدالبهاء در سال ۱۲۶۰ ق در تهران به دنیا آمد و از سن نه سالگی در تبعیدهای بهاءالله همراه او بود و تجربههای لازم را از پدر آموخت. عبدالبهاء در سال ۱۳۲۸ ق به مدت سه سال در اروپا و آمریکا رفت که این سفرها بر نگرش و عقاید او تأثیر زیادی داشت و سبب شد تا او مکتب بهاء را با آنچه در غرب تحت عناوین روشنفکری و مدرنیسم اومانیسم رایج بود، تطبیق دهد. او تعالیمی را به عنوان تعالیم اصلی بهاء مطرح کرد که به تعالیم دوازدهگانه معروف است.<ref> جامعه بهائی عشق آباد، ص ۱۸۵.</ref> پس از عباس افندی، "شوقی افندی" معروف به شوقی ربّانی ریاست بهائیان را به عهده گرفت. او نوه دختری عبدالبهاء و ملقب به "ولیّ أمر" بود که مدتی در دانشگاه آکسفورد انگلستان تحصیل میکرد؛ ولی در پی مرگ عبدالبهاء، تحصیل او ناتمام ماند.<ref> کشف الحیل، ص ۲۱۲.</ref> او با شعار برابری زن و مرد، دستور برداشتن حجاب را صادر کرد و به بهائیان دستور داد تا بیحجابی را قبل از هر جای دیگر در ایران ترویج کنند. با توجّه به اینکه او به رذائل اخلاقی آلوده بود،<ref> خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابیگری و بهائیگری، ص ۶۱.</ref> انتخاب او به رهبری بهائیان موجب اختلاف و انشعابهای تازهای در بهائیت شد.<ref> انشعاب در بهائیت، ص ۱۵۵.</ref> طبق وصیت عبدالبهاء باید رهبری بهائیت در خاندان شوقی افندی به صورت موروثی باقی میماند؛ اما بر خلاف پیشبینی بهاء الله و عبدالبهاء شوقی افندی صاحب فرزند نشد و به همین سبب برای اداره جامعۀ بهائی، تشکیلاتی به نام "بیت العدل" را ایجاد کرد؛ ولی پس از مرگ شوقی به سال ۱۳۷۷ ق بار دیگر اختلاف در رهبری بالا گرفت و با اینکه شوقی، "چارلز میسن ریمی" -فرزند یکی از روحانیون ارتدوکس- را به جانشینی خود برگزیده بود، همسر کانادایی شوقی "روحیه ماکسول" به میدان آمد و سبب انشعاب در بهائیت شد. در حال حاضر بهائیت زیر نظر "بیت العدل" که در اسرائیل و در شهر حیفا قرار دارد، اداره میشود و هر چند سال یکبار، اعضای آن به وسیله انتخابات تغییر میکنند»<ref>[[محمد امین بالادستان|بالادستان، محمد امین]]؛ [[محمد مهدی حائریپور|حائریپور، محمد مهدی]]؛ [[مهدی یوسفیان|یوسفیان، مهدی]]، [[نگین آفرینش ج۱ (کتاب)|نگین آفرینش]]، ج۲، ص ۱۸۸ - ۱۹۸.</ref>. | |||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||