پرش به محتوا

عصمت پیامبر خاتم در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:
| موضوع مرتبط = عصمت پیامبر خاتم
| موضوع مرتبط = عصمت پیامبر خاتم
| عنوان مدخل  = عصمت پیامبر خاتم
| عنوان مدخل  = عصمت پیامبر خاتم
| مداخل مرتبط = [[عصمت پیامبر خاتم در قرآن]] - [[عصمت پیامبر خاتم در کلام اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[عصمت پیامبر خاتم در قرآن]] - [[عصمت پیامبر خاتم در کلام اسلامی]] - [[عصمت پیامبر خاتم در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
| پرسش مرتبط  = عصمت (پرسش)
| پرسش مرتبط  = عصمت (پرسش)
}}
}}
خط ۱۳۱: خط ۱۳۱:
## '''آیات منحصر در عصمت پیامبر خاتم{{صل}}:''' [[آیات]] دال بر [[عصمت رسول خدا]]{{صل}} را می‌توان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود.
## '''آیات منحصر در عصمت پیامبر خاتم{{صل}}:''' [[آیات]] دال بر [[عصمت رسول خدا]]{{صل}} را می‌توان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود.
### '''خبر دوری حضرت از [[گمراهی]] و [[هوای نفس]]''': [[قرآن کریم]] ضمن بیان [[اوصاف پیامبر]] خاتم{{صل}} و [[نفی]] هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفته‌های [[پیامبر]]{{صل}} را مستند به [[وحی الهی]] دانسته و می‌فرماید: {{متن قرآن|ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوي ‏* وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي}}<ref>صاحب شما (محمّد مصطفی) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است و هرگز به هوای نفس سخن نمی‌گوید. سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.‏» سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>.
### '''خبر دوری حضرت از [[گمراهی]] و [[هوای نفس]]''': [[قرآن کریم]] ضمن بیان [[اوصاف پیامبر]] خاتم{{صل}} و [[نفی]] هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفته‌های [[پیامبر]]{{صل}} را مستند به [[وحی الهی]] دانسته و می‌فرماید: {{متن قرآن|ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوي ‏* وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي}}<ref>صاحب شما (محمّد مصطفی) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است و هرگز به هوای نفس سخن نمی‌گوید. سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.‏» سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>.
### '''[[ امر]] به [[اطاعت]] مطلق از آن حضرت''': قرآن کریم در آیه‌ای به طور مطلق به اطاعت از [[فرامین]] [[پیامبر خاتم]]{{صل}}، امر کرده<ref>سوره نساء، آیه ۵۹ و سوره آل عمران، آیه ۳۲.</ref> و بدیهی است، مقام آمریت مطلق مستلزم [[عصمت]] است. این معنا از [[آیات]] دیگری که به [[وجوب اطاعت]] مطلق از [[اوامر و نواهی]] [[رسول خدا]]{{صل}}[[ امر]] فرموده نیز قابل استفاده است.
### '''[[ امر]] به [[اطاعت]] مطلق از آن حضرت''': قرآن کریم در آیه‌ای به طور مطلق به اطاعت از [[فرامین]] [[پیامبر خاتم]]{{صل}}، امر کرده<ref>سوره نساء، آیه ۵۹ و سوره آل عمران، آیه ۳۲.</ref> و بدیهی است، مقام آمریت مطلق مستلزم [[عصمت]] است. این معنا از [[آیات]] دیگری که به [[وجوب اطاعت]] مطلق از [[اوامر و نواهی]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[امر]] فرموده نیز قابل استفاده است.
### '''معرفی حضرت به عنوان [[اسوه حسنه]]''': مصونیت [[پیامبر خاتم]] {{عم}} را می‌توان از آیه‌ای که آن حضرت را به صورت مطلق و بدون قید و شرط، به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به [[تأسی]] از ایشان ترغیب نموده، استفاده کرد. چه اینکه [[قرآن کریم]] از [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} به عنوان اسوه‌ای [[نیکو]] یاد کرده و می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}}<ref>«قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>.
### '''معرفی حضرت به عنوان [[اسوه حسنه]]''': مصونیت [[پیامبر خاتم]] {{عم}} را می‌توان از آیه‌ای که آن حضرت را به صورت مطلق و بدون قید و شرط، به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به [[تأسی]] از ایشان ترغیب نموده، استفاده کرد. چه اینکه [[قرآن کریم]] از [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} به عنوان اسوه‌ای [[نیکو]] یاد کرده و می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}}<ref>«قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>.
### '''تاکید بر عدم ارتکاب فراموشی''': آنچه باقی می‌ماند عصمت آن حضرت از نسیان و فراموشی است که [[قرآن کریم]] در این باره نیز چنین می‌فرماید: {{متن قرآن|سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسي}}<ref>ما تو را قرائت آیات قرآن چندان آموزیم که هیچ فراموش نکنی». سوره اعلی، آیه۶.</ref>.
### '''تاکید بر عدم ارتکاب فراموشی''': آنچه باقی می‌ماند عصمت آن حضرت از نسیان و فراموشی است که [[قرآن کریم]] در این باره نیز چنین می‌فرماید: {{متن قرآن|سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسي}}<ref>ما تو را قرائت آیات قرآن چندان آموزیم که هیچ فراموش نکنی». سوره اعلی، آیه۶.</ref>.
خط ۱۷۲: خط ۱۷۲:
# '''[[اجازه]] دادن؛ نوعی [[ترک اولی]]''': این اجازه دادن، [[لغزش]] نبوده است، بلکه به اصطلاح نوعی ترک اولی به شمار می‌آمد؛ یعنی بهتر آن بود که این اجازه با تأخیر صادر می‌شد تا [[دروغ‌گویی]] آنان بهتر آشکار می‌گشت و [[مردم]] آنان را بهتر می‌شناختند و به [[حقیقت]] کارشان پی می‌بردند<ref>ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱۰، ص۱۰۷؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ج۳، ص۴۴۱؛ نظام الدین حسن بن محمد قمی نیشابوری، غرائب القرآن، ج۳، ص۴۷۵.</ref>. از آنجا که [[حضرت رسول]] {{صل}} [[فرماندهی]] کل قوا را بر عهده داشت، می‌توانست به هر کسی در مورد نیآمدن و [[کناره‌گیری]] از [[جهاد]] اجازه دهد و دستور ویژه‌ای از طرف [[خداوند]] در این زمینه صادر نشده بود. گفتنی است اجازه ندادن به آنان، چه بسا [[مصلحت]] بیشتری در برداشت؛ زیرا در این فرض، رسوایی آنان آشکار می‌شد. در نتیجه، [[مسلمانان]] [[تکلیف]] خود را با آنان یکسره، و خط خود را از آنان جدا می‌ساختند. پس باید گفت این [[اجازه]]، تنها [[ترک اولی]] بوده است و هرگز نمی‌توان آن را لغزشی در سیره رفتاری [[حضرت رسول]] {{صل}} به شمار آورد<ref>ر.ک: محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۱، ص۱۲۴.</ref>.  
# '''[[اجازه]] دادن؛ نوعی [[ترک اولی]]''': این اجازه دادن، [[لغزش]] نبوده است، بلکه به اصطلاح نوعی ترک اولی به شمار می‌آمد؛ یعنی بهتر آن بود که این اجازه با تأخیر صادر می‌شد تا [[دروغ‌گویی]] آنان بهتر آشکار می‌گشت و [[مردم]] آنان را بهتر می‌شناختند و به [[حقیقت]] کارشان پی می‌بردند<ref>ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱۰، ص۱۰۷؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ج۳، ص۴۴۱؛ نظام الدین حسن بن محمد قمی نیشابوری، غرائب القرآن، ج۳، ص۴۷۵.</ref>. از آنجا که [[حضرت رسول]] {{صل}} [[فرماندهی]] کل قوا را بر عهده داشت، می‌توانست به هر کسی در مورد نیآمدن و [[کناره‌گیری]] از [[جهاد]] اجازه دهد و دستور ویژه‌ای از طرف [[خداوند]] در این زمینه صادر نشده بود. گفتنی است اجازه ندادن به آنان، چه بسا [[مصلحت]] بیشتری در برداشت؛ زیرا در این فرض، رسوایی آنان آشکار می‌شد. در نتیجه، [[مسلمانان]] [[تکلیف]] خود را با آنان یکسره، و خط خود را از آنان جدا می‌ساختند. پس باید گفت این [[اجازه]]، تنها [[ترک اولی]] بوده است و هرگز نمی‌توان آن را لغزشی در سیره رفتاری [[حضرت رسول]] {{صل}} به شمار آورد<ref>ر.ک: محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۱، ص۱۲۴.</ref>.  
# '''پذیرش [[اذن]] حضرت از سوی [[خداوند]]''': با در نظر گرفتن آیاتی از [[قرآن]] <ref>همچون سوره نور، آیه ۶۲؛ سوره توبه، آیه ۶۱؛ سوره نساء، آیه ۹۴</ref>، می‌توان در این [[آیه]] به [[تفسیری]] پذیرفتنی دست یافت که در نتیجه، آیه دلیلی بر [[اثبات]] [[لغزش]] در [[پیامبران]] نخواهد بود. این دیدگاه، با برخی دیدگاه‌های پیشین همخوان است و ویژگی آن، همان استناد به [[آیات]] گوناگون [[قرآنی]] است؛ گرچه [[تفسیر]] {{متن قرآن|عَفَا اللَّهُ}} در این دیدگاه بسیار برخلاف ظاهر است؛ زیرا [[مفسران]] از تعبیر {{متن قرآن|لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ}} نوعی [[سرزنش]] برداشت می‌کنند؛ حال سرزنشی محبت‌آمیز و نمایانگر [[کرامت]] یا سرزنش [[حقیقی]]»<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۴۴۷-۴۵۳.</ref>.
# '''پذیرش [[اذن]] حضرت از سوی [[خداوند]]''': با در نظر گرفتن آیاتی از [[قرآن]] <ref>همچون سوره نور، آیه ۶۲؛ سوره توبه، آیه ۶۱؛ سوره نساء، آیه ۹۴</ref>، می‌توان در این [[آیه]] به [[تفسیری]] پذیرفتنی دست یافت که در نتیجه، آیه دلیلی بر [[اثبات]] [[لغزش]] در [[پیامبران]] نخواهد بود. این دیدگاه، با برخی دیدگاه‌های پیشین همخوان است و ویژگی آن، همان استناد به [[آیات]] گوناگون [[قرآنی]] است؛ گرچه [[تفسیر]] {{متن قرآن|عَفَا اللَّهُ}} در این دیدگاه بسیار برخلاف ظاهر است؛ زیرا [[مفسران]] از تعبیر {{متن قرآن|لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ}} نوعی [[سرزنش]] برداشت می‌کنند؛ حال سرزنشی محبت‌آمیز و نمایانگر [[کرامت]] یا سرزنش [[حقیقی]]»<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۴۴۷-۴۵۳.</ref>.
# '''خطاب در آیه در واقع مدح شبیه ذم است''': این [[شبهه]] در واقع ناشی از بی‌دقتی در زبان‌شناسی [[قرآن کریم]] و شیوه مفاهمه و مکالمه آن می‌باشد. با اندک تأملی در [[آیه]]، آشکار می‌گردد که این آیه نه به منظور توبیخ پیامبر که به قصد مادح و [[ستایش]] از ایشان - به خاطر [[شفقت]] و [[مهربانی]] بی‌اندازه آن گرامی نسبت به [[مردم]] - صادر شده و به اصطلاح، "[[مدح]] شبیه به [[ذم]]" است. چنانکه فی‌المثل مدیر مدرسه، معلمی را با ظاهری عتاب‌آلود مورد خطاب قرار داده، می‌گوید: چرا فلان دانش‌آموز خاطی را از کلاس [[اخراج]] نکردی، تا همه او را بشناسند؟ این مدحِ [[عتاب]] نما، بدان معناست که تو ([[معلم]]) آن‌چنان نسبت به دانش‌آموزانت [[لطف]] و [[مرحمت]] داری که حتی حاضر نمی‌شوی افراد خطاکار را نیز رسوا کنی. به واقع، در قال [[عتاب]] به [[پیامبر]]، متخلفین از [[جهاد]] و کسانی که بدون داشتن عذری، اجازه شرکت نکردن در جهاد را می‌گرفتند، مورد عتاب قرار گرفته‌اند<ref>بحارالانوار، ج۱۷، ص۴۶؛ المیزان، ج۹ ص۲۸۵؛ جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۶۲. </ref>. از این رو [[امام]] رضا‌{{ع}} می‌فرمایند: این [[آیه]] به شیوه خطاب {{عربی|ایاک اعنی و اسمعی یا جاره}} نازل شده است<ref>ر.ک: عیون‌اخبارالرضا، ج۱، ص۱۶۱. </ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۲۱۸؛ [[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص ۲۳۴.</ref>
# '''خطاب در آیه در واقع مدح شبیه ذم است''': این [[شبهه]] در واقع ناشی از بی‌دقتی در زبان‌شناسی [[قرآن کریم]] و شیوه مفاهمه و مکالمه آن می‌باشد. با اندک تأملی در [[آیه]]، آشکار می‌گردد که این آیه نه به منظور توبیخ پیامبر که به قصد مادح و [[ستایش]] از ایشان - به خاطر [[شفقت]] و [[مهربانی]] بی‌اندازه آن گرامی نسبت به [[مردم]] - صادر شده و به اصطلاح، "[[مدح]] شبیه به ذم" است. چنانکه فی‌المثل مدیر مدرسه، معلمی را با ظاهری عتاب‌آلود مورد خطاب قرار داده، می‌گوید: چرا فلان دانش‌آموز خاطی را از کلاس [[اخراج]] نکردی، تا همه او را بشناسند؟ این مدحِ [[عتاب]] نما، بدان معناست که تو ([[معلم]]) آن‌چنان نسبت به دانش‌آموزانت [[لطف]] و [[مرحمت]] داری که حتی حاضر نمی‌شوی افراد خطاکار را نیز رسوا کنی. به واقع، در قال [[عتاب]] به [[پیامبر]]، متخلفین از [[جهاد]] و کسانی که بدون داشتن عذری، اجازه شرکت نکردن در جهاد را می‌گرفتند، مورد عتاب قرار گرفته‌اند<ref>بحارالانوار، ج۱۷، ص۴۶؛ المیزان، ج۹ ص۲۸۵؛ جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۶۲. </ref>. از این رو [[امام]] رضا‌{{ع}} می‌فرمایند: این [[آیه]] به شیوه خطاب {{عربی|ایاک اعنی و اسمعی یا جاره}} نازل شده است<ref>ر.ک: عیون‌اخبارالرضا، ج۱، ص۱۶۱. </ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۲۱۸؛ [[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص ۲۳۴.</ref>


=== آیات ۱ و ۲ سوره فتح ===
=== آیات ۱ و ۲ سوره فتح ===
خط ۳۸۵: خط ۳۸۵:
از ظاهر آیه و نوع خطاب آن چنین بر می‌آید که [[پیامبر خاتم]]{{صل}} از رساندن آنچه بدان مامور بوده است،[[ خوف]] داشته و [[خدای متعال]] به آن حضرت به واسطه حمایت و پشتیبانی خود، [[اطمینان]] خاطر می‌دهد. نوع خطاب حاکی از آن است که احتمال [[سرپیچی]] از آن ماموریت وجود داشته است؛ چراکه [[قرآن]] می‌فرماید اگر این [[کار]] را انجام ندهی،[[ رسالت]] [[خدا]] را به انجام نرسانده‌ای و روشن است که این مسأله با [[عصمت]] ناسازگار است.
از ظاهر آیه و نوع خطاب آن چنین بر می‌آید که [[پیامبر خاتم]]{{صل}} از رساندن آنچه بدان مامور بوده است،[[ خوف]] داشته و [[خدای متعال]] به آن حضرت به واسطه حمایت و پشتیبانی خود، [[اطمینان]] خاطر می‌دهد. نوع خطاب حاکی از آن است که احتمال [[سرپیچی]] از آن ماموریت وجود داشته است؛ چراکه [[قرآن]] می‌فرماید اگر این [[کار]] را انجام ندهی،[[ رسالت]] [[خدا]] را به انجام نرسانده‌ای و روشن است که این مسأله با [[عصمت]] ناسازگار است.


'''پاسخ نخست: [[ترس]] بر [[دین]]''': امری از سوی [[خداوند]] بر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نزول یافته بود که حضرت از ترس کارشکنی [[مردم]]، [[ابلاغ]] آن را تا فرصت مناسب به تأخیر انداخت. البته این ترس هرگز به معنای ترس بر [[جان]] خود نبوده است؛ [[سیره]] آن حضرت گویای این است که در انجام دادن [[رسالت الهی]]، حفظ جان برای ایشان به هیچ وجه اهمیتی نداشته است. خداوند، خود [[شاهد]] بر این واقعیت است و در [[قرآن]] بدان [[گواهی]] می‌دهد<ref>{{متن قرآن|مَا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا * الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا}} «پیامبر را در آنچه خداوند بر او روا داشته است تنگنایی نیست؛ بنا به سنّت خداوند در میان کسانی که پیش از این برگذشته‌اند و فرمان خداوند دارای اندازه‌ای سنجیده است * همان کسانی که پیام‌های خداوند را می‌رسانند و از او می‌ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی‌ترسند و حسابرسی را خداوند بسنده است» سوره احزاب، آیه ۳۸-۳۹.</ref>. پس نمی‌توان گفت که حضرت به دلیل ترس بر خود این سان [[وحی]] را وانهاده است. بلکه با توجه به فراز {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}} می‌توان گفت که [[ترس حضرت]]، از مردم بوده است که به گونه‌ای با حضرت به مقابله برخیزند که اساس [[رسالت]] و [[دعوت به دین]] به چالش کشیده شود<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۴۳.</ref>. ترسی که برای اصل دین باشد، نه تنها ناروا نیست، بلکه امری شایسته و بایسته است. برخی [[انسان‌ها]] در ذات خود، از صفت [[شجاعت]] برخوردارند و کمتر می‌ترسند؛ اما بعضی بر خلاف آنان در حوادث پیش آمده سریع [[ترس]] بر وجودشان چیره می‌شود. نکته حائز اهمیت این است که [[انسان]] بتواند این ترس را جهت‌دهی کند و اگر امری از امور [[دین]] را در خطر ببیند، ترس وجود او را فرا بگیرد و اگر در مورد امری [[دینی]] نیاز به [[فداکاری]] باشد، دیگر ترس برای او مفهومی نداشته باشد. ترس [[اولیای الهی]] از این قبیل است. آنان در امر دین ترسان، و در فداکاری سرآمد شجاعان‌اند؛ همچنان که [[امیرمؤمنان]] {{ع}} در مورد [[حضرت موسی]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|لَمْ يُوجِسْ مُوسَى {{ع}} خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ}}<ref>محمد بن حسن شریف رضی، نهج البلاغه، تصحیح صبحی الصالح، خطبه ۴.</ref>؛ «[[موسی]] در مورد خود ترسی نداشت، بلکه او از [[پیروزی]] [[جاهلان]] و حاکم شدن [[دولت]] [[گمراهان]] بیمناک بود».
'''پاسخ نخست: [[ترس]] بر [[دین]]''': امری از سوی [[خداوند]] بر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نزول یافته بود که حضرت از ترس کارشکنی [[مردم]]، [[ابلاغ]] آن را تا فرصت مناسب به تأخیر انداخت. البته این ترس هرگز به معنای ترس بر [[جان]] خود نبوده است؛ [[سیره]] آن حضرت گویای این است که در انجام دادن [[رسالت الهی]]، حفظ جان برای ایشان به هیچ وجه اهمیتی نداشته است. خداوند، خود [[شاهد]] بر این واقعیت است و در [[قرآن]] بدان [[گواهی]] می‌دهد<ref>{{متن قرآن|مَا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا * الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا}} «پیامبر را در آنچه خداوند بر او روا داشته است تنگنایی نیست؛ بنا به سنّت خداوند در میان کسانی که پیش از این برگذشته‌اند و فرمان خداوند دارای اندازه‌ای سنجیده است * همان کسانی که پیام‌های خداوند را می‌رسانند و از او می‌ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی‌ترسند و حسابرسی را خداوند بسنده است» سوره احزاب، آیه ۳۸-۳۹.</ref>. پس نمی‌توان گفت که حضرت به دلیل ترس بر خود این سان [[وحی]] را وانهاده است. بلکه با توجه به فراز {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}} می‌توان گفت که ترس حضرت، از مردم بوده است که به گونه‌ای با حضرت به مقابله برخیزند که اساس [[رسالت]] و [[دعوت به دین]] به چالش کشیده شود<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۴۳.</ref>. ترسی که برای اصل دین باشد، نه تنها ناروا نیست، بلکه امری شایسته و بایسته است. برخی [[انسان‌ها]] در ذات خود، از صفت [[شجاعت]] برخوردارند و کمتر می‌ترسند؛ اما بعضی بر خلاف آنان در حوادث پیش آمده سریع [[ترس]] بر وجودشان چیره می‌شود. نکته حائز اهمیت این است که [[انسان]] بتواند این ترس را جهت‌دهی کند و اگر امری از امور [[دین]] را در خطر ببیند، ترس وجود او را فرا بگیرد و اگر در مورد امری [[دینی]] نیاز به [[فداکاری]] باشد، دیگر ترس برای او مفهومی نداشته باشد. ترس [[اولیای الهی]] از این قبیل است. آنان در امر دین ترسان، و در فداکاری سرآمد شجاعان‌اند؛ همچنان که [[امیرمؤمنان]] {{ع}} در مورد [[حضرت موسی]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|لَمْ يُوجِسْ مُوسَى {{ع}} خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ}}<ref>محمد بن حسن شریف رضی، نهج البلاغه، تصحیح صبحی الصالح، خطبه ۴.</ref>؛ «[[موسی]] در مورد خود ترسی نداشت، بلکه او از [[پیروزی]] [[جاهلان]] و حاکم شدن [[دولت]] [[گمراهان]] بیمناک بود».


'''پاسخ دوم: اهمیت مورد [[وحی]]''': جمهور [[مفسران]]، [[آیه]] یادشده را این سان [[تفسیر]] کرده‌اند که اگر یک مورد از موارد [[رسالت]] و وحی را [[ابلاغ]] نکنی، همانند کسی هستی که هیچ موردی از آن را ابلاغ نکرده است و این از اهمیت این وحی حکایت دارد.
'''پاسخ دوم: اهمیت مورد [[وحی]]''': جمهور [[مفسران]]، [[آیه]] یادشده را این سان [[تفسیر]] کرده‌اند که اگر یک مورد از موارد [[رسالت]] و وحی را [[ابلاغ]] نکنی، همانند کسی هستی که هیچ موردی از آن را ابلاغ نکرده است و این از اهمیت این وحی حکایت دارد.
۱۱۳٬۰۷۵

ویرایش