زینب دختر پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخهها
←منابع
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابنشهرآشوب') |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
برخلاف این [[روایت]] که زینب را [[دختر پیامبر]] اکرم {{صل}} تلقی کرده است، عدهای از مؤرخان و نسبشناسان، او را دختر [[هاله]]، [[خواهر]] [[حضرت خدیجه]] {{س}} معرفی کردهاند<ref>عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۳۴.</ref>. که بر بر اثر [[مرگ]] [[پدر]] و [[مادر]]، [[حضرت خدیجه]] {{س}} او را تحت [[سرپرستی]] خود قرار داد. بر فرض صحت این [[روایات]]، زینب ربیبه [[رسول خدا]] {{صل}} است و به مرور زمان و بر اساس [[سنت]] [[عرب]] که ربیبه را دختر شخص میدانستند و نیز دستاندازی برخی دستاندازان، وی را به عنوان دختر [[رسول خدا]] {{صل}} برشمردهاند<ref>[[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[زینب بنت رسول خدا (مقاله)|زینب بنت رسول خدا]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۰۴.</ref>. | برخلاف این [[روایت]] که زینب را [[دختر پیامبر]] اکرم {{صل}} تلقی کرده است، عدهای از مؤرخان و نسبشناسان، او را دختر [[هاله]]، [[خواهر]] [[حضرت خدیجه]] {{س}} معرفی کردهاند<ref>عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۳۴.</ref>. که بر بر اثر [[مرگ]] [[پدر]] و [[مادر]]، [[حضرت خدیجه]] {{س}} او را تحت [[سرپرستی]] خود قرار داد. بر فرض صحت این [[روایات]]، زینب ربیبه [[رسول خدا]] {{صل}} است و به مرور زمان و بر اساس [[سنت]] [[عرب]] که ربیبه را دختر شخص میدانستند و نیز دستاندازی برخی دستاندازان، وی را به عنوان دختر [[رسول خدا]] {{صل}} برشمردهاند<ref>[[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[زینب بنت رسول خدا (مقاله)|زینب بنت رسول خدا]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۰۴.</ref>. | ||
==[[زینب دختر پیامبر]]{{صل}}== | |||
این بانو بزرگترین فرزند [[رسول خدا]]{{صل}} یا بزرگترین آنها پس از برادرش قاسم است. [[مورخان]] ولادت [[زینب]] را در سی سالگی [[پیامبر]] و پنج سال پس از [[ازدواج]] آن حضرت با [[خدیجه]]{{س}} دانستهاند<ref>اسدالغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۴۶۷؛ الاصابة ابن حجر، ج۴، ص۲۹۹.</ref>. | |||
مضمون [[حدیثی]] که از رسول خدا{{صل}} نقل شده، گویای [[عظمت]] آن [[بزرگوار]] است که فرمود: {{متن حدیث|مَعَاشِرَ النَّاسِ أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ النَّاسِ خَالًا وَ خَالَةً قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ خَالُهُمَا الْقَاسِمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ وَ خَالَتُهُمَا زَيْنَبُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}}}}<ref>تنقیح المقال، مامقانی، ج۳، ص۷۹.</ref>؛ | |||
رسول خدا{{صل}} زینب را به همسری [[ابوالعاص بن ربیع]] درآورد. نام وی «[[لقیط]]» و مادرش «[[هاله]]» [[خواهر]] [[حضرت خدیجه]] کبری است. او از معدود [[تجار]] و [[ثروتمندان]] و افراد مورد [[اعتماد]] در میان [[مردم]] [[مکه]] بود<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۱۸۹.</ref>. | |||
پس از [[بعثت پیامبر]]{{صل}} [[ابوالعاص]] بر خلاف زینب، حاضر به [[قبول اسلام]] نگردید و در [[شرک]] خود باقی ماند، ولی با این [[حال]] به همسرش زینب نیز [[وفادار]] بود و به پیشنهاد [[قریش]] که او را به جدایی از زینب [[تشویق]] مینمودند، توجه نکرد و علیرغم خواسته آنان، به [[زندگی]] خود با زینب ادامه داد. گرچه [[اسلام]] عملاً در میان این [[زن]] و شوهر جدایی انداخته بود ولی چون رسول خدا{{صل}} در آن شرایط سخت، [[قادر]] بر اجرای این [[حکم]] نبود، اسلام زینب هم نتوانست موجب جدایی او با ابوالعاص شود. اما پس از [[هجرت رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]] و با شروع [[جنگ بدر]]، ابوالعاص به همراه [[مشرکین مکه]]، در این [[جنگ]] شرکت کرد و با گروهی از [[سپاهیان]] مکه که تعداد آنها را ۷۰ نفر نوشتهاند، به [[اسارت]] [[مسلمانان]] درآمده و به مدینه گسیل گردیدند. زینب برای [[آزادی]] ابوالعاص به وسیله هیأتی که جهت [[گفتوگو]] درباره اسرای [[جنگی]] عازم مدینه بود، چند قطعه [[زیور]] آلات [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} فرستاد و از آن حضرت درخواست نمود که در مقابل آنها، [[همسر]] وی [[آزاد]] شود. در میان این زیورآلات، گردنبند یادگاری [[خدیجه]]{{س}} نیز به چشم میخورد که [[پیامبر خدا]]{{صل}} با دیدن آن، از خدیجه یاد نمود و در [[حق]] وی [[دعا]] کرد و تأثر و [[رقت]] شدید در قیافهاش [[مشاهده]] گردید. آنگاه با [[اصحاب]] خویش [[مشاوره]] کرد و به آنان پیشنهاد نمود که اگر صلاح بدانید همسر دخترم [[زینب]] را [[آزاد کرده]] و آن چه از [[مال]] [[دنیا]] به عنوان عوض فرستاده است، به او برگردانید. [[صحابه]] از این پیشنهاد استقبال و اظهار مسرت کردند و بدینگونه [[ابوالعاص]] پس از مدتی [[اسارت]] در دست [[مسلمانان]]، آزاد و به سوی [[مکه]] رهسپار گردید و گردنبند یادگاری خدیجه را به زینب بازپس داد. ولی [[رسول خدا]]{{صل}} در هنگام [[آزادی]] ابوالعاص با وی شرط کرد که از این پس زینب را در [[هجرت به مدینه]] آزاد بگذارد و او هم بر [[تعهد]] خود عمل نمود و با رسیدن به مکه، زینب را به [[همراهی]] برادرش [[کنانة]] [[بن ربیع]] راهی [[مدینه]] ساخت. | |||
و اما [[حمله]] [[مشرکان]] به کجاوه زینب؛ کنانة بن ربیع بنا به درخواست برادرش ابوالعاص، زینب را در کجاوهای نشاند و به سوی مدینه [[حرکت]] نمود، عدهای از [[قریشیان]] که از این موضوع مطلع شدند او را تعقیب کرده و در بیرون مکه در محلی به نام «[[ذی طوی]]» بدو رسیدند و از اولین کسانی که به کجاوه زینب حمله نمود «[[هبار بن اسود]]» و «نافع بن [[عبدالقیس فهری]]» بود که [[هبار]] با نیزه به کجاوه زینب فشار آورد و او در حالی که حامله بود، از بالای شتر به روی تخته سنگی افتاد و در اثر فشار جسمی و [[رعب]] و ترسی که بر وی وارد گردید، سقط جنین نمود و به عارضه [[خونریزی]] دچار شد که تا آخر عمرش ادامه داشت. [[ابن اسحاق]] اضافه میکند: به خاطر این [[جنایت]] و [[قساوت قلب]] (هبار) بود که رسول خدا{{صل}} به هنگام [[فتح مکه]] [[مسلمانان]] را در کشتن وی [[آزاد]] گذاشت<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۱۹۲.</ref>. | |||
[[ابن ابی الحدید]] میگوید: «از کسانی که در [[حمله]] به کجاوه [[زینب]] و در جلوگیری از [[سفر]] او به [[مدینه]] شرکت داشت، [[عمرو بن عاص]] بود و چون خبر این [[جنایت]] به [[پیامبر]]{{صل}} رسید، به شدت متأثر گردید و بر این افراد [[لعن]] و [[نفرین]] نمود»<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۸۲.</ref>. | |||
[[واقدی]] میگوید: «کنایه با دیدن منظره حمله به کجاوه زینب، آماده [[تیراندازی]] و [[دفاع]] از وی گردید و قریشیها به [[شهر]] بازگشتند»<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۱۹۳.</ref>. | |||
واقدی اضافه میکند: [[ابوسفیان]] که جزو شرکت کنندگان در این جریان بود، خطاب به [[کنانه]] چنین گفت: «تو در این اقدام خود [[اشتباه]] کرده و تصمیم نابجایی گرفتهای که دختر محمد را در [[روز]] روشن و در مقابل چشم [[اهل مکه]] از این شهر بیرون کردهای، مگر نمیدانی از سوی پدرش چه فشاری بر ما وارد شده و چگونه ما را [[تحقیر]] و [[خدایان]] ما را [[اهانت]] نموده است! آیا این عمل تو تحقیر و اهانت [[مجدد]] بر ما نیست؟! به [[خدا]] [[سوگند]] جلوگیری از سفر این [[زن]] دردی را دوا نمیکند و ما کوچکترین اعتنایی بر او نداریم ولی هیچ عمل تحقیرآمیز را هم [[تحمل]] نمیکنیم، او را به [[مکه]] برگردان و میتوانی مخفیانه و بدور از چشم [[مردم]] راهی مدینه کنی». | |||
و بدین گونه کنانه زینب را به مکه باز گرداند و پس از مدتی شبانه مجدداً به مدینه [[حرکت]] داد و به [[رسول خدا]]{{صل}}لاحق گردید<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۱۹۳.</ref>. [[بلاذری]] نقل میکند: «[[هبار]]» به هنگام فتح مکه، از [[ترس]] جانش [[فرار]] نمود و بعدها در مدینه به حضور رسول خدا{{صل}} رسید و شهدتین را بر زبان جاری و [[اسلام]] خود را [[اعلان]] کرد. رسول خدا{{صل}} فرمود: دیگر کسی متعرض «هبار» نشود، حتی سلمی [[کنیز]] آن حضرت که هبار را [[نکوهش]] میکرد و میگفت: {{عربی|لا انعم الله بك علينا}}؛ «[[قدمت]] [[مبارک]] مباد» [[پیامبر]] پاسخ داد: {{عربی|مهلا فقد محا الاسلام ما قبله}}؛ «آرام باش، [[اسلام]] گذشتهها را به [[فراموشی]] سپرده است». | |||
[[ابوالعاص]] در اوائل [[سال هشتم هجرت]] و قبل از [[فتح مکه]]، به همراه عدهای از [[تجار]] [[مکه]]، با [[سرمایه]] خود و [[اموال]] [[قریش]] به سوی [[شام]] [[حرکت]] کرد. این قافله تجارتی به هنگام مراجعت، در نزدیکیهای [[مدینه]] با گروهی از [[مسلمانان]] مواجه و از [[ترس]] جانشان [[مال التجاره]] را رها و خود [[فرار]] نمودند، ولی ابوالعاص برای [[باز پس گرفتن اموال]] خود، شبانه و مخفیانه وارد مدینه شد و به نزد [[زینب]] رفت و از وی [[پناه]] خواست تا مورد تعرض مسلمانان واقع نشود. زینب هم به وی پناه داد و [[روز]] بعد در حالی که [[رسول خدا]]{{صل}} و مسلمانان مشغول [[نماز صبح]] بودند، از میان صفوف [[بانوان]] آنان را بدین گونه مورد خطاب قرار داد: {{متن حدیث|أيها الناس إني زينب بنت رسول الله آجرت ابالعاص بن ربيع}}؛ «ای [[مردم]]! من دختر پیامبرم و ابوالعاص را پناه دادهام». | |||
رسول خدا{{صل}} پس از اتمام [[نماز]] فرمود: مردم! آن چه من از زینب شنیدم شما هم شنیدید؟ گفتند: بلی، فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] من از ورود ابوالعاص خبر نداشتم تا این که از زبان زینب شنیدم، همانگونه که شما شنیدید. آنگاه فرمود: {{عربی|يجير على المسلمين أدناهم}}؛ «کمترین فرد از مسلمانان، [[حق]] [[پناه دادن]] بر [[مشرکین]] را دارد و بر همه مسلمانان هم لازم است این حق را مراعات و بر [[تعهد]] وی عمل کنند»<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۱۹۵؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۲۳۷.</ref>. | |||
سپس به [[خانه]] زینب رفت و بر وی توصیه فرمود که [[احترام]] ابوالعاص را [[حفظ]] کن، ولی چون او [[مشرک]] و بر تو [[حرام]] است، با او [[خلوت]] نکن. آنگاه دستور داد مسلمانان تمام اموال او را بدو برگردانند و در غیر این صورت [[پیمانشکنی]] خواهد بود. | |||
ابوالعاص راهی مکه شد و پس از [[تحول]] دادن [[اموال]] و امانتهای [[مردم]]، [[اسلام]] را پذیرفت و مجدداً به سوی [[مدینه]] [[حرکت]] نمود. [[رسول خدا]]{{صل}} به [[زینب]] دستور داد که به [[خانه]] [[ابوالعاص]] برگردد و مانند گذشته برای او همسری [[وفادار]] باشد و بدین گونه، این زوج پس از شش سال مفارقت در پرتو اسلام، به [[زندگی]] مشترک خود دست یافتند و در صف سایر [[مهاجرین]] قرار گرفتند. بنابر مشهور، زندگی [[مجدد]] زینب و ابوالعاص کوتاه و بیش از چند ماه نبود؛ زیرا زینب در اواخر [[سال هشتم هجرت]] بدرود [[حیات]] گفت و با حضور و شرکت رسول خدا{{صل}} [[تشییع]] و در [[بقیع]] به خاک سپرده شد. ابوالعاص در سال [[دوازده]] و به فاصله چهار سال از [[وفات]] همسرش، از [[دنیا]] رفت. | |||
از نظر [[مورخان]]، وفات زینب در اثر همان عارضه [[خونریزی]] به وقوع پیوسته است، که به هنگام خروج از [[مکه]] مورد [[تهاجم]] [[مشرکان]] قرار گرفت و در اثر [[سقوط]] به روی تخته سنگ و سقط جنین و در اثر [[رعب]] و [[ترس]]، این عارضه در وی به وجود آمد و تا آخر [[عمر]] ادامه داشت تا از دنیا رفت. | |||
زینب از ابوالعاص دارای دو فرزند بود؛ یکی پسر به نام «علی» که در اوائل [[جوانی]] از دنیا رفت و دیگری دختر به نام «اُمامه» که طبق [[وصیت حضرت زهرا]]{{س}} [[امیرمؤمنان]]{{ع}} با وی [[ازدواج]] نمود<ref>اسدالغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۴۶۷ (به نقل از تاریخ حرم ائمه بقیع، نجمی، ص۲۴۳).</ref>. از او صاحب [[فرزندی]] به نام محمد الاوسط شد و چون [[حضرت علی]]{{ع}} میترسید که پس از شهادتش، [[معاویه]] با [[امامه]] ازدواج کنید، به [[مغیره بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب]] [[وصیت]] کرد که پس از شهادتش او را به همسری خود درآورد. [[مغیره]] نیز به وصیت آن حضرت عمل کرد و وی از امامه صاحب فرزندی به نام یحیی شد. امامه در حالی که در [[نکاح]] مغیره بود، در [[سال ۵۰ هجری]] [[چشم]] از [[جهان]] فرو بست<ref>اعلام الوری، طبرسی، ج۱، ص۲۷۶؛ انساب الاشراف، بلاذری ج۲، ص۲۸ - ۲۷.</ref>.<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۵۳۷.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۴۹: | خط ۷۱: | ||
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[زینب بنت رسول خدا (مقاله)|زینب بنت رسول خدا]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']] | # [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[زینب بنت رسول خدا (مقاله)|زینب بنت رسول خدا]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']] | ||
# [[پرونده:1379590.jpg|22px]] [[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[برادران و خواهران فاطمه (مقاله)| مقاله «برادران و خواهران فاطمه»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه فاطمی ج۱''']] | # [[پرونده:1379590.jpg|22px]] [[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[برادران و خواهران فاطمه (مقاله)| مقاله «برادران و خواهران فاطمه»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه فاطمی ج۱''']] | ||
# [[پرونده:IM010703.jpg|22px]] [[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|'''محمدنامه''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||