پرش به محتوا

تعامل با حاکم جائر: تفاوت میان نسخه‌ها

 
خط ۲۶: خط ۲۶:
طبق نقل [[صدوق]]، [[داوود بن فرقد]]، موضوع دیگری را از پرسش‌های داوود بن علی از امام صادق{{ع}} نقل کرده است که فرمود: داوود بن علی از من دربارۀ مردی پرسید که به [[خانه]] مرد دیگری می‌رفته و مرد صاحب‌خانه او را از این کار [[نهی]] می‌کرد؛ ولی آن مرد کار خود را تکرار می‌کرده است. او به [[حاکم]] و [[سلطان]] [[شکایت]] می‌کند و حاکم می‌گوید: اگر دوباره آمد، او را بکش. اکنون او را کشته است. نظر شما در این واقعه چیست؟ گفتم: نظر من این است که نباید آن مرد را بکشد (در این صورت اگر بکشد، [[مجازات]] می‌شود)؛ زیرا اگر این روش [[پایدار]] بماند، هر کس می‌تواند دشمنش را متهم کند که وارد خانۀ من شده و او را می‌کشد<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۷۲.</ref>.
طبق نقل [[صدوق]]، [[داوود بن فرقد]]، موضوع دیگری را از پرسش‌های داوود بن علی از امام صادق{{ع}} نقل کرده است که فرمود: داوود بن علی از من دربارۀ مردی پرسید که به [[خانه]] مرد دیگری می‌رفته و مرد صاحب‌خانه او را از این کار [[نهی]] می‌کرد؛ ولی آن مرد کار خود را تکرار می‌کرده است. او به [[حاکم]] و [[سلطان]] [[شکایت]] می‌کند و حاکم می‌گوید: اگر دوباره آمد، او را بکش. اکنون او را کشته است. نظر شما در این واقعه چیست؟ گفتم: نظر من این است که نباید آن مرد را بکشد (در این صورت اگر بکشد، [[مجازات]] می‌شود)؛ زیرا اگر این روش [[پایدار]] بماند، هر کس می‌تواند دشمنش را متهم کند که وارد خانۀ من شده و او را می‌کشد<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۷۲.</ref>.


به نظر می‌رسد آنچه نقل شد، گزارش مختصری از واقعه‌ای است که [[کلینی]] آن را مفصل‌تر نقل کرده است. ابو‌مخلد<ref>در نقل التهذیب ناقل ابوخالد ذکر شده است. (شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۳۱۳).</ref> گوید: امام صادق{{ع}} فرمودند: من نزد داوود بن علی بودم؛ مردی را آوردند که مرد دیگری را کشته بود. داوود بن علی گفت: چه می‌گویی؟ آیا این مرد را کشته‌ای؟ پاسخ داد: آری، من او را کشتم. داوود پرسید چرا او را کشتی؟ گفت: او بدون [[اجازه]] من وارد منزلم می‌شد (یعنی نظر به همسرم داشت). من به والیانی که پیش از تو بودند شکایت کردم. گفتند: اگر او بدون اجازه وارد شد او را بکش و من هم کشتم. داوود نگاهی به من کرد و گفت: شما ای [[ابو‌عبدالله]]، در این واقعه چه نظری دارید؟ من گفتم: او به کشتن آن [[مرد]] [[اقرار]] کرده است، باید او را بکشی. داوود دستور داد او را کشتند؛ سپس امام صادق{{ع}} فرمود: عده‌ای از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} که در جمع آنان [[سعد بن عباده]] بود گفتند: ای سعد، چه می‌گویی اگر بروی به خانه‌ات و مردی را بر شکم همسرت ببینی! چه کار می‌کنی؟ [[سعد]]پاسخ داد: به [[خدا]] [[سوگند]] گردنش را با [[شمشیر]] می‌زنم. [[پیامبر]]{{صل}} در این هنگام از [[منزل]] خارج شد و پرسید: این کسی که گردنش را با شمشیر می‌زنی کیست؟ او موضوع را برای پیامبر بیان کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} در این هنگام فرمود: ای سعد، پس کجا رفت چهار شاهدی که [[خداوند]] فرموده است؟ سعد گفت: ای رسول خدا{{صل}}، بعد از دیدن خود با چشمم و [[علم خداوند]] که او این‌گونه عمل کرده است (چنین می‌کنم). پیامبر{{صل}} فرمود: به خدا سوگند ای سعد بعد از دیدن با چشمت و [[علم]] [[خداوند عزوجل]]، به‌درستی که خداوند برای هر چیزی حد و شرایطی قرار داده است و برای کسی که از [[حدود الهی]] [[تجاوز]] کند حدی قرار داده و کمتر از چهار [[شاهد]] را بر [[مسلمین]]، پنهان قرار داده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۳۷۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۳۱۳.</ref>.
به نظر می‌رسد آنچه نقل شد، گزارش مختصری از واقعه‌ای است که [[کلینی]] آن را مفصل‌تر نقل کرده است. ابو‌مخلد<ref>در نقل التهذیب ناقل ابوخالد ذکر شده است. (شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۳۱۳).</ref> گوید: امام صادق{{ع}} فرمودند: من نزد داوود بن علی بودم؛ مردی را آوردند که مرد دیگری را کشته بود. داوود بن علی گفت: چه می‌گویی؟ آیا این مرد را کشته‌ای؟ پاسخ داد: آری، من او را کشتم. داوود پرسید چرا او را کشتی؟ گفت: او بدون [[اجازه]] من وارد منزلم می‌شد (یعنی نظر به همسرم داشت). من به والیانی که پیش از تو بودند شکایت کردم. گفتند: اگر او بدون اجازه وارد شد او را بکش و من هم کشتم. داوود نگاهی به من کرد و گفت: شما ای ابو‌عبدالله، در این واقعه چه نظری دارید؟ من گفتم: او به کشتن آن [[مرد]] [[اقرار]] کرده است، باید او را بکشی. داوود دستور داد او را کشتند؛ سپس امام صادق{{ع}} فرمود: عده‌ای از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} که در جمع آنان [[سعد بن عباده]] بود گفتند: ای سعد، چه می‌گویی اگر بروی به خانه‌ات و مردی را بر شکم همسرت ببینی! چه کار می‌کنی؟ [[سعد]] پاسخ داد: به [[خدا]] [[سوگند]] گردنش را با [[شمشیر]] می‌زنم. [[پیامبر]]{{صل}} در این هنگام از [[منزل]] خارج شد و پرسید: این کسی که گردنش را با شمشیر می‌زنی کیست؟ او موضوع را برای پیامبر بیان کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} در این هنگام فرمود: ای سعد، پس کجا رفت چهار شاهدی که [[خداوند]] فرموده است؟ سعد گفت: ای رسول خدا{{صل}}، بعد از دیدن خود با چشمم و [[علم خداوند]] که او این‌گونه عمل کرده است (چنین می‌کنم). پیامبر{{صل}} فرمود: به خدا سوگند ای سعد بعد از دیدن با چشمت و [[علم]] [[خداوند عزوجل]]، به‌درستی که خداوند برای هر چیزی حد و شرایطی قرار داده است و برای کسی که از [[حدود الهی]] [[تجاوز]] کند حدی قرار داده و کمتر از چهار [[شاهد]] را بر [[مسلمین]]، پنهان قرار داده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۳۷۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۳۱۳.</ref>.


با توجه به حوادثی که در [[مدینه]] بین داوود و [[امام صادق]]{{ع}} رخ داده، به نظر می‌رسد که این حادثه در [[مکه]] اتفاق افتاده است و در این [[شهر]] به داوود مراجعه شده و او مسئله [[فقهی]] را درباره [[قتل]] این مرد از حضرت پرسیده است<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص۱۷۰.</ref>.
با توجه به حوادثی که در [[مدینه]] بین داوود و [[امام صادق]]{{ع}} رخ داده، به نظر می‌رسد که این حادثه در [[مکه]] اتفاق افتاده است و در این [[شهر]] به داوود مراجعه شده و او مسئله [[فقهی]] را درباره [[قتل]] این مرد از حضرت پرسیده است<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص۱۷۰.</ref>.
۱۱۱٬۹۱۱

ویرایش