پرش به محتوا

بازی با فرزندان: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۳: خط ۱۳:
بازی برای کودک یک نیاز طبیعی است که بدون آن کودک[[رشد]] سالم نخواهد داشت. کودکی که به بازی علاقه‌ای نداشته باشد تقریباً [[بیمار]] محسوب می‌شود. همه [[انسان‌ها]] اعم از بزرگ و کوچک، حتی [[انبیا]] و [[اولیا]] در دوران کودکی [[تمایل]] به بازی داشته و کم و بیش به بازی می‌پرداخته‌اند و این حاکی از این است که بازی از نیازهای طبیعی [[انسان]] است. مهم این است که والدین و سرپرستان کودکان با وجود [[علم]] و [[آگاهی]] به این نیاز کودکان، شاید توجه کافی به رفع این نیاز و آثار [[تربیتی]] فراوانی که بر رفع آن مترتب است، نشان نمی‌دهند و از آثار زیانباری که بر بی‌توجهی به این نیاز کودک و رفع نکردن آن مترتب است، غافل‌اند. [[پیشوایان دینی]] ما در [[زندگی]] خود به این نیاز طبیعی کودکان توجه کافی داشته‌اند. آنان علاوه بر اینکه کودکان را در بازی کردن در دوران کودکی [[آزاد]] می‌گذاشته‌اند، خود نیز در بازی آنها شرکت جسته از این طریق هم به بازی آنها رونق می‌دادند و هم به [[شغل]] و کار کودکان و در واقع به زندگی و [[شخصیت]] آنها [[احترام]] می‌گذاشتند.
بازی برای کودک یک نیاز طبیعی است که بدون آن کودک[[رشد]] سالم نخواهد داشت. کودکی که به بازی علاقه‌ای نداشته باشد تقریباً [[بیمار]] محسوب می‌شود. همه [[انسان‌ها]] اعم از بزرگ و کوچک، حتی [[انبیا]] و [[اولیا]] در دوران کودکی [[تمایل]] به بازی داشته و کم و بیش به بازی می‌پرداخته‌اند و این حاکی از این است که بازی از نیازهای طبیعی [[انسان]] است. مهم این است که والدین و سرپرستان کودکان با وجود [[علم]] و [[آگاهی]] به این نیاز کودکان، شاید توجه کافی به رفع این نیاز و آثار [[تربیتی]] فراوانی که بر رفع آن مترتب است، نشان نمی‌دهند و از آثار زیانباری که بر بی‌توجهی به این نیاز کودک و رفع نکردن آن مترتب است، غافل‌اند. [[پیشوایان دینی]] ما در [[زندگی]] خود به این نیاز طبیعی کودکان توجه کافی داشته‌اند. آنان علاوه بر اینکه کودکان را در بازی کردن در دوران کودکی [[آزاد]] می‌گذاشته‌اند، خود نیز در بازی آنها شرکت جسته از این طریق هم به بازی آنها رونق می‌دادند و هم به [[شغل]] و کار کودکان و در واقع به زندگی و [[شخصیت]] آنها [[احترام]] می‌گذاشتند.


[[انس بن مالک]] نقل می‌کند: [[پیامبر]]{{صل}} برای ادای [[نماز]] به [[مسجد]] آمد، در حالی که حسن{{ع}} را در بغل داشت و او را در کنار خود نشاند. وقتی پیامبر{{صل}} به [[سجده]] رفت، [[سجده]] طول کشید. من سر از سجده برداشتم، [[مشاهده]] کردم که حسن{{ع}} بر [[دوش پیامبر]]{{صل}} سوار شده است. وقتی نماز تمام شد، [[مردم]] از پیامبر{{صل}} پرسیدند: این سجده را به قدری طول دادید که هیچ‌گاه چنین نکرده بودید. آیا [[وحی]] نازل شده است؟ پیامبر{{صل}} فرمود: وحی نازل نشده، ولی فرزندم بر دوشم سوار شده بود؛ نخواستم [[عجله]] کنم تا اینکه خودش از دوشم پایین آید<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۲، ص۲۹۴.</ref>. در همین [[روایت]] به سند عبدالله بن [[شیبه]] آمده است: «نخواستم عجله کنم تا اینکه نیاز فرزندم برطرف شود»<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۲، ص۲۹۴.</ref>.
[[انس بن مالک]] نقل می‌کند: [[پیامبر]]{{صل}} برای ادای [[نماز]] به [[مسجد]] آمد، در حالی که حسن{{ع}} را در بغل داشت و او را در کنار خود نشاند. وقتی پیامبر{{صل}} به [[سجده]] رفت، [[سجده]] طول کشید. من سر از سجده برداشتم، مشاهده کردم که حسن{{ع}} بر دوش پیامبر{{صل}} سوار شده است. وقتی نماز تمام شد، [[مردم]] از پیامبر{{صل}} پرسیدند: این سجده را به قدری طول دادید که هیچ‌گاه چنین نکرده بودید. آیا [[وحی]] نازل شده است؟ پیامبر{{صل}} فرمود: وحی نازل نشده، ولی فرزندم بر دوشم سوار شده بود؛ نخواستم [[عجله]] کنم تا اینکه خودش از دوشم پایین آید<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۲، ص۲۹۴.</ref>. در همین [[روایت]] به سند عبدالله بن [[شیبه]] آمده است: «نخواستم عجله کنم تا اینکه نیاز فرزندم برطرف شود»<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۲، ص۲۹۴.</ref>.


علاوه بر این، [[پیامبر]]{{صل}} گاهی بین کودکان خود، مسابقه دو و کشتی برگزار می‌کرد. [[ابن ابی الحدید]] می‌گوید:
علاوه بر این، [[پیامبر]]{{صل}} گاهی بین کودکان خود، مسابقه دو و کشتی برگزار می‌کرد. [[ابن ابی الحدید]] می‌گوید:
خط ۲۳: خط ۲۳:
کودکان به این [[معامله]] [[رضایت]] دادند و با [[خوشحالی]] پیامبر{{صل}} را رها کردند. پیامبر{{صل}} نیز عازم مسجد شد و فرمود: «[[خدا]] برادرم یوسف را [[رحمت]] کند، او را به چند درهم فروختند و مرا نیز به هشت گردو»<ref>عوفی، محمد، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، جزء اول از قسم دوم، باب دوم، ص۳۰.</ref>.
کودکان به این [[معامله]] [[رضایت]] دادند و با [[خوشحالی]] پیامبر{{صل}} را رها کردند. پیامبر{{صل}} نیز عازم مسجد شد و فرمود: «[[خدا]] برادرم یوسف را [[رحمت]] کند، او را به چند درهم فروختند و مرا نیز به هشت گردو»<ref>عوفی، محمد، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، جزء اول از قسم دوم، باب دوم، ص۳۰.</ref>.


از این [[سیره]] به چند نکته درباره [[تربیت کودک]] پی می‌بریم:
از این [[سیره]] به چند نکته درباره تربیت کودک پی می‌بریم:
# باید به کودکان [[احترام]] گذاشت و به خواست آنها در حد امکان پاسخ مثبت داد و آنها را از این طریق شاد و خوشحال نگه داشت.
# باید به کودکان [[احترام]] گذاشت و به خواست آنها در حد امکان پاسخ مثبت داد و آنها را از این طریق شاد و خوشحال نگه داشت.
# کسانی که به کار [[تربیت کودکان]] مشغول‌اند، باید با کودکان انس و [[الفت]] داشته باشند و با شیوه‌هایی که کودکان می‌پسندند، با آنها برخورد کنند و [[شأن]] و [[منزلت]] و موقعیت خود را نادیده انگارند تا کودکان نیز با آنها راحت باشند و [[احساس]] [[دوستی]] کنند و در نتیجه پذیرای [[تربیت]] و آموزشهای لازمی که ممکن است به آنها داده شود، باشند.. اگر بخواهیم کودکان را از کاری به ویژه از بازی‌های مورد علاقه آنها باز داریم باید به شیوه‌ای عمل کنیم که آنها با رضایت خاطر به این کار تن در دهند، نه با [[کراهت]] و [[اجبار]] و احیانا [[خشونت]] چنان که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برای اینکه خود را با [[رضایت]] خاطر و [[خوشحالی]] کودکان از دست آنها رها سازد [[متوسل]] به چیزی شد که مورد علاقه کودکان بود و آنها را به این وسیله قانع کرد.
# کسانی که به کار تربیت کودکان مشغول‌اند، باید با کودکان انس و [[الفت]] داشته باشند و با شیوه‌هایی که کودکان می‌پسندند، با آنها برخورد کنند و [[شأن]] و [[منزلت]] و موقعیت خود را نادیده انگارند تا کودکان نیز با آنها راحت باشند و [[احساس]] [[دوستی]] کنند و در نتیجه پذیرای [[تربیت]] و آموزشهای لازمی که ممکن است به آنها داده شود، باشند.. اگر بخواهیم کودکان را از کاری به ویژه از بازی‌های مورد علاقه آنها باز داریم باید به شیوه‌ای عمل کنیم که آنها با رضایت خاطر به این کار تن در دهند، نه با [[کراهت]] و [[اجبار]] و احیانا [[خشونت]] چنان که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برای اینکه خود را با [[رضایت]] خاطر و [[خوشحالی]] کودکان از دست آنها رها سازد [[متوسل]] به چیزی شد که مورد علاقه کودکان بود و آنها را به این وسیله قانع کرد.


تا اینجا بیان شد که [[معصومان]]{{عم}} به [[بازی]] کودکان اهمیت بسیاری می‌دادند، اگرچه سیره‌هایی که تا به [[حال]] آوردیم همه مربوط به [[پیامبر]]{{صل}} بود و از [[ائمه]]{{عم}} کمتر سیره‌ای در زمینه بازی با کودکان یافته‌ایم ولی [[روایات]] آنها حاکی از اهمیت بازی کودکان به ویژه در دوران اولیه [[زندگی]]، یعنی هفت سال نخست زندگی است. [[امام صادق]]{{ع}} در اهمیت بازی کودکان می‌فرماید: {{متن حدیث|دَعِ ابْنَكَ يَلْعَبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ يُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِينَ}}<ref>حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج۱۵، ص۱۹۴.</ref>؛ بگذار فرزندت تا هفت سال بازی کند و [پس از آن] هفت سال او را [[تعلیم و تربیت]] کن.
تا اینجا بیان شد که [[معصومان]]{{عم}} به [[بازی]] کودکان اهمیت بسیاری می‌دادند، اگرچه سیره‌هایی که تا به [[حال]] آوردیم همه مربوط به [[پیامبر]]{{صل}} بود و از [[ائمه]]{{عم}} کمتر سیره‌ای در زمینه بازی با کودکان یافته‌ایم ولی [[روایات]] آنها حاکی از اهمیت بازی کودکان به ویژه در دوران اولیه [[زندگی]]، یعنی هفت سال نخست زندگی است. [[امام صادق]]{{ع}} در اهمیت بازی کودکان می‌فرماید: {{متن حدیث|دَعِ ابْنَكَ يَلْعَبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ يُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِينَ}}<ref>حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج۱۵، ص۱۹۴.</ref>؛ بگذار فرزندت تا هفت سال بازی کند و [پس از آن] هفت سال او را [[تعلیم و تربیت]] کن.
۱۱۲٬۳۴۹

ویرایش