پرش به محتوا

مهاجرین: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۲ بایت حذف‌شده ،  ‏۳۰ اکتبر ۲۰۲۴
خط ۴: خط ۴:


== معناشناسی ==
== معناشناسی ==
==[[مهاجران]]==
== مقدمه ==
مهاجرین عنوان مسلمانانی است که در عصر [[رسول خدا]]{{صل}} در سال سیزدهم پس از [[بعثت]] به [[فرمان]] آن حضرت از [[مکه]] به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کردند. پس از بازگشتن ۷۵ نفر [[اصحاب]] [[بیعت]] دوم [[عقبه]] به مدینه و [[آگاه]] شدن [[قریش]] از [[دعوت]] و بیعتی که [[اوس و خزرج]] با رسول خدا انجام داده بودند، سخت‌گیری قریش نسبت به [[مسلمانان]] شدت یافت و بیش از پیش به آنان [[ناسزا]] می‌گفتند و [[آزار]] می‌دادند. دیگر، [[زندگی]] در مکه برای [[مسلمین]] طاقت‌فرسا شد؛ تا آنکه از رسول خدا [[اذن]] [[هجرت]] خواستند<ref>طبقات الکبری، ج۱، ص۲۲۶.</ref>. رسول خدا به آنان فرمود که رهسپار مدینه شوند و نزد [[برادران]] [[انصار]] خود روند و به آنان گفت: [[خدای عزوجل]] برای شما محلی [[امن]] و برادرانی قرار داده است.
مهاجرین عنوان مسلمانانی است که در عصر [[رسول خدا]]{{صل}} در سال سیزدهم پس از [[بعثت]] به [[فرمان]] آن حضرت از [[مکه]] به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کردند. پس از بازگشتن ۷۵ نفر [[اصحاب]] [[بیعت]] دوم [[عقبه]] به مدینه و [[آگاه]] شدن [[قریش]] از [[دعوت]] و بیعتی که [[اوس و خزرج]] با رسول خدا انجام داده بودند، سخت‌گیری قریش نسبت به [[مسلمانان]] شدت یافت و بیش از پیش به آنان [[ناسزا]] می‌گفتند و [[آزار]] می‌دادند. دیگر، [[زندگی]] در مکه برای [[مسلمین]] طاقت‌فرسا شد؛ تا آنکه از رسول خدا [[اذن]] [[هجرت]] خواستند<ref>طبقات الکبری، ج۱، ص۲۲۶.</ref>. رسول خدا به آنان فرمود که رهسپار مدینه شوند و نزد [[برادران]] [[انصار]] خود روند و به آنان گفت: [[خدای عزوجل]] برای شما محلی [[امن]] و برادرانی قرار داده است.


مسلمانان دسته دسته، رهسپار مدینه شدند و رسول خدا به [[انتظار]] اذن پروردگارش در هجرت از مکه و رفتن به مدینه باقی ماند. هجرت مسلمانان به مدینه از [[ذی الحجه]] [[سال سیزدهم بعثت]] آغاز شد.
مسلمانان دسته دسته، رهسپار مدینه شدند و رسول خدا به [[انتظار]] اذن پروردگارش در هجرت از مکه و رفتن به مدینه باقی ماند. هجرت مسلمانان به مدینه از [[ذی الحجه]] سال سیزدهم بعثت آغاز شد.


نخستین کسی که از [[اصحاب رسول خدا]] به مدینه وارد شد، پسر عمه رسول خدا ابوسَلمه، عبدالله بن عبدالاَسَد بن هلال بن عبدالله بن عُمَر بن مخزوم بود که از [[حبشه]] بازگشت و به مکه آمد. چون قریش به آزار او پرداختند و خبر یافت که مردمی در مدینه به [[دین اسلام]] درآمده‌اند، یک سال پیش از بیعت دوم عقبه به مدینه هجرت کرد. [[ابوسلمه]]، عامر، عبدالله و برادرش همگی در محله [[قبا]] در میان [[قبیله]] [[بنی عمرو بن عوف]] بر مُبَشّر بن عبدالمنذر وارد شدند.
نخستین کسی که از [[اصحاب رسول خدا]] به مدینه وارد شد، پسر عمه رسول خدا ابوسَلمه، عبدالله بن عبدالاَسَد بن هلال بن عبدالله بن عُمَر بن مخزوم بود که از [[حبشه]] بازگشت و به مکه آمد. چون قریش به آزار او پرداختند و خبر یافت که مردمی در مدینه به [[دین اسلام]] درآمده‌اند، یک سال پیش از بیعت دوم عقبه به مدینه هجرت کرد. [[ابوسلمه]]، عامر، عبدالله و برادرش همگی در محله [[قبا]] در میان [[قبیله]] [[بنی عمرو بن عوف]] بر مُبَشّر بن عبدالمنذر وارد شدند.


سپس مهاجران دسته دسته به مدینه می‌رسیدند؛ از جمله از طایفه [[بنی غنم بن دودان بن اسد بن خزیمه]] که مردان و زنانشان همگی مهاجرت کردند. علاوه بر عبدالله و برادرش، [[عکاشه بن محصن]]، شجاع و عقبه، پسران وهب، [[اَربد بن حمیر]]، [[منقذ بن نباته]]، [[سعید بن رقیش]]، [[محرز بن نضله]]، [[یزید بن رقیش]]، [[قیس بن جابر]]، [[عمرو بن محصن]]، [[مالک بن عمرو]]، [[صفوان بن عمرو]]، [[ثقف بن عمرو]]، [[ربیعه بن اکثم]]، [[زبیر بن عبیده]]، [[تمام بن عبیده]]، [[سخبرة بن عبیده]]، [[محمد بن عبدالله بن جحش]] و از زنانشان، [[زینب دختر جحش]]، امّ حبیب دختر جحش، [[جذامه]] دختر [[جندل]]، أمّ قیس دختر محصن، [[ام حبیب]] دختر ثمانه، [[آمنه]] دختر رقیش، سخبره دختر [[تمیم]]، [[حمنه دختر جحش]].
سپس مهاجران دسته دسته به مدینه می‌رسیدند؛ از جمله از طایفه [[بنی غنم بن دودان بن اسد بن خزیمه]] که مردان و زنانشان همگی مهاجرت کردند. علاوه بر عبدالله و برادرش، [[عکاشه بن محصن]]، شجاع و عقبه، پسران وهب، [[اَربد بن حمیر]]، [[منقذ بن نباته]]، [[سعید بن رقیش]]، [[محرز بن نضله]]، [[یزید بن رقیش]]، [[قیس بن جابر]]، [[عمرو بن محصن]]، [[مالک بن عمرو]]، [[صفوان بن عمرو]]، [[ثقف بن عمرو]]، [[ربیعه بن اکثم]]، [[زبیر بن عبیده]]، [[تمام بن عبیده]]، [[سخبرة بن عبیده]]، [[محمد بن عبدالله بن جحش]] و از زنانشان، [[زینب دختر جحش]]، امّ حبیب دختر جحش، [[جذامه]] دختر [[جندل]]، أمّ قیس دختر محصن، [[ام حبیب]] دختر ثمانه، [[آمنه]] دختر رقیش، سخبره دختر [[تمیم]]، [[حمنه دختر جحش]].
[[ابواحمد بن جحش]] درباره [[هجرت]] دسته‌جمعی [[بنی اسد بن خزیمه]] در [[راه خدا]]، قصیده‌ای سروده است که [[ابن اسحاق]] آن را نقل کرده است.
[[ابواحمد بن جحش]] درباره [[هجرت]] دسته‌جمعی [[بنی اسد بن خزیمه]] در [[راه خدا]]، قصیده‌ای سروده است که ابن اسحاق آن را نقل کرده است.


ابن اسحاق [[روایت]] می‌کند که [[اصحاب پیغمبر]] می‌گفتند: [[خدا]] [[توبه]] کسانی را که از [[دین]] برگشته‌اند نمی‌پذیرد؛ چه اینان مردمی هستند که خدا را شناختند و سپس برای [[شکنجه]] و آزاری که به آنان رسید، به [[کفر]] بازگشتند؛ اما چون [[رسول خدا]] به [[مدینه]] آمد، [[خدای متعال]] درباره آنان و آنچه [[صحابه]] و خودشان دربارۀ ایشان می‌گفتند، آیاتی نازل کرد که هر گاه توبه کنند، خدا گناهشان را بیامرزد و از تقصیرشان بگذرد<ref>{{متن قرآن|قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ * وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ * وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ}} «بگو: ای بندگان من که با خویش گزافکاری کرده‌اید! از بخشایش خداوند ناامید نباشید که خداوند همه گناهان را می‌آمرزد؛ بی‌گمان اوست که آمرزنده بخشاینده است * و پیش از آنکه عذاب به شما دررسد و دیگر یاری نیابید به سوی پروردگارتان باز گردید و در برابر (فرمان) او گردن نهید * و پیش از آنکه ناگهان و بی‌آنکه دریابید عذاب شما را فراگیرد از بهترین چیزی که از پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده است، پیروی کنید» سوره زمر، آیه ۵۳-۵۵.</ref>.
ابن اسحاق [[روایت]] می‌کند که [[اصحاب پیغمبر]] می‌گفتند: [[خدا]] [[توبه]] کسانی را که از [[دین]] برگشته‌اند نمی‌پذیرد؛ چه اینان مردمی هستند که خدا را شناختند و سپس برای [[شکنجه]] و آزاری که به آنان رسید، به [[کفر]] بازگشتند؛ اما چون [[رسول خدا]] به [[مدینه]] آمد، [[خدای متعال]] درباره آنان و آنچه [[صحابه]] و خودشان دربارۀ ایشان می‌گفتند، آیاتی نازل کرد که هر گاه توبه کنند، خدا گناهشان را بیامرزد و از تقصیرشان بگذرد<ref>{{متن قرآن|قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ * وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ * وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ}} «بگو: ای بندگان من که با خویش گزافکاری کرده‌اید! از بخشایش خداوند ناامید نباشید که خداوند همه گناهان را می‌آمرزد؛ بی‌گمان اوست که آمرزنده بخشاینده است * و پیش از آنکه عذاب به شما دررسد و دیگر یاری نیابید به سوی پروردگارتان باز گردید و در برابر (فرمان) او گردن نهید * و پیش از آنکه ناگهان و بی‌آنکه دریابید عذاب شما را فراگیرد از بهترین چیزی که از پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده است، پیروی کنید» سوره زمر، آیه ۵۳-۵۵.</ref>.


چون همین [[آیات]] را برای [[هشام بن عاص]] فرستادند، بر شتر خود نشست و رهسپار مدینه شد و دیگر بار [[مسلمانی]] گرفت. به [[روایت]] [[ابن هشام]]، [[رسول خدا]] در [[مدینه]] گفت: کیست برود [[عیاش بن ابی‌ربیعه]] و [[هشام بن عاص]] را بیاورد؟ [[ولید بن مغیره]] گفت یا [[رسول الله]]، من این [[خدمت]] را انجام می‌دهم. ولید، راه [[مکه]] را در پیش گرفت و پنهانی وارد مکه شد. پس به زنی برخورد که خوارکی‌ای می‌برد. از وی پرسید: کجا می‌روی؟ گفت: نزد این دو [[زندانی]] می‌روم و مرادش [[عیاش]] و هشام بود. ولید دنبال آن [[زن]] را گرفت تا جای آن دو را که اطاقی بی‌سقف بود [[شناخت]]. شبانه از دیوار آن بالا رفت و سنگی زیر بندهای آن دو گذاشت و با [[شمشیر]] بندها را برید. بدین جهت، شمشیر او را [[ذوالمروه]] می‌گفتند. سپس آن دو را بر شتر خود سوار کرد و خود به دنبال شتر می‌شتافت تا وارد مدینه‌شان کرد.
چون همین [[آیات]] را برای [[هشام بن عاص]] فرستادند، بر شتر خود نشست و رهسپار مدینه شد و دیگر بار [[مسلمانی]] گرفت. به [[روایت]] [[ابن هشام]]، [[رسول خدا]] در [[مدینه]] گفت: کیست برود [[عیاش بن ابی‌ربیعه]] و [[هشام بن عاص]] را بیاورد؟ [[ولید بن مغیره]] گفت یا [[رسول الله]]، من این خدمت را انجام می‌دهم. ولید، راه [[مکه]] را در پیش گرفت و پنهانی وارد مکه شد. پس به زنی برخورد که خوارکی‌ای می‌برد. از وی پرسید: کجا می‌روی؟ گفت: نزد این دو [[زندانی]] می‌روم و مرادش عیاش و هشام بود. ولید دنبال آن [[زن]] را گرفت تا جای آن دو را که اطاقی بی‌سقف بود [[شناخت]]. شبانه از دیوار آن بالا رفت و سنگی زیر بندهای آن دو گذاشت و با [[شمشیر]] بندها را برید. بدین جهت، شمشیر او را ذوالمروه می‌گفتند. سپس آن دو را بر شتر خود سوار کرد و خود به دنبال شتر می‌شتافت تا وارد مدینه‌شان کرد.


[[ابن اسحاق]] می‌گوید: [[عمر بن خطاب]] و برادرش [[زید بن خطاب]] و [[عمر]] و عبدالله، پسران سراقة بن معتمر (ریاحی [[عدوی]]) و [[خنیس بن حذافة سهمی]]، شوهر [[حفصه]]، [[دختر عمر]] و سعید بن [[زید بن عمرو بن نفیل]] و [[واقد بن عبدالله]] تمیمی حلیفشان و [[خولی بن ابی خولی]] و مالک بن ابی [[خولی]] (از [[قبیله بکر بن وائل]])، دو حلیفشان و چهار پسر بُکیر، [[ایاس]]، [[عاقل]]، عامر و خالد و حلفایشان از [[بنی سعد]] بن لیث، همگی در محله [[قبا]] در میان [[قبیله]] [[بنی عمرو بن عوف]] بر [[رفاعة بن عبدالمنذر]] بن زنبر وارد شدند. [[طلحة بن عبیدالله تیمی]] و [[صهیب بن سنان]] در خانه [[خبیب بن اساف]] که به قول واقدی، هنوز [[مشرک]] بود و [[اسلام]] وی تا رفتن رسول خدا به [[جنگ بدر]] به تأخیر افتاد و به قولی، [[طلحه]] در خانه [[اسعد بن زراره]] [[منزل]] گزیدند.
ابن اسحاق می‌گوید: [[عمر بن خطاب]] و برادرش زید بن خطاب و [[عمر]] و عبدالله، پسران سراقة بن معتمر (ریاحی [[عدوی]]) و [[خنیس بن حذافة سهمی]]، شوهر [[حفصه]]، [[دختر عمر]] و سعید بن [[زید بن عمرو بن نفیل]] و [[واقد بن عبدالله]] تمیمی حلیفشان و [[خولی بن ابی خولی]] و مالک بن ابی [[خولی]] (از [[قبیله بکر بن وائل]])، دو حلیفشان و چهار پسر بُکیر، [[ایاس]]، [[عاقل]]، عامر و خالد و حلفایشان از [[بنی سعد]] بن لیث، همگی در محله [[قبا]] در میان [[قبیله]] [[بنی عمرو بن عوف]] بر [[رفاعة بن عبدالمنذر]] بن زنبر وارد شدند. [[طلحة بن عبیدالله تیمی]] و [[صهیب بن سنان]] در خانه [[خبیب بن اساف]] که به قول واقدی، هنوز [[مشرک]] بود و [[اسلام]] وی تا رفتن رسول خدا به [[جنگ بدر]] به تأخیر افتاد و به قولی، [[طلحه]] در خانه [[اسعد بن زراره]] [[منزل]] گزیدند.


به روایت ابن هشام، موقعی که [[صهیب]] می‌خواست [[هجرت]] کند، [[کفار]] [[قریش]] به وی گفتند: نادار و [[زبون]] به [[شهر]] ما آمدی و اکنون در اینجا توانگر شدی و می‌خواهی [[مال]] و [[جان]] خویش را به [[سلامت]] بیرون بری؟ به [[خدا]] قسم که این ناشدنی است. [[صهیب]] گفت: اگر مال خود را به شما واگذارم، مرا رها می‌کنید؟ گفتند: آری. گفت هر چه دارم، به شما واگذاشتم. چون خبر به [[رسول خدا]] رسید، گفت صهیب فایده کرد، صهیب فایده کرد.
به روایت ابن هشام، موقعی که [[صهیب]] می‌خواست [[هجرت]] کند، [[کفار]] [[قریش]] به وی گفتند: نادار و زبون به [[شهر]] ما آمدی و اکنون در اینجا توانگر شدی و می‌خواهی [[مال]] و [[جان]] خویش را به [[سلامت]] بیرون بری؟ به [[خدا]] قسم که این ناشدنی است. [[صهیب]] گفت: اگر مال خود را به شما واگذارم، مرا رها می‌کنید؟ گفتند: آری. گفت هر چه دارم، به شما واگذاشتم. چون خبر به [[رسول خدا]] رسید، گفت صهیب فایده کرد، صهیب فایده کرد.


[[حمزة بن عبدالمطلب]]، [[زید بن حارثه]]، [[ابو مرثد کناز بن حصن غنوی]] و پسرش مرثد (دو [[حلیف]] حمزة بن عبدالمطلب)، اَنَسه و [[ابوکَبشَه]] (دو [[غلام رسول خدا]]) بر [[اسعد بن زراره]]، [[عبیدة بن حارث بن مطلب]] و دو برادرش، [[طفیل]] و حصین، [[مسطح بن اثاثة بن عباد بن مطلب]]، [[سویبط بن سعد بن حرمله عبدری]]، [[طلیب بن عمیر]] (از بنی عبد بن قصی)، خباب (غلام عتبة بن غزوان) بر [[عبدالله بن سلمه]] (از [[قبیله]] بلعجلان) در محله [[قبا]]، [[عبدالرحمان بن عوف]] با جمعی از مهاجران بر [[سعد بن ربیع]]، [[زبیر بن عوام]]، [[ابو سبرة بن ابی‌رهم بن عبدالعزی]]، بر [[منذر بن محمد]] در محله بنی جحجبی، یعنی [[عصبه]]، [[مصعب بن عمیر عبدری]] بر [[سعد بن معاذ]] در محله بنی عبد الاشهل، [[ابو حذیفة بن عتبة بن ربیعه]]، [[سالم مولی أبی حذیفه]] و عتبة بن غزوان بر [[عباد بن بشر بن وقش اشهلی]]، در محله بنی عبد الاشهل، [[عثمان بن عفان]] بر [[اوس بن ثابت]]، [[برادر]] حسان در محله بنی النجار، و مهاجران مجرد بر [[سعد بن خیثمه]] که او نیز مجرد بود فرود آمدند.
[[حمزة بن عبدالمطلب]]، [[زید بن حارثه]]، [[ابو مرثد کناز بن حصن غنوی]] و پسرش مرثد (دو حلیف حمزة بن عبدالمطلب)، اَنَسه و [[ابوکَبشَه]] (دو [[غلام رسول خدا]]) بر [[اسعد بن زراره]]، [[عبیدة بن حارث بن مطلب]] و دو برادرش، [[طفیل]] و حصین، [[مسطح بن اثاثة بن عباد بن مطلب]]، [[سویبط بن سعد بن حرمله عبدری]]، [[طلیب بن عمیر]] (از بنی عبد بن قصی)، خباب (غلام عتبة بن غزوان) بر [[عبدالله بن سلمه]] (از [[قبیله]] بلعجلان) در محله [[قبا]]، [[عبدالرحمان بن عوف]] با جمعی از مهاجران بر [[سعد بن ربیع]]، [[زبیر بن عوام]]، [[ابو سبرة بن ابی‌رهم بن عبدالعزی]]، بر [[منذر بن محمد]] در محله بنی جحجبی، یعنی [[عصبه]]، [[مصعب بن عمیر عبدری]] بر [[سعد بن معاذ]] در محله بنی عبد الاشهل، [[ابو حذیفة بن عتبة بن ربیعه]]، [[سالم مولی أبی حذیفه]] و عتبة بن غزوان بر [[عباد بن بشر بن وقش اشهلی]]، در محله بنی عبد الاشهل، [[عثمان بن عفان]] بر [[اوس بن ثابت]]، [[برادر]] حسان در محله بنی النجار، و مهاجران مجرد بر [[سعد بن خیثمه]] که او نیز مجرد بود فرود آمدند.


کار [[هجرت]] به آنجا کشید که [[مرد]] [[مسلمانی]] جز رسول خدا{{صل}} و [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} و [[ابوبکر]] و کسانی که گرفتار [[حبس]] و [[شکنجه]] [[قریش]] بودند در [[مکه]] باقی نماند<ref>تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمدابراهیم آیتی، ص۱۸۵.</ref>.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۱۰۰۱.</ref>
کار [[هجرت]] به آنجا کشید که [[مرد]] [[مسلمانی]] جز رسول خدا{{صل}} و [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} و [[ابوبکر]] و کسانی که گرفتار [[حبس]] و [[شکنجه]] [[قریش]] بودند در [[مکه]] باقی نماند<ref>تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمدابراهیم آیتی، ص۱۸۵.</ref>.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۱۰۰۱.</ref>
۱۱۵٬۹۶۳

ویرایش