پرش به محتوا

سقیفه بنی ساعده: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '{{عربی|اندازه=155%|' به '{{عربی|'
جز (جایگزینی متن - '{{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن' به '{{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن')
جز (جایگزینی متن - '{{عربی|اندازه=155%|' به '{{عربی|')
خط ۱۴: خط ۱۴:
*پس از وفات [[پیامبر]]{{صل}}، [[امام علی]]{{ع}} و [[بنى هاشم]] در خانه و مشغول مقدّمات خاکسپارى آن حضرت بودند. تعدادى از [[انصار]]، چون مى‌دانستند که مهاجران قریشى به سبب کینه و حسد نخواهند گذاشت [[امام علی|علی]]{{ع}} به خلافت برسد، در سقیفۀ بنى ساعده گرد آمدند تا شخصى را از میان خود برگزینند. تصمیمشان هم بر انتخاب سعد بن عباده بود که بعدا ترور شد. [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[ابو عبیدۀ جرّاح]] که باخبر شدند، خود را به سقیفه رساندند و کار را به سود ابوبکر فیصله دادند. در انتخاب خلیفه و اینکه از مهاجرین باشد یا انصار، بحث‌هاى طولانى بین حاضران درگرفت که در کتب تاریخ و حدیث آمده است.<ref>از جمله ر. ک: دانشنامۀ امام على، ج ۸ ص ۴۰۵، شرح ابن ابى الحدید، ج ۲ ص ۲۱ تا ۶۰ و ج۶ ص ۵ تا ۴۵، بحار الانوار، ج ۲۸، اختصاص، ص ۱۸۵</ref> قرائن متعدّدى نشان مى‌دهد که به قدرت رساندن ابوبکر و کنار گذاشتن [[امام علی|علی]]{{ع}} برنامه‌اى از پیش تعیین شده بود و مخالفان [[خلافت علی]]{{ع}} از مدّتها قبل براى آن برنامه ریزى کرده بودند. اینکه از پیوستن به سپاه اسامه سرباز زدند، از نوشتن چیزى توسّط [[پیامبر]] در آخرین روز حیاتش جلوگیرى کردند، در راه بازگشت از حجة الوداع، همدست شدند که دربارۀ [[ولایت]] [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}} به توصیۀ پیامبر عمل نکنند، پس از رحلت [[پیامبر]]{{صل}}، اعلان کردن [[عمر]] به اینکه پیامبر نمرده است بلکه مثل [[حضرت موسى]] غایب شده است و حوادث دیگر نشان مى‌دهد که این توطئه، از قبل طرّاحى شده بود<ref>بحار الانوار، ج ۲۸ ص ۸۵. در آنجا اشاره شده که ابو بکر و عمر و ابو عبیده در کعبه گرد آمده و میثاقى میان خود نوشتند که پس از درگذشت پیامبر، خلافت را از خاندان او بگیرند</ref> و چیزى شبیه کودتا به شمار مى‌رفت که رنگ مشروعیّت به آن زدند.(...).<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص:۳۱۰.</ref>
*پس از وفات [[پیامبر]]{{صل}}، [[امام علی]]{{ع}} و [[بنى هاشم]] در خانه و مشغول مقدّمات خاکسپارى آن حضرت بودند. تعدادى از [[انصار]]، چون مى‌دانستند که مهاجران قریشى به سبب کینه و حسد نخواهند گذاشت [[امام علی|علی]]{{ع}} به خلافت برسد، در سقیفۀ بنى ساعده گرد آمدند تا شخصى را از میان خود برگزینند. تصمیمشان هم بر انتخاب سعد بن عباده بود که بعدا ترور شد. [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[ابو عبیدۀ جرّاح]] که باخبر شدند، خود را به سقیفه رساندند و کار را به سود ابوبکر فیصله دادند. در انتخاب خلیفه و اینکه از مهاجرین باشد یا انصار، بحث‌هاى طولانى بین حاضران درگرفت که در کتب تاریخ و حدیث آمده است.<ref>از جمله ر. ک: دانشنامۀ امام على، ج ۸ ص ۴۰۵، شرح ابن ابى الحدید، ج ۲ ص ۲۱ تا ۶۰ و ج۶ ص ۵ تا ۴۵، بحار الانوار، ج ۲۸، اختصاص، ص ۱۸۵</ref> قرائن متعدّدى نشان مى‌دهد که به قدرت رساندن ابوبکر و کنار گذاشتن [[امام علی|علی]]{{ع}} برنامه‌اى از پیش تعیین شده بود و مخالفان [[خلافت علی]]{{ع}} از مدّتها قبل براى آن برنامه ریزى کرده بودند. اینکه از پیوستن به سپاه اسامه سرباز زدند، از نوشتن چیزى توسّط [[پیامبر]] در آخرین روز حیاتش جلوگیرى کردند، در راه بازگشت از حجة الوداع، همدست شدند که دربارۀ [[ولایت]] [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}} به توصیۀ پیامبر عمل نکنند، پس از رحلت [[پیامبر]]{{صل}}، اعلان کردن [[عمر]] به اینکه پیامبر نمرده است بلکه مثل [[حضرت موسى]] غایب شده است و حوادث دیگر نشان مى‌دهد که این توطئه، از قبل طرّاحى شده بود<ref>بحار الانوار، ج ۲۸ ص ۸۵. در آنجا اشاره شده که ابو بکر و عمر و ابو عبیده در کعبه گرد آمده و میثاقى میان خود نوشتند که پس از درگذشت پیامبر، خلافت را از خاندان او بگیرند</ref> و چیزى شبیه کودتا به شمار مى‌رفت که رنگ مشروعیّت به آن زدند.(...).<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص:۳۱۰.</ref>


*آنچه در سقیفه گذشت، بدعتى نامشروع و [[اجتهاد]] در مقابل نصّ و بى‌اعتنایى به فرمان [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} بود. البته کسانى هم مخالف تصمیم اتّخاذ شده در سقیفه بودند، ولى باند سقیفه بعضى را با تهدید و قتل و بعضى را با تطمیع و وعده، خاموش کردند. تلاش‌هاى [[امام علی|امیر المؤمنین]] و [[حضرت زهرا]]{{عم}} هم در آن شرایط آشوب‌زده و غوغاسالارانه به جایى نرسید. [[امام علی|حضرت على]]{{ع}} مصلحت را در سکوت دید و طبق برخى نقل‌ها تا [[حضرت زهرا|فاطمۀ زهرا]]{{عم}} زنده بود، در خانه نشست و بیعت نکرد. بیشتر مخالفان جریان سقیفه در نهایت تن به بیعت دادند. اینگونه بود که در سقیفه، غصب [[خلافت امام على|خلافت على]] و محروم‌کردن امّت از [[امامت]] [[امام علی|على]]{{ع}} و [[ائمه]]{{عم}} پایه‌ریزى شد و به عنوان سمبل ظلم به خاندان [[پیامبر]] در طول تاریخ، باقى ماند و ستم‌هاى بعدى نیز ریشه در همین ظلم نخستین داشت و حادثۀ تلخ کربلا هم یکى از میوه‌هاى تلخ سقیفه بود.<ref>به بحث عاشورا و سقیفه در کتاب فرهنگ عاشورا از نویسنده مراجعه کنید</ref> در شعر باقلانى آمده است: {{عربی|اندازه=155%|إنّ الحسین اصیب فى یوم السّقیفة}}<ref> از سقیفه تا نینوا. ص ۹ به نقل از اربلى در کشف الغمّه</ref>. آنچه در دعاها و زیارتنامه‌ها لعن و نفرین بر اولین ظالمى است که به [[آل محمد]]{{صل}} ظلم کرد اشاره به همین جریان شوم است. سقیفه، نمادى از ظلم است و در ادبیات عامیانه سقیفه‌بندى به دروغ‌پردازى و فریب گفته مى‌شود.<ref>لغت‌نامه، دهخدا</ref> این ستم در تاریخ صدر [[اسلام]] اتفاق افتاد. به روایت [[امام صادق]]{{ع}}، نزول آیۀ نجوى {{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ...}}﴾}}<ref>مجادله، آیۀ ۷</ref> دربارۀ [[ابوبکر]]، [[عمر]]، ابو عبیدۀ جرّاح، [[عبد الرحمن بن عوف]]، [[سالم موسى ابى حذیفه]] و [[مغیرة بن شعبه]] نازل شد که جمع شدند و معاهده‌اى بین خود نوشتند و بر این امر توافق کردند که {{عربی|اندازه=155%|لئن مضى محمّد صلّى اللّه علیه و آله لا تکون الخلافة فى بنى هاشم و لا النّبوّة أبدا}}. این آیه، و آیۀ دیگرى که مى‌فرماید: {{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم}}﴾}}<ref>«آیا پنداشتند که ما اسرار و رمزگویى و نجواى آنان را نمى‌شنویم؟» زخرف، آیه ۸۰</ref> دربارۀ آنان و توطئه آن روزشان نازل شد. [[امام صادق]]{{ع}} مى‌فرماید به [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]]{{صل}} این خبر رسید که گروهى از قریش مى‌گویند: محمد، حکومت را در خاندان خود محکم ساخته است. اگر بمیرد، خاندانش را از قدرت کنار مى‌زنیم و در غیر آنان قرار مى‌دهیم.<ref>امالى، مفید، ص ۱۱۳</ref> [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: "هیچ روزى جز روز کشته شدن [[امام حسین]]{{ع}}، شبیه آن روز توطئه نبود. خداى متعال هم پیشتر [[پیامبر]] عزیزش را از این واقعه آگاه ساخته بود که آن روز که آن معاهده‌نامه نوشته شد، [[امام حسین|حسین]] به شهادت رسید و حکومت از بنى هاشم بیرون رفت: {{عربی|اندازه=155%|إذا کتب الکتاب قتل الحسین علیه السّلام و خرج الملک من بنى هاشم}}. و این، ماجرایى است شگفت! همان حقیقتى است که در شعر باقلانى آمده بود و ریشۀ حوادث عاشورا را در روز سقیفه نشان مى‌دهد. شهید پاک‌نژاد مى‌نویسد: سقیفه را در قلب غدیر خم فرو برید، تا همچنان‌که گریز و پرهیزهاى معشوق در دل عاشق محو مى‌شود و هرچه فاقد اتصال است فرومى‌ریزد، همه و همه در روحانیت غدیر فرو رود و بریزد و تطهیر شود و اگر سقیفه را در خلسه‌هایى از اشتباهات، از غدیر بزرگتر و مهمتر تصور کردید، غدیر را چون نشتر در قلب سقیفه فروکنید تا از این غدّۀ ملتهب هرچه ردّ پاى جاه‌طلبی‌ها و کهنه‌پردازیهاست بیرون ریزد.(...).<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص:۳۱۰.</ref>
*آنچه در سقیفه گذشت، بدعتى نامشروع و [[اجتهاد]] در مقابل نصّ و بى‌اعتنایى به فرمان [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} بود. البته کسانى هم مخالف تصمیم اتّخاذ شده در سقیفه بودند، ولى باند سقیفه بعضى را با تهدید و قتل و بعضى را با تطمیع و وعده، خاموش کردند. تلاش‌هاى [[امام علی|امیر المؤمنین]] و [[حضرت زهرا]]{{عم}} هم در آن شرایط آشوب‌زده و غوغاسالارانه به جایى نرسید. [[امام علی|حضرت على]]{{ع}} مصلحت را در سکوت دید و طبق برخى نقل‌ها تا [[حضرت زهرا|فاطمۀ زهرا]]{{عم}} زنده بود، در خانه نشست و بیعت نکرد. بیشتر مخالفان جریان سقیفه در نهایت تن به بیعت دادند. اینگونه بود که در سقیفه، غصب [[خلافت امام على|خلافت على]] و محروم‌کردن امّت از [[امامت]] [[امام علی|على]]{{ع}} و [[ائمه]]{{عم}} پایه‌ریزى شد و به عنوان سمبل ظلم به خاندان [[پیامبر]] در طول تاریخ، باقى ماند و ستم‌هاى بعدى نیز ریشه در همین ظلم نخستین داشت و حادثۀ تلخ کربلا هم یکى از میوه‌هاى تلخ سقیفه بود.<ref>به بحث عاشورا و سقیفه در کتاب فرهنگ عاشورا از نویسنده مراجعه کنید</ref> در شعر باقلانى آمده است: {{عربی|إنّ الحسین اصیب فى یوم السّقیفة}}<ref> از سقیفه تا نینوا. ص ۹ به نقل از اربلى در کشف الغمّه</ref>. آنچه در دعاها و زیارتنامه‌ها لعن و نفرین بر اولین ظالمى است که به [[آل محمد]]{{صل}} ظلم کرد اشاره به همین جریان شوم است. سقیفه، نمادى از ظلم است و در ادبیات عامیانه سقیفه‌بندى به دروغ‌پردازى و فریب گفته مى‌شود.<ref>لغت‌نامه، دهخدا</ref> این ستم در تاریخ صدر [[اسلام]] اتفاق افتاد. به روایت [[امام صادق]]{{ع}}، نزول آیۀ نجوى {{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ...}}﴾}}<ref>مجادله، آیۀ ۷</ref> دربارۀ [[ابوبکر]]، [[عمر]]، ابو عبیدۀ جرّاح، [[عبد الرحمن بن عوف]]، [[سالم موسى ابى حذیفه]] و [[مغیرة بن شعبه]] نازل شد که جمع شدند و معاهده‌اى بین خود نوشتند و بر این امر توافق کردند که {{عربی|لئن مضى محمّد صلّى اللّه علیه و آله لا تکون الخلافة فى بنى هاشم و لا النّبوّة أبدا}}. این آیه، و آیۀ دیگرى که مى‌فرماید: {{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم}}﴾}}<ref>«آیا پنداشتند که ما اسرار و رمزگویى و نجواى آنان را نمى‌شنویم؟» زخرف، آیه ۸۰</ref> دربارۀ آنان و توطئه آن روزشان نازل شد. [[امام صادق]]{{ع}} مى‌فرماید به [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]]{{صل}} این خبر رسید که گروهى از قریش مى‌گویند: محمد، حکومت را در خاندان خود محکم ساخته است. اگر بمیرد، خاندانش را از قدرت کنار مى‌زنیم و در غیر آنان قرار مى‌دهیم.<ref>امالى، مفید، ص ۱۱۳</ref> [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: "هیچ روزى جز روز کشته شدن [[امام حسین]]{{ع}}، شبیه آن روز توطئه نبود. خداى متعال هم پیشتر [[پیامبر]] عزیزش را از این واقعه آگاه ساخته بود که آن روز که آن معاهده‌نامه نوشته شد، [[امام حسین|حسین]] به شهادت رسید و حکومت از بنى هاشم بیرون رفت: {{عربی|إذا کتب الکتاب قتل الحسین علیه السّلام و خرج الملک من بنى هاشم}}. و این، ماجرایى است شگفت! همان حقیقتى است که در شعر باقلانى آمده بود و ریشۀ حوادث عاشورا را در روز سقیفه نشان مى‌دهد. شهید پاک‌نژاد مى‌نویسد: سقیفه را در قلب غدیر خم فرو برید، تا همچنان‌که گریز و پرهیزهاى معشوق در دل عاشق محو مى‌شود و هرچه فاقد اتصال است فرومى‌ریزد، همه و همه در روحانیت غدیر فرو رود و بریزد و تطهیر شود و اگر سقیفه را در خلسه‌هایى از اشتباهات، از غدیر بزرگتر و مهمتر تصور کردید، غدیر را چون نشتر در قلب سقیفه فروکنید تا از این غدّۀ ملتهب هرچه ردّ پاى جاه‌طلبی‌ها و کهنه‌پردازیهاست بیرون ریزد.(...).<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص:۳۱۰.</ref>


*آنچه در سقیفه اتفاق افتاد، بناى کجى بود که آثار شومش تاکنون باقى است. چه نیکو گفته است شهید پاک‌نژاد: در سقیفه، ورشکستگى {{عربی|اندازه=155%|إنّ أکرمکم عند اللّه أتقیکم}} اعلام گردید و برترى اشرافیت و دربارهاى اموى و عباسى تأیید شد. در سقیفه، {{عربی|اندازه=155%|منّا أمیر و منکم وزیر}} جاى {{عربی|اندازه=155%|منّا أهل البیت}} را گرفت. در سقیفه، [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[عثمان]]، [[ابو عبیده]]، [[عبدالرحمان بن عوف]]، [[سالم مولى حذیفه]]، [[خالد بن ولید]]، [[سعد وقّاص]] و [[معاویه]] غالب شدند و [[امام علی|على]]، [[عباس]]، [[سلمان]]، [[ابوذر]]، [[مقداد]]، [[حجر]]، [[عمّار]]، [[میثم]] و [[صعصعه]] مغلوب گردیدند. . . در سقیفه، صدها اجتهاد در مقابل نصّ، شرعى شناخته گردید. . . در سقیفه گفته شد آن‌کس که خیبر را گشود، نگذاشتند سقیفه را بگشاید. . . در سقیفه گفته شد [[بنى هاشم]] و پیروان على بهتر است همان [[نبوت]] را بچسبند و خلافت از نبوّت جداست. . . در سقیفه به تصویب رسید، هرکس بر مسلمانان امیر شود، مشمول {{عربی|اندازه=155%|منّا أمیر}} بوده و اولو الأمر شناخته مى‌شود، ولو آنکه سبط نبىّ گرامى و تمام یاران و فرزندانش را گرسنگى و تشنگى دهد و به قتل برساند و زنانش را اسیر، شهر به شهر بگرداند. . . در سقیفه مى‌گویند ابابکر که تعیین جانشین کرد و نبىّ گرامى که جانشینى معین نکردند، هردو درست بوده است! . . . در سقیفه، این مطلب را وارد و جالب دانستند که نه سر فرماندهى اسامۀ جوان انتخاب خوبى بود، نه انتخاب‌کردن على جوان به خلافت کارى درست است!.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص:۳۱۰.</ref>
*آنچه در سقیفه اتفاق افتاد، بناى کجى بود که آثار شومش تاکنون باقى است. چه نیکو گفته است شهید پاک‌نژاد: در سقیفه، ورشکستگى {{عربی|إنّ أکرمکم عند اللّه أتقیکم}} اعلام گردید و برترى اشرافیت و دربارهاى اموى و عباسى تأیید شد. در سقیفه، {{عربی|منّا أمیر و منکم وزیر}} جاى {{عربی|منّا أهل البیت}} را گرفت. در سقیفه، [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[عثمان]]، [[ابو عبیده]]، [[عبدالرحمان بن عوف]]، [[سالم مولى حذیفه]]، [[خالد بن ولید]]، [[سعد وقّاص]] و [[معاویه]] غالب شدند و [[امام علی|على]]، [[عباس]]، [[سلمان]]، [[ابوذر]]، [[مقداد]]، [[حجر]]، [[عمّار]]، [[میثم]] و [[صعصعه]] مغلوب گردیدند. . . در سقیفه، صدها اجتهاد در مقابل نصّ، شرعى شناخته گردید. . . در سقیفه گفته شد آن‌کس که خیبر را گشود، نگذاشتند سقیفه را بگشاید. . . در سقیفه گفته شد [[بنى هاشم]] و پیروان على بهتر است همان [[نبوت]] را بچسبند و خلافت از نبوّت جداست. . . در سقیفه به تصویب رسید، هرکس بر مسلمانان امیر شود، مشمول {{عربی|منّا أمیر}} بوده و اولو الأمر شناخته مى‌شود، ولو آنکه سبط نبىّ گرامى و تمام یاران و فرزندانش را گرسنگى و تشنگى دهد و به قتل برساند و زنانش را اسیر، شهر به شهر بگرداند. . . در سقیفه مى‌گویند ابابکر که تعیین جانشین کرد و نبىّ گرامى که جانشینى معین نکردند، هردو درست بوده است! . . . در سقیفه، این مطلب را وارد و جالب دانستند که نه سر فرماندهى اسامۀ جوان انتخاب خوبى بود، نه انتخاب‌کردن على جوان به خلافت کارى درست است!.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص:۳۱۰.</ref>