۳۳٬۷۴۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '﴿' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - '﴾' به ' ') |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
==[[پیامبر]]، اسوه و [[امام]]== | ==[[پیامبر]]، اسوه و [[امام]]== | ||
*رفتار [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} همچون سخنان او برای ما راهنما و سند است و باید از آن بهره گیریم. رفتارهای [[پیامبر]] معنا و تفسیر دارد و باید در آنها تعمق کرد: {{عربی| {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ}} | *رفتار [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} همچون سخنان او برای ما راهنما و سند است و باید از آن بهره گیریم. رفتارهای [[پیامبر]] معنا و تفسیر دارد و باید در آنها تعمق کرد: {{عربی| {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ}} }}<ref> قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکو است. برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد میکند؛ سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref> وجود ایشان کانونی است که ما از آن کانون باید روش زندگی را استخراج کنیم. رفتار [[پیامبر]] آنقدر عمیق است که از جزئیترین کار ایشان میشود قوانینی را استخراج کرد. یک چراغ است، که تا مسافتهای بسیار دور را نشان میدهد. [[رسول]] یعنی انسان کامل، یعنی انسانی که مشخصات بشریت را دارد با کمال عالی مافوق زمینی؛ یعنی مانند یک بشر گرسنه میشود، تشنه میشود، به خواب پیدا احتیاج میکند، بچههای خودش را دوست دارد، غریزه جنسی دارد، عاطفه دارد، ولی میتواند مقتدا باشد. اگر اینگونه نبود نمیتوانست [[امام]] و پیشوا باشد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۴۸ و ۵۳.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]] صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref> | ||
==سیره؛ مفهوم و ماهیت== | ==سیره؛ مفهوم و ماهیت== | ||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
===اصول ملغا=== | ===اصول ملغا=== | ||
* در سیره [[رسول اکرم]] یک سلسله اصول را میبینیم که باطل و ملغا است؛ یعنی [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} در سیره و روش خودش، در منطق عملی خودش، هرگز از این روشها در هیچ شرایطی استفاده نکرده است. اینها از نظر اسلام مطرود است؛ در تمام شرایط و در تمام زمانها و مکانها. | * در سیره [[رسول اکرم]] یک سلسله اصول را میبینیم که باطل و ملغا است؛ یعنی [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} در سیره و روش خودش، در منطق عملی خودش، هرگز از این روشها در هیچ شرایطی استفاده نکرده است. اینها از نظر اسلام مطرود است؛ در تمام شرایط و در تمام زمانها و مکانها. | ||
#'''اصل غدر و خیانت:''' اکثریت قریب به اتفاق سیاستمداران جهان از اصل غدر و خیانت برای مقصد و مقصود خودشان استفاده میکنند. بعضی تمام سیاستشان براساس غدر و خیانت است و بعضى لااقل در جایی از آن استفاده میکنند. میگویند در سیاست، اخلاق معنا ندارد، باید آن را رها کرد. مرد سیاسی پیمان میبندد، اما تا وقتی به این پیمان وفادار است که منافعش اقتضا بکند. [[پیامبر]] و [[امام علی|علی]] {{ع}} از اصل غدر و خیانت در روش پیروی نمیکنند؛ چون اساساً پاسدار اصول انسانیاند؛ پاسدار صداقت، پاسدار امانت، پاسدار وفا، پاسدار درستی. آیه {{عربی| {{متن قرآن|فَمَا اسْتَقَامُواْ لَكُمْ فَاسْتَقِيمُواْ لَهُمْ}} | #'''اصل غدر و خیانت:''' اکثریت قریب به اتفاق سیاستمداران جهان از اصل غدر و خیانت برای مقصد و مقصود خودشان استفاده میکنند. بعضی تمام سیاستشان براساس غدر و خیانت است و بعضى لااقل در جایی از آن استفاده میکنند. میگویند در سیاست، اخلاق معنا ندارد، باید آن را رها کرد. مرد سیاسی پیمان میبندد، اما تا وقتی به این پیمان وفادار است که منافعش اقتضا بکند. [[پیامبر]] و [[امام علی|علی]] {{ع}} از اصل غدر و خیانت در روش پیروی نمیکنند؛ چون اساساً پاسدار اصول انسانیاند؛ پاسدار صداقت، پاسدار امانت، پاسدار وفا، پاسدار درستی. آیه {{عربی| {{متن قرآن|فَمَا اسْتَقَامُواْ لَكُمْ فَاسْتَقِيمُواْ لَهُمْ}} }}<ref>تا با شما بر سر عهد پایدارند، با آنان پایدار باشید؛ سوره توبه، آیه:۷.</ref> درباره مشرکان و بتپرستان است که با [[پیامبر]] پیمان بسته بودند؛ مادامی که آنها به عهد خودشان وفادار هستند، شما هم وفادار باشید و آن را نشکنید. اما اگر آنها شکستند شما نیز بشکنید. | ||
#'''اصل تجاوز:''' تجاوز یعنی یک قدم از حد جلوتر رفتن. قرآن تجاوز را ملغا میداند، حتی با دشمن: و در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید، لکن از حد تجاوز نکنید<ref>{{عربی|اندازه=120%| {{متن قرآن|وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ}} | #'''اصل تجاوز:''' تجاوز یعنی یک قدم از حد جلوتر رفتن. قرآن تجاوز را ملغا میداند، حتی با دشمن: و در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید، لکن از حد تجاوز نکنید<ref>{{عربی|اندازه=120%| {{متن قرآن|وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ}} }}و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ میکنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمیدارد؛ سوره بقره، آیه ۱۹۰.</ref> [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} همیشه در جنگها توصیه میکردند وقتی دشمن افتاده و مجروح است، به او کاری نداشته باشید؛ فلان پیرمرد که در جنگ شرکت نکرده است، به او کاری نداشته باشید؛ به کودکانشان کاری نداشته باشید، آب را بر آنها نبندید. درباره کفار قریش قرآن چه دستوری میدهد؟ نه تنها مشرک و بتپرست و دشمن بودند، بلکه حدود بیست سال با [[پیامبر]]{{صل}} جنگیدند و از هیچ کاری که از آنها ساخته باشد کوتاهی نکرده بودند. ولی آن اواخر، دوره فتح مکه میرسد. سوره مائده آخرین سورهای است که بر [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} نازل شده. بقایایی از دشمن باقی مانده، ولی دیگر قدرت دست مسلمین است. در این سوره میفرماید: {{عربی| {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى}} }}<ref>ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید «1» و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است؛ سوره مائده، آیه:۸.</ref> خلاصه مضمون این است: ای اهل ایمان، ما میدانیم دلهای شما از اینها پر از عقده و ناراحتی است، از اینها ناراحتی و رنج بسیار دیدید، ولی مبادا آن ناراحتیها سبب بشود که حتی درباره این دشمنان از حد عدالت خارج شوید. از حد تجاوز کردن در هیچ موردی جایز نیست. هر چیزی میزان و حد دارد، از آن حد نباید تجاوز کرد. حد تجاوز در جنگ چیست؟ میپرسم با دشمن برای چه میجنگی؟ میگویی من با دشمن میجنگم تا خاری را از سر راه بشریت بردارم. خار را که برداشتی دیگر کافی است. آن شاخه که خار نیست، شاخه را برای چه میخواهی برداری؟ این، معنای حد است. | ||
#'''اصل انظلام و استرحام:''' اصل انظلام و استرحام از اصولی است که هرگز [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} یا اوصیای [[پیامبر]]{{عم}} از این اصل پیروی نکردند. آیا [[پیامبر]] در جایی که چون دشمن را قوی میدیدند به یکی از این دو وسیله چنگ زدهاند؟ استرحام، یعنی گردنشان را کج کنند و شروع کنند به التماس کردن، ناله و زاری کردن که به ما رحم کن؟ هرگز. انظلام چطور؟ یعنی تن به ظلم دادن. این هم هرگز. [[پیامبر اکرم]] و همچنین اوصیای بزرگوار او و بلکه همچنین تربیتشدگان مکتب او، هرگز از این اصول استفاده نکردهاند<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۷۸-۸۱ </ref> | #'''اصل انظلام و استرحام:''' اصل انظلام و استرحام از اصولی است که هرگز [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} یا اوصیای [[پیامبر]]{{عم}} از این اصل پیروی نکردند. آیا [[پیامبر]] در جایی که چون دشمن را قوی میدیدند به یکی از این دو وسیله چنگ زدهاند؟ استرحام، یعنی گردنشان را کج کنند و شروع کنند به التماس کردن، ناله و زاری کردن که به ما رحم کن؟ هرگز. انظلام چطور؟ یعنی تن به ظلم دادن. این هم هرگز. [[پیامبر اکرم]] و همچنین اوصیای بزرگوار او و بلکه همچنین تربیتشدگان مکتب او، هرگز از این اصول استفاده نکردهاند<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۷۸-۸۱ </ref> | ||
===اصول حتمی=== | ===اصول حتمی=== | ||
* یک سلسله اصول است که [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} همیشه از آن اصول استفاده کردهاند، هر چند بهطور نسبی. اینجا است که مسئله نسبیت در بعضی از موارد مطرح میشود. | * یک سلسله اصول است که [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} همیشه از آن اصول استفاده کردهاند، هر چند بهطور نسبی. اینجا است که مسئله نسبیت در بعضی از موارد مطرح میشود. | ||
#'''اصل قدرت و اصل اعمال زور:''' اصل قدرت یعنی توانا بودن، برای اینکه دشمن طمع نکند. {{عربی| {{متن قرآن|وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ}} | #'''اصل قدرت و اصل اعمال زور:''' اصل قدرت یعنی توانا بودن، برای اینکه دشمن طمع نکند. {{عربی| {{متن قرآن|وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ}} }}<ref> هر چه در توان دارید، از نیرو و اسبهای آماده بسیج کنید تا با این تدارکات، دشمن خدا و دشمن خودتان و دشمنان دیگری را جز ایشان که شما نمیشناسیدشان و خدا آنان را میشناسد، بترسانید؛ سوره انفال، آیه:۶۰.</ref> همه مفسران گفتهاند مقصود از {{عربی| {{متن قرآن|تُرْهِبُونَ}} }} این است که دشمن به خودش اجازه تهاجم ندهد. مادام که دشمن وجود دارد، اصل قدرت هم هست. یک اصل دیگر به نام اصل اعمال قدرت نیز داریم. اعمال قدرت غیر از خود قدرت، به معنای اعمال زور است. آیا اسلام اعمال زور را روا می دارد یا نه؟ [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در سیره خودش بهطور نسبی اعمال زور میکرده است، یعنی در مواردی که هیچ راه دیگری باقی نمانده بود، اجازه میفرمود. [[امام علی|امیرمؤمنان علی]] {{ع}} میفرماید: [[پیامبر]] طبیبی بود برای مردم؛ طبیب روان و اجتماع. از جمله خصوصیات طبیب معالج نسبت به بیمار، ترحم به حال بیمار است. او طبیب سیار بود نه طبیب ثابت؛ او قانع نبود که مریضها به او مراجعه کنند، او خود به بیماران اخلاقی و معنوی مراجعه میکرد. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} با مردم با نرمش رفتار میکرد یا با خشونت؟ [[امام على]]{{ع}} میگوید: هر دو، ولی جای هر کدام را میشناخت. هم مرهم داشت، هم میسم. وقتی میخواهند زخمی را با یک دوا نرمنرم معالجه کنند، روی آن مرهم میگذارند. میسم یعنی آلت جراحی، آلت داغ کردن. آنجا که با مرهم میشد معالجه کند، معالجه میکرد، ولی یک عضو فاسد را که دیگر با مرهم نمیشود معالجه کرد، باید داغش کرد. با جراحی باید قطعش کرد و دور انداخت. پس در جایی اعمال زور، در جای دیگر نرمش و ملاطفت. هر کدام را در جای خودش به کار میبرد. | ||
#'''اصل سادگی در زندگی و دوری از ارعاب:''' یکی از جملههایی که تقریباً همه گفتهاند این است که [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} در زندگی، روش سادگی را انتخاب کرده بود. در همه چیز، در خوراک، پوشاک، مسکن، و در معاشرت و برخورد با افراد. در تمام خصوصیات از اصل سادگی و سبک بودن مؤونه استفاده میکرد. [[امام علی|علی]] {{ع}} میگوید: پیامبران در زی قناعت و سادگی بودند و این سیاست الهیشان بود. آنها دلها را پر میکردند ولی نه با جلال و دبدبههای ظاهری، بلکه با جلال معنوی که با سادگیها توأم بود. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} اگر در مسیری قرار میگرفت، چنانچه عدهای پشت سرش حرکت میکردند، اجازه نمیداد. اگر سواره بود و یک نفر پیاده همراهش بود، میگفت: برادر، یکی از این کارها را باید انتخاب بکنی: یا تو جلو برو من از پشت سرت میآیم، یا من میروم تو بعد بیا. یا احیاناً اگر ممکن بود که دو نفری سوار بشوند میفرمود: بیا دو نفری با همدیگر سوار میشویم. محال بود اجازه بدهد او سواره حرکت بکند و یک نفر پیاده. در مجلس که مینشست میگفت به شکل حلقه بنشینیم که مجلس ما بالا و پایین نداشته باشد. اگر من در صدر مجلس بنشینم و شما در اطراف، شما میشوید جزء جلال و دبدبه من، و من چنین چیزی را نمیخواهم. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} تا زنده بود از این اصل تجاوز نکرد؛ بهخصوص از یک نظر این را برای یک رهبر ضروری و لازم میدانست. از اصول روشهای [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، اصل سادگی بود و تا آخر عمر این اصل را رعایت کرد. نوشتهاند روزی عمر بن خطاب به دیدار [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} رفت. خود میگوید: سیاهی آنجا بود که در واقع به منزله دربان بود که حضور به او سپرده بودند کسی نیاید. وقتی آنجا رفتم، دیدم [[پیامبر]]{{صل}} در یک اتاقی، که فقط فرشی که گویی از لیف خرما است در آن افتاده، استراحت میکند. داخل که شدم، دیدم حضرت کمی از جا حرکت کردند، خشونت این فرش روی بدن مبارکش اثر گذاشته بود. ناراحت شدم: یا [[رسول الله]]، چرا باید این جور باشد؟ چرا کسریها و قیصرها غرق در تنعم باشند و تو که پیامبر خدا هستی چنین وضعی داشته باشی؟ حضرت مثل اینکه ناراحت میشود، از جا بلند میشود و میفرماید: چه میگویی تو؟ این مهملات چیست که میبافی؟ تو خیلی به نظرت جلوه کرده، خیال کردهای من که اینها را ندارم، محرومیتی است برای من؟ و خیال کردهای آن نعمت است برای آنها؟ به خدا قسم که تمام آنها نصیب مسلمین میشود، ولی اینها برای کسی افتخار نیست.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۸۲-۹۲.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref> | #'''اصل سادگی در زندگی و دوری از ارعاب:''' یکی از جملههایی که تقریباً همه گفتهاند این است که [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} در زندگی، روش سادگی را انتخاب کرده بود. در همه چیز، در خوراک، پوشاک، مسکن، و در معاشرت و برخورد با افراد. در تمام خصوصیات از اصل سادگی و سبک بودن مؤونه استفاده میکرد. [[امام علی|علی]] {{ع}} میگوید: پیامبران در زی قناعت و سادگی بودند و این سیاست الهیشان بود. آنها دلها را پر میکردند ولی نه با جلال و دبدبههای ظاهری، بلکه با جلال معنوی که با سادگیها توأم بود. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} اگر در مسیری قرار میگرفت، چنانچه عدهای پشت سرش حرکت میکردند، اجازه نمیداد. اگر سواره بود و یک نفر پیاده همراهش بود، میگفت: برادر، یکی از این کارها را باید انتخاب بکنی: یا تو جلو برو من از پشت سرت میآیم، یا من میروم تو بعد بیا. یا احیاناً اگر ممکن بود که دو نفری سوار بشوند میفرمود: بیا دو نفری با همدیگر سوار میشویم. محال بود اجازه بدهد او سواره حرکت بکند و یک نفر پیاده. در مجلس که مینشست میگفت به شکل حلقه بنشینیم که مجلس ما بالا و پایین نداشته باشد. اگر من در صدر مجلس بنشینم و شما در اطراف، شما میشوید جزء جلال و دبدبه من، و من چنین چیزی را نمیخواهم. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} تا زنده بود از این اصل تجاوز نکرد؛ بهخصوص از یک نظر این را برای یک رهبر ضروری و لازم میدانست. از اصول روشهای [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، اصل سادگی بود و تا آخر عمر این اصل را رعایت کرد. نوشتهاند روزی عمر بن خطاب به دیدار [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} رفت. خود میگوید: سیاهی آنجا بود که در واقع به منزله دربان بود که حضور به او سپرده بودند کسی نیاید. وقتی آنجا رفتم، دیدم [[پیامبر]]{{صل}} در یک اتاقی، که فقط فرشی که گویی از لیف خرما است در آن افتاده، استراحت میکند. داخل که شدم، دیدم حضرت کمی از جا حرکت کردند، خشونت این فرش روی بدن مبارکش اثر گذاشته بود. ناراحت شدم: یا [[رسول الله]]، چرا باید این جور باشد؟ چرا کسریها و قیصرها غرق در تنعم باشند و تو که پیامبر خدا هستی چنین وضعی داشته باشی؟ حضرت مثل اینکه ناراحت میشود، از جا بلند میشود و میفرماید: چه میگویی تو؟ این مهملات چیست که میبافی؟ تو خیلی به نظرت جلوه کرده، خیال کردهای من که اینها را ندارم، محرومیتی است برای من؟ و خیال کردهای آن نعمت است برای آنها؟ به خدا قسم که تمام آنها نصیب مسلمین میشود، ولی اینها برای کسی افتخار نیست.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۸۲-۹۲.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref> | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
==سیره [[پیامبر]] در پیشرفت سریع اسلام== | ==سیره [[پیامبر]] در پیشرفت سریع اسلام== | ||
*لامارتین شاعر معروف فرانسوی میگوید: اگر سه چیز را در نظر بگیریم، احدی به پایه [[پیامبر خاتم|پیامبر اسلام]] {{صل}} نمیرسد. یکی فقدان وسایل مادی: مردی ظهور میکند و دعوتی میکند در حالی که هیچ نیرو و قدرتی ندارد و حتی نزدیکترین افرادش با او به دشمنی برمیخیزند. دوم، سرعت پیشرفت یا عامل زمان، و سوم، بزرگی هدف. اگر از قرآن بهعنوان نخستین عامل صرفنظر کنیم، شخصیت، خلق و خوی، سیره، نوع رهبری و مدیریت پیامبر {{صل}} عامل اصلی نفوذ و توسعه اسلام است. خدا به پیامبرش خطاب میکند: {{عربی| {{متن قرآن|ففَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ }} | *لامارتین شاعر معروف فرانسوی میگوید: اگر سه چیز را در نظر بگیریم، احدی به پایه [[پیامبر خاتم|پیامبر اسلام]] {{صل}} نمیرسد. یکی فقدان وسایل مادی: مردی ظهور میکند و دعوتی میکند در حالی که هیچ نیرو و قدرتی ندارد و حتی نزدیکترین افرادش با او به دشمنی برمیخیزند. دوم، سرعت پیشرفت یا عامل زمان، و سوم، بزرگی هدف. اگر از قرآن بهعنوان نخستین عامل صرفنظر کنیم، شخصیت، خلق و خوی، سیره، نوع رهبری و مدیریت پیامبر {{صل}} عامل اصلی نفوذ و توسعه اسلام است. خدا به پیامبرش خطاب میکند: {{عربی| {{متن قرآن|ففَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ }} }}<ref>پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد؛ آلعمران، آیه ۱۵۹.</ref> ای [[پیامبر]] گرامی، به موجب رحمت الهی به تو، در پرتو لطف خدا، تو نسبت به مسلمین، اخلاق نرم و بسیار ملایمی داری؛ روحیه تو روحیهای است که با مسلمانان در حال ملایمت و حلم و بردباری و تحمل و عفو هستی. اگر این خلق و خوی تو نبود، اگر بهجای این اخلاق نرم و ملایم، اخلاق خشن و درشتی داشتی، مسلمانان از دور تو پراکنده میشدند؛ یعنی اخلاق تو عاملی برای جذب مسلمین است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۱۷۲ و ۱۷۳.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref> | ||
*نکات اصلی سیره ایشان که در پیشرفت اسلام مؤثر بود، بدین قرار است: | *نکات اصلی سیره ایشان که در پیشرفت اسلام مؤثر بود، بدین قرار است: | ||
#'''نرمش در مسائل شخصی و صلابت در مسائل اصولی:''' [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} در سلوک فردی و در امور شخصی، نرم و ملایم بود، ولی در تعهدها و مسئولیتهای اجتماعی نهایت صلابت را داشت. کسی در کوچه جلوی [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} را میگیرد و مدعی میشود که من از تو طلبکارم، طلب مرا الان باید بدهی. [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} میفرماید: اولاً تو از من طلبکار نیستی، و ثانیاً الان پول همراهم نیست، اجازه بده بروم. میگوید: یک قدم نمیگذارم آن طرفتر بروی. "[[پیامبر]]{{صل}} هم میخواهد برود برای نماز شرکت کند" همینجا باید پول من را بدهی. هر چه [[پیامبر]]{{صل}} با او نرمش نشان میدهد او بیشتر خشونت میورزد تا آنجا که با [[پیامبر]]{{صل}} گلاویز میشود و ردای [[پیامبر]]{{صل}} را لوله میکند، دور گردن ایشان میپیچد و میکشد که اثر قرمزیاش در گردن ایشان ظاهر میشود. مسلمانان میبینید که [[پیامبر]]{{صل}} دیر کرد. در پی ایشان میآیند و میبینند یک یهودی چنین ادعایی دارد. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} میفرماید: کاری نداشته باشید. من خودم میدانم با رفیقم چه بکنم. آنقدر نرمش نشان میدهد که یهودی همانجا میگوید: {{عربی|" أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّه"}} و میگوید تو با چنین قدرتی که داری، این همه تحمل نشان میدهی! این تحمل، تحمل یک فرد عادی نیست، پیامبرانه است در فتح مکه، زنی از بنیمخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید. خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی میکردند، سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجرای حد صرفنظر کند. بعضی از محترمان صحابه را به شفاعت برانگیختند، ولی رنگ [[رسول خدا]] از خشم برافروخته شد و فرمود: "چه جای شفاعت است؟ مگر قانون خدا را میتوان به خاطر افراد تعطیل کرد؟" عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت: اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض میکردند. هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم میشد، معاف میشد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب میشد مجازات میگشت. سوگند به خدایی که جانم در دست او است، در اجرای عدل درباره هیچ کس سستی نمیکنم، هر چند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۵۶.</ref> سبک و روش و منطقی که اسلام در رهبری و مدیریت میپسندد، لیّن بودن و نرم و خوشخو بودن و جذب است، نه عبوس و خشن بودن. شیفتگی مسلمین به پیامبر فوقالعاده است. آنچنان با مسلمانان یگانه است که مثلاً زنی که بچهاش متولد شده بود میدوید که: یا [[رسول الله]]، دلم میخواهد به گوش بچه من اذان و اقامه بگویی؛ یا دیگری بچه یکسالهاش را میآورد: یا [[رسول الله]]، دلم میخواهد بچه مرا مقداری روی زانوی خودت بنشانی و به او نگاه کنی تا متبرک شود، یا به بچهام دعا کنی و [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} میپذیرفت.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار ج ۱۶، ص ۱۷۸.</ref> | #'''نرمش در مسائل شخصی و صلابت در مسائل اصولی:''' [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} در سلوک فردی و در امور شخصی، نرم و ملایم بود، ولی در تعهدها و مسئولیتهای اجتماعی نهایت صلابت را داشت. کسی در کوچه جلوی [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} را میگیرد و مدعی میشود که من از تو طلبکارم، طلب مرا الان باید بدهی. [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} میفرماید: اولاً تو از من طلبکار نیستی، و ثانیاً الان پول همراهم نیست، اجازه بده بروم. میگوید: یک قدم نمیگذارم آن طرفتر بروی. "[[پیامبر]]{{صل}} هم میخواهد برود برای نماز شرکت کند" همینجا باید پول من را بدهی. هر چه [[پیامبر]]{{صل}} با او نرمش نشان میدهد او بیشتر خشونت میورزد تا آنجا که با [[پیامبر]]{{صل}} گلاویز میشود و ردای [[پیامبر]]{{صل}} را لوله میکند، دور گردن ایشان میپیچد و میکشد که اثر قرمزیاش در گردن ایشان ظاهر میشود. مسلمانان میبینید که [[پیامبر]]{{صل}} دیر کرد. در پی ایشان میآیند و میبینند یک یهودی چنین ادعایی دارد. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} میفرماید: کاری نداشته باشید. من خودم میدانم با رفیقم چه بکنم. آنقدر نرمش نشان میدهد که یهودی همانجا میگوید: {{عربی|" أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّه"}} و میگوید تو با چنین قدرتی که داری، این همه تحمل نشان میدهی! این تحمل، تحمل یک فرد عادی نیست، پیامبرانه است در فتح مکه، زنی از بنیمخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید. خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی میکردند، سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجرای حد صرفنظر کند. بعضی از محترمان صحابه را به شفاعت برانگیختند، ولی رنگ [[رسول خدا]] از خشم برافروخته شد و فرمود: "چه جای شفاعت است؟ مگر قانون خدا را میتوان به خاطر افراد تعطیل کرد؟" عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت: اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض میکردند. هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم میشد، معاف میشد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب میشد مجازات میگشت. سوگند به خدایی که جانم در دست او است، در اجرای عدل درباره هیچ کس سستی نمیکنم، هر چند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۵۶.</ref> سبک و روش و منطقی که اسلام در رهبری و مدیریت میپسندد، لیّن بودن و نرم و خوشخو بودن و جذب است، نه عبوس و خشن بودن. شیفتگی مسلمین به پیامبر فوقالعاده است. آنچنان با مسلمانان یگانه است که مثلاً زنی که بچهاش متولد شده بود میدوید که: یا [[رسول الله]]، دلم میخواهد به گوش بچه من اذان و اقامه بگویی؛ یا دیگری بچه یکسالهاش را میآورد: یا [[رسول الله]]، دلم میخواهد بچه مرا مقداری روی زانوی خودت بنشانی و به او نگاه کنی تا متبرک شود، یا به بچهام دعا کنی و [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} میپذیرفت.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار ج ۱۶، ص ۱۷۸.</ref> | ||
#'''مشورت:''' مشورت از شئون اخلاق نرم و ملایم [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} بود. او به دلیل مقام پیامبری، به مشورت نیاز نداشت، ولی مشورت میکرد، برای اینکه اولاً دیگران یاد بگیرند؛ ثانیاً مشورت کردن شخصیت دادن به همراهان و پیروان است. {{عربی| {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ}} | #'''مشورت:''' مشورت از شئون اخلاق نرم و ملایم [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} بود. او به دلیل مقام پیامبری، به مشورت نیاز نداشت، ولی مشورت میکرد، برای اینکه اولاً دیگران یاد بگیرند؛ ثانیاً مشورت کردن شخصیت دادن به همراهان و پیروان است. {{عربی| {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ}} }}<ref> و در کارها با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن؛ سوره آل عمران، آیه:۱۵۹.</ref> ای [[پیامبر]]، کار مشورتت به آنجا نکشد که مثل آدمهای دو دل باشی. پیش از اینکه تصمیم بگیری مشورت کن، ولی رهبر همینقدر که تصمیم گرفت، تصمیمش باید قاطع باشد. | ||
#'''پرهیز از خشونت:''' اصل رفق، نرمی و پرهیز از خشونت و اجبار در ایمان (نه در موارد اجتماعی و فکری ایمان که آن حساب دیگری دارد) جزء اصول دعوت [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} بود: {{عربی| {{متن قرآن|لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ}} | #'''پرهیز از خشونت:''' اصل رفق، نرمی و پرهیز از خشونت و اجبار در ایمان (نه در موارد اجتماعی و فکری ایمان که آن حساب دیگری دارد) جزء اصول دعوت [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} بود: {{عربی| {{متن قرآن|لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ}} }}.<ref> در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه بهخوبی آشکار شده است. پس هرکس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به یقین به دستاویزی استوار که گسستنی نیست، چنگ زده است؛ سوره بقره، آیه:۲۵۶.</ref>. | ||
*خلاصه [[قرآن]] منطق این است که در امر دین اجباری نیست، چرا که حقیقت روشن است، راه هدایت و رشد روشن، راه غی و ضلالت هم روشن، هرکس میخواهد این راه را انتخاب کند، و هرکس میخواهد آن راه را. در شأن نزول این آیه چند نکته نوشتهاند که نزدیک یکدیگر است و همه میتواند در آن واحد درست باشد. وقتی که بنینضیر که همپیمان مسلمانان بودند خیانت کردند، [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} دستور به جلای وطن داد. عدهای از فرزندان مسلمانان در میان آنها بودند که یهودی بودند. چون پیش از ظهور اسلام یهودیان فرهنگ بالاتری از اعراب حجاز داشتند، بنابراین فکر خودشان را به آنها تحمیل میکردند. مسلمانان گفتند: ما نمیگذاریم بچههایمان بروند. عدهای از آنها گفتند: ما با همدینانمان میرویم. مسئلهای برای مسلمانان شد. خدمت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آمدند و گفتند: یا [[رسول الله]]، ما نمیخواهیم بگذاریم بچههایمان بروند. [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: اجباری در کار نیست. اگر دلشان میخواهد، اسلام اختیار کنند؛ در غیر این صورت، اختیار با خودشان، میخواهند بروند، بروند. چون طبیعت ایمان، اجبار و خشونت را به هیچ شکل نمیپذیرد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۱۷۹ و ۱۸۰.</ref> ویژگیهای رفتاری [[پیامبر]]{{صل}} تاریخ، هرگز شخصیتی چون [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} را به یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حد کمال و تمام بوده باشد؛ سیره ایشان را در ابعاد مختلف یادآوری میکنیم.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref> | *خلاصه [[قرآن]] منطق این است که در امر دین اجباری نیست، چرا که حقیقت روشن است، راه هدایت و رشد روشن، راه غی و ضلالت هم روشن، هرکس میخواهد این راه را انتخاب کند، و هرکس میخواهد آن راه را. در شأن نزول این آیه چند نکته نوشتهاند که نزدیک یکدیگر است و همه میتواند در آن واحد درست باشد. وقتی که بنینضیر که همپیمان مسلمانان بودند خیانت کردند، [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} دستور به جلای وطن داد. عدهای از فرزندان مسلمانان در میان آنها بودند که یهودی بودند. چون پیش از ظهور اسلام یهودیان فرهنگ بالاتری از اعراب حجاز داشتند، بنابراین فکر خودشان را به آنها تحمیل میکردند. مسلمانان گفتند: ما نمیگذاریم بچههایمان بروند. عدهای از آنها گفتند: ما با همدینانمان میرویم. مسئلهای برای مسلمانان شد. خدمت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آمدند و گفتند: یا [[رسول الله]]، ما نمیخواهیم بگذاریم بچههایمان بروند. [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: اجباری در کار نیست. اگر دلشان میخواهد، اسلام اختیار کنند؛ در غیر این صورت، اختیار با خودشان، میخواهند بروند، بروند. چون طبیعت ایمان، اجبار و خشونت را به هیچ شکل نمیپذیرد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۱۷۹ و ۱۸۰.</ref> ویژگیهای رفتاری [[پیامبر]]{{صل}} تاریخ، هرگز شخصیتی چون [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} را به یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حد کمال و تمام بوده باشد؛ سیره ایشان را در ابعاد مختلف یادآوری میکنیم.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref> | ||