۳۳٬۷۴۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '{{عربی| {{متن قرآن' به '{{متن قرآن') |
جز (جایگزینی متن - '}} }}' به '}}') |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
::::::آیتالله '''[[عبدالله جوادی آملی]]'''، در کتاب ''«[[امام مهدی موجود موعود (کتاب)| امام مهدی موجود موعود]]»'' در اینباره گفته است: | ::::::آیتالله '''[[عبدالله جوادی آملی]]'''، در کتاب ''«[[امام مهدی موجود موعود (کتاب)| امام مهدی موجود موعود]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«[[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: "کسی از ما [[اهل بیت]] برای دفع ظلمی یا گرفتن حقی قبل از [[قیام قائم]] ما، [[قیام]] نکرده و نمیکند، مگر به [[مصیبت]] و بلیه دچار میشود و قیامش سبب ازدیاد کراهت و [[رنج]] ما و [[شیعیان]] ما میشود"<ref>{{عربی|"مَا خَرَجَ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ، وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا"}}؛ صحیفه سجادیه، «مقدمه»، ص ۱۲؛ ریاض السالکین، ج ۱، ص ۱۸۸ ـ ۱۹۲.</ref>؛[[متوکل بن هارون]]، [[راوی]] [[صحیفه سجادیه]] چنین میگوید: [[یحیی بن زید بن علی]]، نوه [[امام سجاد|امام زین العابدین]]{{ع}} را ملاقات کردم، در حالی که عازم [[خراسان]] بود. به او [[سلام]] کردم و از حال پسر عموهایش در [[مدینه]] پرسید؛ خصوصاً از عمویش [[امام باقر]] {{ع}} مؤکد سؤال کرد و من وی را از حال ایشان با خبر ساختم و حزن آنان را بر پدرش [[زید بن علی]] به او گفتم. [[یحیی بن زید]] پرسید: عمویم [[محمد بن علی الباقر]]{{ع}} بر این نظریه بود که پدرم [[زید]] [[خروج]] نکند، آیا تو پسر عمویم [[جعفر بن محمد]]{{ع}} را ملاقات کردهای؟ گفتم: بله، گفت آیا شنیدی درباره من چیزی بگوید؟ گفتم: آری. گفت: چه چیزی درباره من فرمود؟ من میل نداشتم آنچه شنیده بودم برای او بازگویم؛ ولی با اصرار یحیی گفتم: از ایشان شنیدم که درباره تو میفرمود: تو نیز مانند پدرت مقتول و [[مصلوب]] میشوی. [[متوکل بن هارون]] گوید: [[یحیی بن زید]] پس از شنیدن خبر مرگ خویش، [[صحیفه سجادیه]] را که به املاء [[امام سجاد|امام زین العابدین]]{{ع}} و خط پدرش [[زید]] بود به من داد و گفت: تا زمان مرگم آن را نگهدار و پس از من به دو پسر عمویم [[محمد]] و [[ابراهیم]] فرزندان [[عبدالله بن حسن بن حسن بن علی]]{{عم}} بده که آنان پس از من در این امر (نگهداری [[صحیفه]]) استوارند. [[متوکل بن هارون]] ادامه میدهد: پس از قتل [[یحیی بن زید]] به نزد [[امام صادق]]{{ع}} رفتم و گفت وگویم را با یحیی خدمتشان عرض کردم؛ ایشان گریستند و حزنشان نسبت به یحیی زیاد شد و فرمودند: [[خدا]] [[رحمت]] کند پسر عمویم را و او را به پدران و اجدادش ملحق کند؛ آنگاه فرمودند: {{عربی|"مَا خَرَجَ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ، وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا"}}<ref>ر.ک: مقدمه صحیفه سجادیه، ص ۸ ـ ۱۲. گرچه این دسته از روایات موهم آن هستند که جناب زید بن علی بیکسب رضای معصوم {{ع}} قیام نموده و موجب ازدیاد حزن و ناخشنودی امام {{ع}} را فراهم آورد، سایر روایات و مدارک تاریخی این توهم را رفع میکند. برای اطلاع بیشتر ر.ک: شخصیت و قیام زید بن علی از انتشارات جامعه مدرسین.</ref>. از این [[روایت]] و [[روایات]] مشابه برمیآید که اگر کسی پیش از [[قیام قائم]] بپا خیزد و داعیه [[امامت]] داشته باشد و [[مردم]] را به خود بخواند یا گرچه داعیه [[امامت]] ندارد و [[مردم]] را به خویش نمیخواند اما شرایط قیامش آماده نباشد، محکوم به شکست است؛ اما آن که [[مردم]] را به [[امام]] [[معصوم]] عصر خویش بخواند خواه آن مجاهد خود، [[امام]] [[معصوم]] باشد همچون [[سید الشهداء]] {{ع}} و خواه نباشد و از سوی دیگر بر اساس {{عربی|"حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِر"}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳، بند ۱۶.</ref> شرایط قیامش فراهم باشد، حتی اگر چون [[سید الشهداء]] به [[شهادت]] رسد، [[دین]] با [[قیام]] و [[اقدام]] او رشد یافته و [[پیشرفت]] میکند، چرا که [[شهادت]] با [[ضرورت]] [[قیام]] و [[پیروزی]] مجاهدان در [[راه خدا]] منافات ندارد. | ::::::«[[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: "کسی از ما [[اهل بیت]] برای دفع ظلمی یا گرفتن حقی قبل از [[قیام قائم]] ما، [[قیام]] نکرده و نمیکند، مگر به [[مصیبت]] و بلیه دچار میشود و قیامش سبب ازدیاد کراهت و [[رنج]] ما و [[شیعیان]] ما میشود"<ref>{{عربی|"مَا خَرَجَ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ، وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا"}}؛ صحیفه سجادیه، «مقدمه»، ص ۱۲؛ ریاض السالکین، ج ۱، ص ۱۸۸ ـ ۱۹۲.</ref>؛[[متوکل بن هارون]]، [[راوی]] [[صحیفه سجادیه]] چنین میگوید: [[یحیی بن زید بن علی]]، نوه [[امام سجاد|امام زین العابدین]]{{ع}} را ملاقات کردم، در حالی که عازم [[خراسان]] بود. به او [[سلام]] کردم و از حال پسر عموهایش در [[مدینه]] پرسید؛ خصوصاً از عمویش [[امام باقر]] {{ع}} مؤکد سؤال کرد و من وی را از حال ایشان با خبر ساختم و حزن آنان را بر پدرش [[زید بن علی]] به او گفتم. [[یحیی بن زید]] پرسید: عمویم [[محمد بن علی الباقر]]{{ع}} بر این نظریه بود که پدرم [[زید]] [[خروج]] نکند، آیا تو پسر عمویم [[جعفر بن محمد]]{{ع}} را ملاقات کردهای؟ گفتم: بله، گفت آیا شنیدی درباره من چیزی بگوید؟ گفتم: آری. گفت: چه چیزی درباره من فرمود؟ من میل نداشتم آنچه شنیده بودم برای او بازگویم؛ ولی با اصرار یحیی گفتم: از ایشان شنیدم که درباره تو میفرمود: تو نیز مانند پدرت مقتول و [[مصلوب]] میشوی. [[متوکل بن هارون]] گوید: [[یحیی بن زید]] پس از شنیدن خبر مرگ خویش، [[صحیفه سجادیه]] را که به املاء [[امام سجاد|امام زین العابدین]]{{ع}} و خط پدرش [[زید]] بود به من داد و گفت: تا زمان مرگم آن را نگهدار و پس از من به دو پسر عمویم [[محمد]] و [[ابراهیم]] فرزندان [[عبدالله بن حسن بن حسن بن علی]]{{عم}} بده که آنان پس از من در این امر (نگهداری [[صحیفه]]) استوارند. [[متوکل بن هارون]] ادامه میدهد: پس از قتل [[یحیی بن زید]] به نزد [[امام صادق]]{{ع}} رفتم و گفت وگویم را با یحیی خدمتشان عرض کردم؛ ایشان گریستند و حزنشان نسبت به یحیی زیاد شد و فرمودند: [[خدا]] [[رحمت]] کند پسر عمویم را و او را به پدران و اجدادش ملحق کند؛ آنگاه فرمودند: {{عربی|"مَا خَرَجَ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ، وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا"}}<ref>ر.ک: مقدمه صحیفه سجادیه، ص ۸ ـ ۱۲. گرچه این دسته از روایات موهم آن هستند که جناب زید بن علی بیکسب رضای معصوم {{ع}} قیام نموده و موجب ازدیاد حزن و ناخشنودی امام {{ع}} را فراهم آورد، سایر روایات و مدارک تاریخی این توهم را رفع میکند. برای اطلاع بیشتر ر.ک: شخصیت و قیام زید بن علی از انتشارات جامعه مدرسین.</ref>. از این [[روایت]] و [[روایات]] مشابه برمیآید که اگر کسی پیش از [[قیام قائم]] بپا خیزد و داعیه [[امامت]] داشته باشد و [[مردم]] را به خود بخواند یا گرچه داعیه [[امامت]] ندارد و [[مردم]] را به خویش نمیخواند اما شرایط قیامش آماده نباشد، محکوم به شکست است؛ اما آن که [[مردم]] را به [[امام]] [[معصوم]] عصر خویش بخواند خواه آن مجاهد خود، [[امام]] [[معصوم]] باشد همچون [[سید الشهداء]] {{ع}} و خواه نباشد و از سوی دیگر بر اساس {{عربی|"حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِر"}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳، بند ۱۶.</ref> شرایط قیامش فراهم باشد، حتی اگر چون [[سید الشهداء]] به [[شهادت]] رسد، [[دین]] با [[قیام]] و [[اقدام]] او رشد یافته و [[پیشرفت]] میکند، چرا که [[شهادت]] با [[ضرورت]] [[قیام]] و [[پیروزی]] مجاهدان در [[راه خدا]] منافات ندارد. | ||
::::::شارح [[صحیفه سجادیه]]، در مقدمه شرح آن حدیثی را از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] کردهاند که مضمون آن شاهدی بر [[مشروعیت]] قیامی است که شرایط پیشگفته را دارا باشد، هرچند تعداد مجاهدان چنین قیامی اندک باشند. آن [[حدیث]] چنین است:"[[سدیر صیرفی]] میگوید در ملاقاتی به [[امام صادق]] {{ع}} عرض کردم: به [[خدا]] [[سکوت]] و نشستن و [[قیام]] نکردن دیگر برای شما [[شایسته]] نیست. پرسید: چرا؟ گفتم: چون دوستدارانتان، شیعیانتان و یارانتان فراوان شدهاند به قدری که به [[خدا]] قسم اگر [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} از این تعداد [[یاران]] برخوردار بود، تیم و عدی در [[خلافت]] آن حضرت طمع نمیکردند. [[امام]] فرمود: [[فکر]] میکنی این [[یاران]] که برشمردی چه مقدارند؟ عرض کردم یکصد هزار نفر، فرمود: یکصد هزار؟ گفتم: بله، بلکه دویست هزار. فرمود: دویست هزار؟ گفتم: بله، بلکه نصف [[دنیا]]. آن حضرت دیگر به سخنم اعتنایی نفرمود بعد از لحظاتی فرمود: برایت ممکن است ما را به ینْبُع<ref>قلعهای خارج از مدینه، واقع در مسیر حجاج مصر که منطقهای خوش آب و هوا و سرسبز است.</ref> برسانی گفتم: بله. [[امام]] [[دستور]] داد تا درازگوشی و اسبی را زین کنند... پس آمدیم تا به سرزمینی رسیدیم که خاک سرخی داشت. در آنجا نگاه [[امام]] به جوان چوپانی افتاد که تعدادی بز را میچرانید. فرمود: ای سَدِیر به [[خدا]] قسم اگر تعداد شیعیانم (که اهل مجاهده و پایمردی باشند) به عدد این بزها بود نشستن و [[سکوت]] در برابر [[طاغوت]] زمان برایم [[شایسته]] نبود. پیاده شدیم و [[نماز]] گزاردیم بعد از [[نماز]] متوجه شمارش بزها شدم و دیدم که فقط ۱۷ رأس بودند"<ref>{{عربی|"عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ {{ع}} فَقُلْتُ لَهُ وَ اللَّهِ مَا يَسَعُكَ الْقُعُودُ فَقَالَ وَ لِمَ يَا سَدِيرُ قُلْتُ لِكَثْرَةِ مَوَالِيكَ وَ شِيعَتِكَ وَ أَنْصَارِكَ وَ اللَّهِ لَوْ كَانَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ {{ع}} مَا لَكَ مِنَ الشِّيعَةِ وَ الْأَنْصَارِ وَ الْمَوَالِي مَا طَمِعَ فِيهِ تَيْمٌ وَ لَا عَدِيٌّ فَقَالَ يَا سَدِيرُ وَ كَمْ عَسَى أَنْ يَكُونُوا قُلْتُ مِائَةَ أَلْفٍ قَالَ مِائَةَ أَلْفٍ قُلْتُ نَعَمْ وَ مِائَتَيْ أَلْفٍ قَالَ مِائَتَيْ أَلْفٍ قُلْتُ نَعَمْ وَ نِصْفَ الدُّنْيَا قَالَ فَسَكَتَ عَنِّي ثُمَّ قَالَ يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ تَبْلُغَ مَعَنَا إِلَى يَنْبُعَ قُلْتُ نَعَمْ فَأَمَرَ بِحِمَارٍ وَ بَغْلٍ أَنْ يُسْرَجَا فَبَادَرْتُ فَرَكِبْتُ الْحِمَارَ فَقَالَ يَا سَدِيرُ أَ تَرَى أَنْ تُؤْثِرَنِي بِالْحِمَارِ قُلْتُ الْبَغْلُ أَزْيَنُ وَ أَنْبَلُ قَالَ الْحِمَارُ أَرْفَقُ بِي فَنَزَلْتُ فَرَكِبَ الْحِمَارَ وَ رَكِبْتُ الْبَغْلَ فَمَضَيْنَا فَحَانَتِ الصَّلَاةُ فَقَالَ يَا سَدِيرُ انْزِلْ بِنَا نُصَلِّ ثُمَّ قَالَ هَذِهِ أَرْضٌ سَبِخَةٌ لَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ فِيهَا فَسِرْنَا حَتَّى صِرْنَا إِلَى أَرْضٍ حَمْرَاءَ وَ نَظَرَ إِلَى غُلَامٍ يَرْعَى جِدَاءً فَقَالَ وَ اللَّهِ يَا سَدِيرُ لَوْ كَانَ لِي شِيعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِي الْقُعُودُ وَ نَزَلْنَا وَ صَلَّيْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الصَّلَاةِ عَطَفْتُ عَلَى الْجِدَاءِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِيَ سَبْعَةَ عَشَرَ"}}؛ الکافی، ج۲، ص۲۴۲؛ ریاض السالکین، ج۱، ص۱۹۶ ـ ۱۹۷.</ref>. وجود مبارک [[امام سجاد|سید الساجدین]]{{ع}} هنگامی که به دروازه [[شام]] رسیده بود، در پاسخ سؤال [[ابراهیم بن طلحة بن عبیدالله]] که پرسید: که چه کسی پیروز شد، فرمود: "اگر بخواهی پیروز این میدان را بشناسی، هنگام [[نماز]] [[اذان]] و اقامه بگو تا ببینی نام چه کسی را بر زبان میآوری"<ref>{{عربی|"إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ، وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَ أَقِمْ"}}؛ الامالی، طوسی، ص ۶۷۷.</ref> یعنی گرچه [[خاندان]] [[عصمت]] در [[کربلا]] بسیاری از عزیزان خود و مجاهدان در [[راه خدا]] به ویژه [[حجت الهی]] سیدالشهداء را [[فدا]] کرد، در نتیجه آن [[ایثار]] و نثار، نام مبارک [[پیامبر]] {{صل}} بلکه اصل [[اسلام]] را [[احیاء]] کرد، بنابراین [[شهادت]] یا [[اسارت]] نشانه شکست چنین [[رهبران]] مجاهد و الهی نیست و شکست ظاهری، دلیلی بر نادرستی و ناروایی [[قیام]] نخواهد بود، بلکه به تعبیر [[قرآن کریم]]، {{متن قرآن|إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ | ::::::شارح [[صحیفه سجادیه]]، در مقدمه شرح آن حدیثی را از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] کردهاند که مضمون آن شاهدی بر [[مشروعیت]] قیامی است که شرایط پیشگفته را دارا باشد، هرچند تعداد مجاهدان چنین قیامی اندک باشند. آن [[حدیث]] چنین است:"[[سدیر صیرفی]] میگوید در ملاقاتی به [[امام صادق]] {{ع}} عرض کردم: به [[خدا]] [[سکوت]] و نشستن و [[قیام]] نکردن دیگر برای شما [[شایسته]] نیست. پرسید: چرا؟ گفتم: چون دوستدارانتان، شیعیانتان و یارانتان فراوان شدهاند به قدری که به [[خدا]] قسم اگر [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} از این تعداد [[یاران]] برخوردار بود، تیم و عدی در [[خلافت]] آن حضرت طمع نمیکردند. [[امام]] فرمود: [[فکر]] میکنی این [[یاران]] که برشمردی چه مقدارند؟ عرض کردم یکصد هزار نفر، فرمود: یکصد هزار؟ گفتم: بله، بلکه دویست هزار. فرمود: دویست هزار؟ گفتم: بله، بلکه نصف [[دنیا]]. آن حضرت دیگر به سخنم اعتنایی نفرمود بعد از لحظاتی فرمود: برایت ممکن است ما را به ینْبُع<ref>قلعهای خارج از مدینه، واقع در مسیر حجاج مصر که منطقهای خوش آب و هوا و سرسبز است.</ref> برسانی گفتم: بله. [[امام]] [[دستور]] داد تا درازگوشی و اسبی را زین کنند... پس آمدیم تا به سرزمینی رسیدیم که خاک سرخی داشت. در آنجا نگاه [[امام]] به جوان چوپانی افتاد که تعدادی بز را میچرانید. فرمود: ای سَدِیر به [[خدا]] قسم اگر تعداد شیعیانم (که اهل مجاهده و پایمردی باشند) به عدد این بزها بود نشستن و [[سکوت]] در برابر [[طاغوت]] زمان برایم [[شایسته]] نبود. پیاده شدیم و [[نماز]] گزاردیم بعد از [[نماز]] متوجه شمارش بزها شدم و دیدم که فقط ۱۷ رأس بودند"<ref>{{عربی|"عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ {{ع}} فَقُلْتُ لَهُ وَ اللَّهِ مَا يَسَعُكَ الْقُعُودُ فَقَالَ وَ لِمَ يَا سَدِيرُ قُلْتُ لِكَثْرَةِ مَوَالِيكَ وَ شِيعَتِكَ وَ أَنْصَارِكَ وَ اللَّهِ لَوْ كَانَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ {{ع}} مَا لَكَ مِنَ الشِّيعَةِ وَ الْأَنْصَارِ وَ الْمَوَالِي مَا طَمِعَ فِيهِ تَيْمٌ وَ لَا عَدِيٌّ فَقَالَ يَا سَدِيرُ وَ كَمْ عَسَى أَنْ يَكُونُوا قُلْتُ مِائَةَ أَلْفٍ قَالَ مِائَةَ أَلْفٍ قُلْتُ نَعَمْ وَ مِائَتَيْ أَلْفٍ قَالَ مِائَتَيْ أَلْفٍ قُلْتُ نَعَمْ وَ نِصْفَ الدُّنْيَا قَالَ فَسَكَتَ عَنِّي ثُمَّ قَالَ يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ تَبْلُغَ مَعَنَا إِلَى يَنْبُعَ قُلْتُ نَعَمْ فَأَمَرَ بِحِمَارٍ وَ بَغْلٍ أَنْ يُسْرَجَا فَبَادَرْتُ فَرَكِبْتُ الْحِمَارَ فَقَالَ يَا سَدِيرُ أَ تَرَى أَنْ تُؤْثِرَنِي بِالْحِمَارِ قُلْتُ الْبَغْلُ أَزْيَنُ وَ أَنْبَلُ قَالَ الْحِمَارُ أَرْفَقُ بِي فَنَزَلْتُ فَرَكِبَ الْحِمَارَ وَ رَكِبْتُ الْبَغْلَ فَمَضَيْنَا فَحَانَتِ الصَّلَاةُ فَقَالَ يَا سَدِيرُ انْزِلْ بِنَا نُصَلِّ ثُمَّ قَالَ هَذِهِ أَرْضٌ سَبِخَةٌ لَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ فِيهَا فَسِرْنَا حَتَّى صِرْنَا إِلَى أَرْضٍ حَمْرَاءَ وَ نَظَرَ إِلَى غُلَامٍ يَرْعَى جِدَاءً فَقَالَ وَ اللَّهِ يَا سَدِيرُ لَوْ كَانَ لِي شِيعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِي الْقُعُودُ وَ نَزَلْنَا وَ صَلَّيْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الصَّلَاةِ عَطَفْتُ عَلَى الْجِدَاءِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِيَ سَبْعَةَ عَشَرَ"}}؛ الکافی، ج۲، ص۲۴۲؛ ریاض السالکین، ج۱، ص۱۹۶ ـ ۱۹۷.</ref>. وجود مبارک [[امام سجاد|سید الساجدین]]{{ع}} هنگامی که به دروازه [[شام]] رسیده بود، در پاسخ سؤال [[ابراهیم بن طلحة بن عبیدالله]] که پرسید: که چه کسی پیروز شد، فرمود: "اگر بخواهی پیروز این میدان را بشناسی، هنگام [[نماز]] [[اذان]] و اقامه بگو تا ببینی نام چه کسی را بر زبان میآوری"<ref>{{عربی|"إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ، وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَ أَقِمْ"}}؛ الامالی، طوسی، ص ۶۷۷.</ref> یعنی گرچه [[خاندان]] [[عصمت]] در [[کربلا]] بسیاری از عزیزان خود و مجاهدان در [[راه خدا]] به ویژه [[حجت الهی]] سیدالشهداء را [[فدا]] کرد، در نتیجه آن [[ایثار]] و نثار، نام مبارک [[پیامبر]] {{صل}} بلکه اصل [[اسلام]] را [[احیاء]] کرد، بنابراین [[شهادت]] یا [[اسارت]] نشانه شکست چنین [[رهبران]] مجاهد و الهی نیست و شکست ظاهری، دلیلی بر نادرستی و ناروایی [[قیام]] نخواهد بود، بلکه به تعبیر [[قرآن کریم]]، {{متن قرآن|إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ}}<ref>سوره توبه، آیه ۵۲.</ref> است. | ||
::::::چنانچه روایاتی یافت شود که مطلقاً هر قیامی را محکوم به شکست و ناروا بدانند، به [[دلیل]] [[مخالفت]] با خطوط اصلی [[معارف]] [[قرآن]] و [[سنت]] قطعی [[معصومان]] {{عم}} مورد پذیرش نیست، زیرا [[آیات]] و [[روایات]] فراوانی در اقامه [[امر به معروف و نهی از منکر]]، [[جهاد فی سبیل الله]]، [[اقامه حدود الهی]] و احیای کلمة الله که منحصر در زمان و مکان خاصی هم نیستند نشان میدهد جلوگیری از احیای [[دین]] در شرایط مهیا و گاه [[ضرورت]] سخنی ناروا و زعمی آفل است. [[فتوا]] به [[حرمت]] وجود حکومتی دینی در [[عصر غیبت]]، [[فتوا]] به [[حاکمیت]] [[قوانین]] غیرالهی و [[حکومت]] افراد ناشایست بر [[امت اسلامی]] است که قطعاً [[مرضی]] [[خدا]] و [[رسول]] گرامیاش نبوده و نخواهد بود»<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[امام مهدی موجود موعود (کتاب)| امام مهدی موجود موعود]]، ص 152-156.</ref>. | ::::::چنانچه روایاتی یافت شود که مطلقاً هر قیامی را محکوم به شکست و ناروا بدانند، به [[دلیل]] [[مخالفت]] با خطوط اصلی [[معارف]] [[قرآن]] و [[سنت]] قطعی [[معصومان]] {{عم}} مورد پذیرش نیست، زیرا [[آیات]] و [[روایات]] فراوانی در اقامه [[امر به معروف و نهی از منکر]]، [[جهاد فی سبیل الله]]، [[اقامه حدود الهی]] و احیای کلمة الله که منحصر در زمان و مکان خاصی هم نیستند نشان میدهد جلوگیری از احیای [[دین]] در شرایط مهیا و گاه [[ضرورت]] سخنی ناروا و زعمی آفل است. [[فتوا]] به [[حرمت]] وجود حکومتی دینی در [[عصر غیبت]]، [[فتوا]] به [[حاکمیت]] [[قوانین]] غیرالهی و [[حکومت]] افراد ناشایست بر [[امت اسلامی]] است که قطعاً [[مرضی]] [[خدا]] و [[رسول]] گرامیاش نبوده و نخواهد بود»<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[امام مهدی موجود موعود (کتاب)| امام مهدی موجود موعود]]، ص 152-156.</ref>. | ||