ماجرای ملاقات مقدس اردبیلی با امام مهدی چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
ماجرای ملاقات مقدس اردبیلی با امام مهدی چیست؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۰ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۲۲:۱۱
، ۲۰ اکتبر ۲۰۱۹جایگزینی متن - 'سئوال' به 'سؤال'
جز (ربات: جایگزینی ردهٔ پرسشهای جامع امامت و ولایت با پرسش) |
جز (جایگزینی متن - 'سئوال' به 'سؤال') |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
[[پرونده:13681099.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید محمد کاظم قزوینی]]]] | [[پرونده:13681099.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید محمد کاظم قزوینی]]]] | ||
::::::آیتالله '''[[سید محمد کاظم قزوینی]]'''، در کتاب ''«[[امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور (کتاب)|امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور]]»'' در اینباره گفته است: | ::::::آیتالله '''[[سید محمد کاظم قزوینی]]'''، در کتاب ''«[[امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور (کتاب)|امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«از سید فاضل "امیر علام" روایت شده: اواخر شب در صحن [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} بودم، دیدم مردی به طرف حرم مقدس میآمد؛ نزدیک شد، دیدم او عالم پرهیزکار، مولای ما، [[مقدس اردبیلی|احمد اردبیلی]] است؛ خودم را از دیدِ او پنهان کردم به طرف درب حرم- که بسته بود- آمد؛ پس درب برایش باز شد و داخل حرم گردید؛ خودم شنیدم که با کسی صحبت میکرد مثل اینکه با کسی نجوا میکرد؛ سپس از آن جا خارج شد، درب حرم بسته شد به سوی [[مسجد کوفه]] رفت و من از پشت سرش، او را تعقیب میکردم در حالی که او، مرا نمیدید؛ آن گاه داخل مسجد شد و به طرف محرابی که [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} در آن جا به شهادت رسیده بود، رفت و در آن جا مکث زیادی کرد و سپس به طرف نجف برگشت و من همچنان، پشت سرش بودم؛ در اثنای راه، سرفه کردم، او متوجه من شد و گفت: امیر علام، تویی؟ گفتم: بله. گفت: این جا چه کار میکنی؟ گفتم: از زمان داخل شدنت به حرم مطهر تا الان، همراه تو بودهام! تو را قسم میدهم به حق صاحب این قبر، این قضیه از چه قرار است؟ گفت: به شرطی میگویم که تا زمانی که زنده هستم آن را به کسی نگویی. من هم با این شرط موافقت کردم. آن گاه گفت: من داشتم درباره بعضی از مسائل پیچیده فقهی فکر میکردم، مقرر کردم نزد مرقد [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} بروم تا این مسائل را از ایشان سؤال کنم، زمانی که به درب حرم رسیدم، درب بدون هیچ کلیدی، برایم باز شد بعد داخل حرم شدم و از خداوند خواستم، سرورم [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} به آن مسائل پاسخ دهد! آن گاه صدایی از قبر شنیدم که فرمود: "به [[مسجد کوفه]] برو و از [[مهدی]] [[قائم]]{{ع}} | ::::::«از سید فاضل "امیر علام" روایت شده: اواخر شب در صحن [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} بودم، دیدم مردی به طرف حرم مقدس میآمد؛ نزدیک شد، دیدم او عالم پرهیزکار، مولای ما، [[مقدس اردبیلی|احمد اردبیلی]] است؛ خودم را از دیدِ او پنهان کردم به طرف درب حرم- که بسته بود- آمد؛ پس درب برایش باز شد و داخل حرم گردید؛ خودم شنیدم که با کسی صحبت میکرد مثل اینکه با کسی نجوا میکرد؛ سپس از آن جا خارج شد، درب حرم بسته شد به سوی [[مسجد کوفه]] رفت و من از پشت سرش، او را تعقیب میکردم در حالی که او، مرا نمیدید؛ آن گاه داخل مسجد شد و به طرف محرابی که [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} در آن جا به شهادت رسیده بود، رفت و در آن جا مکث زیادی کرد و سپس به طرف نجف برگشت و من همچنان، پشت سرش بودم؛ در اثنای راه، سرفه کردم، او متوجه من شد و گفت: امیر علام، تویی؟ گفتم: بله. گفت: این جا چه کار میکنی؟ گفتم: از زمان داخل شدنت به حرم مطهر تا الان، همراه تو بودهام! تو را قسم میدهم به حق صاحب این قبر، این قضیه از چه قرار است؟ گفت: به شرطی میگویم که تا زمانی که زنده هستم آن را به کسی نگویی. من هم با این شرط موافقت کردم. آن گاه گفت: من داشتم درباره بعضی از مسائل پیچیده فقهی فکر میکردم، مقرر کردم نزد مرقد [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} بروم تا این مسائل را از ایشان سؤال کنم، زمانی که به درب حرم رسیدم، درب بدون هیچ کلیدی، برایم باز شد بعد داخل حرم شدم و از خداوند خواستم، سرورم [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} به آن مسائل پاسخ دهد! آن گاه صدایی از قبر شنیدم که فرمود: "به [[مسجد کوفه]] برو و از [[مهدی]] [[قائم]]{{ع}} سؤال کن که او [[امام زمان]] توست". پس به سرعت، کنار محراب کوفه آمدم و از [[امام زمان]] {{ع}} راجع به آن مسائل سؤال کردم و ایشان جواب آنها را داد و الان به خانه بر میگردم<ref>بحار؛ مجلسی؛ ج ۵۲، ص ۱۷۵.</ref>»<ref>[[سید محمد کاظم قزوینی|قزوینی، سید محمد کاظم]]، [[امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور (کتاب)|امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور]]، ص ۲۴۴-۲۴۵.</ref>. | ||
==پرسشهای وابسته== | ==پرسشهای وابسته== |