خلافت امام علی: تفاوت میان نسخهها
←آیا نصوص نصب و خلافت امام علی تعارض ندارند؟
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
*'''۶. اعتراف [[خلیفه دوم]] و دیگران به [[نص]] [[امام علی|علی]]{{ع}}:''' با مراجعه به آثار خود [[اهل سنت]] ما میتوانیم به مواردی دست پیدا کنیم که گاه بی گاهی خلفای خود [[اهل سنت]] به مسئله [[نص]] و [[انتصاب]] [[امام علی|علی]]{{ع}} به [[خلافت]] در گفتگوهای خصوصی اعتراف نمودند که در اینجا به برخی اشاره میشود: | *'''۶. اعتراف [[خلیفه دوم]] و دیگران به [[نص]] [[امام علی|علی]]{{ع}}:''' با مراجعه به آثار خود [[اهل سنت]] ما میتوانیم به مواردی دست پیدا کنیم که گاه بی گاهی خلفای خود [[اهل سنت]] به مسئله [[نص]] و [[انتصاب]] [[امام علی|علی]]{{ع}} به [[خلافت]] در گفتگوهای خصوصی اعتراف نمودند که در اینجا به برخی اشاره میشود: | ||
#یکی از این موارد گفتگوهای متعدد [[خلیفه دوم]] با [[ابن عباس]] است که به عنوان یک [[صحابه]] [[برتر]] و عالم و مفسّر [[قرآن]] رابطه نزدیکی با [[خلیفه اول]] داشت، در عین حال از [[اعتقاد قلبی]] خود درباره [[امامت]] [[امام علی|علی]]{{ع}}[[دفاع]] میکرد. [[عمر]] در یکجا از [[امام علی|علی]]{{ع}} به [[ابن عباس]] گلایه میکند که از او خواستم همراه من بیاید اما او پاسخ منفی داد و من اورا ناراحت میبینم، [[خلیفه دوم]] خود علت [[ناراحتی]] [[امام علی|علی]]{{ع}} را مسئله از دست دادن [[خلافت]] [[ذکر]] میکند و [[ابن عباس]] نیز آن را [[تأیید]] میکند و خاطر نشان میسازد که آن [[حضرت]] [[اعتقاد]] دارد که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} [[حکومت]] را به وی واگذار نموده بود<ref>{{عربی|" إِنَّهُ يَزْعُمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَرَادَ الْأَمْرَ لَهُ"}}</ref>. [[عمر]] در پاسخ این گفته [[ابن عباس]] - که خود نیز مؤید آن بود - آن را نفی نمیکند و لکن از این راه میخواهد توجیه کند که [[خداوند]] چیز دیگری را [[اراده]] نموده بود و مراد [[خداوند]] واقع شد، اما [[اراده]] [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] عملی نشد <ref>{{عربی|"يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! وَ أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَكَانَ مَا ذَا إِذَا لَمْ يُرِدِ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِكَ! إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذَا أَرَادَ أمر أَمْراً وَ أَرَادَ اللَّهُ غَيْرَهُ، نَفَذَ مُرَادُ اللَّهِ وَ لَمْ يَنْفُذْ مُرَادُ رَسُولِ اللَّه"}}[[شرح نهج البلاغه]]، [[ابن ابی الحدید]]، ج۱۲، صص ۹ - ۷۸.</ref>. ما در تحلیل [[حدیث]] قلم ضمن آوردن این اعتراف [[عمر]] در نقد آن خاطر نشان کردیم که وی [[پیامبر الهی]] را به انجام و [[ابلاغ]] خلاف [[وحی]] و امر الهی متهم میکند، در حالی که خود [[اهل سنت]] [[عصمت]] [[پیامبر]] در [[مقام]] [[وحی]] و [[ابلاغ]] آن را میپذیرند. اما [[استدلال]] [[عمر]] که [[اراده الهی]] واقع شد، این درست است اما باید توجه کرد که [[اراده]] [[خداوند]] دو نوع است، یکی [[اراده تکوینی]] که هیچ شیءای اعم از خوب و بد، [[واجب]] و [[حرام]] بدون تعلق [[اراده تکوینی]] وی وجود و تحقق نخواهد یافت. [[اراده]] دوم [[خداوند]] [[اراده]] [[تشریع|تشریعی]] است، به این معنی که [[اراده]] [[خداوند]] بر [[اسلام]] آوردن همه [[انسان]]ها، انجام دادن همه [[اعمال]] [[حسنه]] تعلق گرفته و برمقابل ا یعی بر اعمل [[قبیح]] و [[معصیت]] و [[کفر]] [[اراده الهی]] تعلق نگرفته است، این [[اراده]] تنها [[اراده]] [[تشریع|تشریعی]] و اعتباری است یعنی [[خداوند]] [[دوست]] دارد همه [[انسان]]ها [[مسلمان]] و کننده [[اعمال]] [[حسنه]] باشند، لکن در کنار آن [[انسان]]ها نیز در انجام یا ترک آن مختار و آزادند. اینکه [[اراده]] [[خداوند]] بر عدم [[خلافت]] [[امام علی|علی]]{{ع}} تعلق گرفته است، این از یک منظر صحیح و از منظر دیگر [[باطل]] است. اگر مقصود از [[اراده]]، [[اراده]] [[تشریع|تشریعی]] باشد، باید گفت در اینجا [[اراده]] [[خداوند]] با [[اراده]] [[رسول|رسولش]] یعنی [[خلافت]] [[امام علی|علی]]{{ع}} یکی و متحد است، [[خداوند]] و [[رسول|رسولش]] در [[مقام]] [[تشریع]] [[حکومت]] و [[امامت]] را به [[امام علی|علی]]{{ع}} واگذار نمودند. اما اینکه در این میان یک [[عده]] [[مانع]] [[اراده]] [[تشریع|تشریعی]] [[خداوند]] و پیامبرش شدند و با راهکارهای مختلف خود بر [[مسند]] [[حکومت]] نشاندند؛ به عنوان یک فعل و عمل خارجی نمیتواند از قلمرو [[اراده الهی]] خارج باشد و از این منظر به آن [[اراده تکوینی]] [[خداوند]] تعلق گرفته است و لکن تعلق چنین ارادهای نمیتواند [[مشروعیت]]زا باشد؛ چرا که این قسم از [[اراده]] [[خداوند]] بر همه امور از جمله [[کفر]] و [[معصیت]] نیز تعلق گرفته است و درعین حال [[خداوند]] از انجام آنها [[راضی]] نیست. | #یکی از این موارد گفتگوهای متعدد [[خلیفه دوم]] با [[ابن عباس]] است که به عنوان یک [[صحابه]] [[برتر]] و عالم و مفسّر [[قرآن]] رابطه نزدیکی با [[خلیفه اول]] داشت، در عین حال از [[اعتقاد قلبی]] خود درباره [[امامت]] [[امام علی|علی]]{{ع}}[[دفاع]] میکرد. [[عمر]] در یکجا از [[امام علی|علی]]{{ع}} به [[ابن عباس]] گلایه میکند که از او خواستم همراه من بیاید اما او پاسخ منفی داد و من اورا ناراحت میبینم، [[خلیفه دوم]] خود علت [[ناراحتی]] [[امام علی|علی]]{{ع}} را مسئله از دست دادن [[خلافت]] [[ذکر]] میکند و [[ابن عباس]] نیز آن را [[تأیید]] میکند و خاطر نشان میسازد که آن [[حضرت]] [[اعتقاد]] دارد که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} [[حکومت]] را به وی واگذار نموده بود<ref>{{عربی|" إِنَّهُ يَزْعُمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَرَادَ الْأَمْرَ لَهُ"}}</ref>. [[عمر]] در پاسخ این گفته [[ابن عباس]] - که خود نیز مؤید آن بود - آن را نفی نمیکند و لکن از این راه میخواهد توجیه کند که [[خداوند]] چیز دیگری را [[اراده]] نموده بود و مراد [[خداوند]] واقع شد، اما [[اراده]] [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] عملی نشد <ref>{{عربی|"يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! وَ أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَكَانَ مَا ذَا إِذَا لَمْ يُرِدِ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِكَ! إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذَا أَرَادَ أمر أَمْراً وَ أَرَادَ اللَّهُ غَيْرَهُ، نَفَذَ مُرَادُ اللَّهِ وَ لَمْ يَنْفُذْ مُرَادُ رَسُولِ اللَّه"}}[[شرح نهج البلاغه]]، [[ابن ابی الحدید]]، ج۱۲، صص ۹ - ۷۸.</ref>. ما در تحلیل [[حدیث]] قلم ضمن آوردن این اعتراف [[عمر]] در نقد آن خاطر نشان کردیم که وی [[پیامبر الهی]] را به انجام و [[ابلاغ]] خلاف [[وحی]] و امر الهی متهم میکند، در حالی که خود [[اهل سنت]] [[عصمت]] [[پیامبر]] در [[مقام]] [[وحی]] و [[ابلاغ]] آن را میپذیرند. اما [[استدلال]] [[عمر]] که [[اراده الهی]] واقع شد، این درست است اما باید توجه کرد که [[اراده]] [[خداوند]] دو نوع است، یکی [[اراده تکوینی]] که هیچ شیءای اعم از خوب و بد، [[واجب]] و [[حرام]] بدون تعلق [[اراده تکوینی]] وی وجود و تحقق نخواهد یافت. [[اراده]] دوم [[خداوند]] [[اراده]] [[تشریع|تشریعی]] است، به این معنی که [[اراده]] [[خداوند]] بر [[اسلام]] آوردن همه [[انسان]]ها، انجام دادن همه [[اعمال]] [[حسنه]] تعلق گرفته و برمقابل ا یعی بر اعمل [[قبیح]] و [[معصیت]] و [[کفر]] [[اراده الهی]] تعلق نگرفته است، این [[اراده]] تنها [[اراده]] [[تشریع|تشریعی]] و اعتباری است یعنی [[خداوند]] [[دوست]] دارد همه [[انسان]]ها [[مسلمان]] و کننده [[اعمال]] [[حسنه]] باشند، لکن در کنار آن [[انسان]]ها نیز در انجام یا ترک آن مختار و آزادند. اینکه [[اراده]] [[خداوند]] بر عدم [[خلافت]] [[امام علی|علی]]{{ع}} تعلق گرفته است، این از یک منظر صحیح و از منظر دیگر [[باطل]] است. اگر مقصود از [[اراده]]، [[اراده]] [[تشریع|تشریعی]] باشد، باید گفت در اینجا [[اراده]] [[خداوند]] با [[اراده]] [[رسول|رسولش]] یعنی [[خلافت]] [[امام علی|علی]]{{ع}} یکی و متحد است، [[خداوند]] و [[رسول|رسولش]] در [[مقام]] [[تشریع]] [[حکومت]] و [[امامت]] را به [[امام علی|علی]]{{ع}} واگذار نمودند. اما اینکه در این میان یک [[عده]] [[مانع]] [[اراده]] [[تشریع|تشریعی]] [[خداوند]] و پیامبرش شدند و با راهکارهای مختلف خود بر [[مسند]] [[حکومت]] نشاندند؛ به عنوان یک فعل و عمل خارجی نمیتواند از قلمرو [[اراده الهی]] خارج باشد و از این منظر به آن [[اراده تکوینی]] [[خداوند]] تعلق گرفته است و لکن تعلق چنین ارادهای نمیتواند [[مشروعیت]]زا باشد؛ چرا که این قسم از [[اراده]] [[خداوند]] بر همه امور از جمله [[کفر]] و [[معصیت]] نیز تعلق گرفته است و درعین حال [[خداوند]] از انجام آنها [[راضی]] نیست. | ||
#مورد دوم در جریان [[نزول]] یک [[بلا]] بود که حل آن تنها از عهده [[حضرت علی]]{{ع}} برمیآمد. [[عمر]] به اتفاق همراهان به حضور [[حضرت]] رفتند و آن [[حضرت]] جوابش را داد. در اینجا [[عمر]] اعتراف نمود که: قسم به [[خدا]]، [[حق تعالی]] [[امر]] | #مورد دوم در جریان [[نزول]] یک [[بلا]] بود که حل آن تنها از عهده [[حضرت علی]]{{ع}} برمیآمد. [[عمر]] به اتفاق همراهان به حضور [[حضرت]] رفتند و آن [[حضرت]] جوابش را داد. در اینجا [[عمر]] اعتراف نمود که: قسم به [[خدا]]، [[حق تعالی]] [[امر]] [[حکومت]] را به تو [[اراده]] کرده بود، اما [[قوم]] تو از ادای آن [[امتناع]] نمودند<ref>{{عربی|" أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ أَرَادَكَ الْحَقُّ وَ لَكِنْ أَبَى قَوْمُكَ "}}؛ [[شرح نهج البلاغه]] [[ابن ابی الحدید]]، ج۱۲، صص۷۹و۸۰.</ref> | ||
#مورد دیگری که [[عمر]] بر [[نص]] [[امام علی|علی]]{{ع}} اعتراف نمود به [[حدیث قلم و دوات]] مربوط میشود. وی اعتراف میکند که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} در آن مجلس در صدد [[انتصاب]] [[امام علی|علی]]{{ع}} به [[حکومت]] بود که من [[مانع]] شدم. توضیح و تحلیل آن در فصل نقد [[شبهات]] ذیل [[حدیث]] فوق [[گذشت]]. | #مورد دیگری که [[عمر]] بر [[نص]] [[امام علی|علی]]{{ع}} اعتراف نمود به [[حدیث قلم و دوات]] مربوط میشود. وی اعتراف میکند که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} در آن مجلس در صدد [[انتصاب]] [[امام علی|علی]]{{ع}} به [[حکومت]] بود که من [[مانع]] شدم. توضیح و تحلیل آن در فصل نقد [[شبهات]] ذیل [[حدیث]] فوق [[گذشت]]. | ||
# [[ابن عباس]] همچنین گزارش میکند وقتی بر [[عمر]] وارد شدم، او از [[امام علی|علی]]{{ع}} درباره مطرح کردن خود به عنوان [[خلیفه]] در میان [[مردم]] گلایه کرد. [[ابن عباس]] در پاسخ وی صریحاً و با [[شجاعت]] گفت که او خود را کاندیدا مطرح نمیکند، بلکه [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] وی را [[نصب]] نموده اما دیگران از او این [[حق]] را گرفتند<ref>{{عربی|" قَدْ رَشَّحَهُ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} فَصُرِفَتْ عَنْهُ "}}</ref>. در اینجا باید به پاسخ [[عمر]] دقت کرد که آیا وی اصل ترشیح و [[انتخاب]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} را نفی میکند یا به توجیه کنار گذاشتن [[حضرت علی]]{{ع}} میپردازد؟ جواب [[عمر]] مطابق گزارش [[ابن ابی الحدید]] [[سنی]] چنین است: [[عمر]] گفت همانا او [[جوان]] تازه کار بود که [[عرب]] سنّ او را کوچک شمردند<ref>{{عربی|" قَالَ: إِنَّهُ كَانَ شَابّاً حَدَثاً فَاسْتَصْغَرَتِ الْعَرَبُ سِنَّهُ"}}؛ [[شرح نهج البلاغه]] [[ابن ابی الحدید]]، ج۱۲، ص۸۰.</ref>. [[خلیفه دوم]] در این پاسخ اصل ادعای [[ابن عباس]] مبنی بر [[انتخاب]] [[امام علی|علی]]{{ع}} به [[امامت]] و [[حکومت]] توسط [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] را نفی کرد، بلکه به توجیه [[رفتار]] و [[کردار]] شخص خود در [[سقیفه]] پرداخت که [[ابوبکر]] را برآن [[حضرت]] مقدم داشت و برای اینکار خود پای [[عرب]] را پیش میکشد که [[عرب]] به علت [[جوانی]] از [[پذیرفتن]] [[حکومت]] ابا میکردند. [[ابن عباس]] جواب این [[استدلال]] [[عمر]] را درهمانجا میدهد، آنچه در اینجا ما درصدد آنیم نشان دادن اعتراف [[خلیفه دوم]] به اصل [[نصب]] [[حضرت علی]]{{ع}} توسط [[پیامبر اسلام]]{{صل}} است. | # [[ابن عباس]] همچنین گزارش میکند وقتی بر [[عمر]] وارد شدم، او از [[امام علی|علی]]{{ع}} درباره مطرح کردن خود به عنوان [[خلیفه]] در میان [[مردم]] گلایه کرد. [[ابن عباس]] در پاسخ وی صریحاً و با [[شجاعت]] گفت که او خود را کاندیدا مطرح نمیکند، بلکه [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] وی را [[نصب]] نموده اما دیگران از او این [[حق]] را گرفتند<ref>{{عربی|" قَدْ رَشَّحَهُ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} فَصُرِفَتْ عَنْهُ "}}</ref>. در اینجا باید به پاسخ [[عمر]] دقت کرد که آیا وی اصل ترشیح و [[انتخاب]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} را نفی میکند یا به توجیه کنار گذاشتن [[حضرت علی]]{{ع}} میپردازد؟ جواب [[عمر]] مطابق گزارش [[ابن ابی الحدید]] [[سنی]] چنین است: [[عمر]] گفت همانا او [[جوان]] تازه کار بود که [[عرب]] سنّ او را کوچک شمردند<ref>{{عربی|" قَالَ: إِنَّهُ كَانَ شَابّاً حَدَثاً فَاسْتَصْغَرَتِ الْعَرَبُ سِنَّهُ"}}؛ [[شرح نهج البلاغه]] [[ابن ابی الحدید]]، ج۱۲، ص۸۰.</ref>. [[خلیفه دوم]] در این پاسخ اصل ادعای [[ابن عباس]] مبنی بر [[انتخاب]] [[امام علی|علی]]{{ع}} به [[امامت]] و [[حکومت]] توسط [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] را نفی کرد، بلکه به توجیه [[رفتار]] و [[کردار]] شخص خود در [[سقیفه]] پرداخت که [[ابوبکر]] را برآن [[حضرت]] مقدم داشت و برای اینکار خود پای [[عرب]] را پیش میکشد که [[عرب]] به علت [[جوانی]] از [[پذیرفتن]] [[حکومت]] ابا میکردند. [[ابن عباس]] جواب این [[استدلال]] [[عمر]] را درهمانجا میدهد، آنچه در اینجا ما درصدد آنیم نشان دادن اعتراف [[خلیفه دوم]] به اصل [[نصب]] [[حضرت علی]]{{ع}} توسط [[پیامبر اسلام]]{{صل}} است. |