پرش به محتوا

پیامبر خاتم در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'دقیق' به 'دقیق'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'دقیق' به 'دقیق')
خط ۱۵: خط ۱۵:
*به طور کلی، زندگانی آن [[حضرت]] به سه بخش تقسیم می‌شود: از [[تولد]] تا [[بعثت]] ([[جاهلیت]])، از [[بعثت]] تا [[هجرت]] و از [[هجرت]] تا [[وفات]]<ref>ر.ک. [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱.</ref>.  
*به طور کلی، زندگانی آن [[حضرت]] به سه بخش تقسیم می‌شود: از [[تولد]] تا [[بعثت]] ([[جاهلیت]])، از [[بعثت]] تا [[هجرت]] و از [[هجرت]] تا [[وفات]]<ref>ر.ک. [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱.</ref>.  
===[[تولد]] تا [[بعثت]] ([[جاهلیت]])===
===[[تولد]] تا [[بعثت]] ([[جاهلیت]])===
* [[امام علی]]{{ع}} در [[نهج البلاغه]] به بیان شرایط [[دوران جاهلیت]] پرداخته و ویژگی‌های آن دوران را بیان کرده است؛ ویژگی‌هایی چون: بدتریندین، بدترین [[مردم]]، نبود پیوند [[خویشاوندی]] و [[قطع رحم]]، [[بت‌پرستی]]، [[گناه]]، دوری از [[تعالیم]] [[الهی]]، دوری از [[انبیای الهی]]، گرفتاری در [[فتنه‌ها]]، [[فساد]] و [[تباهی]]، رواج [[نیرنگ]] و [[فریب]]، وجود نشانه‌های [[تباهی]] و از میان رفتن نشانه‌های [[هدایت]]...<ref>نهج البلاغه، خطبه‌های ۲۶، ۸۸، ۹۴، ۱۰۳ و ۱۸۷.</ref>.<ref>ر.ک. [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۷۱.</ref> [[حضرت]] ضمن تصویرگری [[دقیق]] از آنچه در [[دوران جاهلیت]] بر [[مردمان]] [[حاکم]] بود، [[عظمت]] و عزتی را که [[مردم]] در سایه [[تعالیم]] [[پیامبر اکرم]] کسب کرده‌اند، گوشزد می‌کند: «و شما (ای گروه [[عرب]]) بر بدترین [[آیین]] و در نابسامان‌ترین شرایط می‌زیستند؛ در میان سنگلاخ‌های ناهموار و مارهای پرزهری که از آوازها نَرَمند، گویی کرند. [[آب]] [[آلوده]] و ناگوار می‌نوشیدید، غذای نامناسب و غیربهداشتی می‌خوردید، [[خون]] یکدیگر می‌ریختید و پیوند [[خویشاوندی]] را بریده بودید. [[بت‌پرستی]] میان شما رایج بود و [[گناهان]] (در میان شما) دایر»<ref>{{متن حدیث|وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَة}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۶.</ref>.  
* [[امام علی]]{{ع}} در [[نهج البلاغه]] به بیان شرایط [[دوران جاهلیت]] پرداخته و ویژگی‌های آن دوران را بیان کرده است؛ ویژگی‌هایی چون: بدتریندین، بدترین [[مردم]]، نبود پیوند [[خویشاوندی]] و [[قطع رحم]]، [[بت‌پرستی]]، [[گناه]]، دوری از [[تعالیم]] [[الهی]]، دوری از [[انبیای الهی]]، گرفتاری در [[فتنه‌ها]]، [[فساد]] و [[تباهی]]، رواج [[نیرنگ]] و [[فریب]]، وجود نشانه‌های [[تباهی]] و از میان رفتن نشانه‌های [[هدایت]]...<ref>نهج البلاغه، خطبه‌های ۲۶، ۸۸، ۹۴، ۱۰۳ و ۱۸۷.</ref>.<ref>ر.ک. [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۷۱.</ref> [[حضرت]] ضمن تصویرگری دقیق از آنچه در [[دوران جاهلیت]] بر [[مردمان]] [[حاکم]] بود، [[عظمت]] و عزتی را که [[مردم]] در سایه [[تعالیم]] [[پیامبر اکرم]] کسب کرده‌اند، گوشزد می‌کند: «و شما (ای گروه [[عرب]]) بر بدترین [[آیین]] و در نابسامان‌ترین شرایط می‌زیستند؛ در میان سنگلاخ‌های ناهموار و مارهای پرزهری که از آوازها نَرَمند، گویی کرند. [[آب]] [[آلوده]] و ناگوار می‌نوشیدید، غذای نامناسب و غیربهداشتی می‌خوردید، [[خون]] یکدیگر می‌ریختید و پیوند [[خویشاوندی]] را بریده بودید. [[بت‌پرستی]] میان شما رایج بود و [[گناهان]] (در میان شما) دایر»<ref>{{متن حدیث|وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَة}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۶.</ref>.  
* [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در بخشی از سخنانش در [[وصف]] اوضاع و احوال [[جهان]]، [[هنگام ظهور]] [[پیامبر اسلام]] ({{صل}} و سلّم) چنین می‌فرماید: «[[خدای متعال]]، [[پیامبر اکرم]] ({{صل}}) را هنگامی به [[رسالت]] برگزید که دیر زمانی از [[بعثت]] [[انبیاء]] پیشین گذشته بود، [[مردمان]] در خوابی عمیق و طولانی فرو رفته بودند، شعله‌های [[فتنه]] و [[آشوب]] در سراسر [[دنیا]] برافروخته، و رشتۀ [[کارها]] از هم گسیخته بود. [[آتش]] [[جنگ]] شعله ور و [[تاریکی]] [[جهل]] و [[گناه]] فراگیر و [[نیرنگ]] و [[تزویر]]، [[آشکار]] بود. برگ‌های درخت [[زندگی]] [[بشر]] به زردی‌گراییده، [[امید]] باروری از آن نبود. آبها فرو رفته؛ مشعل‌های [[هدایت]] سرد و خاموش گشته؛ پرچم‌های [[ضلالت]] و [[گمراهی]] برافراشته بود. [[پستی]] و [[بدبختی]] به [[بشر]]، [[هجوم]] آورده چهرۀ [[زشت]] خود را نمایان ساخته بود. این [[فساد]] و تیره روزی، چیزی جز [[فتنه]] و [[آشوب]]، ببار نمی‌آورد و مردمی که [[بیم]] و [[هراس]] و [[ناامنی]] برایشان چیره گشته بود پناهگاهی جز [[شمشیر]] [[خون]] آشام نمی‌دیدند»<ref>{{متن حدیث|أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ‏ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ وَ الدُّنْیَا کَاسِفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ عَلَی حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِیَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ [إِعْوَارٍ] اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَی وَ ظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَی فَهِیَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَةٌ فِی وَجْهِ طَالِبِهَا ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ وَ طَعَامُهَا الْجِیفَةُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّیْفُ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۹.</ref>.<ref>ر.ک. مصباح یزدی، محمد تقی،؟؟؛ بیابانی اسکویی، محمد،؟؟</ref> [[امام]]{{ع}} [[دلیل]] [[وضعیت نابسامان]] [[مردم]] و بروز [[فتنه]] در [[دوران جاهلیت]] را دور بودن [[مردم]] از [[تعالیم]] [[الهی]] [[انبیا]] می‌داند و به آنها هشدار می‌دهد و آنها را از [[سرنوشت]] پیشینیان خود [[آگاه]] می‌سازد تا آنها به آن [[سرنوشت]] دچار نشوند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۸</ref>.<ref>ر.ک. [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۷۱.</ref>
* [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در بخشی از سخنانش در [[وصف]] اوضاع و احوال [[جهان]]، [[هنگام ظهور]] [[پیامبر اسلام]] ({{صل}} و سلّم) چنین می‌فرماید: «[[خدای متعال]]، [[پیامبر اکرم]] ({{صل}}) را هنگامی به [[رسالت]] برگزید که دیر زمانی از [[بعثت]] [[انبیاء]] پیشین گذشته بود، [[مردمان]] در خوابی عمیق و طولانی فرو رفته بودند، شعله‌های [[فتنه]] و [[آشوب]] در سراسر [[دنیا]] برافروخته، و رشتۀ [[کارها]] از هم گسیخته بود. [[آتش]] [[جنگ]] شعله ور و [[تاریکی]] [[جهل]] و [[گناه]] فراگیر و [[نیرنگ]] و [[تزویر]]، [[آشکار]] بود. برگ‌های درخت [[زندگی]] [[بشر]] به زردی‌گراییده، [[امید]] باروری از آن نبود. آبها فرو رفته؛ مشعل‌های [[هدایت]] سرد و خاموش گشته؛ پرچم‌های [[ضلالت]] و [[گمراهی]] برافراشته بود. [[پستی]] و [[بدبختی]] به [[بشر]]، [[هجوم]] آورده چهرۀ [[زشت]] خود را نمایان ساخته بود. این [[فساد]] و تیره روزی، چیزی جز [[فتنه]] و [[آشوب]]، ببار نمی‌آورد و مردمی که [[بیم]] و [[هراس]] و [[ناامنی]] برایشان چیره گشته بود پناهگاهی جز [[شمشیر]] [[خون]] آشام نمی‌دیدند»<ref>{{متن حدیث|أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ‏ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ وَ الدُّنْیَا کَاسِفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ عَلَی حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِیَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ [إِعْوَارٍ] اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَی وَ ظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَی فَهِیَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَةٌ فِی وَجْهِ طَالِبِهَا ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ وَ طَعَامُهَا الْجِیفَةُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّیْفُ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۹.</ref>.<ref>ر.ک. مصباح یزدی، محمد تقی،؟؟؛ بیابانی اسکویی، محمد،؟؟</ref> [[امام]]{{ع}} [[دلیل]] [[وضعیت نابسامان]] [[مردم]] و بروز [[فتنه]] در [[دوران جاهلیت]] را دور بودن [[مردم]] از [[تعالیم]] [[الهی]] [[انبیا]] می‌داند و به آنها هشدار می‌دهد و آنها را از [[سرنوشت]] پیشینیان خود [[آگاه]] می‌سازد تا آنها به آن [[سرنوشت]] دچار نشوند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۸</ref>.<ref>ر.ک. [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۷۱.</ref>
* [[حضرت محمد]]{{صل}} در چنین شرایطی در [[مکه]] [[چشم]] به [[جهان]] گشود. پدرش [[عبدالله]] در بازگشت از [[شام]] در [[شهر]] یثرب چشم از [[جهان]] فروبست و به [[دیدار]] کودکش [[محمد]]{{صل}} نائل نشد. [[مادر]] [[محمد]]{{صل}}، [[آمنه]] دختر وهب بن [[عبدمناف]] بود. برابر رسم خانواده‌های بزرگ [[مکه]] [[آمنه]] پسر عزیزش، [[محمد]]{{صل}} را به دایه‌ای به نام حلیمه سپرد تا در بیابان گسترده و [[پاک]] و دور از آلودگی‌ها پرورش یابد. حلیمه بر اثر علاقه و [[اصرار]] مادرش، ### [[313]]###{{صل}} را که به سن پنج سالگی رسیده بود به [[مکه]] بازگردانید. دو سال بعد [[آمنه]] نیز [[جان]] به جان‌ آفرین [[تسلیم]] کرد، و [[محمد]]{{صل}} در دامان پدربزرگش [[عبدالمطلب]] پرورش یافت. دو سال بعد بر اثر درگذشت [[عبدالمطلب]]، به‌ ناچار [[محمد]]{{صل}} در سن هشت سالگی به [[خانه]] عموی خویش [[ابوطالب]] رفت و تحت [[سرپرستی]] وی قرار گرفت<ref>ر.ک. [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>. [[ابوطالب]] و [[عبدالله]] از یک [[مادر]] بودند. او از شخصیت‌های بانفوذ [[مکه]] بود و به بازرگانی اشتغال داشت<ref>ر.ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۵؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>. [[نقل]] است که در سفری تجاری، برادرزاده خویش [[محمد]]{{صل}} را همراه برد. چون به بُصری رسیدند، راهبی [[مسیحی]] به نام [[بحیرا]]، [[محمد]]{{صل}} را دید و [[ابوطالب]] را از [[آینده]] او خبر داد. [[بحیرا]] گفت که ما نشان او را در کتاب‌هایمان دیده‌ایم و وصفش را از پدرانمان شنیده‌ایم. [[محمد]] را از [[یهودیان]] دور [[دار]] که اگر او را بشناسند، به قتلش کمر خواهند بست<ref>ر.ک. [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ – ۲۲۰.</ref>.  
* [[حضرت محمد]]{{صل}} در چنین شرایطی در [[مکه]] [[چشم]] به [[جهان]] گشود. پدرش [[عبدالله]] در بازگشت از [[شام]] در [[شهر]] یثرب چشم از [[جهان]] فروبست و به [[دیدار]] کودکش [[محمد]]{{صل}} نائل نشد. [[مادر]] [[محمد]]{{صل}}، [[آمنه]] دختر وهب بن [[عبدمناف]] بود. برابر رسم خانواده‌های بزرگ [[مکه]] [[آمنه]] پسر عزیزش، [[محمد]]{{صل}} را به دایه‌ای به نام حلیمه سپرد تا در بیابان گسترده و [[پاک]] و دور از آلودگی‌ها پرورش یابد. حلیمه بر اثر علاقه و [[اصرار]] مادرش، ### [[313]]###{{صل}} را که به سن پنج سالگی رسیده بود به [[مکه]] بازگردانید. دو سال بعد [[آمنه]] نیز [[جان]] به جان‌ آفرین [[تسلیم]] کرد، و [[محمد]]{{صل}} در دامان پدربزرگش [[عبدالمطلب]] پرورش یافت. دو سال بعد بر اثر درگذشت [[عبدالمطلب]]، به‌ ناچار [[محمد]]{{صل}} در سن هشت سالگی به [[خانه]] عموی خویش [[ابوطالب]] رفت و تحت [[سرپرستی]] وی قرار گرفت<ref>ر.ک. [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>. [[ابوطالب]] و [[عبدالله]] از یک [[مادر]] بودند. او از شخصیت‌های بانفوذ [[مکه]] بود و به بازرگانی اشتغال داشت<ref>ر.ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۵؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>. [[نقل]] است که در سفری تجاری، برادرزاده خویش [[محمد]]{{صل}} را همراه برد. چون به بُصری رسیدند، راهبی [[مسیحی]] به نام [[بحیرا]]، [[محمد]]{{صل}} را دید و [[ابوطالب]] را از [[آینده]] او خبر داد. [[بحیرا]] گفت که ما نشان او را در کتاب‌هایمان دیده‌ایم و وصفش را از پدرانمان شنیده‌ایم. [[محمد]] را از [[یهودیان]] دور [[دار]] که اگر او را بشناسند، به قتلش کمر خواهند بست<ref>ر.ک. [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ – ۲۲۰.</ref>.  
۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش