پرش به محتوا

سریه منذر بن عمرو ساعدی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ج۱، ص:' به 'ج۱، ص'
جز (جایگزینی متن - 'خودداری' به 'خودداری')
جز (جایگزینی متن - 'ج۱، ص:' به 'ج۱، ص')
خط ۱۷: خط ۱۷:
*سپس دنبال او راه افتادند تا به [[مسلمانان]] (که از دیر آمدن [[دوست]] خود [[حرام]] بن ملحان نگران بودند) رسیدند و آنان را احاطه کردند.[[جنگ]] شدیدی شروع شد تا اینکه [[یاران]] [[رسول خدا]]{{صل}} همگی کشته شدند و فقط [[منذر بن عمرو]] و [[عمرو بن امیه]] ضمری زنده ماندند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰.</ref>.[[مشرکان]] به او گفتند:" اگر می‌خواهی به تو [[امان]] می‌دهیم". [[منذر]] گفت:"[[دست]] در دست شما نمی‌نهم و امانی هم از شما نمی‌پذیرم. فقط مرا به محل کشته شدن [[حرام]] بن ببرید". آنها مزاحم او نشدند و پس از اینکه به محل کشته شدن [[حرام]] بن ملحان رسیدند، گفتند: "از [[امان]] و [[حمایت]] خود دست برداشتیم". پس، [[منذر بن عمرو]] جنگید تا کشته شد. [[پیامبر]]{{صل}}درباره او فرمود: "در برابر [[مرگ]] گردن فرازی کرد"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰.</ref>.
*سپس دنبال او راه افتادند تا به [[مسلمانان]] (که از دیر آمدن [[دوست]] خود [[حرام]] بن ملحان نگران بودند) رسیدند و آنان را احاطه کردند.[[جنگ]] شدیدی شروع شد تا اینکه [[یاران]] [[رسول خدا]]{{صل}} همگی کشته شدند و فقط [[منذر بن عمرو]] و [[عمرو بن امیه]] ضمری زنده ماندند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰.</ref>.[[مشرکان]] به او گفتند:" اگر می‌خواهی به تو [[امان]] می‌دهیم". [[منذر]] گفت:"[[دست]] در دست شما نمی‌نهم و امانی هم از شما نمی‌پذیرم. فقط مرا به محل کشته شدن [[حرام]] بن ببرید". آنها مزاحم او نشدند و پس از اینکه به محل کشته شدن [[حرام]] بن ملحان رسیدند، گفتند: "از [[امان]] و [[حمایت]] خود دست برداشتیم". پس، [[منذر بن عمرو]] جنگید تا کشته شد. [[پیامبر]]{{صل}}درباره او فرمود: "در برابر [[مرگ]] گردن فرازی کرد"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰.</ref>.
*[[حارث بن صمّه]] و [[عمرو بن امیه]]، هنگامی که با [[گله]] از چرا برگشتند و پرواز لاشخورها را بر فراز اردوگاه دیدند، گفتند: "به [[خدا]] قسم! [[یاران]] ما کشته شده‌اند و کسی غیر از اهل نجد آنان را نکشته است". نزدیک‌تر که شدند، از بالای تپه‌ای، جسدهای یارانشان دیده می‌شد و سواران [[دشمن]] نیز آنجا بودند. [[حارث بن صمّه]] از [[عمرو بن امیه]] نظرش را خواست. عمرو گفت: "[[فکر]] می‌کنم باید خود را به [[پیامبر]]{{صل}} برسانم و این خبر را به او بدهم". [[حارث]] گفت:" من از جایی که [[منذر بن عمرو]] کشته شده است حرکت نمی‌کنم"<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۱۵۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>. آن دو به [[مشرکان]] حمله کردند و [[حارث]]، دو نفر از ایشان را کشت. سرانجام [[اسیر]] [[مشرکان]] شدند. آنها به [[حارث]] گفتند: "با تو چه کار کنیم؟ ما [[دوست]] نداریم تو را بکشیم". گفت: "مرا به محل کشته شدن [[منذر بن عمرو]] و [[حرام]] برسانید و از [[حمایت]] خود از من دست بردارید". آنان چنان کردند. سپس بندهایش را گشودند و آزادش ساختند؛ اما او دوباره حمله کرد و دو نفر از آنها را کشت. دیری نپایید که او هم به [[شهادت]] رسید<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>. عامر بن طفیل به [[عمرو بن امیه]] -که بدون [[جنگ]] [[اسیر]] شده بود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>- گفت: "مادرم [[نذر]] کرده بود که برده‌ای [[آزاد]] کند، حالا تو از جانب او [[آزادی]]". موی جلوی سر او را کند و آزادش کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۱۸۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>.
*[[حارث بن صمّه]] و [[عمرو بن امیه]]، هنگامی که با [[گله]] از چرا برگشتند و پرواز لاشخورها را بر فراز اردوگاه دیدند، گفتند: "به [[خدا]] قسم! [[یاران]] ما کشته شده‌اند و کسی غیر از اهل نجد آنان را نکشته است". نزدیک‌تر که شدند، از بالای تپه‌ای، جسدهای یارانشان دیده می‌شد و سواران [[دشمن]] نیز آنجا بودند. [[حارث بن صمّه]] از [[عمرو بن امیه]] نظرش را خواست. عمرو گفت: "[[فکر]] می‌کنم باید خود را به [[پیامبر]]{{صل}} برسانم و این خبر را به او بدهم". [[حارث]] گفت:" من از جایی که [[منذر بن عمرو]] کشته شده است حرکت نمی‌کنم"<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۱۵۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>. آن دو به [[مشرکان]] حمله کردند و [[حارث]]، دو نفر از ایشان را کشت. سرانجام [[اسیر]] [[مشرکان]] شدند. آنها به [[حارث]] گفتند: "با تو چه کار کنیم؟ ما [[دوست]] نداریم تو را بکشیم". گفت: "مرا به محل کشته شدن [[منذر بن عمرو]] و [[حرام]] برسانید و از [[حمایت]] خود از من دست بردارید". آنان چنان کردند. سپس بندهایش را گشودند و آزادش ساختند؛ اما او دوباره حمله کرد و دو نفر از آنها را کشت. دیری نپایید که او هم به [[شهادت]] رسید<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>. عامر بن طفیل به [[عمرو بن امیه]] -که بدون [[جنگ]] [[اسیر]] شده بود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>- گفت: "مادرم [[نذر]] کرده بود که برده‌ای [[آزاد]] کند، حالا تو از جانب او [[آزادی]]". موی جلوی سر او را کند و آزادش کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۱۸۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>.
*در آن شب، هم خبر بئر معونه و هم خبر کشته‌شدن [[مرثد بن ابی مرثد]] و گروه [[محمد بن مسلمه]] به [[پیامبر]]{{صل}} رسید<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۹.</ref>. [[حضرت]] برای کشتگان [[جنگ]] بئر معونه، بیش از دیگر کشتگان، ناراحت شد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۵۰.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه منذر بن عمرو ساعدی (مقاله)|سریه منذر بن عمرو ساعدی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۵۱۵-۵۱۹.</ref>.
*در آن شب، هم خبر بئر معونه و هم خبر کشته‌شدن [[مرثد بن ابی مرثد]] و گروه [[محمد بن مسلمه]] به [[پیامبر]]{{صل}} رسید<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۹.</ref>. [[حضرت]] برای کشتگان [[جنگ]] بئر معونه، بیش از دیگر کشتگان، ناراحت شد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۵۰.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه منذر بن عمرو ساعدی (مقاله)|سریه منذر بن عمرو ساعدی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۱۵-۵۱۹.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۲۱۸٬۱۵۹

ویرایش