|
|
خط ۳۰: |
خط ۳۰: |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> |
| : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابوایوب انصاری در قرآن]] | [[ابوایوب انصاری در حدیث]] | [[ابوایوب انصاری در تراجم و رجال]] | [[ابوایوب انصاری در تاریخ اسلامی]]</div> | | : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابوایوب انصاری در قرآن]] | [[ابوایوب انصاری در حدیث]] | [[ابوایوب انصاری در تراجم و رجال]] | [[ابوایوب انصاری در تاریخ اسلامی]]</div> |
|
| |
| ==مقدمه==
| |
| *خالد [[فرزند]] [[زید بن کلیب بن ثعلبه خزرجی مدنی]] و کنیهاش [[ابوایوب انصاری]] و همگان او را هم به اسم و هم به کنیهاش میشناسند<ref>ر.ک: الاصابه، ج۲، ص۲۳۴؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۱۲؛ رجال طوسی، ص۴۰، ش۱؛ طبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۶ وسیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۶۱.</ref>.
| |
| *[[ابوایوب]] از بزرگان [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} بود که در [[جنگ بدر]] و دیگر غزوههای [[پیامبر]] [[شرکت]] کرده است. وی از [[سابقین در اسلام]] است و در [[بیعت عقبه]] در [[مکه مکرمه]] جزو آن هفتاد نفری بود که با [[رسول خدا]]{{صل}} مخفیانه [[بیعت]] و [[حضرت]] را به [[مدینه]] [[دعوت]] کردند و در این [[بیعت]]، هر گونه [[حمایت]] و [[فداکاری]] را برعهده گرفتند؛ و [[رسول خدا]]{{صل}} در [[عقد]] اخوتی که بین [[اصحاب]] برقرار کرد، بین [[ابوایوب]] و [[مصعب بن عمیر]] [[عقد]] [[برادری]] خواند، او از [[یاران]] [[مخلص]] و حامیان خاص [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} گردید و در جنگهای [[جمل]]، [[صفین]] و [[نهروان]] سالار [[سپاه]] و از پیشتازان در رکاب آن [[حضرت]] بود<ref>ر.ک: اسد الغابه، ج۵، ص۱۴۳؛ الاصابه، ج۲، ص۲۳۴؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۱۲ و تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۵۳.</ref>. وی به هنگام ورود [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]]، به [[افتخار]] مهمانداری [[حضرت]] نایل آمد و تا زمانی که [[مسجد]] [[مدینه]] و خانههای اطراف آن ساخته شد، [[رسول خدا]] در منزل [[ابوایوب]] ساکن بود<ref>تا قبل از هجرت پیامبر، این شهر را «یثرب» و پس از ههجرت پیامبر به «مدینه الرسول» شهرت یافت.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۷۰-۷۱.</ref>
| |
|
| |
| ==نسب==
| |
| *[[ابو ایوب]] [[خالد بن زید بن کلیب]] [[انصاری]] [[بدری]]، [[مدینی]]، [[خزرجی]] مشهور به [[ابوایوب انصاری]] او از [[تاریخنگاران]] و [[روات حدیث]] است. در بین [[اهل سنت]] برخی او را [[صحابی]] میدانند. در [[مدینه]] [[زندگی]] میکرد و در محلی به نام [[روم]] درگذشت<ref>[http://hadith.islam-db.com/narrators/2650/%D8%AE%D8%A7%D9%84%D8%AF-%D8%A8%D9%86-%D8%B2%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D9%86-%D9%83%D9%84%D9%8A%D8%A8-%D8%A8%D9%86-%D8%AB%D8%B9%D9%84%D8%A8%D8%A9-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D9%85%D8%B1%D9%88-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D8%AF-%D8%B9%D9%88%D9%81-%D8%A8%D9%86-%D8%BA%D9%86%D9%85-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%A7%D9%84%D9%83-%D8%A8%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%B1 موسوعة الحدیث]</ref>
| |
|
| |
| ==ارادت و [[اخلاص]] [[ابوایوب]] به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}==
| |
| *[[ابوایوب]]، هیچگاه [[ایمان]] و ارادتش به [[ولایت]] و [[جانشینی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بعد از [[پیامبر]]{{صل}} کم نشد و همواره به توصیههای [[رسول خدا]]{{صل}} در [[حق]] [[اهلبیت]]{{ع}} گوش [[جان]] سپرده و در راه تحقق این [[امر الهی]] از هیج تلاشی فروگذار نبود<ref>ر.ک: وقعه صفین، ص۹۳؛ الجمل، ص۱۰۵ و شرح ابن ابی الحدید ج۷، ص۳۶ و ۳۹.</ref>. وی از جمله [[دوازده]] نفری است که با [[خلافت ابوبکر]] صریحاً [[مخالفت]] کردند و [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را بر او مقدم شمرد، این [[دوازده نفر]] از [[مهاجرین]] و [[انصار]] بودند<ref>دوازده نفر عبارتند از: ۱. خالد بن سعید بن عاص ۲. مقداد بن اسود ۳. ابی بن کعب ۴. عمار یاسر ۵. ابوذر غفاری ۶. سلمان فارسی ۷. عبدالله بن مسعود ۸. بریده اسلمی (از مهاجرین) ۹. خزیمه بن ثابت (ذوالشهادتین). ۱۰. سهل بن حنیف ۱۱. ابو ایوب انصاری ۱۲. ابو الهیثم بن تیهان (و تعدادی دیگر از انصار بودند).</ref> که هر کدام مطالب بسیار ارزندهای در برابر [[مردم]] و [[ابوبکر]] ایراد کردند، از جمله آنان [[ابوایوب انصاری]] بود که بعد از [[سهل بن حیف]] برخاست و به [[ابوبکر]] چنین گفت: از [[خدا]] بترسید و درباره [[اهل بیت]] پیامبرتان [[ظلم]] نکنید وامر [[خلافت]] و [[رهبری]] [[جامعه]] را به [[اهل بیت]] و [[رسول خدا]]{{صل}} بازگردانید، که همانا شما و ما در این جا و جاهای دیگر به تکرار از [[پیامبر خدا]]{{صل}} شنیدهایم که میفرمود: "[[اهلبیت]] من به امر [[خلافت]] و [[رهبری]] [[امت اسلامی]] از شما سزاوارترند". این را گفت و نشست<ref>خصال صدوق، ج۲، ص۴۶۵، باب اثنی عشر، ح۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۷۱.</ref>
| |
|
| |
| ==[[ابوایوب]] و [[نقل]] [[حدیث غدیر]]==
| |
| *[[رباح بن حارث نخعی]] میگوید: من در [[خدمت]] [[حضرت علی]]{{ع}} نشسته بودم که ناگهان گروهی نقابدار از راه رسیدند و خطاب به ایشان گفتند: "[[سلام]] بر تو ای مولا و [[سرور]] ما". [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[سلام]] آنها را پاسخ داد و بعد فرمود: "چگونه مرا مولای خود میخوانید، مگر نه این که شما عدهای از [[اعراب]] [[بادیه]] نشینید؟" گفتند: آری، اما از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدیم که در روز [[غدیرخم]] فرمود: "هرکس من مولای اویم [[علی]] نیز مولای اوست، خداوندا، [[یاران]] اون را [[دوست]] بدار و دشمنانش را [[دشمن]]، و کسی که او را [[یاری]] کنند، یاریش فرما و کسی که او را [[خوار]] کند، مخذولش گردان"<ref>{{متن حدیث|فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ - اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اُنْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}}</ref>.
| |
| *[[راوی]] میگوید: [[حضرت]] با شنیدن این سخنان تبسمی بر لب نشاند به گونهای که دندانهای آن [[حضرت]] دیده شد. سپس فرمود: " ای [[مردم]] [[شاهد]] باشید که پیامبرتان در [[حق]] من چه فرموده و چگونه شما را به [[یاری]] من [[فرمان]] داده است".
| |
| *[[رباح بن حارث نخعی]] میگوید: طولی نکشید که این گروه نقابدار به سوی مرکبها و بارهای خود بازگشتند و من آنان را دنبال کردم و از یکی از آنان پرسیدم، شما کی هستید؟ گفت: ما گروهی از انصاریم و آن یکی هم – اشاره به شخص خاصی کرد - "[[ابوایوب انصاری]]" صاحب منزل [[پیامبر خدا]]{{صل}} است. [[راوی]] میگوید" من جلو رفتم و به حضور وی رسیدم و با او مصاحفه کردم<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۰۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۷۱-۷۲.</ref>
| |
|
| |
| ==[[اقامه نماز]] [[جماعت]] [[ابوایوب]]، به جای [[عثمان]]==
| |
| *در سال ۳۵ [[هجری]]، هنگامی که [[مهاجر]] و [[انصار]]، [[عثمان]] را به علت [[انحرافات]] و بدعتایی که گذاشته بود، از ورود به [[مسجد]] و [[اقامه نماز]] جلوگیری کردند. [[سعد القَرظ]] مؤذن [[مسجد]] نزد [[حضرت علی بن ابی طالب]]{{ع}} آمد و گفت: اکنون که [[خلیفه]] از [[امامت]] [[نماز]] منع شده است، چه کسی باید با [[مردم]] [[نماز]] بگزارد؟ [[حضرت علی]]{{ع}} فرمود: "به [[خالد بن بن زید]] ([[ابوایوب]]) بگویید که [[نماز جماعت]] را با [[مردم]] اقامه کند"<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۰۰.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۷۲-۷۳.</ref>
| |
|
| |
| ==[[ابوایوب]] در جنگهای عصر [[خلافت علی]]{{ع}}==
| |
| *[[ابوایوب انصاری]] جزو آن دسته از بزرگان [[اصحاب پیامبر اکرم]] است که در جنگهای [[جمل]] و [[صفین]] در کنار [[حضرت علی]]{{ع}} بود و در رکابش [[شمشیر]] زد و در [[جنگ نهروان]] هم در مقدمه [[سپاه]] و پیشاپیش برای [[جنگ]] با [[خوارج]] پیش رفته است<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۷.</ref>. اینک شرح کوتاهی از موضع او را در [[جنگ صفین]] و [[نهروان]] میآوریم:
| |
| *در [[جنگ صفین]]: [[معاویه]] برای [[ابوایوب انصاری]] صاحب منزل [[پیامبر]]{{صل}} که شخصیتی بزرگ و سرور [[انصار]] و از [[شیعیان حضرت علی]]{{ع}} بود، نامهای نوشت و در همان زمان نامهای هم برای [[زیاد بن ابیه]][[سمیه]] - که در آن روز، [[کارگزار]] [[حضرت علی]]{{ع}} بر بخشی از [[فارس]] بود - نگاشت.
| |
| *[[نامه]] [[معاویه]] به [[ابوایوب]] فقط این یک سطر بود: به تو اعلام میکنم که هیچ [[زن]] زفاف دیدهای، مردی را که دوشیزگی و بکارت او را از میان برده و نیز [[قاتل]] اولین [[فرزند]] اوست، از یاد نمیبرد. و به [[نقل]] [[عمرو بن شمر]]، [[معاویه]] در پایان نامهاش اشعاری در [[تهدید]] [[ابوایوب]] و [[یاران]] [[حضرت]] نسبت به [[قتل عثمان]]، نوشته بود.
| |
| *[[ابوایوب]] چون مقصود [[معاویه]] را از [[نامه]] ندانست به حضور [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} آمد و گفت: [[معاویه]] نامهای برای من نوشته که مقصودش را نمیدانم. [[امام]]{{ع}} وقتی [[نامه]] را خواند، فرمود: "مقصود [[معاویه]] این است که من هرگز کشتن [[عثمان]] را فراموش نمیکنم".
| |
| *[[ابوایوب]] با اجازه [[امیرمؤمنان]]، [[نامه]] [[معاویه]] را پاسخ داد و یادآور شد که: ای [[معاویه]]، تو با این مثلی که نوشته بودی ([[زن]] زفاف دیده هرگز مردی که بکارت او را از بین برده و نیز [[قاتل]] اولین [[فرزند]] خود را فراموش نمیکند) و این مثل را در مورد کشتن [[عثمان]] آورده بودی. ای [[معاویه]]، ما [[عثمان]] را نکشتهایم، بلکه آن کسی که [[یزید بن اسد]] و [[مردم]] [[شام]] را از [[یاری]] [[عثمان]] بازداشت و آرزوی [[مرگ]] وی را مینمود، تو بودی و او به دست [[انصار]] کشته نشده است، بلکه دیگران او را به [[قتل]] رساندند <ref>منتخب کنز العمال در حاشیه مسند، ج۵، ص۴۵۱ و ر.ک: ارجح المطالب، ص۶۰۳.</ref>. و در نتیجه [[ابوایوب]] با [[بیاعتنایی]] به [[تهدید]] [[معاویه]]، [[حضرت علی]]{{ع}} را در [[جنگ صفین]] [[یاری]] کرد.
| |
| *'''[[پیام]] به [[خوارج]]:''' وقتی که [[خوارج نهروان]] آماده [[جنگ]] با [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} شدند، [[حضرت علی]]{{ع}} [[صحابی]] بزرگ [[رسول خدا]]{{صل}} [[قیس بن سعد بن عباده]] را که در رکابش بود، به سوی [[خوارج]] فرستاد؛ ولی گفتار سعد هیچ تأثیری در [[روحیه]] خصمانه آنها نگذاشت و همچنان بر طبل [[جنگ]] و [[مخالفت]] با [[حضرت]] کوبیدند. [[امام]]{{ع}} برای [[اتمام حجت]] بیشتر [[صحابی]] بزرگ [[ابوایوب انصاری]] را به سوی آنان فرستاد تا با صحبت و گفت و گو و [[موعظه]] و [[نصیحت]] جلو [[خونریزی]] را بگیرد. [[ابوایوب]] وقتی مقابل [[خوارج]] قرار گرفت، آنها را مخاطب قرار داد و چنین گفت: "ای [[بندگان خدا]]، ما و شما همان [[عهد]] و [[پیمان]] سابق پایداریم، و میان ما و شما اختلافی نیست، پس چرا این گونه در برابر ما [[لشکر]] آراسته [[اید]] و کمر به [[قتل]] ما بسته [[اید]]؟!".
| |
| * [[خوارج]] در پاسخ او به [[دلیل]] واهی و بیمنطقی [[تمسک]] کرده و گفتند: اگر امروز هم [[فرمان]] شما را گردن نهیم و [[تابعیت]] شما را بپذیریم، باز شما چون گذشته، تن به تحکیم میدهید و [[حکم خدا]] را به غیر [[خدا]] وا میگذارید. [[ابوایوب]] در پاسخ آنها گفت: شما را به [[خداوند]] [[سوگند]] میدهم که مبادا از [[ترس]] حوادثی که شاید هرگز تکرار نشود، پیشاپیش فتنهای برانگیزید و [[آتش]] [[جنگی]] را شعلهور سازید <ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۴ و تاریخ طبری، ج۵، ص۸۳.</ref>
| |
| * [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بازهم برای [[نجات]] افراد [[فریب]] خورده و این که شاید بتواند با [[مذاکره]] و گفت و گو [[جنگ]] را تبدیل به [[صلح]] و [[دوستی]] کند، غیر از پیامها و اعزام [[نمایندگان]]، برای آخرین بار جهت هدار، پرچمی به دست [[ابوایوب انصاری]] داد تا در میان [[خوارج]] رفته و [[امان]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را به آنان اطلاع دهد، [[ابوایوب انصاری]] [[پرچم]] را گرفت و نزدیک آن گروه [[جاهل]] آمد و فریاد برآورد: راه بازگشت باز است، هر کس زیر این [[پرچم]] بیاید در [[امان]] است و هر کس قتلی نکرده و متعرض کسی نشده و کسی که به [[کوفه]] یا [[مدائن]] برود و از این گروه فاصله بگیرد او نیز در [[امان]] است، ما اگر [[خون]] [[برادران]] بیگناه خود را از [[قاتلان]] آنها [[قصاص]] کنیم، دیگر نیازی به ریختن [[خون]] شما نیست.
| |
| *در این هنگام جمعی از [[فریب]] خوردگان نهروانی در قالب پانصد نفر از [[خوارج]] به سرکردگی [[فروة بن نوفل اشجعی]] از میان جمع خارج شده و به محلی در اطراف [[نهروان]] به نام بندنیجین و دسکرة رفتند و عدهای هم متفرقه از گروه [[خوارج]] جدا شده و به [[کوفه]] بازگشتند، و حدود [[صد]] نفر هم زیر [[پرچم]] [[ابوایوب انصاری]] گرد آمدند و [[امام]]{{ع}} [[توبه]] همه آنان را پذیرفت و باقی مانده [[خوارج]] که به قولی [[طبری]] ۲۸۰۰ نفر و به قول [[ابن اثیر]] ۱۸۰۰ نفر بودند، بر [[مخالفت]] خود [[اصرار]] ورزیدند و به [[فرماندهی]] [[عبدالله بن وهب راسبی]] برای [[جنگ]] با [[امام]]{{ع}} آماده شدند<ref>ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۸۶ و شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۷۳-۷۵.</ref>
| |
|
| |
| ==[[دلاوری]] [[ابوایوب انصاری]] در [[نهروان]]==
| |
| * [[ابن ابی الحدید]] از ابوالعباس مبرد [[نقل]] میکند: [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} هنگامی که دریافت [[حجت]] را بر [[خوارج]] تمام کرده و آنها حاضر به [[مذاکره]] و ترک [[مخاصمه]] و [[قتال]] نیستند و همچنان بر [[جنگ]] و [[خونریزی]] [[اصرار]] میورزند، باز هم [[حضرت]] طبق روش و [[سنت]] [[رسول الله]]{{صل}} به [[یاران]] خود فرمود: "شما آغازگر [[جنگ]] نباشید تا آنان [[جنگ]] را شروع نمایند"{{متن حدیث| لاَ تَبْدَءُوهُمْ بِقِتَالٍ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ }} و [[حضرت]] [[ابوایوب انصاری]] را [[فرمانده]] [[میمنه]] [[سپاه]] خود قرار داد.
| |
| *در این میان مردی از [[خوارج]] بیرون آمد و با حمله به [[لشکریان]] [[امام]] کشتن سه نفر از [[یاران]] [[حضرت]]، [[جنگ]] را آغاز نمود و هنگام حمله چنین [[رجز]] میخواند: آنها را میکشم و [[علی]] را نمیبینم و اگر خود [[علی]] هم [[آشکار]] شود، به او نیزه خواهم زد.
| |
| *[[امیرمؤمنان]] برای آنکه جواب آن [[مرد]] [[نادان]] را داده باشد، خود به مصاف او رفت و بلافاصله با ضربه شمشیری او را روی [[زمین]] انداخت. مرد نهروانی چون [[شمشیر]] [[حضرت علی]]{{ع}} را بالای سر خود دید و دانست راه [[نجات]] و فرار ندارد، به [[پندار]] [[باطل]] خود گفت: "آفرین، چه نیکوست رفتن به [[بهشت]]"<ref>{{متن حدیث|يَا حَبَّذَا اَلرَّوْحَةُ إِلَى اَلْجَنَّةِ}}!</ref>. اما [[عبدالله بن وهب راسبی]] از سران [[خوارج]] که [[شاهد]] و ناظر صحنه بود، گفت: [[سوگند]] به [[خدا]] نمیدانم که این [[مرد ]]([[یار]] ما) آیا به [[بهشت]] میرود یا به [[جهنم]]!
| |
| *مردی از [[طایفه]] بنی سعد که او هم در میان [[خوارج]] بود، صدای [[عبدالله بن وهب]] را شنید و گفت: من به وسیله [[عبدالله بن وهب]] گول خوردم و در این [[جنگ]] شرکت کردم، حال میبینم خودش در راه و حرکت خویش تردید دارد و درباره [[دوست]] خود که به دست [[علی بن ابی طالب]] کشته شده، میگوید: نمیدانم بهشتی است یا [[جهنمی]]! لذا فوراً با گروهی از همراهانش از [[جنگ]] با [[حضرت علی]]{{ع}} کناره گرفت و از [[سپاه]] [[خوارج]] خارج شد. *اما جمعی از [[خوارج]] که برای [[نبرد]] با [[حضرت]] باقی مانده بودند، هزار نفرشان به [[میمنه]] [[سپاه]] [[حضرت]] که فرماندهاش [[ابوایوب انصاری]] بود، حمله کردند و [[سعی]] داشتند تا او را از پای درآورند. در این حال بود که [[حضرت]] مهلت دادن به [[خوارج]] را جایز ندانست و [[فرمان]] حمله را صادر کرد و برای [[اطمینان]] نیروهایش در میدان [[نبرد]] با این [[خبر غیبی]] [[بشارت]] داد و فرمود: "به آنان حمله کنید که [[سوگند]] به [[خدا]]، از شما ده تن کشته و از [[خوارج]] نیز ده تن سالم نخواهند ماند"<ref>{{متن حدیث|اِحْمِلُوا عَلَيْهِمْ فَوَ اَللَّهِ لاَ يُقْتَلُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ وَ لاَ يَسْلَمُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ}}</ref>.
| |
| *پس از [[فرمان]] حمله، دلاور مردان [[سپاه امام]]{{صل}} حمله را آغاز کرده و در اندک زمانی تمام [[لشکریان]] [[خوارج]] را متلاشی نمودند و همانگونه که [[امام]]{{ع}} [[وعده]] داده بود، فقط نه تن از [[سپاهیان]] [[امام]] به [[شهادت]] رسیدند و از [[خوارج]] نیز فقط هشت یا نه نفر [[جان]] سالم به در برده و موفق به فرار شدند <ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۲.</ref>.
| |
| *در این [[جنگ]] چون [[ابوایوب]] خود را مورد حمله دید و از طرفی [[فرمان]] [[حضرت علی]]{{ع}} هم برای حمله صادر شد، [[دست]] به [[شمشیر]] برد و بر آن گروه [[نادان]] حمله کرد و دلاورانه [[شمشیر]] زد و یکی از سران [[خوارج]] به نام [[زید بن حصین]] طائی را به [[هلاکت]] رساند؛ چون [[آتش]] [[جنگ]] فرو نشست به [[محضر امام]]{{ع}} آمد و عرض کرد: ای [[امیرمؤمنان]]، من [[زید بن حصین طانی]] را به [[قتل]] رساندم و چنان نیزه به سینهاش زدم که از پشت او خارج شد و به او گفتم: "ای [[دشمن خدا]]، [[بشارت]] باد بر تو [[آتش جهنم]]"<ref>{{عربی|ابشر یا عدو الله بالنار}}</ref> اما او در پاسخ گفت: به زودی (در [[قیامت]]) خواهی دانست که کدام یک از ما به [[آتش]] سزاوارتریم [[امام]]{{ع}} در راستای [[اطمینان]] [[قلب]] [[ابوایوب]] فرمود:"او به [[آتش جهنم]] سزاوارتر است"<ref>{{متن حدیث|هو أولی بها لیا}}، تاریخ طبری، ج۵، ص۸۷ و کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۷۵-۷۷.</ref>
| |
|
| |
| ==صراحت و [[حق]] گویی [[ابوایوب]] در برابر [[معاویه]]==
| |
| *[[ابن عساکر]] در [[تاریخ]] [[دمشق]] [[نقل]] میکند: پس از [[شهادت امیرمؤمنان]] [[علی]]{{ع}} روزی [[ابوایوب]] بر [[معاویه]] وارد شد و [[معاویه]] او را بر تخت خود نشاند و از کارهای خود مرتباً سخن گفت و جمعی از [[شامیان]] هم حضور داشتند و گوش میدادند، در این موقع [[معاویه]] خطاب به [[ابوایوب]] گفت: ای [[ابوایوب]]، چه کسی در روز فلان و فلان (روز [[بدر]]) صاحب اسب بلقاء را کشت؟ [[ابوایوب]] هم با کمال جرئت گفت: "من او را کشتم؛ زیرا تو و پدرت بر شتری قرمز رنگ سوار بودید و [[پرچم]] [[کفر]] را حمل میکردید!"<ref>{{عربی|أنا قتلته، إذ أنت و أبوک علی الجمل الأحمر، معکما لواء الکفر}}</ref>
| |
| *[[معاویه]] که [[فکر]] نمیکرد [[ابوایوب]] با این صراحت، سابقه [[کفر]] او و پدرش را مطرح کند از خجالت سر به زیر انداخت و [[شامیان]] هم بر [[ابوایوب]] [[خشمگین]] شدند؛ بعد [[معاویه]] سر بلند کرد و در [[مقام]] عذرخواهی گفت: رها کن، رها کن، به [[جان]] خودم من از این موضوع از تو نپرسیدم و قصدم هم این نبود<ref>اعیان الشیعه، ج۶، ص۲۸۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۷۸.</ref>
| |
|
| |
| ==حمله [[بسر بن ارطاة]] و فرار [[ابوایوب]] از [[مدینه]]==
| |
| *پس از [[جنگ صفین]]، [[معاویه]] افرادی سنگدل، [[خونریز]] و بیرحم چون [[بسر بن ارطاة]] را [[فرمان]] داد تا راه [[حجاز]] ([[مکه]] و [[مدینه]]) در پیش گیرد و بعد تا [[یمن]] را [[طی]] کند، و در هر شهری که [[مردم]] آن در [[اطاعت]] [[علی بن ابی طالب]] هستند، [[زبان]] به [[دشنام]] و [[ناسزا]] بگشا و آنان را [[تهدید]] کن که [[مردم]] [[باور]] کنند راه نجاتی ندارند و در نتیجه بر آنها غالب خواهی شد! [[معاویه]] در ادامه [[دستور]] داد که: بعد دست از [[دشنام]] و هتاکی بردار و آنان را به [[بیعت]] با من فراخوان و هر کس حاضر به [[بیعت]] نشد او را به [[قتل]] برسان و در ضمن [[شیعیان]] (محبین) [[علی بن ابی طالب]] را نیز در هر جا یافتی، به [[قتل]] برسان! [[بسر بن ارطاة]] به [[فرمان]] [[معاویه]] حرکت کرد و همه دستورهای خصمانه و ظالمانه [[معاویه]] را [[اجرا]] نمود.
| |
| *روش این مرد خونخوار و همراهانش این بود که کنار هر آبی میرسیدند، شتران ساکنان آنجا را به [[زور]] میگرفتند و سوار میشدند و اسبهای خود را یدک میکشیدند تا کنار آب دیگری میرسیدند، در آنجا شتران قبلی را رها کرده و شتران این [[قوم]] جدید را میگرفتند و بدین ترتیب خود را به نزدیکی [[مدینه]] رساندند. و متأسفانه وقتی به [[مدینه]] رسیدند، [[قبیله]] [[قضاعه]] از آنان استقبال کردند و برای آنها شتران را نحر نموده و [[قربانی]] دادند؛ اما چون با جرئت و [[جسارت]] و غافلگیرانه وارد [[مدینه]] شدند، [[ابوایوب انصاری]] که [[کارگزار]] [[حضرت علی]]{{ع}} در [[مدینه]] بود، خود را برای مقابله آماده نمیدید، از آنجا گریخت، [[بسر بن ارطاة]] با خیالی آسوده و بدون [[مقاومت]] نیروهای تحت [[فرمان]] [[ابوایوب]]، وارد [[شهر]] شد، در [[مسجد]] [[مدینه]] به [[منبر]] رفت و همان ابتدا طبق [[دستور]] [[معاویه]]، به [[اصحاب پیامبر]] از [[مهاجر]] و [[انصار]] [[جسارت]] و فحاشی نمود و آنان را [[تهدید]] کرد و به این [[آیه کریمه]] [[قرآن]] که میفرماید: {{متن قرآن|ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا}}<ref>«و خداوند شهری را مثل آورد که در امن و آرامش بود، روزی (مردم)اش از همه جا فراوان میرسید» سوره نحل، آیه ۱۱۲.</ref> مثال زد و آنها را مصداق این [[آیه]] قرار داد و گفت: [[خداوند]] این مثال را درباره شما قرار داده است و شما را [[شایسته]] آن دانسته است؛ زیرا [[شهر]] شما محل [[هجرت پیامبر]] و [[جایگاه]] [[سکونت]] او بود، مرقدش در این [[شهر]] است و منازل خلفای بعد از او نیز همین جاست ولی [[خلیفه خدا]] ([[عثمان]]) میان شما کشته شد و گروهی از شما [[قاتل]] او هستید و گروهی هم او را [[زبون]] و خار کردهاید؟
| |
| *[[بسر بن ارطاة]] در ادامه، [[انصار]] را به خصوص مورد [[دشنام]] قرار داد و گفت: ای گروه [[یهود]]! ای [[فرزندان]] بردگان زریق و نجار و سالم و عبدالأشهل! همانا به [[خدا]] [[سوگند]] چنان بلایی بر سر شما خواهم آورد که [[کینه]] و جوشش سینههای [[مؤمنان]] و [[خاندان]] [[عثمان]] را تسکین خواهد داد؛ به [[خدا]] [[سوگند]]، شما را همچون امتهای گذشته افسانه قرار خواهم داد. این مرد بیرحم و خونخوار، آن [[قدر]] سخنان تهدیدآمیز به زبان آورد که [[مردم]] بر [[جان]] خود ترسیدند و به دست و پای [[حویطب بن عبدالعزی]] که شوهر [[مادر]] [[بسر بن ارطاة]] بود، افتادند و به او [[پناه]] بردند. [[حویطب بن عبدالعزی]] خود را در بالای [[منبر]] به [[بسر بن ارطاة]] رساند و او را [[سوگند]] داد که دست از [[تهدید]] بردارد و گفت: اینان [[عترت]] تو و [[انصار]] [[رسول]] خدایند و [[قاتلان عثمان]] نیستند. و در این باره با [[بسر بن ارطاة]] بسیار سخن گفت تا او را آرام کرد. پس از آن [[بسر بن ارطاة]] [[مردم]] را به [[بیعت]] با [[معاویه]] فرا خواند و [[مردم مدینه]] از [[ترس]] جانشان فوراً با او [[بیعت]] کرده و [[خلافت]] [[معاویه]] را گردن نهادند. بعد [[بسر بن ارطاة]] از [[منبر]] پایین آمد و از [[مسجد]] خارج شد و خانههای بسیاری از جمله [[خانه]] [[زرارة بن حرون]]، [[رفاعة بن رافع زرقی]] و [[ابوایوب انصاری]] را [[آتش]] زد و ویران کرد. سپس به سراغ [[جابر بن عبدالله انصاری]] رفت، اما او قبل از آنکه به دست سربازان خونخوار بسر گرفتار شود فرار کرد و به [[خانه]] [[ام سلمه]] [[همسر پیامبر]]{{صل}} [[پناهنده]] شد. ولی [[بسر بن ارطاة]] دست از تعقیب [[جابر بن عبدالله انصاری]] [[صحابی رسول خدا]]{{صل}} بر نداشت و تمام [[طایفه]] [[جابر بن عبدالله انصاری]] را که از [[قبیله]] بنی سلمه بودند، [[تهدید]] به [[مرگ]] کرد. [[ام سلمه]] نیز برای [[نجات]] [[جان]] [[جابر بن عبدالله انصاری]] و قبیلهاش از او خواست که با [[بسر بن ارطاة]] [[بیعت]] کند تا خونی ریخته نشود و او به ناچار با [[خلافت]] [[معاویه]] [[بیعت]] کرد<ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۳ - ۱۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۷۸-۸۰.</ref>
| |
|
| |
| ==درگذشت [[ابوایوب]]==
| |
| *[[ابوایوب]] در تمام [[طول عمر]] با [[برکت]] خود همواره پا به رکاب و [[شمشیر]] به دست بود و برای اعتلای [[اسلام]] و [[دفاع از حق]] در میدانهای [[جنگ]] [[نبرد]] کرد. هم چنین در سه [[جنگ]] زمان [[خلافت حضرت علی]]{{ع}} در رکاب آن [[حضرت]] جنگید و از [[اسلام]] [[دفاع]] کرد.
| |
| *او در پایان [[عمر طولانی]] خود نیز در سال ۵۱ یا ۵۲ [[هجری قمری]] زمان [[سلطنت]] [[معاویه]]، در حالی که در [[روم]] سرگرم [[جهاد]] با نیروهای [[ارتش]] [[روم]] بود، مریض شد و از [[دنیا]] رفت و در همان [[سرزمین]] نزدیک [[قسطنطنیه]] به [[خاک]] سپرده شد<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۸۱ و ر.ک: الاصابه، ج۲، ص۲۳۵ و تهذیب التهذیب، ج۳، ص۵۱۰.</ref>.
| |
| *اما از آنجا که در زمان [[معاویه]] به کمک و [[یاری]] او وارد [[جنگ]] شد، اگر با اجازه از [[امام]] زمانش [[حضرت]] [[ابا عبدالله]] الحسین{{ع}} بوده باشد، پس عمل او [[جهاد]] در راه خداست. و چنان چه شرکت او در [[جنگ]] بدون [[اذن امام]]{{ع}} بوده شاید به نظر خودش حضور در [[جنگ با دشمنان]] را ضروری و لازم میدانسته است و احتمال سومی هم هست که او از روی بیتوجهی و [[غفلت]] از [[موازین شرعی]]، در [[جنگ]] با [[رومیان]] [[شرکت]] کرده است.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۸۰-۸۱.</ref>
| |
|
| |
|
| ==منابع رجال و تراجم اهل سنت== | | ==منابع رجال و تراجم اهل سنت== |