جاهلیت در قرآن: تفاوت میان نسخهها
←اخلاق جاهلی
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
====[[علم]] و [[دانش]] در [[عصر جاهلیت]]==== | ====[[علم]] و [[دانش]] در [[عصر جاهلیت]]==== | ||
====[[اخلاق جاهلی]]==== | ====[[اخلاق جاهلی]]==== | ||
*[[جامعه]] [[پیش از بعثت]] به دو بخش یکجانشین و کوچ نشین طبقهبندی شده بود. ساکنان [[شهرها]] و روستاهای شبه جزیره را اهل مَدَر میگفتند و بیابان نشینان را اهل وَبَر، زیرا خیمههای کوچ نشینان<ref>المفصل، ج ۴، ص ۲۷۱.</ref> از پشم شتر (وَبَر)<ref>العین، ج ۸، ص ۳۸؛ لسان العرب، ج ۵، ص ۲۷۱، «وبر».</ref> تهیه میشد و [[خانه]] اهالی روستا و [[شهر]] از مَدَر (خشت و [[گِل]])<ref>لسان العرب، ج ۵، ص ۱۶۲، «مدر».</ref>. | |||
*در برخی منابع مفهوم [[عرب]] متمایز از [[اعراب]] دانسته شده و [[اعراب]] به بیابان نشینان و [[عرب]] به یکجانشینان اطلاق شده است<ref>الصحاح، ج ۱، ص ۱۷۸، «عرب».</ref>. | |||
*[[جامعه]] از واحدهای کوچکی به نام [[قبیله]] و [[قبیله]] از مجموعه افرادی تشکیل میشد که با یکدیگر رابطه خونی و جدی مشترک داشتند. میان اعضای [[قبیله]] [[همبستگی]] شدیدی موسوم به [[عصبیت]] [[حاکم]] بود که [[آداب و رسوم]] [[قبیله]] ضامن آن بود، [[پایبندی]] به [[آداب و رسوم]] و [[سنن]] [[قبیله]]، از اصول [[زندگی]] [[قبیله]] ای است و اعضا مایل نیستند آن را تغییر دهند. [[حق]] در این [[نظام]] همیشه با اعضای [[قبیله]] خودی است، حتی اگر متجاوز باشد. [[تعدی]] به هر عضو [[قبیله]] به معنای شکسته شدن [[حریم]] [[قبیله]] است و در این صورت همه خود را موظف به [[حمایت]] از [[قبیله]] میدانند. قالب قبیلهای [[جامعه]] شبه [[جزیره عربستان]]، به سبب اقلیم خشک و بیابانی آن همواره باز تولید میشد<ref>المفصل، ج ۴، ص ۳۱۳ - ۳۲۰.</ref>. بیابان نشینان، [[زندگی]] در بیابانهای گرم و خشک را بر [[شهر]] و روستا ترجیح میدادند و به آن خو کرده و عمده [[حیات]] خود را در پی [[آب]]، علوفه و چراگاه سپری میکردند تا در برابر تهدیدهای طبیعی، [[خشکسالی]] و [[قحطی]] [[مقاومت]] کرده، بقای خود را تضمین کنند. دشواری تحصیل [[مال]] برای بیابان نشین و [[فقر]] [[طبیعت]] او را منفعتجو، منتگذار و طمعکار کرده بود و به سبب [[نگرانی]] از [[فقر]]، دختر خود را زنده به [[گور]] میکرد که [[قرآن]] از این کار [[نهی]] کرد {{متن قرآن|وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ}}<ref>«و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند:» سوره تکویر، آیه ۸.</ref>. گسترش تقاضا بر اثر زاد و ولد و افزایش جمعیت و نیز محدود بودن امکانات طبیعی، موجب رقابت و حمله مجموعههای [[قوی]] به ضعیف میشد و این امر تهدیدی دیگر بود که هر [[قبیله]] با آن روبه رو میشد. [[همبستگی]] و [[عصبیت]] اعضای [[قبیله]] نسبت به [[هویت]] و حیثیت آن و از سوی دیگر [[حمایت]] [[قبیله]] از اعضای خود رابطه دوسویه و مداومی را میان آنها پدید میآورد. افراد، با [[پیمان]] ([[بیعت]]) با [[رهبر]] [[قبیله]] [[تبعیت]] خود را از او برای [[حفظ]] کیان [[قبیله]] اعلام میکردند، بر این اساس [[تعدی]] به هر فرد، [[تعدی]] به [[قبیله]] او به شمار میآمد و [[تعدی]] به [[قبیله]] برای اعضای آن خطایی نابخشودنی بود. در سطوح بالاتر معمولاً میان مجموعههای گوناگون [[منافع]] مشترک و رقبای مشترکی پدید میآمد که [[پیمانها]] و [[اتحادیه ]] (حلف) [[قبایل]] را صورت میداد که بسته به نوع [[منفعت]] و دوام آن تفاوت داشت. | |||
*[[اخلاق]] بیابان نشینان [[عرب]] متأثر از اقلیم و [[نظام اجتماعی]] آنان بود. از سویی ارتباطهای آنان عمدتاً به اعضای [[قبیله]] و [[همسایگان]] خود محدود بود و در نتیجه کمتر [[اندیشه]] خود را به کار میگرفتند و به [[ساده لوحی]]، خرافهگرایی و [[تعصب]] کور متمایل میشدند و از سویی دیگر بر اثر [[وضع اجتماعی]] و تهدیدهای فرارو از آنان افرادی [[خشن]]، [[عبوس]] و تندخو ساخته بود که [[قبیله]]، نیاکان و هرآنچه را به [[قبیله]] آنان تعلق داشت [[برتر]] میدانستند<ref>نک: الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۸؛ الکامل، ج ۳، ص ۱۴۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۲۵۳.</ref> و به آنان [[فخر]] میفروختند و در برابر حمله دیگران [[کینه]] توز و انتقامجو بودند. | |||
*[[عرب]] بیابانی برای ابراز [[قدرت]] خود عادت کرده بود بلند سخن بگوید و کمتر [[مهربان]]، خوش [[اخلاق]] و [[خنده]] رو باشد و در [[وصف]] [[کرم]]، [[شجاعت]] و دیگر صفات نیکوی خود [[مبالغه]] کند<ref>الرسائل، ص ۴۷۷، ۵۲۲؛ ر. ک: المفصل، ج ۴، ص ۲۹۱ - ۲۹۹.</ref>. [[جواد علی]] پس از توضیح و شمردن [[خلق و خوی]] [[عرب]] بیابانی، از [[روحیات]] او با عنوان "عُبَیّة الجاهلیه" یاد کرده است<ref>المفصل، ج ۴، ص ۲۹۱.</ref>. | |||
*در [[قرآن]] به مناسبت به ویژگیهای خلقی [[ناپسند]] آنان اشاره شده است. در بعضی [[آیات]] از [[سخن گفتن]] با صدای بلند [[نهی]] یا به صدای الاغ [[تشبیه]] شده است {{متن قرآن|وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ}}<ref>«و در راه رفتنت میانهرو باش و از آوایت فرو کاه که ناپسندترین بانگها بانگ درازگوشان است» سوره لقمان، آیه ۱۹.</ref>؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن میگویید؛ مبادا کردارهایتان بیآنکه خود دریابید تباه گردد» سوره حجرات، آیه ۲.</ref>. [[آیات]] مشیر به [[خوش خلقی]] [[پیامبر]]، واکنش دیگری در برابر [[اخلاق]] تند بیابانگردان بود {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>؛ {{متن قرآن|فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ}}<ref>«پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>. به میزانی که [[عرب]] بیابان نشین به یکجانشینی و [[زندگی]] شهری نزدیک میشد [[روحیه]] و [[خلق]] و خویش دگرگون میشد. این فرایند با استقرار [[قبایل]] در حاشیه [[شهرها]] و آبادیها آغاز میشد و میتوانست بر اثر [[مهاجرت]] به سکونت در [[شهرها]] بینجامد. در این فرایند به مرور با [[فرهنگ]]، [[زبان]] و [[دین]] آشنا میشدند و تحت تأثیر آنان قرار میگرفتند. معمولاً مناطق حاصلخیزی چون [[یمن]]، عمان، یثرب، [[شام]] و [[بین النهرین]] و مناطق روستایی نشین [[حجاز]] جزو عمده مناطق سکونت عربهای یکجانشین بوده است که در حواشی شبه جزیره قرار دارند. شهرهایی چون [[مکه]] نیز بر اثر بازرگانی و اهمیت مذهبی پدید آمده بود؛ ولی در عین حال [[نظام]] قبیلهای و هنجارهای [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] آن به رغم فاصله گرفتن از بیابان نشینی همچنان در آن [[حفظ]] شده بود؛ امری که [[ابن خلدون]] در [[قرن هفتم]] [[هجری]] از آن سخن گفت و آن را عَصَبیّت خواند<ref>تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۱۵۹.</ref>. | |||
*[[عصبیت]] قبیلهای همواره تنشهایی را میان [[قبایل]] [[رقیب]] یا همجوار پدید میآورد. در [[سال هشتم هجری]] که تقریبا عمده [[قبایل]] [[حجاز]] [[اسلام]] را پذیرفته بودند، همچنان [[تصفیه]] حسابهای [[قبیله]] ای وجود داشت. به نظر میرسد در گزارشهایی منسوب به [[پیامبر]]{{صل}}، ایشان از آن با عنوان "امر الجاهلیه" یاد کردهاند؛ بر اساس گزارشی ایشان پس از [[قتل]] ناروای افرادی از [[بنی جذیمه]] به دست [[خالد بن ولید]] که به بهانه [[اسلام]] نیاوردن آنان صورت گرفته بود، [[حضرت علی]] را [[مأمور]] کرد با پرداخت دیه و خسارت، [[رضایت]] آنان را جلب کند. در این [[روایت]] [[پیامبر]]{{صل}} از [[امام علی]]{{ع}} خواسته "امر [[جاهلیت]]" را زیر پا نهد. به نظر میرسد در این کاربرد، تعبیر امر [[جاهلیت]] ناظر به هواداریهایی است که مبنای آن [[قبیله]]، تیره و مجموعه ای با نسبت مشترک بود<ref>المغازی، ج ۳، ص ۸۸۲؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۳۰ - ۴۳۱؛ شرح الاخبار، ج ۱، ص ۳۰۹ - ۳۱۰.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[جاهلیت (مقاله)|مقاله «جاهلیت»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۹.</ref>. | |||
=====[[اجبار]] به خودفروشی [[زنان]]===== | =====[[اجبار]] به خودفروشی [[زنان]]===== | ||
* [[اجبار]] به خودفروشی [[زنان]] و کسب درآمد از این [[راه]]، جزء سنتهای [[مردم]] آن دوره به شمار میآمد و آنان گاه گاهی پرچمی در بازار [[نصب]] میکردند و با دادن نشانی [[مردم]] را [[دعوت]] به این کار میکردند<ref>عسکری، سید مرتضی، القرآن کریم و روایات المدرسین، ص۳۶۰.</ref>. [[قرآن کریم]] با توجه به آثار نامطلوب این عمل، و [[ناپسند]] بودن آن، به این ماجرا اشاره کرده و ضمن [[آیه]] ۳۳ [[نور]] آن را مردود اعلام میکند و میفرماید: {{متن قرآن|وَ لَا تُكْرِهُواْ فَتَيَاتِكُمْ عَلىَ الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تحََصُّنًا لِّتَبْتَغُواْ عَرَضَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}<ref>«و كنيزان خود را كه خواستار پاكدامنى هستند براى به دست آوردن كالاى ناپايدار زندگانى اين جهان به زنا وانداريد و اگر كسى آنان را وادار كند (بداند كه) پس از واداشتنشان خداوند آمرزندهاى بخشاينده است»، سوره نور، آیه۳۳.</ref> و در [[صحیح مسلم]] در خصوص این [[آیه]] آمده است: "[[عبدالله بن ابی]] سلول، کنیزانی داشت که یکی نامش مسیکنه و دیگری امیمه بود و آن دو را به [[زنا]] وادار میساخت و آن دو به [[پیامبر]] اکرم{{صل}} [[شکایت]] نمودند و [[خداوند]] این [[آیه]] را نازل فرمود»<ref> ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ص۳۶۸.</ref>. [[علی]] ابن [[ابراهیم]] [[قمی]] نیز در [[تفسیر]] خود [[روایت]] دیگری در این زمینه آورده است: «[[عرب]] و [[قریش]] رسمشان این بود کنیزانی را میخریدند و از ایشان ضریب سنگینی (نوعی [[مالیات]]) میگرفتند، بعد میگفتند بروید [[زنا]] کنید و برای ما [[پول]] بیاورید که [[خدای متعال]] در این [[آیه]] ایشان را از این کار منع کرد»<ref>تفسیر القمی، ص۱۰۲؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ص۲۳۰.</ref>. زدودن آثار [[جاهلی]] از [[افکار]] کسانی که تعمدی در براندازی [[اسلام]] و نابودی آن داشتند، در صورتی که [[قرآن کریم]] با پردهدری از برخی [[اسرار]] به کمک [[پیامبر گرامی]] نمیآمد، کار بسیار دشوار و لاینحلی بود اما [[آیات]] روشنگر [[الهی]] که نقشههای [[شیطانی]] برخی از [[منافقین]] و [[دشمنان]] سرسخت را آشکار میکرد باعث شد [[اسلام]] گامهای بلندتری در [[نسخ]] [[افکار]] غیر [[انسانی]] بردارد و [[شهر مدینه]] و اطراف آن را از [[منافقین]] و [[یهودیان]] پالایش کند<ref>ر.ک: عبداللهی، محمد اسماعیل؛ کرمی نیا، محمد، برخورد قرآن و سنت با جاهلیت عصر نزول، مجله قرآنی کوثر، نیمه دوم تابستان و نیمه اول پاییز ۱۳۹۶، ص۱۴ ـ ۲۰. </ref>. | * [[اجبار]] به خودفروشی [[زنان]] و کسب درآمد از این [[راه]]، جزء سنتهای [[مردم]] آن دوره به شمار میآمد و آنان گاه گاهی پرچمی در بازار [[نصب]] میکردند و با دادن نشانی [[مردم]] را [[دعوت]] به این کار میکردند<ref>عسکری، سید مرتضی، القرآن کریم و روایات المدرسین، ص۳۶۰.</ref>. [[قرآن کریم]] با توجه به آثار نامطلوب این عمل، و [[ناپسند]] بودن آن، به این ماجرا اشاره کرده و ضمن [[آیه]] ۳۳ [[نور]] آن را مردود اعلام میکند و میفرماید: {{متن قرآن|وَ لَا تُكْرِهُواْ فَتَيَاتِكُمْ عَلىَ الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تحََصُّنًا لِّتَبْتَغُواْ عَرَضَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}<ref>«و كنيزان خود را كه خواستار پاكدامنى هستند براى به دست آوردن كالاى ناپايدار زندگانى اين جهان به زنا وانداريد و اگر كسى آنان را وادار كند (بداند كه) پس از واداشتنشان خداوند آمرزندهاى بخشاينده است»، سوره نور، آیه۳۳.</ref> و در [[صحیح مسلم]] در خصوص این [[آیه]] آمده است: "[[عبدالله بن ابی]] سلول، کنیزانی داشت که یکی نامش مسیکنه و دیگری امیمه بود و آن دو را به [[زنا]] وادار میساخت و آن دو به [[پیامبر]] اکرم{{صل}} [[شکایت]] نمودند و [[خداوند]] این [[آیه]] را نازل فرمود»<ref> ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ص۳۶۸.</ref>. [[علی]] ابن [[ابراهیم]] [[قمی]] نیز در [[تفسیر]] خود [[روایت]] دیگری در این زمینه آورده است: «[[عرب]] و [[قریش]] رسمشان این بود کنیزانی را میخریدند و از ایشان ضریب سنگینی (نوعی [[مالیات]]) میگرفتند، بعد میگفتند بروید [[زنا]] کنید و برای ما [[پول]] بیاورید که [[خدای متعال]] در این [[آیه]] ایشان را از این کار منع کرد»<ref>تفسیر القمی، ص۱۰۲؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ص۲۳۰.</ref>. زدودن آثار [[جاهلی]] از [[افکار]] کسانی که تعمدی در براندازی [[اسلام]] و نابودی آن داشتند، در صورتی که [[قرآن کریم]] با پردهدری از برخی [[اسرار]] به کمک [[پیامبر گرامی]] نمیآمد، کار بسیار دشوار و لاینحلی بود اما [[آیات]] روشنگر [[الهی]] که نقشههای [[شیطانی]] برخی از [[منافقین]] و [[دشمنان]] سرسخت را آشکار میکرد باعث شد [[اسلام]] گامهای بلندتری در [[نسخ]] [[افکار]] غیر [[انسانی]] بردارد و [[شهر مدینه]] و اطراف آن را از [[منافقین]] و [[یهودیان]] پالایش کند<ref>ر.ک: عبداللهی، محمد اسماعیل؛ کرمی نیا، محمد، برخورد قرآن و سنت با جاهلیت عصر نزول، مجله قرآنی کوثر، نیمه دوم تابستان و نیمه اول پاییز ۱۳۹۶، ص۱۴ ـ ۲۰. </ref>. |