پرش به محتوا

ابودرداء در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ابیطالب' به 'ابی‌طالب'
جز (جایگزینی متن - '{{یادآوری پانویس}}' به '')
جز (جایگزینی متن - 'ابیطالب' به 'ابی‌طالب')
خط ۴۶: خط ۴۶:
[[مالک بن دینار]] می‌گوید: “روزی نزد ثابت بنالی بودم، پس [[نامه]] [[سلمان فارسی]] به ابودرداء را برای ما خواند که در آن چنین آمده بود: به من خبر رسیده است که طبابت می‌کنی؛ اگر با طبابت [[مردم]] مریض را خوب کنی کار بسیار خوبی است ولی چنان‌چه واقعاً تشخیص خوبی ندهی پس بر [[حذر]] باش و مبادا باعث [[مرگ]] [[مردم]] شوی که [[اهل]] [[دوزخ]] می‌شوی. از من خواسته بودی که به [[سرزمین مقدس]] بیایم، بدان که [[سرزمین]]، کسی را [[مقدس]] نمی‌کند بلکه [[علم]] است که باعث تقدس [[جان انسان]] است”<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۴۰.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۸.</ref>.
[[مالک بن دینار]] می‌گوید: “روزی نزد ثابت بنالی بودم، پس [[نامه]] [[سلمان فارسی]] به ابودرداء را برای ما خواند که در آن چنین آمده بود: به من خبر رسیده است که طبابت می‌کنی؛ اگر با طبابت [[مردم]] مریض را خوب کنی کار بسیار خوبی است ولی چنان‌چه واقعاً تشخیص خوبی ندهی پس بر [[حذر]] باش و مبادا باعث [[مرگ]] [[مردم]] شوی که [[اهل]] [[دوزخ]] می‌شوی. از من خواسته بودی که به [[سرزمین مقدس]] بیایم، بدان که [[سرزمین]]، کسی را [[مقدس]] نمی‌کند بلکه [[علم]] است که باعث تقدس [[جان انسان]] است”<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۴۰.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۸.</ref>.


==توصیف امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب{{ع}} از زبان ابودرداء==
==توصیف امیرالمؤمنین علی ابن ابی‌طالب{{ع}} از زبان ابودرداء==
[[عروة بن زبیر]] می‌گوید: “در [[مسجد پیامبر]]{{صل}} نشسته بودیم و درباره کارهای [[اهل]] [[بدر]] و [[اهل]] [[بیعت رضوان]] با هم [[گفتگو]] می‌کردیم که ابودرداء گفت: "ای [[مردم]]! آیا نمی‌خواهید به شما بگویم از [[اهل]] [[بدر]] و [[رضوان]] چه کسی از همه کمتر [[مال]] و [[ثروت]] ولی از همه بیشتر [[تقوا]] و [[ورع]] دارد و از همه بیشتر در [[عبادت]] کوشش می‌کند؟" پرسیدند: او چه کسی است؟
[[عروة بن زبیر]] می‌گوید: “در [[مسجد پیامبر]]{{صل}} نشسته بودیم و درباره کارهای [[اهل]] [[بدر]] و [[اهل]] [[بیعت رضوان]] با هم [[گفتگو]] می‌کردیم که ابودرداء گفت: "ای [[مردم]]! آیا نمی‌خواهید به شما بگویم از [[اهل]] [[بدر]] و [[رضوان]] چه کسی از همه کمتر [[مال]] و [[ثروت]] ولی از همه بیشتر [[تقوا]] و [[ورع]] دارد و از همه بیشتر در [[عبادت]] کوشش می‌کند؟" پرسیدند: او چه کسی است؟
[[ابو درداء]] گفت: "او کسی نیست جز [[علی]] ابن [[ابی‌طالب]]{{ع}}".
[[ابو درداء]] گفت: "او کسی نیست جز [[علی]] ابن [[ابی‌طالب]]{{ع}}".
عده‌ای گفتند: ما با این [[کلام]] موافق نیستیم.
عده‌ای گفتند: ما با این [[کلام]] موافق نیستیم.
ابودرداء پاسخ داد: "طوری نیست. من آن‌چه را دیده‌ام می‌گویم و شما آن‌چه را دیده [[اید]] بگویید. شبی در نیمه‌های [[شب]] مردی را در نخلستان‌های اطراف [[مدینه]] دیدم در حالی که به [[تنهایی]] و در [[دل]] [[شب]] [[خلوت]] گزیده بود. صدای حزین و نغمه‌ای شورانگیز شنیدم که با [[خداوند متعال]] [[مناجات]] می‌کرد:
ابودرداء پاسخ داد: "طوری نیست. من آن‌چه را دیده‌ام می‌گویم و شما آن‌چه را دیده [[اید]] بگویید. شبی در نیمه‌های [[شب]] مردی را در نخلستان‌های اطراف [[مدینه]] دیدم در حالی که به [[تنهایی]] و در [[دل]] [[شب]] [[خلوت]] گزیده بود. صدای حزین و نغمه‌ای شورانگیز شنیدم که با [[خداوند متعال]] [[مناجات]] می‌کرد:
“الهی چه بسیار [[گناهان]] که از من بخشیدی و چه بسیار از [[مشکلات]] که از سر راهم برداشتی”. این صدا مرا به خود مشغول کرد، پس آرام و به گونه‌ای که کسی متوجه نشود به جستجو پرداختم تا بدانم صدا از چه کسی است؟ دیدم او [[علی]] ابن ابیطالب‌{{ع}} است که این چنین در [[دل]] [[شب]] و دور از [[مردم]] با خدای خویش [[نجوا]] دارد. پس مخفیانه تماشا کردم که چه می‌کند؛ او در [[دل]] [[شب]] چند رکعت [[نماز]] خواند سپس با سوز عجیبی [[دعا]] کرد و گریست و در آن حال می‌گفت: “الهی به [[عفو]] تو نگاه می‌کنم، پس گناهم رنگ می‌بازد اما به [[عذاب]] سخت تو می‌اندیشم پس بلایم را مشکل می‌بینم. وای از آتشی که درون را می‌سوزاند! آه از آتشی که گوشت و پوست را می‌سوزاند! آه از سوزندگی [[جهنم]]!” و سپس به شدت گریست و دیگر صدایی نشنیدم و دیدم هیچ گونه حرکت و [[حسی]] ندارد. [[گمان]] کردم خوابش برده است، نزدیک آمدم، دیدم مثل چوب خشکیده است و [[فکر]] کردم از [[دنیا]] رفته است. آمدم و [[اهل]] خانه‌اش را از [[مرگ]] او با خبر کردم. [[صدیقه]] [[طاهره]]{{س}} از چگونگی حالش پرسید، پاسخ دادم. پس فرمود: "ای ابودرداء! [[علی]] از [[دنیا]] رفته است بلکه این حال او از [[خشیت الهی]] است"“<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۷۷-۷۹؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۱، ص۱۱۱ - ۱۱۲.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۹.</ref>.
“الهی چه بسیار [[گناهان]] که از من بخشیدی و چه بسیار از [[مشکلات]] که از سر راهم برداشتی”. این صدا مرا به خود مشغول کرد، پس آرام و به گونه‌ای که کسی متوجه نشود به جستجو پرداختم تا بدانم صدا از چه کسی است؟ دیدم او [[علی]] ابن ابی‌طالب‌{{ع}} است که این چنین در [[دل]] [[شب]] و دور از [[مردم]] با خدای خویش [[نجوا]] دارد. پس مخفیانه تماشا کردم که چه می‌کند؛ او در [[دل]] [[شب]] چند رکعت [[نماز]] خواند سپس با سوز عجیبی [[دعا]] کرد و گریست و در آن حال می‌گفت: “الهی به [[عفو]] تو نگاه می‌کنم، پس گناهم رنگ می‌بازد اما به [[عذاب]] سخت تو می‌اندیشم پس بلایم را مشکل می‌بینم. وای از آتشی که درون را می‌سوزاند! آه از آتشی که گوشت و پوست را می‌سوزاند! آه از سوزندگی [[جهنم]]!” و سپس به شدت گریست و دیگر صدایی نشنیدم و دیدم هیچ گونه حرکت و [[حسی]] ندارد. [[گمان]] کردم خوابش برده است، نزدیک آمدم، دیدم مثل چوب خشکیده است و [[فکر]] کردم از [[دنیا]] رفته است. آمدم و [[اهل]] خانه‌اش را از [[مرگ]] او با خبر کردم. [[صدیقه]] [[طاهره]]{{س}} از چگونگی حالش پرسید، پاسخ دادم. پس فرمود: "ای ابودرداء! [[علی]] از [[دنیا]] رفته است بلکه این حال او از [[خشیت الهی]] است"“<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۷۷-۷۹؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۱، ص۱۱۱ - ۱۱۲.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۹.</ref>.
==گفتار ابودرداء قبل از [[مرگ]]==
==گفتار ابودرداء قبل از [[مرگ]]==
ابوهلال از [[معاویه]] بن قرّه [[نقل]] می‌کند که ابودرداء [[بیمار]] شد. [[مردم]] به [[عیادت]] او رفتند و گفتند: ابودرداء چه شده است و از چه [[ناراحتی]]؟ او گفت: “از گناهانم ناراحت هستم”. [[مردم]] گفتند: چه می‌خواهی؟ گفت: “بهشت را می‌خواهم”. [[مردم]] گفتند: آیا برایت دکتر بیاوریم؟ او گفت: “دکتر من همان کسی است که مرا به بستر [[بیماری]] انداخته است”<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۷۶؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۱۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۹۵.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۰.</ref>.
ابوهلال از [[معاویه]] بن قرّه [[نقل]] می‌کند که ابودرداء [[بیمار]] شد. [[مردم]] به [[عیادت]] او رفتند و گفتند: ابودرداء چه شده است و از چه [[ناراحتی]]؟ او گفت: “از گناهانم ناراحت هستم”. [[مردم]] گفتند: چه می‌خواهی؟ گفت: “بهشت را می‌خواهم”. [[مردم]] گفتند: آیا برایت دکتر بیاوریم؟ او گفت: “دکتر من همان کسی است که مرا به بستر [[بیماری]] انداخته است”<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۷۶؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۱۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۹۵.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۰.</ref>.
۲۱۷٬۴۹۱

ویرایش