امسنان اسلمیه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'صفیه، دختر حیی بن اخطب' به 'صفیه دختر حیی بن اخطب'
(صفحهای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد) |
جز (جایگزینی متن - 'صفیه، دختر حیی بن اخطب' به 'صفیه دختر حیی بن اخطب') |
||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
[[ام سنان]] میگوید: “من همراه [[ام سلمه]] بودم. [[پیامبر]]{{صل}} هر صبح در حالی که [[زره]] بر تن داشت از منطقه [[رجیع]] به لشکرگاه میرفت و شامگاه باز میگشت. هفت روز طول کشید تا [[خداوند]] [[سرزمین]] نطاة را گشود. پس [[پیامبر]]{{صل}} به سوی منطقه شق کوچ کرده و ما را هم به آنجا بردند. چون [[خیبر]] [[فتح]] شد، [[پیامبر]]{{صل}} مقداری از [[اموال]] را به ما دادند و به من چند [[مهره]] و چند [[زیور]] نقره دادند که از [[غنایم]] [[جنگی]] به دست آمده بود. من گروهی از [[سپاهیان]] را که زخمی شده بودند معالجه کردم و همراه [[ام سلمه]] به [[مدینه]] بازگشتم. | [[ام سنان]] میگوید: “من همراه [[ام سلمه]] بودم. [[پیامبر]]{{صل}} هر صبح در حالی که [[زره]] بر تن داشت از منطقه [[رجیع]] به لشکرگاه میرفت و شامگاه باز میگشت. هفت روز طول کشید تا [[خداوند]] [[سرزمین]] نطاة را گشود. پس [[پیامبر]]{{صل}} به سوی منطقه شق کوچ کرده و ما را هم به آنجا بردند. چون [[خیبر]] [[فتح]] شد، [[پیامبر]]{{صل}} مقداری از [[اموال]] را به ما دادند و به من چند [[مهره]] و چند [[زیور]] نقره دادند که از [[غنایم]] [[جنگی]] به دست آمده بود. من گروهی از [[سپاهیان]] را که زخمی شده بودند معالجه کردم و همراه [[ام سلمه]] به [[مدینه]] بازگشتم. | ||
هنگام ورود به [[مدینه]] من سوار یکی از شتران [[رسول خدا]]{{صل}} بودم. [[ام سلمه]] به من گفت: " شتری را که بر آن سوار هستی، [[پیامبر]]{{صل}} به تو بخشیدند ". من [[خدا]] را [[سپاس]] گفتم و پس از ورود به [[مدینه]] آن را به هفت [[دینار]] فروختم و [[خداوند متعال]] در این [[سفر]] برای من خیر و [[برکت]] فراوان قرار داد”<ref>.المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۸۶.</ref>. | هنگام ورود به [[مدینه]] من سوار یکی از شتران [[رسول خدا]]{{صل}} بودم. [[ام سلمه]] به من گفت: " شتری را که بر آن سوار هستی، [[پیامبر]]{{صل}} به تو بخشیدند ". من [[خدا]] را [[سپاس]] گفتم و پس از ورود به [[مدینه]] آن را به هفت [[دینار]] فروختم و [[خداوند متعال]] در این [[سفر]] برای من خیر و [[برکت]] فراوان قرار داد”<ref>.المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۸۶.</ref>. | ||
از [[ام سنان]] [[نقل]] شده که در [[جنگ خیبر]] [[پیامبر]]{{صل}} [[صفیه | از [[ام سنان]] [[نقل]] شده که در [[جنگ خیبر]] [[پیامبر]]{{صل}} [[صفیه دختر حیی بن اخطب]] و دختر عموهای او را [[اسیر]] کرد. [[پیامبر]]{{صل}} از میان [[غنایم]] [[جنگی]] [[صفیه]] را [[انتخاب]] کرد و به او پیشنهاد کرد که اگر [[مسلمان]] شوی تو را [[آزاد]] خواهم کرد. [[صفیه]] [[مسلمان]] شد و [[پیامبر]]{{صل}} او را [[آزاد]] کرد و به همسری خود برگزید و مهر او را آزادیاش قرار داد. | ||
[[ام سنان]] میگوید: “من از کسانی بودم که در هنگام [[ازدواج پیامبر]]{{صل}} با [[صفیه]] حضور داشتم و با [[زنان]]، زلفهای [[صفیه]] را شانه زدیم و او را عطرآگین کردیم و او از زیباترین [[زنان]] بود<ref>.الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۹۶ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۲.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۵۸.</ref>. | [[ام سنان]] میگوید: “من از کسانی بودم که در هنگام [[ازدواج پیامبر]]{{صل}} با [[صفیه]] حضور داشتم و با [[زنان]]، زلفهای [[صفیه]] را شانه زدیم و او را عطرآگین کردیم و او از زیباترین [[زنان]] بود<ref>.الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۹۶ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۲.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۵۸.</ref>. | ||