پرش به محتوا

اسامة بن زید بن حارثه کلبی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۵۳: خط ۵۳:
==[[لشکر اسامه]]==
==[[لشکر اسامه]]==
* [[پیامبر]] به [[دلیل]] اهمیّت مسأله، [[اصرار]] فراوان داشت که [[سپاه اسامه]] کوچ کند و سران [[قریش]] را به غیر از [[بنی هاشم]] هم [[تشویق]] می‌فرمود تا به آن [[سپاه]] بپیوندند. با آنکه روزهای آخر [[عمر]] [[پیامبر]] و دوران کسالت او بود، امّا با تکرار جملۀ {{عربی|جهّزوا جیش اسامة}} و {{عربی|أنفذوا جیش اسامة}} و... می‌خواست که [[اصحاب]] به اردوگاهی که [[اسامه]] در آنجا استقرار یافته بروند و [[مدینه]] از [[مخالفان]] [[امام علی|علی]]{{ع}} در هنگام [[وفات]] آن [[حضرت]] خالی باشد. عده‌ای با دیدن وخامت حال [[پیامبر]]، برای [[فتنه‌انگیزی]] پس از فوت آن [[حضرت]]، از [[پیوستن]] به آن [[سپاه]] تعلّل ورزیدند و [[جوان بودن]] [[اسامه]] را بهانه ساختند. [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] ناراحت شد و تخلّف‌کنندگان از اجرای [[فرمان]] و [[پیوستن]] به [[اسامه]] را [[لعنت]] کرد: {{عربی|جهّزوا جیش اسامة، لعن اللّه من تخلّف عنه}}.<ref>النص و الأجتهاد، ص ۹۹</ref> بعضی هم به قرارگاه [[سپاه اسامه]] رفتند و دوباره به [[مدینه]] برگشتند. موضوع "تخلّف از جیش اسامه" مورد بحث فراوان میان مورخین و متکلّمین است. [[سرپیچی]] از [[دستور]] [[پیامبر]]، پس از آن همه [[اصرار]] برای [[پیوستن]] افراد به [[سپاه اسامه]]، خطایی نابخشودنی است و نشان [[برنامه‌ریزی]] قدرت‌طلبان برای به دست گرفتن [[حکومت]] و کنار زدن [[امام علی|علی]]{{ع}} به شمار می‌رود. مرحوم سیّد [[شرف]] الدین پس از [[نقل]] آن وقایع و [[سخن پیامبر]] می‌نویسد: آنان ابتدا از رفتن به اردوگاه، تعلّل ورزیدند و از خود سنگینی نشان دادند، بعد هم از [[سپاه]] عقب ماندند و خود را در [[مدینه]] نگه داشتند، تا پایه‌های [[سیاست]] و [[حکومت]] خویش را تحکیم کنند و این کار را بر [[تعهّد]] نسبت به [[فرمان]] صریح [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] ترجیح دادند و این یکی دیگر از موارد "[[اجتهاد]] در برابر [[نصّ]]" بود. [[پیامبر]] می‌خواست عاصمۀ [[اسلام]] از وجود آنان خالی باشد و [[خلافت]] [[امام علی|امیر المؤمنین]] با [[آرامش]] و بدون [[مخالفت]] استقرار یابد و وقتی برگردند، ببینند که کار [[خلافت]] به نام [[امام علی|علی]]{{ع}} پایان گرفته تا زمینه‌ای برای [[نزاع]] باقی نماند، ولی آنان متوجّه [[نیّت]] و [[تدبیر]] [[پیامبر]] شدند، هم به [[فرماندهی]] [[اسامه]] که [[جوانی]] ۱۷ ساله بود [[اعتراض]] کردند و هم در رفتن و [[پیوستن]] به او درنگ کردند، تا آنکه [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} درگذشت، آنگاه ماجرای [[سقیفه]] را پیش آوردند.<ref>النص و الأجتهاد، ص۱۰۰، دربارۀ اهداف آنان از تخلّف از جیش اسامه و اهتمام پیامبر به این اعزام و تأکید وی بر فرماندهی اسامه، استاد باقر شریف القرشی تحلیل جالبی دارد که خواندنی است (حیاة الامام الحسن بن علی، ج ۲ ص ۱۲۰)</ref><ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۹۳.</ref>.
* [[پیامبر]] به [[دلیل]] اهمیّت مسأله، [[اصرار]] فراوان داشت که [[سپاه اسامه]] کوچ کند و سران [[قریش]] را به غیر از [[بنی هاشم]] هم [[تشویق]] می‌فرمود تا به آن [[سپاه]] بپیوندند. با آنکه روزهای آخر [[عمر]] [[پیامبر]] و دوران کسالت او بود، امّا با تکرار جملۀ {{عربی|جهّزوا جیش اسامة}} و {{عربی|أنفذوا جیش اسامة}} و... می‌خواست که [[اصحاب]] به اردوگاهی که [[اسامه]] در آنجا استقرار یافته بروند و [[مدینه]] از [[مخالفان]] [[امام علی|علی]]{{ع}} در هنگام [[وفات]] آن [[حضرت]] خالی باشد. عده‌ای با دیدن وخامت حال [[پیامبر]]، برای [[فتنه‌انگیزی]] پس از فوت آن [[حضرت]]، از [[پیوستن]] به آن [[سپاه]] تعلّل ورزیدند و [[جوان بودن]] [[اسامه]] را بهانه ساختند. [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] ناراحت شد و تخلّف‌کنندگان از اجرای [[فرمان]] و [[پیوستن]] به [[اسامه]] را [[لعنت]] کرد: {{عربی|جهّزوا جیش اسامة، لعن اللّه من تخلّف عنه}}.<ref>النص و الأجتهاد، ص ۹۹</ref> بعضی هم به قرارگاه [[سپاه اسامه]] رفتند و دوباره به [[مدینه]] برگشتند. موضوع "تخلّف از جیش اسامه" مورد بحث فراوان میان مورخین و متکلّمین است. [[سرپیچی]] از [[دستور]] [[پیامبر]]، پس از آن همه [[اصرار]] برای [[پیوستن]] افراد به [[سپاه اسامه]]، خطایی نابخشودنی است و نشان [[برنامه‌ریزی]] قدرت‌طلبان برای به دست گرفتن [[حکومت]] و کنار زدن [[امام علی|علی]]{{ع}} به شمار می‌رود. مرحوم سیّد [[شرف]] الدین پس از [[نقل]] آن وقایع و [[سخن پیامبر]] می‌نویسد: آنان ابتدا از رفتن به اردوگاه، تعلّل ورزیدند و از خود سنگینی نشان دادند، بعد هم از [[سپاه]] عقب ماندند و خود را در [[مدینه]] نگه داشتند، تا پایه‌های [[سیاست]] و [[حکومت]] خویش را تحکیم کنند و این کار را بر [[تعهّد]] نسبت به [[فرمان]] صریح [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] ترجیح دادند و این یکی دیگر از موارد "[[اجتهاد]] در برابر [[نصّ]]" بود. [[پیامبر]] می‌خواست عاصمۀ [[اسلام]] از وجود آنان خالی باشد و [[خلافت]] [[امام علی|امیر المؤمنین]] با [[آرامش]] و بدون [[مخالفت]] استقرار یابد و وقتی برگردند، ببینند که کار [[خلافت]] به نام [[امام علی|علی]]{{ع}} پایان گرفته تا زمینه‌ای برای [[نزاع]] باقی نماند، ولی آنان متوجّه [[نیّت]] و [[تدبیر]] [[پیامبر]] شدند، هم به [[فرماندهی]] [[اسامه]] که [[جوانی]] ۱۷ ساله بود [[اعتراض]] کردند و هم در رفتن و [[پیوستن]] به او درنگ کردند، تا آنکه [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} درگذشت، آنگاه ماجرای [[سقیفه]] را پیش آوردند.<ref>النص و الأجتهاد، ص۱۰۰، دربارۀ اهداف آنان از تخلّف از جیش اسامه و اهتمام پیامبر به این اعزام و تأکید وی بر فرماندهی اسامه، استاد باقر شریف القرشی تحلیل جالبی دارد که خواندنی است (حیاة الامام الحسن بن علی، ج ۲ ص ۱۲۰)</ref><ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۹۳.</ref>.
==مقدمه==
*[[پیامبر]]{{صل}} در [[محرم]] [[سال یازدهم هجری]]<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۸۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۱۷.</ref>، [[فرمان]] آماده شدن سریع [[مردم]] برای [[جنگ]] با [[روم]] را صادر فرمود. آن [[حضرت]]، [[اسامه پسر زید]] را به [[فرماندهی]] این [[لشکر]] برگزید و [[دستور]] داد که [[لشکر]] را تا مرز بلقاء<ref>بلقاء، جایی بود که جعفر بن ابی‌طالب و پدرش در آن به شهادت رسیدند. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴۵.</ref> و ارزوم در [[فلسطین]] ببرد و با [[دشمنان خدا]] بجنگد.
*[[پیامبر]]{{صل}} در [[محرم]] [[سال یازدهم هجری]]<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۸۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۱۷.</ref>، [[فرمان]] آماده شدن سریع [[مردم]] برای [[جنگ]] با [[روم]] را صادر فرمود. آن [[حضرت]]، [[اسامه پسر زید]] را به [[فرماندهی]] این [[لشکر]] برگزید و [[دستور]] داد که [[لشکر]] را تا مرز بلقاء<ref>بلقاء، جایی بود که جعفر بن ابی‌طالب و پدرش در آن به شهادت رسیدند. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴۵.</ref> و ارزوم در [[فلسطین]] ببرد و با [[دشمنان خدا]] بجنگد.
*[[حضرت]] به [[اسامه]] فرمود با [[لشکر]] خود از [[مدینه]] بیرون رفته، در "[[جرف]]" (در یک فرسخی [[مدینه]]) اردو بزند. همچنین به [[مردم]] نیز [[دستور]] فرمود که همراه [[اسامه]] بروند و از ماندن در [[مدینه]] خودداری کنند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ۱۱۱۸؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۱.</ref>. [[حضرت]] قصد داشت که سران [[مهاجر]] و [[انصار]] را همراه او بفرستد تا هنگام وفاتش در [[زمامداری]] و [[پیشوایی]] [[مسلمانان]] [[طمع]] نکنند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۰-۱۸۱؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۳؛ قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۵۷.</ref>.
*[[حضرت]] به [[اسامه]] فرمود با [[لشکر]] خود از [[مدینه]] بیرون رفته، در "[[جرف]]" (در یک فرسخی [[مدینه]]) اردو بزند. همچنین به [[مردم]] نیز [[دستور]] فرمود که همراه [[اسامه]] بروند و از ماندن در [[مدینه]] خودداری کنند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ۱۱۱۸؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۱.</ref>. [[حضرت]] قصد داشت که سران [[مهاجر]] و [[انصار]] را همراه او بفرستد تا هنگام وفاتش در [[زمامداری]] و [[پیشوایی]] [[مسلمانان]] [[طمع]] نکنند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۰-۱۸۱؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۳؛ قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۵۷.</ref>.
۲۱۷٬۴۹۱

ویرایش