پرش به محتوا

سواد بن قارب دوسی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۵: خط ۱۵:


==پاسخ سواد به سؤال [[عمر]]==
==پاسخ سواد به سؤال [[عمر]]==
روزی عمر به سواد گفت: " با [[کهانت]] و مرتاضی گری‌ات چه کردی؟ سواد ناراحت شد و گفت: " آنچه تو و من در [[عهد]] [[جاهلیت]] بر آن بودیم، بسیار بدتر از کهانت من بود و آن [[کفر]] ما بود؛ تو [[حق]] نداری مرا به چیزی که از آن [[توبه]] کرده‌ام، [[شماتت]] کنی! من از کهانت توبه کرده‌ام و امیدوارم [[خداوند]] هم مرا ببخشد <ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۶۷۴.</ref>. هم چنین [[نقل]] شده، وقتی [[عمر]] این سخن را به سواد گفت، سواد گفت: "به [[خدا]] قسم! تا کنون هیچ کدام از هم نشینان و [[دوستان]] من سخنی به این درشتی و بی‌مایگی به من نگفته بودند"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۳۳.</ref>.<ref>سواد و ماجرای قصاص: پیامبر{{صل}} در روزهای آخر عمر مبارک شان بر منبر رفته، فرمودند: ای مردم! شما را به خدا هر کدام از شما که از محمد ظلمی دیده است، برخیزد و قصاص کند". در این هنگام، سواد برخاست و گفت: "ای رسول خدا! در زمانی که برای جنگ بدر آماده می‌شدیم، با چوب دستی خود سپاه را منظم می‌کردی که نوک چوب دستی‌ات به شکم من خورد و مجروحم کرد و اینک می‌خواهم قصاص کنم. پیامبر همان جا برای قصاص شدن آماده شد و چوب دستی‌اش را به سواد داد و فرمود: "قصاص کن! سواد چوب دستی را گرفت و پیش آمد ولی شکم رسول خدا{{صل}} را بوسید. آن گاه رسول خدا{{صل}} برای سواد دعا فرمودند. این داستان در برخی کتب تاریخی السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۲۰۹-۲۲۱ و المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۲ به سواد بن غزیه و در برخی دیگر (اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۲۳۱) و به سواد بن عمر نسبت داده شده است.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سواد بن قارب دوسی (مقاله)|مقاله «سواد بن قارب دوسی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۳۶۰.</ref>


==[[شهادت]] سواد==
==[[شهادت]] سواد==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش