پرش به محتوا

خلافت امام علی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'عده' به 'عده'
جز (جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان')
جز (جایگزینی متن - 'عده' به 'عده')
خط ۲۷: خط ۲۷:
*'''۵. اعتراف [[خلیفه اول]]:''' [[ابوبکر]] در روزهای آخر عمرش از چند امر اظهار [[تأسف]] می‌کند یکی از این موارد اعتراف به عدم ورود [[نص]] از سوی [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} درباره امر یعنی [[حکومت]] می‌باشد {{متن حدیث| فَوَدِدْتُ أَنِّي سَأَلْتُهُ فِيمَنْ هَذَا الْأَمْرُ، فَكُنَّا لَا نُنَازِعُهُ أَهْلَه‏}} <ref>[[ابوبکر]] احمد الجواهری البغدادی، السقیفه،ص ۴۱، با تحقیق و مقدمه محمدهادی امینی.</ref>. او در همان ایام درباره [[تعیین]] [[خلیفه]] بعدی می‌گفت اگر کسی را [[خلیفه]] و [[جانشین]] خود قرار ندادم، همانا [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} نیز چنین کرد و اگر کسی را به [[خلافت]] برگزیدم، همانا [[ابوبکر]] نیز چنین نمود<ref>«انی لا استخلف فان [[رسول الله]] لم یستخلف و ان أستخلف فان ابابکر قداستخلف»؛ صحیح مسلم، ج۳، ص ۱۴۵۵، ح ۱۸۲۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص ۷۵۰؛ تاریخ کامل، ج۳، ص۶۵.</ref>. وی در این سخن علاوه براینکه بر وجود [[نزاع]] درباره [[حکومت]] اعتراف می‌کند، بر عدم [[نص]] حداقل درباره خود نیز، معترف است اما اینکه هیچ [[نص|نصی]] از طرف [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} وارد نشده، ما خلاف آن را ثابت خواهیم کرد.  
*'''۵. اعتراف [[خلیفه اول]]:''' [[ابوبکر]] در روزهای آخر عمرش از چند امر اظهار [[تأسف]] می‌کند یکی از این موارد اعتراف به عدم ورود [[نص]] از سوی [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} درباره امر یعنی [[حکومت]] می‌باشد {{متن حدیث| فَوَدِدْتُ أَنِّي سَأَلْتُهُ فِيمَنْ هَذَا الْأَمْرُ، فَكُنَّا لَا نُنَازِعُهُ أَهْلَه‏}} <ref>[[ابوبکر]] احمد الجواهری البغدادی، السقیفه،ص ۴۱، با تحقیق و مقدمه محمدهادی امینی.</ref>. او در همان ایام درباره [[تعیین]] [[خلیفه]] بعدی می‌گفت اگر کسی را [[خلیفه]] و [[جانشین]] خود قرار ندادم، همانا [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} نیز چنین کرد و اگر کسی را به [[خلافت]] برگزیدم، همانا [[ابوبکر]] نیز چنین نمود<ref>«انی لا استخلف فان [[رسول الله]] لم یستخلف و ان أستخلف فان ابابکر قداستخلف»؛ صحیح مسلم، ج۳، ص ۱۴۵۵، ح ۱۸۲۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص ۷۵۰؛ تاریخ کامل، ج۳، ص۶۵.</ref>. وی در این سخن علاوه براینکه بر وجود [[نزاع]] درباره [[حکومت]] اعتراف می‌کند، بر عدم [[نص]] حداقل درباره خود نیز، معترف است اما اینکه هیچ [[نص|نصی]] از طرف [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} وارد نشده، ما خلاف آن را ثابت خواهیم کرد.  
*'''۶. اعتراف [[خلیفه دوم]] و دیگران به [[نص]] [[امام علی|علی]]{{ع}}:''' با مراجعه به آثار خود [[اهل سنت]] ما می‌توانیم به مواردی دست پیدا کنیم که گاه بی گاهی خلفای خود [[اهل سنت]] به مسئله [[نص]] و [[انتصاب]] [[امام علی|علی]]{{ع}} به [[خلافت]] در گفتگوهای خصوصی اعتراف نمودند که در اینجا به برخی اشاره می‌شود:  
*'''۶. اعتراف [[خلیفه دوم]] و دیگران به [[نص]] [[امام علی|علی]]{{ع}}:''' با مراجعه به آثار خود [[اهل سنت]] ما می‌توانیم به مواردی دست پیدا کنیم که گاه بی گاهی خلفای خود [[اهل سنت]] به مسئله [[نص]] و [[انتصاب]] [[امام علی|علی]]{{ع}} به [[خلافت]] در گفتگوهای خصوصی اعتراف نمودند که در اینجا به برخی اشاره می‌شود:  
#یکی از این موارد گفتگوهای متعدد [[خلیفه دوم]] با [[ابن عباس]] است که به عنوان یک [[صحابه]] [[برتر]] و عالم و مفسّر [[قرآن]] رابطه نزدیکی با [[خلیفه اول]] داشت، در عین‌ حال از [[اعتقاد قلبی]] خود درباره [[امامت]] [[امام علی|علی]]{{ع}}[[دفاع]] می‌کرد. [[عمر]] در یک‌جا از [[امام علی|علی]]{{ع}} به [[ابن عباس]] گلایه می‌کند که از او خواستم همراه من بیاید اما او پاسخ منفی داد و من اورا ناراحت می‌بینم، [[خلیفه دوم]] خود علت [[ناراحتی]] [[امام علی|علی]]{{ع}} را مسئله از دست دادن [[خلافت]] ذکر می‌کند و [[ابن عباس]] نیز آن را [[تأیید]] می‌کند و خاطر نشان می‌سازد که آن [[حضرت]] [[اعتقاد]] دارد که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} [[حکومت]] را به وی واگذار نموده بود<ref>{{عربی|" إِنَّهُ يَزْعُمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَرَادَ الْأَمْرَ لَهُ"}}</ref>. [[عمر]] در پاسخ این گفته [[ابن عباس]] - که خود نیز مؤید آن بود - آن را نفی نمی‌کند و لکن از این راه می‌خواهد توجیه کند که [[خداوند]] چیز دیگری را [[اراده]] نموده بود و مراد [[خداوند]] واقع شد، اما [[اراده]] [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] عملی نشد <ref>{{عربی|"يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! وَ أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَكَانَ مَا ذَا إِذَا لَمْ يُرِدِ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِكَ! إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذَا أَرَادَ أمر أَمْراً وَ أَرَادَ اللَّهُ غَيْرَهُ، نَفَذَ مُرَادُ اللَّهِ وَ لَمْ يَنْفُذْ مُرَادُ رَسُولِ اللَّه‏"}}[[شرح نهج البلاغه]]، [[ابن ابی الحدید]]، ج۱۲، صص ۹ - ۷۸.</ref>. ما در تحلیل [[حدیث]] قلم ضمن آوردن این اعتراف [[عمر]] در نقد آن خاطر نشان کردیم که وی [[پیامبر الهی]] را به انجام و [[ابلاغ]] خلاف [[وحی]] و امر الهی متهم می‌کند، در حالی‌ که خود [[اهل سنت]] [[عصمت]] [[پیامبر]] در [[مقام]] [[وحی]] و [[ابلاغ]] آن را می‌پذیرند. اما [[استدلال]] [[عمر]] که [[اراده الهی]] واقع شد، این درست است اما باید توجه کرد که [[اراده]] [[خداوند]] دو نوع است، یکی [[اراده تکوینی]] که هیچ شیءای اعم از خوب و بد، [[واجب]] و [[حرام]] بدون تعلق [[اراده تکوینی]] وی وجود و تحقق نخواهد یافت. [[اراده]] دوم [[خداوند]] [[اراده]] [[تشریع|تشریعی]] است، به این معنی که [[اراده]] [[خداوند]] بر [[اسلام]] آوردن همه [[انسان]]‌ها، انجام دادن همه [[اعمال]] [[حسنه]] تعلق گرفته و برمقابل ا یعی بر اعمل [[قبیح]] و [[معصیت]] و [[کفر]] [[اراده الهی]] تعلق نگرفته است، این [[اراده]] تنها [[اراده]] [[تشریع|تشریعی]] و اعتباری است یعنی [[خداوند]] [[دوست]] دارد همه [[انسان]]‌ها [[مسلمان]] و کننده [[اعمال]] [[حسنه]] باشند، لکن در کنار آن [[انسان]]‌ها نیز در انجام یا ترک آن مختار و آزادند. اینکه [[اراده]] [[خداوند]] بر عدم [[خلافت]] [[امام علی|علی]]{{ع}} تعلق گرفته است، این از یک منظر صحیح و از منظر دیگر [[باطل]] است. اگر مقصود از [[اراده]]، [[اراده]] [[تشریع|تشریعی]] باشد، باید گفت در اینجا [[اراده]] [[خداوند]] با [[اراده]] [[رسول|رسولش]] یعنی [[خلافت]] [[امام علی|علی]]{{ع}} یکی و متحد است، [[خداوند]] و [[رسول|رسولش]] در [[مقام]] [[تشریع]] [[حکومت]] و [[امامت]] را به [[امام علی|علی]]{{ع}} واگذار نمودند. اما اینکه در این میان یک [[عده]] [[مانع]] [[اراده]] [[تشریع|تشریعی]] [[خداوند]] و پیامبرش شدند و با راهکارهای مختلف خود بر [[مسند]] [[حکومت]] نشاندند؛ به عنوان یک فعل و عمل خارجی نمی‌تواند از قلمرو [[اراده الهی]] خارج باشد و از این منظر به آن [[اراده تکوینی]] [[خداوند]] تعلق گرفته است و لکن تعلق چنین اراده‌ای نمی‌تواند [[مشروعیت]]‌زا باشد؛ چرا که این قسم از [[اراده]] [[خداوند]] بر همه امور از جمله [[کفر]] و [[معصیت]] نیز تعلق گرفته است و درعین حال [[خداوند]] از انجام آنها [[راضی]] نیست.  
#یکی از این موارد گفتگوهای متعدد [[خلیفه دوم]] با [[ابن عباس]] است که به عنوان یک [[صحابه]] [[برتر]] و عالم و مفسّر [[قرآن]] رابطه نزدیکی با [[خلیفه اول]] داشت، در عین‌ حال از [[اعتقاد قلبی]] خود درباره [[امامت]] [[امام علی|علی]]{{ع}}[[دفاع]] می‌کرد. [[عمر]] در یک‌جا از [[امام علی|علی]]{{ع}} به [[ابن عباس]] گلایه می‌کند که از او خواستم همراه من بیاید اما او پاسخ منفی داد و من اورا ناراحت می‌بینم، [[خلیفه دوم]] خود علت [[ناراحتی]] [[امام علی|علی]]{{ع}} را مسئله از دست دادن [[خلافت]] ذکر می‌کند و [[ابن عباس]] نیز آن را [[تأیید]] می‌کند و خاطر نشان می‌سازد که آن [[حضرت]] [[اعتقاد]] دارد که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} [[حکومت]] را به وی واگذار نموده بود<ref>{{عربی|" إِنَّهُ يَزْعُمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَرَادَ الْأَمْرَ لَهُ"}}</ref>. [[عمر]] در پاسخ این گفته [[ابن عباس]] - که خود نیز مؤید آن بود - آن را نفی نمی‌کند و لکن از این راه می‌خواهد توجیه کند که [[خداوند]] چیز دیگری را [[اراده]] نموده بود و مراد [[خداوند]] واقع شد، اما [[اراده]] [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] عملی نشد <ref>{{عربی|"يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! وَ أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَكَانَ مَا ذَا إِذَا لَمْ يُرِدِ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِكَ! إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذَا أَرَادَ أمر أَمْراً وَ أَرَادَ اللَّهُ غَيْرَهُ، نَفَذَ مُرَادُ اللَّهِ وَ لَمْ يَنْفُذْ مُرَادُ رَسُولِ اللَّه‏"}}[[شرح نهج البلاغه]]، [[ابن ابی الحدید]]، ج۱۲، صص ۹ - ۷۸.</ref>. ما در تحلیل [[حدیث]] قلم ضمن آوردن این اعتراف [[عمر]] در نقد آن خاطر نشان کردیم که وی [[پیامبر الهی]] را به انجام و [[ابلاغ]] خلاف [[وحی]] و امر الهی متهم می‌کند، در حالی‌ که خود [[اهل سنت]] [[عصمت]] [[پیامبر]] در [[مقام]] [[وحی]] و [[ابلاغ]] آن را می‌پذیرند. اما [[استدلال]] [[عمر]] که [[اراده الهی]] واقع شد، این درست است اما باید توجه کرد که [[اراده]] [[خداوند]] دو نوع است، یکی [[اراده تکوینی]] که هیچ شیءای اعم از خوب و بد، [[واجب]] و [[حرام]] بدون تعلق [[اراده تکوینی]] وی وجود و تحقق نخواهد یافت. [[اراده]] دوم [[خداوند]] [[اراده]] [[تشریع|تشریعی]] است، به این معنی که [[اراده]] [[خداوند]] بر [[اسلام]] آوردن همه [[انسان]]‌ها، انجام دادن همه [[اعمال]] [[حسنه]] تعلق گرفته و برمقابل ا یعی بر اعمل [[قبیح]] و [[معصیت]] و [[کفر]] [[اراده الهی]] تعلق نگرفته است، این [[اراده]] تنها [[اراده]] [[تشریع|تشریعی]] و اعتباری است یعنی [[خداوند]] [[دوست]] دارد همه [[انسان]]‌ها [[مسلمان]] و کننده [[اعمال]] [[حسنه]] باشند، لکن در کنار آن [[انسان]]‌ها نیز در انجام یا ترک آن مختار و آزادند. اینکه [[اراده]] [[خداوند]] بر عدم [[خلافت]] [[امام علی|علی]]{{ع}} تعلق گرفته است، این از یک منظر صحیح و از منظر دیگر [[باطل]] است. اگر مقصود از [[اراده]]، [[اراده]] [[تشریع|تشریعی]] باشد، باید گفت در اینجا [[اراده]] [[خداوند]] با [[اراده]] [[رسول|رسولش]] یعنی [[خلافت]] [[امام علی|علی]]{{ع}} یکی و متحد است، [[خداوند]] و [[رسول|رسولش]] در [[مقام]] [[تشریع]] [[حکومت]] و [[امامت]] را به [[امام علی|علی]]{{ع}} واگذار نمودند. اما اینکه در این میان یک عده [[مانع]] [[اراده]] [[تشریع|تشریعی]] [[خداوند]] و پیامبرش شدند و با راهکارهای مختلف خود بر [[مسند]] [[حکومت]] نشاندند؛ به عنوان یک فعل و عمل خارجی نمی‌تواند از قلمرو [[اراده الهی]] خارج باشد و از این منظر به آن [[اراده تکوینی]] [[خداوند]] تعلق گرفته است و لکن تعلق چنین اراده‌ای نمی‌تواند [[مشروعیت]]‌زا باشد؛ چرا که این قسم از [[اراده]] [[خداوند]] بر همه امور از جمله [[کفر]] و [[معصیت]] نیز تعلق گرفته است و درعین حال [[خداوند]] از انجام آنها [[راضی]] نیست.  
#مورد دوم در جریان [[نزول]] یک [[بلا]] بود که حل آن تنها از عهده [[حضرت علی]]{{ع}} برمی‌آمد. [[عمر]] به اتفاق همراهان به حضور [[حضرت]] رفتند و آن [[حضرت]] جوابش را داد. در اینجا [[عمر]] اعتراف نمود که: قسم به [[خدا]]، [[حق تعالی]] [[امر]] [[حکومت]] را به تو [[اراده]] کرده بود، اما [[قوم]] تو از ادای آن [[امتناع]] نمودند<ref>{{عربی|" أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ أَرَادَكَ الْحَقُّ وَ لَكِنْ أَبَى قَوْمُكَ‏ "}}؛ [[شرح نهج البلاغه]] [[ابن ابی الحدید]]، ج۱۲، صص۷۹و۸۰.</ref>
#مورد دوم در جریان [[نزول]] یک [[بلا]] بود که حل آن تنها از عهده [[حضرت علی]]{{ع}} برمی‌آمد. [[عمر]] به اتفاق همراهان به حضور [[حضرت]] رفتند و آن [[حضرت]] جوابش را داد. در اینجا [[عمر]] اعتراف نمود که: قسم به [[خدا]]، [[حق تعالی]] [[امر]] [[حکومت]] را به تو [[اراده]] کرده بود، اما [[قوم]] تو از ادای آن [[امتناع]] نمودند<ref>{{عربی|" أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ أَرَادَكَ الْحَقُّ وَ لَكِنْ أَبَى قَوْمُكَ‏ "}}؛ [[شرح نهج البلاغه]] [[ابن ابی الحدید]]، ج۱۲، صص۷۹و۸۰.</ref>
#مورد دیگری که [[عمر]] بر [[نص]] [[امام علی|علی]]{{ع}} اعتراف نمود به [[حدیث قلم و دوات]] مربوط می‌شود. وی اعتراف می‌کند که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} در آن مجلس در صدد [[انتصاب]] [[امام علی|علی]]{{ع}} به [[حکومت]] بود که من [[مانع]] شدم. توضیح و تحلیل آن در فصل نقد [[شبهات]] ذیل [[حدیث]] فوق [[گذشت]].  
#مورد دیگری که [[عمر]] بر [[نص]] [[امام علی|علی]]{{ع}} اعتراف نمود به [[حدیث قلم و دوات]] مربوط می‌شود. وی اعتراف می‌کند که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} در آن مجلس در صدد [[انتصاب]] [[امام علی|علی]]{{ع}} به [[حکومت]] بود که من [[مانع]] شدم. توضیح و تحلیل آن در فصل نقد [[شبهات]] ذیل [[حدیث]] فوق [[گذشت]].  
۲۱۸٬۱۹۶

ویرایش