پرش به محتوا

مدعیان بابیت چه کسانی هستند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'آشکار' به 'آشکار'
جز (جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان')
جز (جایگزینی متن - 'آشکار' به 'آشکار')
خط ۲۵: خط ۲۵:
::::#'''[[حسین بن منصور حلاج]]:''' [[حلاج]] در [[بغداد]] نامه‌ای به [[ابوسهل اسماعيل بن على نوبختی]] نوشت و با ادعای [[وکالت]] [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} از او [[یاری]] جست. [[اسماعیل]] گفت: وكيل [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} باید [[معجزه]] داشته باشد. چنانچه راست می‌گویی، موهایم را سیاه کن! اگر چنین کاری انجام دهی، همه ادعاهایت را می‌پذیرم. [[حلاج]] که می‌دانست که ناتوان است، با استهزای [[مردم]] رو به رو شد و از شهر بیرون رفت. آنگاه به [[قم]] شتافت؛ به مغازه [[علی بن بابویه]]، [[پدر]] بزرگوار [[شیخ صدوق]]، رفت و خود را [[نماینده]] [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} خواند، [[مردم]] بر وی شوریدند و با [[خشونت]] از شهر بیرونش کردند. [[حلاج]]، پس از آنکه جمعی از خراسانیان ادعایش را پذیرفتند، دیگر بار به [[عراق]] شتافت. در آنجا، دستگیر و به اعدام محکوم شد. [[حلاج]] گفت: چگونه خونم را [[مباح]] می‌دانید، در حالی که از [[مذهب]] [[اهل سنت]] [[پیروی]] می‌کنم و کتاب‌هایم بر درستی گفتارم گواهی می‌دهد؟! عراقیان سخنش را نپذیرفتند و اعدامش کردند. سرگذشت [[حسین بن منصور]] نشان می‌دهد، او وقتی به [[شیعیان]] می‌رسید، [[ادعای نیابت]] [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} بر زبان می‌راند و چون نزد [[اهل سنت]] می‌شتافت، خود را پیرو [[مذهب]] آنان می‌خواند.<ref> سید محسن امین، اعیان ال[[شیعه]] ، ج ۲، ص۴۸؛ كفاية الموحدین، ج ۳، ص ۳۵۰ و محمد صدر، تاریخ الغيبة الصغرى، ص ۵۳۲ </ref>
::::#'''[[حسین بن منصور حلاج]]:''' [[حلاج]] در [[بغداد]] نامه‌ای به [[ابوسهل اسماعيل بن على نوبختی]] نوشت و با ادعای [[وکالت]] [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} از او [[یاری]] جست. [[اسماعیل]] گفت: وكيل [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} باید [[معجزه]] داشته باشد. چنانچه راست می‌گویی، موهایم را سیاه کن! اگر چنین کاری انجام دهی، همه ادعاهایت را می‌پذیرم. [[حلاج]] که می‌دانست که ناتوان است، با استهزای [[مردم]] رو به رو شد و از شهر بیرون رفت. آنگاه به [[قم]] شتافت؛ به مغازه [[علی بن بابویه]]، [[پدر]] بزرگوار [[شیخ صدوق]]، رفت و خود را [[نماینده]] [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} خواند، [[مردم]] بر وی شوریدند و با [[خشونت]] از شهر بیرونش کردند. [[حلاج]]، پس از آنکه جمعی از خراسانیان ادعایش را پذیرفتند، دیگر بار به [[عراق]] شتافت. در آنجا، دستگیر و به اعدام محکوم شد. [[حلاج]] گفت: چگونه خونم را [[مباح]] می‌دانید، در حالی که از [[مذهب]] [[اهل سنت]] [[پیروی]] می‌کنم و کتاب‌هایم بر درستی گفتارم گواهی می‌دهد؟! عراقیان سخنش را نپذیرفتند و اعدامش کردند. سرگذشت [[حسین بن منصور]] نشان می‌دهد، او وقتی به [[شیعیان]] می‌رسید، [[ادعای نیابت]] [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} بر زبان می‌راند و چون نزد [[اهل سنت]] می‌شتافت، خود را پیرو [[مذهب]] آنان می‌خواند.<ref> سید محسن امین، اعیان ال[[شیعه]] ، ج ۲، ص۴۸؛ كفاية الموحدین، ج ۳، ص ۳۵۰ و محمد صدر، تاریخ الغيبة الصغرى، ص ۵۳۲ </ref>
::::#'''[[محمد بن على شلمغانی]]:'''<ref> "شلمغان" نام روستایی نزدیک واسط و "شلمغانی" منسوب به آن محل است.</ref> [[محمد بن علی]] در آغاز [[مؤمن]] و نیک [[اعتقاد]] بود، به گونه‌ای که [[سومین نایب خاص]] [[حضرت مهدی]] {{ع}}، [[حسین بن روح]]، او را [[نماینده]] خود ساخت و برخی از [[مردم]] به وسيله او با [[حسین بن روح]] مرتبط می‌شدند. [[شلمغانی]] چندین کتاب حدیثی و [[فقهی]] نگاشت. او آثارش را به [[حسین بن روح]] ارائه می داد و پس از تأیید وی منتشر می کرد. گاه [[حسین بن روح]] آثار [[شلمغانی]] را نزد فقيهان [[قم]] می فرستاد، تا درباره [[میزان]] درستی مطالبش نظر دهند. به تدریج [[آتش]] [[حسادت]] [[شلمغانی]] شعله‌ور شد و خود را [[نایب]] [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} خواند. سپس به [[غلو]] روی آورد و حلول و [[تناسخ]] را درست شمرد. [[حسین بن روح]] از [[شیعیان]] خواست وی را ترک کنند. سرانجام [[امام مهدی|امام عصر]]{{ع}} در توقیعی او را [[ملعون]] و [[مرتد]] خواند. [[مردم]] نزد [[حسین بن روح]] شتافتند و گفتند: خانه‌هایمان از آثار [[شلمغانی]] انباشته است، چه کنیم؟ فرمود: نظر من درباره کتاب‌های او همان چیزی است که [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} درباره کتاب‌های [[بنی فضال]] فرمود: {{عربی|" خُذُوا بِما رَوَوا وَ ذَوُا مَا رَأَوا "}} <ref>اعتقادهای آنان را کنار گذارید و آنچه نقل کرده‌اند، بپذیرید؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص ۳۸۹ </ref><ref> زیرا نقل احادیث توسط شلمغانی در زمانی صورت گرفته است که وی هنوز گمراه نشده بود </ref> [[شلمغانی]] سرانجام به [[فرمان]] [[خلیفه]] اعدام شد.<ref> بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۷۶؛ محمدصدر، تاریخ الغيبة الصغری، ص ۵۱۲؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۲، ص۴۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۶، ص ۲۳۰ و ج ۸، ص ۲۹۰؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص ۳۸۹ و همو، رجال الطوسی، ص ۵۱۲. </ref>
::::#'''[[محمد بن على شلمغانی]]:'''<ref> "شلمغان" نام روستایی نزدیک واسط و "شلمغانی" منسوب به آن محل است.</ref> [[محمد بن علی]] در آغاز [[مؤمن]] و نیک [[اعتقاد]] بود، به گونه‌ای که [[سومین نایب خاص]] [[حضرت مهدی]] {{ع}}، [[حسین بن روح]]، او را [[نماینده]] خود ساخت و برخی از [[مردم]] به وسيله او با [[حسین بن روح]] مرتبط می‌شدند. [[شلمغانی]] چندین کتاب حدیثی و [[فقهی]] نگاشت. او آثارش را به [[حسین بن روح]] ارائه می داد و پس از تأیید وی منتشر می کرد. گاه [[حسین بن روح]] آثار [[شلمغانی]] را نزد فقيهان [[قم]] می فرستاد، تا درباره [[میزان]] درستی مطالبش نظر دهند. به تدریج [[آتش]] [[حسادت]] [[شلمغانی]] شعله‌ور شد و خود را [[نایب]] [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} خواند. سپس به [[غلو]] روی آورد و حلول و [[تناسخ]] را درست شمرد. [[حسین بن روح]] از [[شیعیان]] خواست وی را ترک کنند. سرانجام [[امام مهدی|امام عصر]]{{ع}} در توقیعی او را [[ملعون]] و [[مرتد]] خواند. [[مردم]] نزد [[حسین بن روح]] شتافتند و گفتند: خانه‌هایمان از آثار [[شلمغانی]] انباشته است، چه کنیم؟ فرمود: نظر من درباره کتاب‌های او همان چیزی است که [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} درباره کتاب‌های [[بنی فضال]] فرمود: {{عربی|" خُذُوا بِما رَوَوا وَ ذَوُا مَا رَأَوا "}} <ref>اعتقادهای آنان را کنار گذارید و آنچه نقل کرده‌اند، بپذیرید؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص ۳۸۹ </ref><ref> زیرا نقل احادیث توسط شلمغانی در زمانی صورت گرفته است که وی هنوز گمراه نشده بود </ref> [[شلمغانی]] سرانجام به [[فرمان]] [[خلیفه]] اعدام شد.<ref> بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۷۶؛ محمدصدر، تاریخ الغيبة الصغری، ص ۵۱۲؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۲، ص۴۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۶، ص ۲۳۰ و ج ۸، ص ۲۹۰؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص ۳۸۹ و همو، رجال الطوسی، ص ۵۱۲. </ref>
::::#'''[[محمد بن مظفر کاتب]]:''' ابودلف از ساکنان محله كرخ [[بغداد]] بود. جمعی از مرم آن محله [[پنج تن]] "[[اصحاب کساء]]" ما را [[خدا]] می‌خواندند و به "مخمّسه" شهرت داشتند. ابودلف از این گروه به شمار می‌آمد. بدین سبب، بسیاری از [[شیعیان]] به نادرستی اعتقادهایش [[ایمان]] داشته ادعایش را [[باور]] نکردند. پس از آنکه اعتقادهای [[کفرآمیز]] ابن مظفر و نیز جنونش [[آشکار]] شد، [[مردم]] وی را طرد کرده و از او بیزاری جستند.<ref> سید محسن امین، اعیان ال[[شیعه]] ، ج ۲، ص ۴۹. </ref> <ref> نام برخی دیگر از معروف ترین مدعیان بابیت چنین است: ۸. عبدالقاهر بغدادی، الفرق بين الفرق، ص ۳۴. او در سال ۲۵۱ هجری قمری ادعای نیابت کرد.. ، يحيى بن ذکرویه یحیی در سال ۲۸۱هجری قمری مدعی نیابت شد.. ۱۰. محمد بن سعد شاعر (متوفای ۵۴۰ق.) ۱۱. احمد بن حسین رازی (متوفای ۶۷۰ق.) ۱۲. سید شرف الدين ابراهیم اعتضاء السلطنه، مدعیان نبوت و [[مهدویت]]، ص ۲۶۳. او در سال ۶۶۳ قمری در گذشت. افزون بر بابیت، ادعای [[مهدویت]] نیز بر زبان راند. ۱۳. حسین بن علی اصفهانی کاتب (متوفای ۸۵۳ق.) ۱۴، علی بن محمد سجستانی (متوفای ۸۶۰ق.) ۱۵، سید محمد هندی (متوفای ۹۸۷ق.) ۱۶، محمدبن فلاح مشعشع (متوفای ۸۷۰ق.) ۱۷. درویش رضاقزوینی (متوفای ۱۰۴۱ق.) ۱۸. شیخ محمد مهدی مشهدی (متوفای ۱۲۹۱ق.) ۱۹. سید علی مشهدی ۲۰، شیخ محمد قاسي مغربی (متوفای۱۰۹۵م.) البته گروهی از مدعیان با بیت، به تدریج گام فراتر نهاده از [[مهدویت]] خویش سخن گفتند. نام و سرگذشت شماری از اینان، در بخش مدعیان [[مهدویت]]» ذکر خواهد شد.</ref>»<ref>[[احمد عابدی|عابدی، احمد]]؛ [[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]، ص ۳۹۷ - ۴۰۴.</ref>.
::::#'''[[محمد بن مظفر کاتب]]:''' ابودلف از ساکنان محله كرخ [[بغداد]] بود. جمعی از مرم آن محله [[پنج تن]] "[[اصحاب کساء]]" ما را [[خدا]] می‌خواندند و به "مخمّسه" شهرت داشتند. ابودلف از این گروه به شمار می‌آمد. بدین سبب، بسیاری از [[شیعیان]] به نادرستی اعتقادهایش [[ایمان]] داشته ادعایش را [[باور]] نکردند. پس از آنکه اعتقادهای [[کفرآمیز]] ابن مظفر و نیز جنونش آشکار شد، [[مردم]] وی را طرد کرده و از او بیزاری جستند.<ref> سید محسن امین، اعیان ال[[شیعه]] ، ج ۲، ص ۴۹. </ref> <ref> نام برخی دیگر از معروف ترین مدعیان بابیت چنین است: ۸. عبدالقاهر بغدادی، الفرق بين الفرق، ص ۳۴. او در سال ۲۵۱ هجری قمری ادعای نیابت کرد.. ، يحيى بن ذکرویه یحیی در سال ۲۸۱هجری قمری مدعی نیابت شد.. ۱۰. محمد بن سعد شاعر (متوفای ۵۴۰ق.) ۱۱. احمد بن حسین رازی (متوفای ۶۷۰ق.) ۱۲. سید شرف الدين ابراهیم اعتضاء السلطنه، مدعیان نبوت و [[مهدویت]]، ص ۲۶۳. او در سال ۶۶۳ قمری در گذشت. افزون بر بابیت، ادعای [[مهدویت]] نیز بر زبان راند. ۱۳. حسین بن علی اصفهانی کاتب (متوفای ۸۵۳ق.) ۱۴، علی بن محمد سجستانی (متوفای ۸۶۰ق.) ۱۵، سید محمد هندی (متوفای ۹۸۷ق.) ۱۶، محمدبن فلاح مشعشع (متوفای ۸۷۰ق.) ۱۷. درویش رضاقزوینی (متوفای ۱۰۴۱ق.) ۱۸. شیخ محمد مهدی مشهدی (متوفای ۱۲۹۱ق.) ۱۹. سید علی مشهدی ۲۰، شیخ محمد قاسي مغربی (متوفای۱۰۹۵م.) البته گروهی از مدعیان با بیت، به تدریج گام فراتر نهاده از [[مهدویت]] خویش سخن گفتند. نام و سرگذشت شماری از اینان، در بخش مدعیان [[مهدویت]]» ذکر خواهد شد.</ref>»<ref>[[احمد عابدی|عابدی، احمد]]؛ [[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]، ص ۳۹۷ - ۴۰۴.</ref>.


==پاسخ‌های دیگر==
==پاسخ‌های دیگر==
خط ۳۲: خط ۳۲:
[[پرونده:151974.jpg|بندانگشتی|100px|right|[[سید نذیر حسنی]]]]
[[پرونده:151974.jpg|بندانگشتی|100px|right|[[سید نذیر حسنی]]]]
::::::حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید نذیر حسنی]]'''، در کتاب ''«[[مصلح کل ۱ (کتاب)|مصلح کل]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید نذیر حسنی]]'''، در کتاب ''«[[مصلح کل ۱ (کتاب)|مصلح کل]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::«[[ادعای بابیت]] و [[نیابت]] [[امام]] {{ع}} چیز جدیدی نبوده است و [[شیعیان]]، پیش از آن هم با آن مواجه بوده‌اند. در گذشته نیز [[منافقان]]، [[دروغگویان]] و دنیاپرستان و طمع‌کاران برای به دست آوردن [[جایگاه]] [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] و [[اموال]]، [[ادعای بابیت]] و [[نیابت]] از [[امام]] کرده بودند. برخی به [[دروغ]] مدعی [[نیابت]] [[ائمه]] {{ع}} می‌شدند و [[اهل بیت]] {{عم}} نیز [[دستور]] [[لعن]] و دوری از آنها داده بودند. از جمله این افراد [[فارس]] بن حاتم بن ماهویه قزوینی است که [[عبد الله]] بن [[جعفری]] [[حمیری]] در مورد او [[نقل]] می‌کند: [[امام حسن عسکری]] {{ع}} خطاب به [[علی بن عمرو قزوینی]] با دست خط خود نوشت: [[ایمان]] داشته باش که آنچه خدای بلندمرتبه را به واسطه آن [[پرستش]] می‌کنی، رازهای پوشیده آن نزد من است همان‌گونه که آن‌را در مورد کسی که درباره‌اش از من توضیح خواسته بودی، [[آشکار]] می‌سازم. [[فارس]] [[باطل]] است و [[خداوند]] او را [[لعنت]] کند، تو باید پیوسته او را [[لعن]] کنی. او را نفرین کن و با او [[دشمن]] باش و یارانمان را از او برحذر دار و مانع کارش شو و این‌را به آنها برسان و از جانب من بگو، من در پیشگاه [[خدا]] در مورد این مسئله از شما بازخواست می‌کنم و وای بر شخص نافرمان‌<ref>الشیخ الطوسی، الغیبة، صص ۳۵۲- ۳۵۳.</ref> و منکر.
::::::«[[ادعای بابیت]] و [[نیابت]] [[امام]] {{ع}} چیز جدیدی نبوده است و [[شیعیان]]، پیش از آن هم با آن مواجه بوده‌اند. در گذشته نیز [[منافقان]]، [[دروغگویان]] و دنیاپرستان و طمع‌کاران برای به دست آوردن [[جایگاه]] [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] و [[اموال]]، [[ادعای بابیت]] و [[نیابت]] از [[امام]] کرده بودند. برخی به [[دروغ]] مدعی [[نیابت]] [[ائمه]] {{ع}} می‌شدند و [[اهل بیت]] {{عم}} نیز [[دستور]] [[لعن]] و دوری از آنها داده بودند. از جمله این افراد [[فارس]] بن حاتم بن ماهویه قزوینی است که [[عبد الله]] بن [[جعفری]] [[حمیری]] در مورد او [[نقل]] می‌کند: [[امام حسن عسکری]] {{ع}} خطاب به [[علی بن عمرو قزوینی]] با دست خط خود نوشت: [[ایمان]] داشته باش که آنچه خدای بلندمرتبه را به واسطه آن [[پرستش]] می‌کنی، رازهای پوشیده آن نزد من است همان‌گونه که آن‌را در مورد کسی که درباره‌اش از من توضیح خواسته بودی، آشکار می‌سازم. [[فارس]] [[باطل]] است و [[خداوند]] او را [[لعنت]] کند، تو باید پیوسته او را [[لعن]] کنی. او را نفرین کن و با او [[دشمن]] باش و یارانمان را از او برحذر دار و مانع کارش شو و این‌را به آنها برسان و از جانب من بگو، من در پیشگاه [[خدا]] در مورد این مسئله از شما بازخواست می‌کنم و وای بر شخص نافرمان‌<ref>الشیخ الطوسی، الغیبة، صص ۳۵۲- ۳۵۳.</ref> و منکر.
::::::کسانی که از راه [[اهل بیت]] {{عم}} [[منحرف]] گشتند، بسیارند مانند: [[علی بن ابو حمزه بطائنی]]، [[زیاد بن مروان قندی]] و [[عثمان بن عیسی راوی]]؛ [[غرور]] دنیوی اینان را گرفت و آنها از راه راست [[منحرف]] شده و در وادی [[گمراهی]] افتادند.
::::::کسانی که از راه [[اهل بیت]] {{عم}} [[منحرف]] گشتند، بسیارند مانند: [[علی بن ابو حمزه بطائنی]]، [[زیاد بن مروان قندی]] و [[عثمان بن عیسی راوی]]؛ [[غرور]] دنیوی اینان را گرفت و آنها از راه راست [[منحرف]] شده و در وادی [[گمراهی]] افتادند.
::::::[[غیبت امام]] {{ع}} و جو [[سیاسی]] آشفته در زمان [[امام دوازدهم]] به راحتی به هر شخصی اجازه‌ می‌داد از [[آب]] گل‌آلود ماهی بگیرد و در این شرایط، [[فتنه‌انگیزی]] در میان [[شیعیان]] کار [[سختی]] نبود و به خاطر این بود که [[توقیعات]] [[امام]] مبنی بر طرد و [[لعن]] و دوری جستن از این‌گونه افراد صادر شد.  
::::::[[غیبت امام]] {{ع}} و جو [[سیاسی]] آشفته در زمان [[امام دوازدهم]] به راحتی به هر شخصی اجازه‌ می‌داد از [[آب]] گل‌آلود ماهی بگیرد و در این شرایط، [[فتنه‌انگیزی]] در میان [[شیعیان]] کار [[سختی]] نبود و به خاطر این بود که [[توقیعات]] [[امام]] مبنی بر طرد و [[لعن]] و دوری جستن از این‌گونه افراد صادر شد.  
خط ۴۳: خط ۴۳:
:::::*'''[[محمد بن علی شلمغانی‌]]''': وی هیچ‌گاه [[نایب]] یا [[وکیل]] [[امام]] نبوده است. [[هارون]] بن [[موسی]] از زبان ابو [[علی محمد]] بن همام صراحتا می‌گوید: [[محمد بن علی شلمغانی]] هرگز باب [[ابو القاسم]] و در طریق او نبوده است و [[امام]] نیز او را به این [[مقام]] [[منصوب]] نکرده و هرکه این گفته را بگوید دروغ‌ است. او تنها یکی از فقیهان‌<ref>الشیخ الطوسی، الغیبة، ص ۴۰۸.</ref> ما بود که [[حسادت]] او را از [[مذهب تشیع]] خارج کرده و به [[مذاهب]] پست دیگر کشاند.
:::::*'''[[محمد بن علی شلمغانی‌]]''': وی هیچ‌گاه [[نایب]] یا [[وکیل]] [[امام]] نبوده است. [[هارون]] بن [[موسی]] از زبان ابو [[علی محمد]] بن همام صراحتا می‌گوید: [[محمد بن علی شلمغانی]] هرگز باب [[ابو القاسم]] و در طریق او نبوده است و [[امام]] نیز او را به این [[مقام]] [[منصوب]] نکرده و هرکه این گفته را بگوید دروغ‌ است. او تنها یکی از فقیهان‌<ref>الشیخ الطوسی، الغیبة، ص ۴۰۸.</ref> ما بود که [[حسادت]] او را از [[مذهب تشیع]] خارج کرده و به [[مذاهب]] پست دیگر کشاند.
::::::[[نجاشی]] نیز این گفته را تأیید می‌کند و می‌گوید: او به خاطر [[حسادت]] به [[ابو القاسم حسین بن روح]]، از [[مذهب]] خارج شد<ref>رجال النجاشی، ص ۳۷۸.</ref>.
::::::[[نجاشی]] نیز این گفته را تأیید می‌کند و می‌گوید: او به خاطر [[حسادت]] به [[ابو القاسم حسین بن روح]]، از [[مذهب]] خارج شد<ref>رجال النجاشی، ص ۳۷۸.</ref>.
::::::این [[اخلاق]] ناپسند او را به سوی دروغ‌پردازی و نسبت دادن اکاذیب به [[خداوند]] کشاند تا اینکه [[کافر]] و ملحد شد. این مضمون [[توقیع]] [[امام]] در مورد اوست: [[محمد بن علی]] معروف به [[شلمغانی]] که [[خدا]] عذابش را به سرعت رساند و به او مهلت ندهد، از [[اسلام]] [[مرتد]] شده و ملحد [[دین خدا]] شده و ادعاهایی کرده که باعث [[کفر]] او شده است، [[دروغ]] روا داشته است و تهمت و بهتان زده است. کسانی که از [[راه خدا]] خارج شده‌اند [[گمراه]] شده و بسیار زیان دیده‌اند و ما از او به [[خدا]] و رسولش [[برائت]] می‌جوییم؛ در همه‌حال در ظاهر و [[باطن]]، [[آشکار]] و [[نهان]] و در هر زمان بر او و [[پیروان]] او [[لعنت]] و نفرین باد و این سخن را از جانب ما به او برسان<ref>العلامة المجلسی، بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۳۷۷.</ref>.
::::::این [[اخلاق]] ناپسند او را به سوی دروغ‌پردازی و نسبت دادن اکاذیب به [[خداوند]] کشاند تا اینکه [[کافر]] و ملحد شد. این مضمون [[توقیع]] [[امام]] در مورد اوست: [[محمد بن علی]] معروف به [[شلمغانی]] که [[خدا]] عذابش را به سرعت رساند و به او مهلت ندهد، از [[اسلام]] [[مرتد]] شده و ملحد [[دین خدا]] شده و ادعاهایی کرده که باعث [[کفر]] او شده است، [[دروغ]] روا داشته است و تهمت و بهتان زده است. کسانی که از [[راه خدا]] خارج شده‌اند [[گمراه]] شده و بسیار زیان دیده‌اند و ما از او به [[خدا]] و رسولش [[برائت]] می‌جوییم؛ در همه‌حال در ظاهر و [[باطن]]، آشکار و [[نهان]] و در هر زمان بر او و [[پیروان]] او [[لعنت]] و نفرین باد و این سخن را از جانب ما به او برسان<ref>العلامة المجلسی، بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۳۷۷.</ref>.
::::::او در مورد [[اسلام]] و [[تعالیم]] آن سخن‌های عجیبی می‌گفت تا اینکه [[حکومت]] او را دستگیر کرد و در [[بغداد]] به [[صلیب]] کشیده و به [[قتل]] رسانده شد. [[حسین بن روح]] حسادتی همانند او در [[دل]] نداشت و توصیه کرد از کتاب‌ها و [[روایات]] او استفاده شود. [[عبد الله کوفی]] می‌گوید: از [[حسین بن روح]] در مورد کتاب‌های ابن ابی عزاقر، پس از آنکه [[نکوهش]] شده بود و مورد [[لعن]] قرار گرفته بود، سؤال کردم: با نوشته‌ها و [[روایات]] او چه کنیم، خانه‌هایمان پر از کتاب‌های او است؟ گفت: در مورد او، آنچه [[امام عسکری]] {{ع}} در مورد شخصی مشابه او فرمودند را می‌گویم؛ از [[حضرت]] در مورد کتاب‌های بنی فضال پرسیدند و گفتند: با کتاب‌هایشان چه کنیم؟ فرمود: هرچه [[روایت]] کردند استفاده کنید و هرچه را دیدند، رها کنید<ref>المیرزا النوری، خاتمة المستدرک، ج ۳، ص ۴۷۳.</ref>.
::::::او در مورد [[اسلام]] و [[تعالیم]] آن سخن‌های عجیبی می‌گفت تا اینکه [[حکومت]] او را دستگیر کرد و در [[بغداد]] به [[صلیب]] کشیده و به [[قتل]] رسانده شد. [[حسین بن روح]] حسادتی همانند او در [[دل]] نداشت و توصیه کرد از کتاب‌ها و [[روایات]] او استفاده شود. [[عبد الله کوفی]] می‌گوید: از [[حسین بن روح]] در مورد کتاب‌های ابن ابی عزاقر، پس از آنکه [[نکوهش]] شده بود و مورد [[لعن]] قرار گرفته بود، سؤال کردم: با نوشته‌ها و [[روایات]] او چه کنیم، خانه‌هایمان پر از کتاب‌های او است؟ گفت: در مورد او، آنچه [[امام عسکری]] {{ع}} در مورد شخصی مشابه او فرمودند را می‌گویم؛ از [[حضرت]] در مورد کتاب‌های بنی فضال پرسیدند و گفتند: با کتاب‌هایشان چه کنیم؟ فرمود: هرچه [[روایت]] کردند استفاده کنید و هرچه را دیدند، رها کنید<ref>المیرزا النوری، خاتمة المستدرک، ج ۳، ص ۴۷۳.</ref>.
:::::*'''[[حسین بن منصور حلاج‌]]''': وی [[ادعای نیابت]] [[امام زمان]] {{ع}} را داشت و با [[پیروان]] [[امام]] مکاتبه کرد و از [[دروغ]] به عنوان [[معجزه]]، برای [[گمراه]] کردن آنها استفاده نمود، اما در آخر کار رسوا شد و [[شیعیان]] او را [[تحریم]] و [[لعنت]] کردند. از جمله مکاتباتش با [[یاران امام]]، [[نامه]] او به ابو نصر هبه [[الله]] بن [[محمد]] کاتب بن بنت [[ام کلثوم]] بنت [[ابو جعفر]] عمری است. وقتی [[اراده]] خداوندی بر رسوا و خوار شدن [[حلاج]] قرار گرفت، چنین پنداشت [[ابو سهل اسماعیل بن علی نوبختی]] را می‌تواند مانند دیگر انسان‌های ضعیف [[فریب]] دهد، و می‌تواند او را به خود جذب کرده و با دروغ‌بافی به سوی خود بکشاند. بنابراین پیغامی برای او فرستاد و او را به سوی خود [[دعوت]] کرد و چنین گفت: من [[نایب]] [[امام زمان]] {{ع}} هستم (اول از این راه افراد [[ساده‌لوح]] را جذب و بعد سراغ دیگران می‌رفت) [[دستور]] داده شد، که با تو مکاتبه داشته باشم و اموری که تو بدان نیازی داری، برای تو پدیدار سازم تا [[نفس]] خویش را با آن تقویت بخشی و در مأموریتی که من دارم، دچار [[شک]] و [[تردید]] نشوی.
:::::*'''[[حسین بن منصور حلاج‌]]''': وی [[ادعای نیابت]] [[امام زمان]] {{ع}} را داشت و با [[پیروان]] [[امام]] مکاتبه کرد و از [[دروغ]] به عنوان [[معجزه]]، برای [[گمراه]] کردن آنها استفاده نمود، اما در آخر کار رسوا شد و [[شیعیان]] او را [[تحریم]] و [[لعنت]] کردند. از جمله مکاتباتش با [[یاران امام]]، [[نامه]] او به ابو نصر هبه [[الله]] بن [[محمد]] کاتب بن بنت [[ام کلثوم]] بنت [[ابو جعفر]] عمری است. وقتی [[اراده]] خداوندی بر رسوا و خوار شدن [[حلاج]] قرار گرفت، چنین پنداشت [[ابو سهل اسماعیل بن علی نوبختی]] را می‌تواند مانند دیگر انسان‌های ضعیف [[فریب]] دهد، و می‌تواند او را به خود جذب کرده و با دروغ‌بافی به سوی خود بکشاند. بنابراین پیغامی برای او فرستاد و او را به سوی خود [[دعوت]] کرد و چنین گفت: من [[نایب]] [[امام زمان]] {{ع}} هستم (اول از این راه افراد [[ساده‌لوح]] را جذب و بعد سراغ دیگران می‌رفت) [[دستور]] داده شد، که با تو مکاتبه داشته باشم و اموری که تو بدان نیازی داری، برای تو پدیدار سازم تا [[نفس]] خویش را با آن تقویت بخشی و در مأموریتی که من دارم، دچار [[شک]] و [[تردید]] نشوی.
۲۱۸٬۱۴۸

ویرایش