|
|
خط ۱۱: |
خط ۱۱: |
|
| |
|
| ==[[پذیرش اسلام]] و [[حمایت]] [[مالی]] از [[پیامبر]]== | | ==[[پذیرش اسلام]] و [[حمایت]] [[مالی]] از [[پیامبر]]== |
| [[تاریخ]] پذیرش اسلام او [[ثبت]] نشده است؛ ولی مسلّم در [[بیعت عقبه دوم]] در سال ۱۳ [[بعثت]] حضور داشته و یکی از ۱۲ [[نماینده]] ([[نقیب]]) پیامبر در یثرب بوده که با ایشان [[بیعت]] کرده است، از همین رو قریش سعد را در مسیر یثرب دستگیر کرده و به [[مکه]] بازگرداندند. وی از همپیمانان تجاری خود در مکه استفاده کرد و طبق [[سنت]] جِوار به آنها [[پناه]] برد.<ref> الروض الانف، ج۴، ص۹۰.</ref> برخی گزارشها نشان میدهند که [[مسلمان]] شدن او برای مکیان اهمیت داشت و آنان میپنداشتند که اگر او و سعد بن مُعاذ در یثرب [[اسلام]] بیاورند، کار [[رسول خدا]]{{صل}} بالا خواهد گرفت و مکیان دچار [[سختی]] میشوند.<ref> الهواتف، ص۵۹؛ اعلام النبوه، ص۱۷۱؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۳۱۷.</ref> سعد در مواردی برای همراه کردن گروههای ساکن در مدینه و از جمله [[یهودیان]] با آن [[حضرت]] کوشید.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۱-۲۲۲.</ref> وی از کسانی بود که [[یهودیان]] را به علت [[اسلام]] نیاوردن [[نکوهش]] و [[یادآوری]] میکرد که شما پیش از آمدن [[پیامبر]]{{صل}} از او و ویژگیهای او سخن میگفتید و اکنون به او [[ایمان]] نمیآورید که [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَلَا نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«ای اهل کتاب! فرستاده ما در دوره نیامدن فرستادگان، نزد شما آمده است در حالی که (آیات الهی را) برای شما روشن میگرداند تا نگویید نویدبخش و بیمدهندهای نزد ما نیامد، پس به راستی نویدبخش و بیمدهندهای برای شما آمده است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۹.</ref> در همین باره نازل شد<ref>جامع البیان، ج۶، ص۱۰۷.</ref>. این آیه به یهودیان گوشزد میکند که مبادا بعدها بگویند [[بشیر]] و نذیری برای ما فرستاده نشد. به [[روایت]] [[ابنعباس]]، شماری از [[مسلمانان]] برای [[ادراک]] بهتر [[سخنان پیامبر]]{{صل}} به هنگام [[سخنرانی]] آن [[حضرت]] میگفتند: {{متن قرآن|رَاعِنَا}} و مقصودشان آن بود که حال ما را رعایت کن. یهودیان این واژه را با اندکی [[تغییر]] در ادای آن به معنایی موهن به کار برده و پیامبر و مسلمانان را مسخره میکردند. [[سعد بن عباده]] پس از [[آگاهی]] از این امر، [[سوگند]] یاد کرد که در صورت تکرار، گردن آنها را بزند؛ ولی یهودیان گفتند که شما خود همینگونه با [[محمد]]{{صل}} [[سخن]] میگویید که آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«ای مؤمنان! (به پیامبر) نگویید با ما مدارا کن ، بگویید: در کار ما بنگر، و سخن نیوش باشید و کافران عذابی دردناک خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۱۰۴.</ref> در این باره نازل شد و از [[مؤمنان]] خواست از تعبیر {{متن قرآن|انْظُرْنا}} استفاده کنند<ref>اسباب النزول، ص۱۳۹.</ref>. سعد با [[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]]، ۴۵ شتر شیرده به آن حضرت [[هدیه]] داد <ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۳؛ المواهب اللدنیه، ج۱، ص۵۶۸.</ref> و روزانه برای آن حضرت و همسرانش [[غذا]] تهیه میکرد.<ref> الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۴۶۱.</ref> سعد به دیگر مسلمانان نیز کمک میکرد: او در مکاتبهای که [[سلمان فارسی]] برای [[آزادی]] خود با [[یهود]] داشت، او را کمک کرد تا بتواند از عهده آن بر آید <ref> انساب الاشراف، ج۲، ص۱۳۰.</ref> و در [[یاری]] و [[پذیرایی]] [[اهل]] [[صُفّه]] میکوشید و گفته شده که هر شب گروهی از ایشان را در [[خانه]] خویش [[پذیرایی]] میکرد<ref>المصنف، ج۶، ص۲۵۵؛ المنتظم، ج۴، ص۱۹۹.</ref>.<ref>[[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[سعد بن عباده انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن عباده انصاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>
| |
|
| |
|
| ==حضور سعد در [[غزوهها]] و [[سرایا]]== | | ==حضور سعد در [[غزوهها]] و [[سرایا]]== |
| سعد در نبردهای [[صدر اسلام]] حضور داشت. او را [[پرچمدار]] [[انصار]] در همه جنگهای عصر [[رسول خدا]]{{صل}} دانستهاند.<ref>اسدالغابه، ج۲، ص۲۰۴.</ref> در نخستین [[غزوه]] رسول خدا{{صل}} به نام "وَدّان" که ۱۲ ماه پس از حضور رسول خدا{{صل}} در [[مدینه]] رخ داد، آن [[حضرت]]، سعد را [[جانشین]] خود درمدینه کرد.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۳.</ref> [[سعد بن عباده]] در [[جنگ بدر]] [[زره]] و شمشیری به رسول خدا{{صل}} [[هدیه]] داد.<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۱۷۴.</ref> او همچنین [[انصار]] را برای [[همراهی]] رسول خدا{{صل}} [[تشویق]] میکرد. پیش از حرکت، ماری او را گزید و ناچار در مدینه ماند؛ ولی [[پیامبر]] با دادن بخشی از [[غنایم]] [[جنگی]] به او، وی را از شرکت کنندگان در [[بدر]] پذیرفت.<ref> المغازی، ج۱، ص۱۰۱.</ref> گفته شده رسول خدا{{صل}} سعد را حریص به شرکت در این [[نبرد]] دانسته بود <ref> انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۱؛ الروض الانف، ج۵، ص۲۹۶.</ref> مورخانی مانند [[موسی بن عقبه]]، [[ابناسحاق]] و خلیفة بن خیاط او را از حاضران در بدر نشمردهاند.<ref>الطبقات، خلیفه، ص۱۶۷.</ref> گفته شده او به [[گمان]] اینکه این [[اقدام]] به درگیری نخواهد انجامید، با پیامبر همراه نشد.<ref> انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۴.</ref> به گزارش ابناثیر، ابنکلبی و مدائنی او را از [[اصحاب بدر]] دانستهاند؛<ref>اسدالغابه، ج۲، ص۲۰۴.</ref> همچنین براساس [[منابع تفسیری]]، سعد بن عباده و جمعی از میانسالان در [[نبرد بدر]] محافظت از پیامبر{{صل}} را بر عهده داشتند و در نتیجه از غنایمی که جنگجویان [[جوان]] در نبرد برای خود گرد میآوردند، سهمی به او و دیگر کسانی که در معرکه نبودند نرسید. این موضوع میتوانست مایه [[اختلاف]] شود که [[آیه]] {{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«از تو از انفال میپرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید» سوره انفال، آیه ۱.</ref> فرود آمد تا جنگجویان [[مسلمان]]، غنایم خود را به پیامبر تحویل دهند و او خود آنها را قسمت کند<ref>تفسیر مقاتل، ج۲، ص۹۹؛ التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۴۵۶.</ref>. در اینکه چگونه بر غنایمی که با [[جنگ]] به دست آمده، [[انفال]] اطلاق شده توجیهات مختلفی بیان شده است.<ref> التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۴۵۶.</ref> افزون بر این، در [[شأن نزول]] [[آیه]] {{متن قرآن|كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ}}<ref>«چنان که پروردگارت تو را از خانهات به درستی بیرون آورد با آنکه بیگمان دستهای از مؤمنان ناخرسند بودند» سوره انفال، آیه ۵.</ref> گفتهاند هنگامی که [[پیامبر]] برای تعقیب کاروان [[قریش]] از [[مدینه]] خارج شد، در حالی که گروهی از [[صحابه]] از این درگیری ناخشنود بودند، [[رسول خدا]] با [[یاران]] خود [[مشورت]] کرد که [[سعد بن عباده]] خود را حامی او دانست و باعث دلگرمی پیامبر شد<ref> تفسیر مقاتل، ج۲، ص۱۰۱؛ جامع البیان، ج۹، ص۱۲۳.</ref>. در [[جنگ احد]] ([[سال سوم هجرت]])، چون خبر نزدیک شدن [[دشمن]] به مدینه رسید، سعد و شماری دیگر از [[مسلمانان]] به [[نگهبانی]] از رسول خدا{{صل}} پرداختند.<ref> المغازی، ج۱، ص۲۰۸.</ref> در [[نبرد]] [[اُحد]] سعد از کسانی بود که [[دفاع]] در بیرون از مدینه را ترجیح میداد.<ref> المغازی، ج۱، ص۲۱۰.</ref> در این جنگ سعد همراه رسول خدا{{صل}} بود و بنا بر گزارشی [[پرچم]] [[خزرج]] نیز به دست او بود.<ref> المغازی، ج۱، ص۲۱۵، ۲۳۹.</ref> رسول خدا{{صل}} در جنگ احد زخمی شد و به [[سختی]] و با کمک سعد بن عباده و [[سعد بن معاذ]] وارد مدینه شد. سعد بن عباده و شماری دیگر پس از بازگشت از [[احد]]، [[شب]] را به نگهبانی از رسول خدا{{صل}} سپری کردند.<ref> تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۲۱.</ref> پس از جنگ احد، چون رسول خدا{{صل}} به مسلمانان [[فرمان]] داد تا در [[غزوه]] حمراءالاسد به تعقیب دشمن بپردازند، سعد بن عباده [[قبیله]] خویش را به [[اجابت]] این فرمان فراخواند.<ref> المغازی، ج۱، ص۳۳۵.</ref> سعد در این جنگ ۳۰ بارِ شتر خرما همراه خود آورد، چنان که شترانی نیز برای [[پذیرایی]] از [[سپاه]] آورده بود.<ref>امتاع الاسماع، ج۸، ص۳۵۸.</ref> در اوایل [[سال چهارم هجری]] هنگامی که رسول خدا{{صل}} برای [[گفتوگو]] در باره پرداخت دیه دو [[مسلمان]] از [[قبیله]] [[بنیعامر]] به میان قبیله [[یهودی]] [[بنینضیر]] رفت، [[سعد بن عباده]] آن [[حضرت]] را [[همراهی]] کرد.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۶۴.</ref> چون [[روابط]] با بنینضیر به تیرگی گرایید و [[رسول خدا]]{{صل}} آنان را محاصره کرد، سعد برای اسکان آن حضرت در منطقه بنینضیر خیمهای به او [[هدیه]] کرد که مورد استفاده رسول خدا{{صل}} در این [[جنگ]] قرار گرفت؛<ref> المغازی، ج۱، ص۳۷۱.</ref> همچنین سعد بخشی از تدارکات [[مسلمانان]] و از جمله تهیه خرما را بر عهده داشت.<ref> المغازی، ج۱، ص۳۷۲.</ref> پس از [[پیروزی]] مسلمانان در این جنگ و به دست آوردن [[غنایم]]، سعد بن عباده و سعد بن مُعاذ دو بزرگ [[انصار]] از رسول خدا{{صل}} خواستند که غنایم را میان [[مهاجران]] (نه انصار) قسمت کند، با این حال مهاجران همچنان در [[خانه]] انصار حضور داشته باشند.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۷۹.</ref> هنگامی که سعد در [[ربیعالاول]] [[سال پنجم هجری]] به همراه رسول خدا{{صل}} در [[غزوه]] دومهالجندل بود، مادرش عَمْره دختر [[مسعود]] در [[مدینه]] درگذشت.<ref>الکامل، ج۲، ص۱۷۸؛ اسدالغابه، ج۶، ص۲۰۴.</ref> رسول خدا{{صل}} چون به مدینه آمد، به تقاضای سعد بر سر [[قبر]] او حاضر شد و بر او [[نماز]] گزارد.<ref> الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۴۶۱.</ref>سعد در [[غزوه خندق]] ([[سال پنجم هجرت]]) نیز حضور داشت. در این جنگ چون رسول خدا{{صل}} [[تصمیم]] گرفت برای شکستن [[اتحاد]] [[دشمن]] به عُیَینة بن حِصن بزرگ قبیله غَطَفان پیشنهاد کند در ازای برخورداری از بخشی از محصول خرمای مدینه در آن سال، میدان [[نبرد]] را ترک کند، با [[سعد بن معاذ]] و سعد بن عباده [[مشورت]] کرد؛ ولی آنان نپذیرفتند به این قبیله امتیازی بدهند.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۱.</ref> در همین نبرد هنگامی که رسول خدا{{صل}} از [[عهدشکنی]] [[بنیقریظه]] [[آگاه]] شد، به سعد بن عباده [[مأموریت]] داد تا همراه شماری دیگر به محله بنیقریظه رفته و از چند و چون شرایط مطمئن شود.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۲۳۹-۲۴۰.</ref> سعد برای مسلمانانِ محاصره کننده قلعههای بنیقریظه آذوقه و خرما فراهم <ref>امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۴۶.</ref> و در صحنه [[نبرد]] نیز حاضر شد و [[تیراندازی]] کرد.<ref>المغازی، ج۲، ص۵۰۰.</ref> [[سعد بن عباده]] همچنین در [[غزوه]] مُرَیسیع، [[پرچم]] [[انصار]] را بر میداشت <ref>المغازی، ج۱، ص۴۰۷.</ref>. در بازگشت از این غزوه چون داستان [[عبدالله بن اُبَی خزرجی]] و سخنان ناروای وی درباره [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[مهاجران]] پیش آمد، از [[رسول خدا]]{{صل}} خواست با وی [[مدارا]] کند، زیرا پیش از حضور رسول خدا{{صل}} در [[مدینه]] بنا بوده وی به [[ریاست]] [[انتخاب]] شود؛ ولی با آمدن [[پیامبر]] چنین نشد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۱۹.</ref> در ماجرای [[افک]] نیز که در [[راه]] بازگشت از همین غزوه رخ داد، چون آیات {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ لَوْلا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُولَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ وَلَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لا تَعْلَمُونَ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّه رَؤُوفٌ رَحِيمٌ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاء وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ وَلا يَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ }}<ref>«کسانی که [به یکی از همسران پیامبر] آن دروغ را (وارد) آوردند دستهای از شمایند؛ آن را شرّی برای خود مپندارید بلکه آن برای شما خیر است؛ هر مردی از آنان را گناهی است که انجام داده است و آنکه بخش بزرگ آن را به گردن گرفته است عذابی سترگ خواهد داشت از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیکاندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟ چرا بر آن چهار گواه نیاوردند؟ و چون گواه نیاوردهاند پس آنانند که نزد خداوند دروغگویند. و اگر بخشش و بخشایش خداوند در این جهان و در جهان واپسین بر شما نمیبود برای آنچه که در آن به سخن در آمدید عذابی سترگ به شما میرسید. آنگاه که آن را از زبان هم فرا میگرفتید و چیزی را که به آن دانشی نداشتید دهان به دهان میگفتید و آن را آسان میانگاشتید در حالی که آن نزد خداوند سترگ بود. و چرا چون آن را شنیدید نگفتید: سزیده ما نیست که در این باره چیزی بگوییم، پاکا که تویی، این بهتانی سترگ است. خداوند به شما پند میدهد که اگر مؤمنید هرگز به (بازگویی) مانند آن باز نگردید. و خداوند آیات را برایتان روشن میدارد و خداوند دانایی فرزانه است. بیگمان کسانی که دوست دارند درباره مؤمنان، (تهمت) کار زشت شایع شود عذابی دردناک در این جهان و در جهان واپسین خواهند داشت و خداوند میداند و شما نمیدانید.و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود، و اینکه خداوند مهربانی بخشاینده است (عذاب میشدید). ای مؤمنان! گامهای شیطان را پی نگیرید و هر کس گامهای شیطان را پی بگیرد (بداند که) بیگمان او به کار زشت و ناپسند فرمان میدهد و اگر بخشش خداوند و بخشایش وی بر شما نبود هرگز هیچ یک از شما پاک نمیماند اما خداوند هر که را بخواهد پاک میدارد و خداوند شنوایی داناست. و سرمایهداران و توانگران از شما نباید سوگند یاد کنند که به خویشاوندان و مستمندان و مهاجران در راه خدا چیزی ندهند و باید در گذرند و چشم بپوشند، آیا دوست نمیدارید که خداوند شما را بیامرزد؟ و خداوند آمرزندهای بخشاینده است. به راستی آنان که به زنان پاکدامن بیخبر مؤمن، تهمت (زنا) میزنند، در این جهان و در جهان واپسین لعنت شدهاند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود. روزی که زبان و دست و پای آنها بدانچه میکردهاند به زیان آنها، گواهی میدهد. در آن روز، خداوند جزای راستین آنان را بیکم و کاست میدهد و خواهند دانست که خداوند همان حقّ آشکار است. پلید زنان برای پلید مردان و پلید مردان برای پلید زنانند و پاک زنان، برای پاک مردان و پاک مردان برای پاک زنانند، آنان از آنچه (شایعه سازان) میگویند برکنارند، آنان آمرزش و روزی ارجمندی دارند» سوره نور، آیه ۱۱-۲۶.</ref> فرود آمدند و آنچه را درباره یکی از [[همسران پیامبر]] گفته شده بود [[تهمت]] ناروا برشمردند، [[اوسیان]] اعلام [[آمادگی]] کردند تا عامل آن را که از [[خزرج]] بود بکشند. سعد بن عباده، چنین پیشنهادی را برای [[تضعیف]] [[خزرج]] و ادامه نزاعهای [[دوره جاهلی]] میدانست. [[اختلافات]] در این زمینه بالا گرفت تا اینکه رسول خدا{{صل}} با پا در میانی، ایشان را آرام کرد. [[رفتار]] و موضع سعد بن عباده در این ماجرا، موضعی ضدّ رسول خدا{{صل}} قلمداد شده و در این زمینه وی به طرفداری از [[منافقان]] متهم شده است؛<ref> المغازی، ج۲، ص۴۳۱.</ref> اما [[اقدام]] سعد در راستای حمایتهای قبیلهای توجیهپذیر بود. گفته شده [[آیه]] {{متن قرآن|فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِمَا كَسَبُوا أَتُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا}}<ref>«چه بر سر شما آمده است که درباره منافقان، دو گروه شدهاید در حالی که خداوند آنان را برای آنچه که انجام دادهاند واژگون کرده است ؛ آیا میخواهید کسی را که خداوند گمراه وا نهاده است راهنمایی کنید؟ و هر کس را که خداوند گمراه وانهد هرگز راهی برای او نمییابی» سوره نساء، آیه ۸۸.</ref> ناظر به همین رویداد است<ref>تفسیر ابن ابی حاتم، ج۳، ص۱۰۲۳.</ref>. در این آیه [[مسلمانان]] [[نکوهش]] شدهاند که چرا در برخورد با منافقان، دچار [[دودستگی]] شدهاند. بنابر این [[شأن نزول]]، خطاب ملامتآمیز آیه، ناظر به سعد بن عباده است؛ ولی با توجه به [[شأن]] نزولهای متعدد این آیه،<ref> التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۶۸-۱۶۹.</ref> نمیتوان از نازل شدن این آیه در ماجرای افک [[اطمینان]] داشت.
| |
|
| |
| [[رسول خدا]]{{صل}} برای فراموش شدن کدورتهایی که میان [[اوس و خزرج]] در این حادثه پیش آمده بودند، روزی اُسَید بن حُضَیر و شماری از [[اوسیان]] را همراه خود کرد و به [[منزل]] [[سعد بن عباده]] برد و در آنجا [[غذا]] خورد. چند [[روز]] بعد نیز سعد بن عباده و برخی [[خزرجیان]] را با خود همراه کرد و به منزل بزرگ اوسیان رفتند تا [[اختلافات]] پیش آمده در این حادثه از میان بروند.<ref> المغازی، ج۲، ص۴۳۵.</ref> هنگامی که رسول خدا{{صل}} در سال ششم به [[غزوه]] [[غابه]] رفت، سعد بن عباده همراه ۳۰۰ نفر از [[قبیله]] خود عهدهدار [[پاسداری]] از [[مدینه]] شدند. سعد بن عباده همچنین چند بارِ خرما و ۱۰ شتر به ذی قِرد، منطقهای در شمال مدینه به فاصله دو روز [[راه]] از آن، به حضور [[پیامبر]]{{صل}} فرستاد و رسول خدا{{صل}} برای او و خاندانش [[دعا]] کرد.
| |
|
| |
| سعد، در غزوه حُدیبیه ([[سال ششم هجرت]]) شرکت کرد و شترانی برای [[قربانی]] همراه خود برد<ref> المغازی، ج۲، ص۵۷۳.</ref> و تعدادی گوسفند را به رسول خدا{{صل}} [[هدیه]] داد.<ref>المغازی، ج۲، ص۵۹۲.</ref> او در ماجرای [[نگارش]] [[صلحنامه]] بر ابقای [[لقب]] "[[رسول الله]]" برای آن [[حضرت]] [[اصرار]] داشت.<ref> المغازی، ج۲، ص۶۱۱.</ref> سعد در [[فتح خیبر]] ([[سال هفتم هجرت]]) نیز حضور داشت و [[پرچم]] [[[انصار]] _ به دست او بود.<ref> المغازی، ج۲، ص۶۴۹.</ref> وی از سوی رسول خدا{{صل}} [[مأمور]] شد تا با عُیَینة بن حِصن که با غَطَفان در یکی از دژهای [[یهودیان]] مستقر شده بودند، [[گفتوگو]] و آنان را به [[تسلیم]] [[تشویق]] کند که این گفتوگو به نتیجه نرسید و آنان حاضر به ترک [[دژ]] نشدند.<ref>المغازی، ج۲، ص۶۵۱.</ref> سعد در درگیریهای بعدی [[نبرد خیبر]] مجروح شد.<ref>المغازی، ج۲، ص۶۵۳.</ref> نام او در شمار سهمبران [[غنایم]] [[خیبر]] [[ثبت]] شده است.<ref> المغازی، ج۲، ص۷۱۸.</ref> وی در عُمرة القضاء نیز رسول خدا{{صل}} را [[همراهی]] کرد. چون بر اساس [[معاهده]] سه روز ماندنِ رسول خدا{{صل}} در [[مکه]] به پایان رسید، [[مشرکان]] با [[تندی]] از [[رسول خدا]]{{صل}} خواستند تا [[مکه]] را ترک کند. سعد از این [[خشونت]] [[قریش]] برآشفت و با آنان [[مشاجره]] کرد که رسول خدا{{صل}} وی را از این کار بازداشت.<ref>المغازی، ج۲، ص۷۴۰.</ref> [[سعد بن عباده]] همچنین در [[غزوه]] [[ذات السلاسل]] در سال هشتم حضور داشت.<ref> المغازی، ج۲، ص۷۷۰.</ref> در غزوه خَبَط در سال هشتم نیز که [[لشکریان]] دچار [[گرسنگی]] شدند، [[قیس]] فرزند سعد بن عباده با خریدن گوسفندانی به صورت نسیه توانست لشکریان را [[غذا]] دهد، که سعد از این کار وی هنگام بازگشت به [[مدینه]] [[قدردانی]] کرد. وی کار قیس را ستود و تعهدات وی را پرداخت.<ref>عیون الاثر، ج۲، ص۲۰۵.</ref> قریش اندکی پس از [[پیمان]] [[صلح حدیبیه]]، [[پیمانشکنی]] کرد و از [[حمله]] [[پیامبر]]{{صل}} به مکه بیمناک شد و از این رو [[ابوسفیان]] برای تأکید بر پیمان راهی مدینه شد و چون پاسخ مناسبی از رسول خدا{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} دریافت نکرد، نزد سعد بن عباده آمد و از او خواست وساطت کند؛ ولی سعد نپذیرفت.<ref>المغازی، ج۲، ص۷۹۴.</ref> سعد در [[فتح مکه]] [[پرچمدار]] بخشی از [[لشکر]] رسول خدا{{صل}} و [[فرمانده]] آنان بود. او چنین [[شعار]] میداد که "امروز [[روز]] [[انتقام]] است". رسول خدا از [[بیم]] انتقامگیری سعد از [[قریش]] [[پرچم]] را از سعد گرفت و به فرزندش قیس داد و به ابوسفیان که نگران بود فرمود: "امروز روز [[رحمت]] است".
| |
|
| |
| سعد در [[جنگ حُنین]] نیز حضور داشت و پرچم بزرگ [[خزرجیان]] در دست وی بود.<ref> المغازی، ج۳، ص۸۹۵.</ref> او در هنگام [[نبرد]]، با فریاد، خزرجیان را به خود میخواند و به نبرد [[تشویق]] میکرد.<ref> المغازی، ج۳، ص۹۰۴.</ref> در سال نهم هنگامی که رسول خدا{{صل}} [[فرمان]] [[آمادگی]] برای [[جنگ تبوک]] داد و از [[مردم]] برای [[تجهیز]] لشکر [[یاری]] خواست، سعد همچون گروهی دیگر اموالی تهیه کرد و نزد رسول خدا{{صل}} آورد<ref> المغازی، ج۳، ص۹۹۱.</ref> و در بازگشت از [[تبوک]]، [[مأموریت]] یافت تا به سوی [[قبیله]] [[بنیسلیم]] رود که آنان با شنیدن خبر آمدن این [[سپاه]]، گریختند.<ref> اعلام الوری، ج۱، ص۲۴۴.</ref> در سال دهم سعد در حجّة [[الوداع]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را [[همراهی]] کرد. چون شتر رسول خدا{{صل}} با بار و بنهاش گم شد، [[سعد بن عباده]] و پسرش [[قیس بن سعد]] یک بار شتر خواربار نزد رسول خدا بردند و [[پیامبر]] برای ایشان برکتطلبید.<ref> المغازی، ج۳، ص۱۰۵۹.</ref> در مواردی از جمله [[احکام]] نازل شده در [[آیه]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ}}<ref>«و به کسانی که به زنان پاکدامن تهمت (زنا) میزنند سپس چهار گواه نمیآورند هشتاد تازیانه بزنید و دیگر هرگز گواهی آنان را نپذیرید و آنانند که نافرمانند» سوره نور، آیه ۴.</ref>، پذیرش برخی از [[دستورات]] [[اسلامی]] برای سعد دشوار بوده است. این آیه [[اثبات]] فحشای [[همسر]] را منوط به [[شهادت]] ۴ [[شاهد]] و شهادت کمتر از این تعداد را مستلزم [[تنبیه]] [[شاهدان]] با ۸۰ ضربه شلاق دانسته است. سعد بن عباده از این [[حکم]] شگفتزده شد و با [[اعتراض]] به رسول خدا{{صل}} گفت که چگونه میتوان ۴ شاهد برای چنین خطایی آورد، حال آنکه [[خطاکار]] تا آمدن ۴ شاهد، خطای خود را انجام خواهد داد. [[انصار]] که [[ناخشنودی]] رسول خدا{{صل}} را [[مشاهده]] کردند، برای توجیه [[رفتار]] او گفتند که وی مردی غَیور است.<ref>تاریخ المدینه، ج۲، ص۳۷۹؛ مسند احمد، ج۱، ص۲۳۸.</ref> پیامبر{{صل}} نیز در پاسخ آنان [[خدا]] و پیامبر را غیرتمندتر از دیگران دانست<ref>تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۹۶.</ref>.<ref>[[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[سعد بن عباده انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن عباده انصاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>
| |
|
| |
|
| ==سعد پس از رسول خدا== | | ==سعد پس از رسول خدا== |
| پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} انصار به [[رهبری]] سعد بن عباده برای [[گفتوگو]] و [[تصمیم]] درباره [[سرنوشت]] خود، در [[سقیفه بنیساعده]] گرد هم آمدند. بنا بر برخی گزارشها او در برابر [[قریش]]، خواهان آن بود که دو [[امیر]] یکی از [[انصار]] و دیگری از قریش به [[اداره امور]] بپردازند؛<ref>نسب معد، ج۱، ص۴۱۱.</ref> ولی این سخن در گزارشهایی دیگر به [[حُباب بن مُنذر]] نسبت داده شده است.<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۲.</ref> در این نشست، انصار در صدد [[رایزنی]] برای ساماندهی امور خود پس از رسول خدا{{صل}} بودند که [[مهاجران]] به جمع آنان پیوسته و توانستند با طرح شعارهای جدید و استفاده از رقابتهای دیرین میان [[اوس و خزرج]]، از اتفاق آنان جلوگیری کرده و [[نماینده]] خویش را بر [[مسند]] [[قدرت]] نشانند. اُسید بن حُضَیر بزرگ [[اوسیان]] و [[بشیر بن سعد]] [[رقیب]] [[خزرجی]] [[سعد بن عباده]] با او [[همراهی]] نکردند <ref> شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۹، ۱۸.</ref> و در آن جلسه سعد مورد [[هجوم]] و توهین قرار گرفت.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵۶؛ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۴۶۲.</ref> [[عمر بن خطاب]] چنین برخوردی را ضروری میدید.
| |
|
| |
| برخی [[منابع اهل سنت]]<ref> البدایة و النهایه، ج۵، ص۲۴۷؛ ج۹، ص۵۴.</ref> که در صدد پوشاندن و توجیه [[اختلافات]] میان [[صحابه]] هستند، کوشیدهاند چنین [[القا]] کنند که سعد بن عباده خود از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده که [[قریش]] میبایست [[والیان امر]] باشند و چون در [[روز سقیفه]]، [[ابوبکر]] این مسئله را به سعد بن عباده یادآور شد، پذیرفت که قریش امرا باشند و [[انصار]] [[وزراء]]. برخی دیگر نیز به [[بیعت]] وی با ابوبکر اشاره کردهاند <ref>المنتظم، ج۴، ص۶۷.</ref> که صحیح به نظر نمیرسد، زیرا سعد بن عباده تا پایان [[زندگی]] حاضر نشد با [[خلیفه اول]] و [[خلیفه دوم]] [[بیعت]] کند.
| |
|
| |
| ابوبکر از سعد خواست با وی بیعت کند؛ ولی او نپذیرفت. بشیر بن سعد رقیب خزرجی سعد از ابوبکر خواست از این خواسته دست بردارد و گرنه [[خزرج]] و پس از آنان اوسیان از [[سعد]] [[حمایت]] خواهند کرد.<ref> الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۴۶۳؛ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۷.</ref> سعد با عدم [[پذیرش بیعت]] از آنان فاصله گرفت و در [[نمازها]] و جماعات ایشان شرکت نمیکرد و حتی گفته شده چون به [[حج]] میرفت در مواقف با آن [[جماعت]] همراه نمیشد.<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۷؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۳.</ref> پس از به [[خلافت]] رسیدن [[عمر]] در سال سیزدهم [[هجرت]]، سعد همچنان بر مواضع خود [[اصرار]] داشت. روزی عمر او را با [[تحقیر]] صدا زد که سعد نیز به همان صورت به او پاسخ داد و بگومگویی میان آنان درگرفت. [[سعد بن عباده]] در این سخنان اظهار داشت که از مجاورت [[عمر]] ناخوشنود است و پس از آن بود که عمر از وی خواست از آنجا کوچ کند و از این رو سعد به [[شام]] رفت<ref> الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۴۶۳.</ref>.<ref>[[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[سعد بن عباده انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن عباده انصاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>
| |
|
| |
|
| ==[[مرگ]] سعد== | | ==[[مرگ]] سعد== |
| سعد بن عباده در شام به گونه مرموزی کشته شد. برخی منابع تصریح کردهاند که وی از [[ترس]] [[جان]] خویش و [[ترور]]، [[مدینه]] را ترک کرد.<ref>شرح الاخبار، ج۲، ص۲۷.</ref> درباره چگونگی مرگ او گفتهاند که [[ایستاده]] در سوراخی بول میکرد که مرگ او را فراگرفت و [[جنیان]] خبر مرگ او را به مدینه رساندند. فقهای [[سنی]] هنگام بحث از [[کراهت]] بول کردن در سوراخ (جُحْر) به اینکه سوراخها ممکن است [[محل]] سکونت جنیان یا حیوانات باشند اشاره کرده و در ادامه، داستان مرگ سعد بن عباده را [[نقل]] میکنند <ref>بنگرید: الشرح الکبیر، ج۱، ص۸۵.</ref>. برخی نیز با توجه به [[آیه]] {{متن قرآن|قُلْ أَنَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُنَا وَلَا يَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«بگو آیا به جای خداوند کسی را (به پرستش) بخوانیم که نه به ما سود میرساند و نه زیان میزند و پس از آنکه خداوند ما را راهنمایی کرده است به (عقاید) گذشته خود بازگردانده شویم؟ چونان کسی که شیطانها او را در زمین، سرگشته و سرگردان کردهاند در حالی که او را همراهانی است که به راهیابی فرا میخوانندش که نزد ما بیا؛ بگو: تنها رهنمود خداوند، رهنمود است و فرمان یافتهایم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم» سوره انعام، آیه ۷۱.</ref> یعنی مانند کسی که شیطانها او را در بیابان از [[راه]] به در بردهاند، نمونهای از [[تصرف]] [[شیاطین]] در [[انسانها]] را سعد بن عباده ذکر کردهاند.<ref> البغال، ص۱۲۳.</ref> ترسیم توهینآمیز مرگ وی به عنوان [[مخالف]] [[سیاسی]] خلفای نخست، به [[زعم]] مدافعان [[خلافت]] سزای وی بود.
| |
|
| |
| کلبی گوید که وی کشته شده جنیان بود.<ref>نسب معد، ج۱، ص۴۱۲.</ref> هنگام مرگ وی اشعاری شنیده شد که مضمون آن کشته شدن وی به دست جنیان بوده است.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۴۶۳.</ref> برخی [[مورخان]]، جنیان را همان مأموران [[خلیفه]] دانستهاند که [[وظیفه]] داشتهاند سرکشان را بر سر جای خویش بنشانند. بهگفته [[بلاذری]]، [[ابوبکر]] فردی را به منطقه [[حوران]] در [[سرزمین]] شام فرستاد که از سعد بن عباده[[بیعت]] ستاند. او [[بیعت]] نکرد و به دست همان [[مأمور]] کشته شد <ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۱.</ref> که در این صورت [[قتل]] او در سال ۱۱ بوده است <ref> الکامل، ج۲، ص۴۸۹.</ref> که به لحاظ زمانی صحیح به نظر میرسد، زیرا دوری [[سعد بن عباده]] از [[مدینه]] و رفتن به [[شام]] به جهت [[اعتراض]] به [[رفتار]] [[عمر]] بوده است. بر اساس روایتی دیگر، این [[ترور]] در [[زمان]] عمر و به [[دستور]] وی انجام گرفته<ref> انساب الاشراف، ج۲، ص۲۷۲.</ref> که در این صورت [[قتل]] او در سال ۱۵ <ref>شرح الاخبار، ج۲، ص۲۸.</ref> یا ۱۶.<ref> تاریخ نیشابور، ج۳، ص۲۵۲.</ref> بوده است. برخی برای پوشاندن [[اختلافات]] یادشده گفتهاند سعد در [[خلافت عمر]] برای [[جهاد]] به شام رفت و در همانجا مرگش فرا رسید <ref>المنتظم، ج۴، ص۶۸.</ref> گفته شده [[ابوحنیفه]] از [[مؤمن الطاق]] پرسید چرا [[امام علی]]{{ع}}، پس از [[رسول خدا]] [[حق]] خویش را [[طلب]] نکرد؟ که پاسخ داد ایشان میترسید [[جنیان]] همچون سعد بن عباده او را نیز بکشند.<ref>الاحتجاج، ج۲، ص۱۴۸.</ref> گرچه [[قاتل]] سعد مشخص نشد، [[دستگاه خلافت]] در این موضوع همواره متهم بود<ref>نک: شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۱۱۱؛ ج۱۷، ص۲۲۳.</ref>.<ref>[[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[سعد بن عباده انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن عباده انصاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>
| |
|
| |
|
| ==[[فرزندان]] سعد== | | ==[[فرزندان]] سعد== |
| فرزندان وی عبارتاند از [[سعید]]، [[محمد]] و [[عبدالرحمان]] که مادرشان غَزیّه دختر [[سعد بن خلیفه]] بود.<ref> الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۴۶۰.</ref> [[خاندان]] سعد دوام بسیاری یافت و فرزندان وی در [[شرق]] و [[غرب]] [[جهان اسلام]] پراکنده شدند و تا قرنها [[دانشمندان]] و سیاستمدارانی بودهاند که خود را از تبار سعد معرفی میکردهاند.
| |
|
| |
| در غرب جهان اسلام، به ویژه در [[اندلس]] افراد فراوانی خود را به سعد بن عباده منسوب میکردند.
| |
|
| |
| در [[سال ۱۵۷ هجری]] در سَرَقُسْطَه از شهرهای اندلس فردی به نام [[حسین بن یحیی بن سعد بن عباده]] [[قیام]] کرد که از [[نوادگان]] سعد بن عباده بود،<ref>نفح الطیب، ج۳، ص۴۸.</ref> چنان که [[دولت]] بنیالاحمر در اندلس [[نسب]] خود را به سعد بن عباده میرساند؛<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۲۱۸؛ الاحاطه فی اخبار غرناطه، ج۲، ص۳، ۵۱؛ نفح الطیب، ج۱، ص۴۴.</ref> همچنین [[امارت]] طُلَیطَله از شهرهای اندلس در عصر [[خلافت امویان]] به مردی از تبار سعد بن عباده سپرده شد که در همانجا سکونت داشت.<ref>تاریخ فتح اندلس، ص۵۲.</ref>
| |
|
| |
|
| == جستارهای وابسته == | | == جستارهای وابسته == |