پرش به محتوا

کعب بن عجره در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۵: خط ۱۵:
پس [[پیامبر]]{{صل}} [[امر]] فرمودند که گوسفندی بکشم، یا سه روز روزه بگیرم، و یا به شش [[فقیر]]، به هر یک دو کیلو طعام بدهم، و هر یک را که انجام دهم کافی است<ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۵۷۸؛ نیز ر.ک: فروع کافی، کلینی، ج۴، ص۳۵۸؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۱، ص۴۰۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[کعب بن عجره (مقاله)|مقاله «کعب بن عجره»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص۶۹-۷۰.</ref>
پس [[پیامبر]]{{صل}} [[امر]] فرمودند که گوسفندی بکشم، یا سه روز روزه بگیرم، و یا به شش [[فقیر]]، به هر یک دو کیلو طعام بدهم، و هر یک را که انجام دهم کافی است<ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۵۷۸؛ نیز ر.ک: فروع کافی، کلینی، ج۴، ص۳۵۸؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۱، ص۴۰۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[کعب بن عجره (مقاله)|مقاله «کعب بن عجره»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص۶۹-۷۰.</ref>


==کعب و [[سریه]] [[بشیر بن سعد]]==
==کعب و [[سریه بشیر بن سعد]]==
روزی [[رسول خدا]]{{صل}} بشیر بن سعد را همراه سی مرد به سوی [[طایفه]] بنی متره و به سوی [[فدک]] فرستاد. [[بشیر]] از [[مدینه]] بیرون رفت و چوپان‌های گوسفندان را دید، و از آنها پرسید: "[[مردم]] کجایند؟" گفتند: "در محافل خود هستند". چون فصل زمستان بود مردم کنار آب‌ها حاضر نبودند. بشیر نیز هر چه شتر و گوسفند بود به [[غنیمت]] گرفت و به سوی مدینه برگشت. چون این خبر به آنها رسید، به دنبال بشیر آمدند و در سیاهی شب به او رسیدند. اطرافیان [[بشیر]] به [[تیراندازی]] پرداختند، به طوری که تیرهای‌شان تمام شد، و چون صبح شد [[بنی مره]] بر آنها [[حمله]] کردند و گروهی از [[یاران]] بشیر کشته شده، گروهی فرار کردند. خود بشیر نیز [[جنگ]] [[سختی]] کرد ولی پاشنه پایش [[قطع]] شد و آنها [[فکر]] کردند که حتما مرده است، لذا گوسفندان و شتران خود را گرفتند و برگشتند. نخستین کسی که این خبر را به مدينه آورد، [[علبة بن زید حارثی]] بود. بشير بن سعد میان کشته‌ها افتاده بود، و چون شب شد به سختی خود را به [[فدک]] رساند، و چند روزی پیش یک [[یهودی]] ماند تا زخم‌هایش به طور نسبی بهبود یافت و سپس به [[مدینه]] برگشت. [[پیامبر]]{{صل}} پس از شنیدن خبر جنگ، [[زبیر بن عوام]] را برای حرکت آماده کردند و به او فرمودند: "حرکت کن و به طرف [[محل]] کشته شدن یاران بشیر برو، و اگر [[خداوند]] تو را بر ایشان [[پیروز]] گردانید، میان ایشان باقی نمان". دویست نفر را هم برای [[همراهی]] با [[زبیر]] آماده کردند و برای او [[پرچم]] بستند. در این موقع [[غالب بن عبدالله]] از سریه‌ای که رفته بود برگشت، و خداوند او را پیروز کرده بود. پس پیامبر{{صل}} به زبیر بن عوام فرمودند: "بمان و حرکت نکن!" و همان غالب بن عبدالله را همراه دویست نفر به آن [[مأموریت]] فرستاد. [[عقبة بن عمرو]]، [[ابو مسعود]]، [[کعب بن عجره]]، [[اسامة بن زيد]]، و [[علبة بن زید]] از همراهان [[غالب]] در این سریه بودند<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۲۳-۷۲۴.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[کعب بن عجره (مقاله)|مقاله «کعب بن عجره»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص۷۱.</ref>
روزی [[رسول خدا]]{{صل}} بشیر بن سعد را همراه سی مرد به سوی [[طایفه]] بنی متره و به سوی [[فدک]] فرستاد. [[بشیر]] از [[مدینه]] بیرون رفت و چوپان‌های گوسفندان را دید، و از آنها پرسید: "[[مردم]] کجایند؟" گفتند: "در محافل خود هستند". چون فصل زمستان بود مردم کنار آب‌ها حاضر نبودند. بشیر نیز هر چه شتر و گوسفند بود به [[غنیمت]] گرفت و به سوی مدینه برگشت. چون این خبر به آنها رسید، به دنبال بشیر آمدند و در سیاهی شب به او رسیدند. اطرافیان [[بشیر]] به [[تیراندازی]] پرداختند، به طوری که تیرهای‌شان تمام شد، و چون صبح شد [[بنی مره]] بر آنها [[حمله]] کردند و گروهی از [[یاران]] بشیر کشته شده، گروهی فرار کردند. خود بشیر نیز [[جنگ]] [[سختی]] کرد ولی پاشنه پایش [[قطع]] شد و آنها [[فکر]] کردند که حتما مرده است، لذا گوسفندان و شتران خود را گرفتند و برگشتند. نخستین کسی که این خبر را به مدينه آورد، [[علبة بن زید حارثی]] بود. بشير بن سعد میان کشته‌ها افتاده بود، و چون شب شد به سختی خود را به [[فدک]] رساند، و چند روزی پیش یک [[یهودی]] ماند تا زخم‌هایش به طور نسبی بهبود یافت و سپس به [[مدینه]] برگشت. [[پیامبر]]{{صل}} پس از شنیدن خبر جنگ، [[زبیر بن عوام]] را برای حرکت آماده کردند و به او فرمودند: "حرکت کن و به طرف [[محل]] کشته شدن یاران بشیر برو، و اگر [[خداوند]] تو را بر ایشان [[پیروز]] گردانید، میان ایشان باقی نمان". دویست نفر را هم برای [[همراهی]] با [[زبیر]] آماده کردند و برای او [[پرچم]] بستند. در این موقع [[غالب بن عبدالله]] از سریه‌ای که رفته بود برگشت، و خداوند او را پیروز کرده بود. پس پیامبر{{صل}} به زبیر بن عوام فرمودند: "بمان و حرکت نکن!" و همان غالب بن عبدالله را همراه دویست نفر به آن [[مأموریت]] فرستاد. [[عقبة بن عمرو]]، [[ابو مسعود]]، [[کعب بن عجره]]، [[اسامة بن زيد]]، و [[علبة بن زید]] از همراهان [[غالب]] در این سریه بودند<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۲۳-۷۲۴.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[کعب بن عجره (مقاله)|مقاله «کعب بن عجره»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص۷۱.</ref>


۲۱۸٬۱۹۶

ویرایش