پرش به محتوا

ارقم بن ابی الارقم: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'خواندن' به 'خواندن')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ارقم بن ابی الارقم در تراجم و رجال]] | [[ارقم بن ابی الارقم در تاریخ اسلامی]]</div>
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ارقم بن ابی الارقم در تراجم و رجال]] | [[ارقم بن ابی الارقم در تاریخ اسلامی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ارقم بن ابی الارقم (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
==مقدمه==
نام او [[حبیب بن اسد بن عبدالله بن عمر بن مخزوم بن یقظة بن کعب]] است<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۴۴۹. دیگر منابع، اسم حبیب را ذکر نکرده‌اند، از جمله: الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۳؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱.</ref>. کنیه‌اش [[ابوعبدالله]]، اسم پدرش [[عبد]] مناف<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۳؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ص۱۳۱؛ رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۲۴.</ref> و مادرش امیمه، دختر [[حارث بن حبالة بن عمیر بن غبشان]] از [[خزاعه]] بود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۳؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۷۶.</ref>.
نام او [[حبیب بن اسد بن عبدالله بن عمر بن مخزوم بن یقظة بن کعب]] است<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۴۴۹. دیگر منابع، اسم حبیب را ذکر نکرده‌اند، از جمله: الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۳؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱.</ref>. کنیه‌اش [[ابوعبدالله]]، اسم پدرش [[عبد]] مناف<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۳؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ص۱۳۱؛ رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۲۴.</ref> و مادرش امیمه، دختر [[حارث بن حبالة بن عمیر بن غبشان]] از [[خزاعه]] بود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۳؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۷۶.</ref>.
وی از [[صحابه]] مشهور [[رسول خدا]]{{صل}} <ref>معجم رجال الحدیث، خویی، ج۳، ص۲۰.</ref> و از [[نخستین مسلمانان]] است. او دوازدهمین نفر و بر حسب بعضی از [[روایات]]، هفتمین نفر بود که [[اسلام]] آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۲۷۹؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۷۱.</ref>. و طبق بعضی [[روایات]]، او بعد از ده نفر [[اسلام]] آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۹۷.</ref>.
وی از [[صحابه]] مشهور [[رسول خدا]]{{صل}} <ref>معجم رجال الحدیث، خویی، ج۳، ص۲۰.</ref> و از [[نخستین مسلمانان]] است. او دوازدهمین نفر و بر حسب بعضی از [[روایات]]، هفتمین نفر بود که [[اسلام]] آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۲۷۹؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۷۱.</ref>. و طبق بعضی [[روایات]]، او بعد از ده نفر [[اسلام]] آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۹۷.</ref>.
[[ارقم]]، از اولین مهاجرانی بود که به سوی [[مدینه]] [[مهاجرت]] کردند. او در [[جنگ بدر]] شرکت کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۹۷؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۷۱.</ref> و [[پیامبر اسلام]]{{صل}} از [[غنایم]] [[جنگی]] [[بدر]] علاوه بر سهمیه‌اش، شمشیری هم به وی بخشید<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۷۵؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۴۴۹.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۶۷.</ref>.
[[ارقم]]، از اولین مهاجرانی بود که به سوی [[مدینه]] [[مهاجرت]] کردند. او در [[جنگ بدر]] شرکت کرد<ref> الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۹۷؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۷۱.</ref> و [[پیامبر اسلام]]{{صل}} از [[غنایم]] [[جنگی]] [[بدر]] علاوه بر سهمیه‌اش، شمشیری هم به وی بخشید<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۷۵؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۴۴۹.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۶۷.</ref>.


==پنهان شدن [[پیامبر]] در [[خانه]] [[ارقم]]==
==پنهان شدن [[پیامبر]] در [[خانه]] [[ارقم]]==
بیشترین [[شهرت]] [[ارقم]] به خاطر [[خانه]] اوست؛ زمانی که هنوز [[مسلمانان]] نیرویی نگرفته بودند و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به مدت سه سال [[پنهانی]] [[مردم]] را به [[اسلام]] [[دعوت]] می‌کرد و در موقع [[نماز]] به دره‌های کوه [[پناه]] می‌بردند، [[خانه]] [[ارقم]] که در دامنه [[کوه صفا]] قرار داشت، محل تجمع [[مسلمانان]] بود و گفته‌اند که گروه بسیاری در همین [[خانه]] [[مسلمان]] شدند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۷۵؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۷۱.</ref>.
در روایتی آمده است، در یکی از روزهایی که [[پیامبر]]{{صل}} با یارانش در یکی از دره‌های اطراف [[مکه]] [[نماز]] می‌خواندند، دسته‌ای از [[کفار]] ایشان را دیدند و کارشان را شگفت دانسته، آنها را [[سرزنش]] کردند تا آن‌که کار به زد و خورد کشید. در این هنگام، سعد وقاص با استخوان شتری به سر یکی از ایشان زد که از سر و صورت وی [[خون]] جاری گشت و این اولین خونی بود که برای [[اسلام]] ریخته شد.
با این پیشامد، [[مسلمانان]] از اقدامات [[کفار]]، هراسان و در [[خانه]] [[ارقم]] پنهان شدند؛ آنها مدت یک ماه در [[منزل]] وی به سر بردند تا آن‌که تعدادشان به [[چهل]] نفر رسید، آن‌گاه از [[خانه]] بیرون آمدند. آخرین کسی که از این [[چهل]] نفر [[مسلمان]] شد، [[عمر بن خطاب]] بود؛ از این رو [[اهل سنت]] نوشته‌اند [[اسلام]] به خاطر [[مسلمان]] شدن [[عمر]] تقویت گردید و نیرو گرفت<ref>السیرة الحلبیة، حلبی، ج۲، ص۲۱.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۶۸.</ref>.


==تاریخچه [[خانه]] [[ارقم]]==
==تاریخچه [[خانه]] [[ارقم]]==
پس از این ماجرا [[خانه]] [[ارقم]] به “دارالاسلام” معروف شد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۴؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۲۷۹؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۴۴۹.</ref>؛ [[ارقم]] آن را برای اولادش [[وقف]] کرد و در [[وقف]] [[نامه]] چنین نوشت: “به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]؛ [[ارقم]]، خانه‌اش را که در [[صفا]] واقع شده است، [[وقف]] نمود که نه فروخته و نه به [[ارث]] برده شود”، و [[هشام بن عاص]] و غلامش را [[شاهد]] گرفت. این [[خانه]] هم‌چنان [[وقف]] بود و گاهی فرزندانش در آن سکونت می‌کردند و گاهی هم آن را اجاره می‌دادند. تا سالی که [[منصور]] دوانقی به [[حج]] آمد. او مشغول [[سعی]] بین [[صفا و مروه]] بود و [[خاندان]] [[ارقم]] در حجره‌ای نشسته بودند که کاملاً روبه‌روی [[صفا]] بود و [[منصور]] و جمعیت از زیر پای آنان مشغول [[سعی]] بودند. [[منصور]] از وقتی که در طرف وادی بود تا به [[کوه صفا]] برسد به ایشان نگاه می‌کرد و گویا در همان موقع در [[فکر]] این نقشه بود که [[خانه]] را از آنان بستاند، اما چیزی نگفت.
وقتی که [[محمد بن عبدالله بن حسن]] [[قیام]] کرد، [[عبدالله بن عثمان بن ارقم]] از همراهان او بود. [[منصور]] این مسئله را بهانه کرد و به [[حاکم]] [[مدینه]] [[دستور]] داد تا [[عبدالله]] را گرفته و زندانی کنند. پس از مدتی [[منصور]]، [[شهاب بن عبدرب کوفی]] را با نامه‌ای پیش [[حاکم]] [[مدینه]] فرستاد و به او [[دستور]] داد که هر چه شهاب [[دستور]] می‌دهد بپذیرد.
شهاب در زندان نزد [[عبدالله]] رفت و به او گفت که اگر این [[خانه]] را بفروشی تو را [[آزاد]] می‌کنم؛ زیرا [[امیرالمؤمنین]] ([[منصور]]) به این [[خانه]] بسیار علاقه‌مند است. [[عبدالله]] گفت: “این [[خانه]] [[وقف]] است، به علاوه تمام [[فرزندان]] و نوه‌های [[ارقم]] نیز با من [[شریک]] هستند، من تنها می‌توانم سهم خود را به [[منصور]] واگذار کنم”. شهاب گفت: “حق خود را واگذار کن و با دیگران کاری نداشته باش”.
[[عبدالله]] [[رضایت]] داد و سهم خود را دریافت کرد و بقیه [[برادران]] و خواهرانش هم فریفته زیادی قیمت شده و سهم خود را فروختند.
پس از [[منصور]]، [[مهدی عباسی]] [[خانه]] را به همسرش خیزران ([[مادر]] [[هارون]] الرشید) بخشید. خیزران آن را خراب و دوباره بنا کرد و به نام او مشهور شد. پس از خیزران به [[موسی]] (پسرش) و از وی به [[جعفر]] و از او به فرزندانش منتقل شد تا آن‌که [[غسان بن عباد]] آن را از [[فرزندان]] [[موسی]] خرید<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۲۴۲-۲۴۳.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۶۸.</ref>.


==[[ارقم]] و [[مسافرت]] به [[بیت المقدس]]==
==[[ارقم]] و [[مسافرت]] به [[بیت المقدس]]==
وقتی که [[ارقم]] برای [[زیارت]] [[بیت المقدس]] آماده شد، برای خداحافظی و کسب اجازه [[خدمت]] [[پیامبر]] مشرف شد.
[[رسول اکرم]]{{صل}} از او پرسید: برای چه به این [[مسافرت]] می‌روی؟ قصد [[تجارت]] داری یا احتیاج دیگری باعث شده است؟ [[ارقم]] گفت: “پدر و مادرم به قربانت یا [[رسول الله]]! هیچ یک از اینها نیست، فقط برای [[خواندن نماز]] در [[مسجد الاقصی]] می‌روم”.
[[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: “خواندن یک رکعت [[نماز]] در [[مسجد]] من بهتر از خواندن هزار رکعت [[نماز]] در سایر [[مساجد]] است، به جز [[مسجد]] الحرام”. [[ارقم]] پس از شنیدن این سخن، از این [[سفر]] خودداری کرد<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۷۶؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۴۵۰.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۰.</ref>.
==[[فرزندان]] [[ارقم بن ابی الارقم]]==
یک [[روایت]] درباره [[فرزندان]] [[ارقم]] چنین می‌گوید: [[ارقم]] صاحب دو [[فرزند]] پسر به نام‌های عبیدالله و [[عثمان]] بود که [[مادر]] هر دو، [[کنیز]] بودند و دو [[فرزند]] دختر به نام‌های [[امیه]] و [[صفیه]] داشت که [[مادر]] [[امیه]] [[هند]] دختر [[عبدالله]] از [[قبیله]] [[بنی‌اسد بن خزیمه]] بود و [[مادر]] [[صفیه]] هم [[کنیز]] بود.
[[روایت]] دیگری می‌گوید که تعداد [[فرزندان]] [[ارقم]] به بیست و چند نفر می‌رسد که همه آنها [[فرزندان]] [[عثمان]] بن [[ارقم]] بودند و [[فرزندی]] از [[عبیدالله بن ارقم]] به جای نمانده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۳.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۰.</ref>.


==[[عبدالله بن ارقم]]==
==[[عبدالله بن ارقم]]==
[[ارقم]] [[فرزندی]] به نام [[عبدالله]] داشت که خزانه‌دار [[عثمان بن عفان]] ([[خلیفه سوم]]) بود، تا آن‌که [[عبدالله بن خالد بن اسید]] با جماعتی از اطرافیانش نزد [[عثمان]] رفتند. [[خلیفه]] برای [[عبدالله]] سیصدهزار [[درهم]] و برای هر یک از همراهانش صد هزار [[درهم]] حواله صادر کرد. آنها حواله‌ها را نزد [[عبدالله بن ارقم]] آوردند تا [[پول]] آن را بگیرند، اما [[عبدالله بن ارقم]] با این [[عقیده]] که این [[بخشش]] بی‌حساب از [[بیت‌المال]] [[مسلمین]]، صحیح نیست از پرداخت خودداری نمود. [[خلیفه]] او را خواست و گفت: “تو خزانه‌دار ما هستی، پس چرا از پرداخت خودداری کردی؟”
[[عبدالله]] گفت: “من خزانه‌دار [[مسلمین]] هستم و خزانه‌دار تو [[غلام]] توست”، پس کلیدها را آورد و در [[مسجد]] به [[منبر]] آویخت و گفت: “هر که می‌خواهد بردارد”.
[[عثمان]] سیصد هزار [[درهم]] برای او فرستاد تا شاید دوباره به کار خود بازگردد، اما [[عبدالله]] پول‌ها را نپذیرفت و گفت: “خدمت نکردم تا [[عثمان]] به من [[پاداش]] دهد”. پس [[عثمان]] [[دستور]] داد غلامش (نائل) [[کلیددار]] [[خزانه]] شود<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۵۸.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۰.</ref>.


==سرانجام [[ارقم]]==
==سرانجام [[ارقم]]==
[[ارقم]] در سال ۵۳ [[هجری]] در سن هشتاد و سه سالگی و بنابر قولی در سال ۵۵ [[هجری]] از [[دنیا]] رفت و در [[بقیع]] مدفون گردید<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۱، ص۷۱۳.</ref>.
با آن‌که او [[وصیت]] کرده بود تا [[سعد بن ابی وقاص]] بر او [[نماز]] بگذارد، ولی [[مروان بن حکم]]، [[والی مدینه]] با توجه به نیآمدن سعد، قصد [[اقامه نماز]] بر پیکر او را داشت که با [[مخالفت]] [[عبیدالله بن ارقم]] و گروهی از [[بنی مخزوم]] روبه‌رو شد و سرانجام سعد از [[راه]] رسید و بر پیکر [[ارقم]] [[نماز]] گزارد و او در [[بقیع]] مدفون شد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۲؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۵.</ref>. باید توجه داشت که بعضی از محققین در اصل وجود شخصی به نام ار [[قم]] و هم‌چنین وجود خانه‌ای تحت عنوان “دارالاسلام” تردید کرده‌اند و اشاره می‌کنند که این مطلب، ساختگی است و برای [[تضعیف]] نقش [[حمزه]] و نیز کم اهمیّت نشان دادن [[شعب ابی‌طالب]] ایجاد شده است<ref>الصحیح من سیرة النبی الأعظم{{صل}}، سید جعفر مرتضی، ج۲، ص۳۴۵-۳۴۶.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۱.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۵۷: خط ۳۵:
[[رده:مدخل]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:صحابه]]
{{صحابه}}
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش