مقصره در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'کثیر' به 'کثیر'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'کثیر' به 'کثیر') |
||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
به طور مشخص این دیدگاه تا حدی درست به نظر میرسد، چون بتریه جریانی است که با [[گرایشها]] سمتوسو گرفته و حتی برخی از بزرگان بتریه مرجئی نامیده شدهاند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.</ref>. به [[یقین]] مسلّم حلقۀ مفقوده [[مقصره]] در منابع رجالی، برداشتهای متفاوت از [[شیعه]] به ثبت رسانده است، ولی با نگاهی به [[احادیث]] و روایتهای [[ائمه]]{{عم}} دو گروه [[بتریه]] را میتوان از یکدیگر باز [[شناخت]]: | به طور مشخص این دیدگاه تا حدی درست به نظر میرسد، چون بتریه جریانی است که با [[گرایشها]] سمتوسو گرفته و حتی برخی از بزرگان بتریه مرجئی نامیده شدهاند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.</ref>. به [[یقین]] مسلّم حلقۀ مفقوده [[مقصره]] در منابع رجالی، برداشتهای متفاوت از [[شیعه]] به ثبت رسانده است، ولی با نگاهی به [[احادیث]] و روایتهای [[ائمه]]{{عم}} دو گروه [[بتریه]] را میتوان از یکدیگر باز [[شناخت]]: | ||
#جریان نخست به موازات [[زیدیه]] صورت تازهای یافت و با تأکیدهای [[بدیع]] | #جریان نخست به موازات [[زیدیه]] صورت تازهای یافت و با تأکیدهای [[بدیع]] کثیر النوا، [[صالح بن حسن]]، [[ابومقدام ثابت بن حداد]]، [[سالم بن ابی حفصه]]، [[حکم بن عتیبه]] و [[سلمة بن کهیل]] بر [[لزوم]] بهکارگیری [[اجتهاد در مقابل نص]] و نظریه [[برتری]] [[مفضول]] بر [[فاضل]] [[استحکام]] یافت. شاید بتوان عنوان اقویای مقصره را بر اینان نهاد. [[امام صادق]]{{ع}} برخی از اینها را [[نفرین]] کرد<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۶ و ٢٣۴.</ref> و کثیرالنوا را [[دروغگو]] خوانده، لعنش فرمود<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٠.</ref>. گویا او با [[امام محمد باقر]]{{ع}} مخالفتهایی داشته و در [[انکار امامت]] آن [[حضرت]] میکوشیده است<ref>اقوام کرباسی، اکبر، «مرجئه شیعه»، نقدونظر، ش۶٧، ص۵٢.</ref> و [[شیخ طوسی]] او را بتری نامیده است<ref>طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص١۴۴.</ref>. وی احادیث زیادی را [[تکذیب]] میکرده و به واسطه او [[شیعیان]] [[گمراه]] میشدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص۴۰-۴۱.</ref>. کثیر النوا به همراه اشخاص پیشگفته به [[افضل]] بودن [[علی]]{{ع}} پس از [[پیامبر]]{{صل}} در میان [[امت]] [[اعتقاد]] داشتند و در حالی [[مردم]] را به [[ولایت]] او فرامی خواند که آن را با ولایت ابی بکر و [[عمر]] خلط میکرد<ref>اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، ص٧٣.</ref>. اما نقش تکمیلکننده جریان بتریه را باید در [[شخصیت]] [[حسن بن صالح کوفی]] (۶۸-۱۰۰ق) جست. او نیز از [[پیشوایان]] بتریه بود<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٧٣؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.</ref> که بنا به نوشته [[ابن ندیم فقیه]]، [[متکلم]] و مؤلف چندین کتاب بود<ref>زریاب، عباس، دانشنامه جهان اسلام، مدخل بتریه.</ref>. آرای بتریه با دیدگاههای وی صورت مستحکمتری یافت<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص١٣٠.</ref>. [[ذهبی]] وی را دارای [[بدعت]] [[تشیع]] میداند<ref>ذهبی، شمس الدین محمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج١، ص۴٩۶.</ref>. [[حسن بن صالح]] افزون بر قبول [[نظریه]] [[امامت مفضول]] قائل بود که [[امام علی]]{{ع}} خود خواسته تا [[خلافت]] را واگذار کند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٢٠.</ref>. از میان اینان، [[سالم ابن ابی حفصه]] ([[وفات]]: ١٣٧ق) [[امام صادق]]{{ع}} را متهم کرد به اینکه [[امام]] بر هفتاد وجه سخن میگوید. امام هم در [[شأن]] سالم فرمود: او [[قادر]] به [[درک]] [[عظمت]] نیست، سپس [[حضرت]] در چرایی توجیهپذیر بودن سخنانش با اشاره به قول [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} فرمود: همانا [[ابراهیم]] نیز وقتی [[بتپرستان]] از او خواستند تا همراه آنها برای برگذاری [[عید]] به صحرا رود فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي سَقِيمٌ}}<ref>«و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.</ref>. در صورتی که [[بیمار]] نبود و [[دروغ]] هم نگفت. حضرت در ادامه [[حدیث]] به مواردی دیگر درباره [[درستی]] سخنش، مانند قول [[حضرت یوسف]] در [[اتهام]] دزدی به برادرانش<ref>{{متن قرآن|فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ}} «آنگاه، چون ساز و برگ آنان را آماده میکرد جام (زرّین شاه) را در باربند شتر برادرش (بنیامین) نهاد سپس بانگ بردارندهای بانگ برداشت: که ای کاروانیان بیگمان شما دزدید!» سوره یوسف، آیه ۷۰.</ref> اشاره فرمود<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٨، ص١٠٠؛ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.</ref>، پیش از این سالم بن ابی حفصه و [[سلمه بن کهیل]] مورد [[لعن]] [[امام باقر]]{{ع}} قرار گرفته بودند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۴ و ٢٣۶.</ref> کشی هم نسبت بتری و هم نسبت مرجئی را در کتابش به سالم داده است<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٢ و ٢٣۵.</ref>. هرچند نظریه شاخص [[بتریه]] - [[مقصره]] در چهره اشخاصی، چون کثیر النوا، حسن بن صالح، سالم ابن ابی حفصه، [[حکم بن عتیبه]]، سلمه بن کهیل و [[ابی مقدام ثابت حداد]] رخ میکند، یکی از تفاوتهای بنیادین این گروه [[تحریف]] در ناحیه [[احکام فقهی]] [[شیعه]] است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص۴٠٠.</ref>. به دیگر سخن، عنوان [[مقصره]] با توجه به [[کلام]] [[معصوم]] همچون عبارت {{عربی|ألمقصرة شيعتنا}}<ref>خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص۴٩١؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٣، ص٢۶.</ref>، مقصره [[شیعه]] ما هستند و قبول مقصره به شرط [[رجوع]] به عناصر یادشده تعلق نمیگیرد<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>. | ||
#جریان دوم با تکیه بر [[مذهب شیعه]] و در جوار آن، [[وابستگی]] وجودی خود را [[حفظ]] کرده بود. اگرچه این تکیه، اتکای انحصاری بر [[امامت]] نبود و با [[آگاهی]] از امر امامت، عقیدهای [[سست]] نسبت به [[امام]] داشتند. اینها همان گروه مقصره از میان ضعفای شیعه و [[پیروان]] گروه نخست بودند. موضع [[ائمه]]{{عم}} در قبال چنین افرادی قبول رجوع به امام جهت اعتلای [[عقیده]] [[شیعی]] آنان بود<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} در علت [[پذیرفتن]] مقصره میفرماید: برای اینکه غالی بر [[ترک نماز]]، [[زکات]]، [[روزه]] و [[حج]] [[عادت]] کرده است و بر ترک عادتش در برگشت به انجام دادن [[طاعت]] [[خداوند عزوجل]] ندارد و اما مقصر وقتی بشناسد [[اطاعت]] و عمل میکند<ref>طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>. از [[سخن امام]] بر میآید که نشانه اتصاف مقصره به عمل، برخورداری از [[رفتار]] تکلیفپذیری بوده و آثار عملی تکلیفپذیری [[شناخت امام]] را در پی داشت. به دیگر سخن، علت [[توفیق]] رجوع مقصره، شریعتپذیری آنان بود؛ بر خلاف گروه نخست [[بتریه]] که با [[اجتهاد]] در [[دین]]، شریعتگریزی در آنها نهادینه میشد. | #جریان دوم با تکیه بر [[مذهب شیعه]] و در جوار آن، [[وابستگی]] وجودی خود را [[حفظ]] کرده بود. اگرچه این تکیه، اتکای انحصاری بر [[امامت]] نبود و با [[آگاهی]] از امر امامت، عقیدهای [[سست]] نسبت به [[امام]] داشتند. اینها همان گروه مقصره از میان ضعفای شیعه و [[پیروان]] گروه نخست بودند. موضع [[ائمه]]{{عم}} در قبال چنین افرادی قبول رجوع به امام جهت اعتلای [[عقیده]] [[شیعی]] آنان بود<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} در علت [[پذیرفتن]] مقصره میفرماید: برای اینکه غالی بر [[ترک نماز]]، [[زکات]]، [[روزه]] و [[حج]] [[عادت]] کرده است و بر ترک عادتش در برگشت به انجام دادن [[طاعت]] [[خداوند عزوجل]] ندارد و اما مقصر وقتی بشناسد [[اطاعت]] و عمل میکند<ref>طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>. از [[سخن امام]] بر میآید که نشانه اتصاف مقصره به عمل، برخورداری از [[رفتار]] تکلیفپذیری بوده و آثار عملی تکلیفپذیری [[شناخت امام]] را در پی داشت. به دیگر سخن، علت [[توفیق]] رجوع مقصره، شریعتپذیری آنان بود؛ بر خلاف گروه نخست [[بتریه]] که با [[اجتهاد]] در [[دین]]، شریعتگریزی در آنها نهادینه میشد. | ||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
* [[ربیعه سعدی]]: از او در باب [[ارزش]] والای [[تولی]] [[حسنین]]{{عم}} از [[رسول خدا]]{{صل}} [[حدیثی]] نقل شده است<ref>ابن قولویه، ١٣۵۶، ص۵١.</ref>. وی میگوید: نزد [[حذیفة بن یمان]] رفته و به او گفتم: ما در [[فضائل علی]]{{ع}} و منقبتهای او [[گفتوگو]] میکنیم و [[اهل]] [[بصره]] به ما میگویند: شما درباره [[علی]]{{ع}} از اندازه میگذرید. سپس او در [[فضیلت امام علی]]{{ع}} حدیثی از [[حذیفه]] جویا میشود. وقتی حذیفه از سنگینی [[اعمال]] علی{{ع}} و ناچیز بودن اعمال همه [[اصحاب]] در مقایسه با اعمال [[حضرت]] سخن به میان میآورد، ربیعه میگوید: این گفتاری است که نمیشود روی آن تکیه کرد و کسی آن را نمیپذیرد<ref>مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج١، ص٩١.</ref>. [[علامه مجلسی]] مینویسد وی به حضور حذیفه رفته و به عنوان [[نماینده]] پرسشکنندگان، از تقدم و أفضل بودن [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[ابوذر]] و [[سلمان]] در [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} [[پرسش]] کرده و خود را از گروه پنجمی دانسته که اعتقادشان در [[تاریخ]] ذکر نشده است<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢٣، ص١١٢.</ref>. | * [[ربیعه سعدی]]: از او در باب [[ارزش]] والای [[تولی]] [[حسنین]]{{عم}} از [[رسول خدا]]{{صل}} [[حدیثی]] نقل شده است<ref>ابن قولویه، ١٣۵۶، ص۵١.</ref>. وی میگوید: نزد [[حذیفة بن یمان]] رفته و به او گفتم: ما در [[فضائل علی]]{{ع}} و منقبتهای او [[گفتوگو]] میکنیم و [[اهل]] [[بصره]] به ما میگویند: شما درباره [[علی]]{{ع}} از اندازه میگذرید. سپس او در [[فضیلت امام علی]]{{ع}} حدیثی از [[حذیفه]] جویا میشود. وقتی حذیفه از سنگینی [[اعمال]] علی{{ع}} و ناچیز بودن اعمال همه [[اصحاب]] در مقایسه با اعمال [[حضرت]] سخن به میان میآورد، ربیعه میگوید: این گفتاری است که نمیشود روی آن تکیه کرد و کسی آن را نمیپذیرد<ref>مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج١، ص٩١.</ref>. [[علامه مجلسی]] مینویسد وی به حضور حذیفه رفته و به عنوان [[نماینده]] پرسشکنندگان، از تقدم و أفضل بودن [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[ابوذر]] و [[سلمان]] در [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} [[پرسش]] کرده و خود را از گروه پنجمی دانسته که اعتقادشان در [[تاریخ]] ذکر نشده است<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢٣، ص١١٢.</ref>. | ||
* [[عمر بن ریاح بن قیس]]: وی از نخستین بیعتکنندگان با [[امام باقر]]{{ع}} بود، ولی چون در سفرهای [[حج]] هر بار در قبال پرسش معین از [[امام]] با پاسخهای متفاوتی روبهرو میشد، واکنش نامناسبی نشان داد و پاسخ امام را نپذیرفت و در [[امامت امام باقر]]{{ع}} [[شک]] کرد. او از [[امامت]] امام [[اعراض]] کرد و با به چالش کشیدن [[علم امام]] در خروج (به [[قیام]]) و [[امر به معروف و نهی از منکر]] به [[بتریه]] [[گرایش]] یافت<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٩.</ref>. کشی مینویسد: عدهای با [[عمر]] بن [[ریاح]] به بتریهگراییدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٧.</ref>. با این نقل قول روشن میشود که شخصیتهای مهم بتریه [[امام]] را [[واجب]] الطاعه نمیدانستند و علت گرایش عمر و گروهی از [[شیعه]] همین امور بوده است. ضمن آنکه از سخن کشی مشخص میشود گروهی از [[مقصره]] در میان [[شیعیان]] و [[اصحاب]] [[امامیه]] فعالیت داشته و به دلیل همخوانی [[مواضع سیاسی]] مقصره با بتریه و بروز [[اختلاف]] به بتریه گرایش مییافتند. | * [[عمر بن ریاح بن قیس]]: وی از نخستین بیعتکنندگان با [[امام باقر]]{{ع}} بود، ولی چون در سفرهای [[حج]] هر بار در قبال پرسش معین از [[امام]] با پاسخهای متفاوتی روبهرو میشد، واکنش نامناسبی نشان داد و پاسخ امام را نپذیرفت و در [[امامت امام باقر]]{{ع}} [[شک]] کرد. او از [[امامت]] امام [[اعراض]] کرد و با به چالش کشیدن [[علم امام]] در خروج (به [[قیام]]) و [[امر به معروف و نهی از منکر]] به [[بتریه]] [[گرایش]] یافت<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٩.</ref>. کشی مینویسد: عدهای با [[عمر]] بن [[ریاح]] به بتریهگراییدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٧.</ref>. با این نقل قول روشن میشود که شخصیتهای مهم بتریه [[امام]] را [[واجب]] الطاعه نمیدانستند و علت گرایش عمر و گروهی از [[شیعه]] همین امور بوده است. ضمن آنکه از سخن کشی مشخص میشود گروهی از [[مقصره]] در میان [[شیعیان]] و [[اصحاب]] [[امامیه]] فعالیت داشته و به دلیل همخوانی [[مواضع سیاسی]] مقصره با بتریه و بروز [[اختلاف]] به بتریه گرایش مییافتند. | ||
* [[ابوعبدالله بلخی]]: [[داوود بن کثیر رقی]] نقل میکند که [[ابو الخطاب]]، [[مفضل]] و ابوعبدالله بلخی در [[خدمت]] [[امام صادق]]{{ع}} بودند که ناگهان | * [[ابوعبدالله بلخی]]: [[داوود بن کثیر رقی]] نقل میکند که [[ابو الخطاب]]، [[مفضل]] و ابوعبدالله بلخی در [[خدمت]] [[امام صادق]]{{ع}} بودند که ناگهان کثیر النوا وارد مجلس شد و از [[بیزاری]] و [[فحش]] ابو الخطاب به [[ابوبکر]] و عمر و [[عثمان]] [[شکایت]] کرد. امام روی به جانب [[ابوالخطاب]] کرده و فرمود: چه میگویی؟ ابو الخطاب فحش به آنان را [[انکار]] میکند. پس از رفتن کثیر النوا، امام آنها (ابوبکر، عمر و عثمان) را [[غاصب]] میخواند، ولی ابوعبدالله بلخی مبهوت شده و با [[تعجب]] به امام نگاه میکند. امام صادق{{ع}} میفرماید: آیا از حرفهایم تعجب کردی و [[مخالف]] آن حرفها هستی؟ او میگوید: آری<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴٧، ص١١١.</ref>. به ظاهر [[عقیده]] ابوعبدالله بلخی در نتیجۀ حضور وی در حلقههای درسی [[ابوحنیفه]] بوده باشد، زیرا بسیاری از طالبان بلخی در [[عراق]] ملازمت مجلس ابوحنیفه را داشتند<ref>مادلونگ، ویلفرد، فرقههای اسلامی، ترجمه: ابوالقاسم سری، ص۴٢.</ref>. | ||
بنا به نقل [[صفی الدین بلخی]] رابطه سهگانه میان ابوحنیفه، [[مذهب]] [[ارجاء]] و [[مردمان]] بلخ به حدی نزدیک بود که بلخ را از آنرو که کانون [[دوستداران]] ابوحنیفه و [[پیروان]] او بود، مرجئآباد میخواندند<ref>مادلونگ، ویلفرد، فرقههای اسلامی، ترجمه: ابوالقاسم سری، ص۴٢.</ref>.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۶۰.</ref> | بنا به نقل [[صفی الدین بلخی]] رابطه سهگانه میان ابوحنیفه، [[مذهب]] [[ارجاء]] و [[مردمان]] بلخ به حدی نزدیک بود که بلخ را از آنرو که کانون [[دوستداران]] ابوحنیفه و [[پیروان]] او بود، مرجئآباد میخواندند<ref>مادلونگ، ویلفرد، فرقههای اسلامی، ترجمه: ابوالقاسم سری، ص۴٢.</ref>.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۶۰.</ref> |